نقش دیالکتیک گورویچ در چالش های تقابل عاملیت و ساختار

فهیمه یوسف کلافی *

دیالکتیک و جامعه شناسی3 2سومین نشست از سلسله نشست های «دیالکتیک و جامعه‌شناسی» گروه جامعه شناسی نظری انجمن جامعه شناسی ایران با عنوان «نقش دیالکتیک گورویچ در چالش های تقابل عاملیت و ساختار» روز یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 با سخنرانی دکتر ح.ا.تنهایی برگزار شد.

این نشست با سخنان دبیر جلسه مبنی بر اعلام خلاصه ای از بحثهای جلسه قبل آغاز گردید. سپس مدیر گروه جامعه‌شناسی نظری، با این عنوان که طبق نظر بودن و بوریکو دیالکتیک توانمندی در بازنمایی واقعیت دارد، اما متاسفانه جامعه‌شناسان به دلیل پرهیز سیاسی شانس خوب استفاده از دیالکتیک را از دست داده اند بحث را آغاز نمود.

وی گفت: دلیل شبهات پیرامون دیالکتیک، سنگینی فضایی بود که برای جهان صنعتی با به کار بردن این لفظ به وجود آمده و جامعه‌شناسان زیادی از جمله کولی، مید و حتی بلومر از به کار بردن آن پرهیز نموده اند.اولین کسی که تشخیص دادند نظریه کولی و مید به لحاظ مفهومی دیالکتیکی هستند گورویچ در فرانسه بود. البته در کشورهایی مثل ما که صبغه دینی هم افزوده می شود هر چیزی مخالف اعتقادات دینی محکوم است. یکی از مشکلات ما این بود که مفهوم دیالکتیک مشکلی با باورهای دینی ندارد و دیالکتیک به عنوان یک منطق یا مدل روش شناختی است که می خواهد واقعیت را به شیوه خودش درک کند.

دکتر تنهایی ادامه داد: من هم البته در ابتدا به جای دیالکتیک از واژه جدل استفاده کردم و اولین بار در سال 82 توانستم این مدل را دیالکتیک بنامم. 20 سال تلاش کردم تا بگویم نه تنها جدل خطرناک نیست بلکه کمک کننده است. حتی سعی کردم تبیین دیالکتیک را در متون دینی نیز توضیح دهم تا دغدغه‌های نادرست حل شوند. دیالکتیک خدمتگزار روان شناسی، جامعه‌شناسی، علوم دینی و هر پارادایم دیگری است برای کمک به فهم واقعیت.گورویچ با شهامت واژه دیالکتیک را مطرح کرده و بحث جالب توجه خودش را در مقابل هگلی ها، آنارشیست ها، مارکسی ها تحت این عنوان که نه شکل فیخته و نه شکل هگلی را نمی پذیرد مطرح کرد.

او افزود: اگر ما دیالکتیک را خوب می شناختیم اختلافات امروزه در بحث های تئوریک، کج فهمی ها و اسطوره سازی در جامعه‌شناسی کمتر دیده می شد و کمتر این شبهه تکرار می‌شد که بعضی از جامعه شناسان فقط به ساخت و برخی دیگر فقط به کنش توجه کردند. به عنوان مثال یکی از مهم ترین اهرم های تحلیل دورکهیم، وجدان جمعی یا سوسیالیسم دورکهیمی است. سوالی که بوجود می‌آید اینست که آیا در اجتماعی و درونی کردن هنجارها در افراد هیچ تبیین ذهنی ایجاد نمی شود؟

یا در مثالی دیگر وقتی وبر از کنش سخن می گوید، یا از شکل اقتدار در اداره زندگی و استفاده از چیدمان های سیاسی می گوید، فقط معنای تفهم به ذهن متبادر می شود و هیچ مفهوم ساختاری موجود نیست؟. به قول گورویچ واقعیت یک تمامیت است که شکسته و تکه تکه کردن آن به اعضای مختلف باعث می شود بخشی از واقعیت را دیده و بخش دیگر را نبینیم.استنبرگ (جامعه‌شناس دهه 80 امریکا)، در خوانش انتقادی اش بر علیه جامعه‌شناسی پوزیتیویستیک، می گوید: بزرگترین ایرادی که بر آنان وارد است، این است که واقعیت را تکه تکه دیده و به شکل یک تمامیت نمی بینند که می تواند چه ارتباط معناداری بین اجزاء وجود داشته باشد.دیالکتیکی اندیشیدن البته یک الزام نیست بلکه طبیعت فکر انسان دیالکتیکی است. پس بهتر است اسلوب دیالکتیک را بیاموزیم تا از آن بهتر استفاده کنیم. آموختن دیالکتیک در راستای آموختن واقعیت است. برای آموختن دیالکتیک بهتر است شروع بحث با مفاهیم گورویچ باشد. اگر دیالکتیک از منظر گورویچ شناخته می شد، علاوه بر رفع سوء تفاهمات ساخت گراها و کنش گراها، نظریه گیدنز بعد از چند دهه چیزی قهرمانانه به حساب نمی آمد.

مدیر گروه جامعه شناسی نظری گفت: شباهت گورویچ با هگل در مبحث دیالکتیک، اینست که هر دو جهان را یک فرایند دائما در حال جریان می دانند و نقطه تقابل آنها اینست که جهان به چه جهت حرکت می کند. حرکت جهان بر اساس نظام فکری هگل، پیشا مفروض و مشخص است از کجا شروع و به کجا ختم می شود. اساس نظام فکری گورویچ بدون پیش فرض است و به هر چیز پیشا تجربی انتقاد می کند. گورویچ به تجربه در واقعیت معتقد است که از همین جا منطق استقراء شکل می گیرد. یعنی حرکت به جایی که نمی دانیم کجاست و با تجربه به واقعیت می رسیم. اگر دیالکتیک با منطق قیاسی یا منطق استقرایی پیش رود می تواند تک اسلوبی یا چند اسلوبی باشد اما تفاوت بین تک اسلوبی و چند اسلوبی در قیاس و استقراء اینست که در قیاس ما می توانیم از پیش فرض کنیم جهان به یک یا چند سو حرکت می کند اما در چند اسلوبی استقرایی گورویچ پیشا مفروض ندارد و هر چه هست استقراء است، نه ایده آلیستیک و نه ماتریالیستیک، نه مثبت و نه منفی و اینجاست که اشکال کاذب دیالکتیک را مطرح می کند.اشکال کاذب پیشامفروض بود که می تواند فرایاز یا فرویاز، مدحی یا سلبی باشند و می توانند به تک یا چند اسلوب تقسیم شوند اما حرکت فرایازی یا فرویازی از پیش مسلم بوده، پس بر منطق قیاس است.

سخنران این جلسه پنج اسلوب دیالکتیک از نظر گورویچ را برشمرد که عبارتند از؛ 1. دیالکتیک تکمیلی 2. هم فراخوانی ( تضمن متبادل) 3. ایهام دیالکتیکی 4. دیالکتیک قطبی 5. تقابل چشم اندازها (مناظر)

دیالکتیک و جامعه شناسی3دکتر تنهایی گفت: از دید گورویچ، اسلوب دوم یا هم فراخوانی، اهرم یا سازوکار یکی از اسلوب های دیالکتیک است یعنی هم فراخوانی را در بخشی از جلوه های دیالکتیک استفاده کرده است، اما من به عنوان پایه و خمیر مایه تمام مفاهیم دیالکتیکی به کار می برم. از دید گورویچ هم فراخوانی یعنی دو بخش یک واقعیت که به هیچ وجه از هم جدایی پذیری ندارند مانند جسم و روح که با هم شناخته می شوند و در واقعیت به طور مستقل وجود ندارند، یک کلیت است. تفاوت آن با تقابل مناظر در اینست که در تقابل مناظر نمود بیرونی هم دیده می شود. مانند تفاوت حزب دموکراسی و جمهوری خواه که قابل دیدن است. تعریف من از هم فراخوانی اینگونه است که هر کلیت ناگزیر از یک رابطه هم فراخوانی می تواند حداقل بین دو عنصر یا عناصر متعدد باشد. حالا به طور طبیعی آنچه در ادبیات جامعه‌شناسی داریم، عنصرهای هم فراخوان دو دسته هستند به نام سنخ های آرمانی یا سنخ های عام جامعه شناختی که یک عنصر ذهنی و یک عنصر عینی است. هم فراخوانی تولید کننده یک تمامیت دیالکتیکی از واقعیت ذهن و عین است. ذهن و عین چیست؟ اگر از دید مارکس، پیتربرگر یا فوکو مطرح شود مفهوم مکتبی است، اما به عنوان یک مفهوم عام همه واقعیت ها یک بخش از ذهن و یک بخش از عین به همراه دارند.از نظر دورکهیم، واقعیت صرفا ساختاری نیست، و طبق نظر کوزر، دورکهیم در دوران پختگی به مفهوم وجدان جمعی می رسد و منظورش چیزی که الزاما وابسته به ذهن یا عین باشد نیست و در عین حال اشاره به فشار اجتماعی که در دنیای بیشتر تفکیک یافته مدرن حس می شود نشان از پیچیدگی ذهن و عین یا نگاه دیالکتیکی در نظریات دورکیم دارد.

این استاد جامعه شناسی در بخش دیگری از بحث خود خاطر نشان کرد: مفهوم تحلیلی سوسیالیسم دورکهیمی و سوسیالیسم مارکسی یکی می باشد. اما به لحاظ مکتبی، سوسیالیسم مارکسی means of Production(اشتراکی کردن تولید) است و سوسیالیسم دورکهیمی means of education(اشتراکی کردن آموزش) یاmeans of culture (اشتراکی کردن فرهنگ)

است که در نگاه ساخت گرایی اجتماعی شدن با عوامل اجماع و در نگاه تفسیرگرایی لفظ اجتماعی کردن را برایش به کار می برند. اینکه دورکهیم اعتقاد داشته باشد که تعین فقط در دست ساخت است و ساخت عامل مسلط، نشان عوامل گرایی او است و با نا دیالکتیکی نگاه کردن نامرتبط است. عناوینی که گورویچ در اشکال کاذب جامعه شناسی آورده است عبارتند از:

  • تکامل و فلسفه تاریخ
  • نظم و تکامل
  • فرد و جامعه
  • روان شناسی و جامعه‌شناسی
  • عامل مسلط
  • قانون گرایی

که هر کدام از این موارد می توانند با هم فراخوانی از تقابل کاذب برهند.

دکتر تنهایی در پایان به نقطه مقابل ساخت گرایان، که همان تبیین های  ذهنی از مفاهیم است، اشاره نمود و گفت: اگر عده ای هم وبر را به لحاظ کاربرد کنش، که از دید آنان ذهنی است، ذهن گرا یا خردگرا می دانند، در اشتباه هستند، چرا که کدام کنش یا  action است که ذهنی باشد. همچنین وبر از فهم از چیز فهم شده می گوید، آیا اگر چیز فهم شده در عین موجود نباشد، فهم میسر می شود؟. در تبیین ها باید در نگاه دیالکتیکی به دنبال عامل مسلط باشیم اگر وبر به کنش و دورکهیم به ساخت بیشتر توجه کرده دلیل بر رد عین یا ذهن توسط هر کدامشان نیست بلکه عامل مسلط از دید آنها متفاوت است.در جامعه ایران دورکهیم را در یک طرف و وبر را طرف دیگر، مید یک طرف و مارکس طرف دیگر و به یکباره معجزه ای توسط آنتونی گیدنز رخ داده و بحث عاملیت و ساختار مطرح گردیده است و این خیانت به بزرگان جامعه شناسی می باشد. مسئله ای که مارکس پیش از همه تحت عنوان سوژه و ابژه مطرح نمود، همین دیالکتیک ذهن و عین است.

*تهیه گزارش