دکتر ازکیا1اولین نشست گروه تخصصی جامعه شناسی روستایی و عشایر انجمن جامعه شناسی ایران روز چهارشنبه 4 اسفندماه 1395 در سالن کنفرانس انجمن جامعه شناسی ایران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در این جلسه دکتر مصطفی ازکیا به نقد و بررسی کتاب «اصلاحات ارضی در ایران» نوشته آ. ک. اس. لمبتون پرداخت و نظرات خود را نیز درباره اصلاحات ارضی در ایران بیان نمود.

 لمبتون وابسته مطبوعاتی سفارت انگلستان در ایران بود که طی مدت اقامت خود در ایران کتابها و مقالات متعددی درباره موضوعات مختلف به رشته تحریر در آورد. یکی از کتابهای او کتاب «اصلاحات ارضی در ایران» است که پس از سفرهایی که به روستاهای ایران داشت، نگارش گردید و در آن اثرات اصلاحات ارضی سال 1340 تا 1345 را مورد بررسی قرار می دهد.

بحث‌های سخنران این نشست را در ادامه می‌خوانید.

مقدمه: کتاب «اصلاحات ارضی در ایران» دارای هفده فصل می باشد که دکتر ازکیا آن را در شش قسمت خلاصه کرده است:

  • فصول اول، دوم و سوم: بررسی وضع طبیعی و جغرافیایی کشور، معرفی پیشینه تاریخی حل مسئله زمین از جنبش مشروطه به بعد تا جنبش ملی شدن نفت و زمینه های اجتماعی سیاسی و بررسی فضای سیاسی اواخر دهه سی و تصویب قانون اصلاحات ارضی
  • فصول چهارم، پنجم، ششم، هفتم و هشتم: بررسی اجرای اصلاحات ارضی در مناطق مختلف ایران، مسائل مربوط به اجرای اصلاحات ارضی و ناآرامی های سیاسی و اجتماعی در تهران و قم
  • فصول نهم، دهم و یازدهم: تشریح آئین نامه مواد الحاقی و بررسی شقوق مواد الحاقی به قانون اصلاحات ارضی و مقررات اجرای آن
  • فصل های دوازدهم و سیزدهم: بررسی نحوه حل و فصل اختلاف مالکان و زارعان و مسئله نظام آبیاری و اهمیت حیاتی آن در نظام کشاورزی ایران
  • فصل های چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم: بررسی تشکیل شرکت های تعاونی و سازمان مرکزی تعاون روستایی، تشریح چگونگی، شرط تشکیل، عضویت و در نهایت نقد و ارزیابی عملکرد شرکت های تعاونی در سال های 1344-1345
  • فصل هفدهم: بررسی دستاوردها و مسائل مربوط به اصلاحات ارضی طی سالهای 1345-1340 در حوزه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی

معرفی نویسنده:آن کترین سواینفورد لمبتون  (Annkatherine SwynFord Lambton)، دختر یکی از اعیان انگلستان به نام جرج لمبتون می باشد. وی متولد فوریه 1912.م (19 بهمن 1290. ش) و در 16 سالگی به خاورمیانه علاقه مند شد. در سال 1934 برای اولین بار از ایران دیدن کرد و به سال 1939م/1318ش با ارائه پایان نامه ای در مورد نهادهای سلجوقی دکترا گرفت. وی بخش اعظم اوقات خود را در ایران و در شهر اصفهان سپری کرد. لمبتون در روز شنبه 19 ژوئیه 2008 در سن 96 سالگی در شهر نورتامبرلند انگلستان درگذشت.

مهمترین کتابها و مقالات او عبارتند از: مالک و زارع در ایران، اصطلاحات ارضی در ایران، ایران عصر قاجار، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، تاریخ ایران بعد و قبل از اسلام، انتشار دستور زبان و لغت نامه فارسی، شرحی درباره تاریخ قم، تنظیم آب زاینده رود، در جامعه اسلامی در ایران، نصیحه الملوک و آئین شهریاری، در تأثیر تمدن غرب در ایران، ، نظریه دولت در ایران، انجمن های سری و انقلاب ایران در سال 1324 قمری.

چرا باید اصلاحات ارضی را مطالعه کرد؟

اصلاحات ارضی به عنوان یک برنامه دگرگون زا و توسعه ای است که از سال 1340 در ایران آغاز شد و در سال 1351 به پایان رسید. اصلاحات ارضی در ایران در سه مرحله اجرا شد که در کتاب لمبتون دو مرحله از آن مورد بررسی قرار گرفته است. معمولاً اصلاحات ارضی را به توزیع زمین تعریف می کنند اما برخی این را مترادف اصلاحات کشاورزی می دانند که از توزیع زمین دامنه ای بسیار وسیع تری دارد. در عرف جامعه شناسی روستایی، این پرسش مطرح است که پس از اصلاحات ارضی چه دگرگونی هایی در ساخت قدرت پدید آمده است؟ وقتی که زمین از مالکان گرفته می شود و به دهقانان سپرده می شود انتظار می رود که همان قدرتی که مالکان داشتند نیز به دهقانان داده شود. تعریف دیگری که از اصلاحات ارضی شده این است که کشاورزی را تغییر دهد، یعنی به سمت توسعه و نوآوری ببرد. یا اینکه قدرت اقشار دهقانی تثبیت شده یا تغییر کند. مطالعه در اصلاحات ارضی در ایران باید به گونه ای باشد که بتواند تغییرات چه در زمینه کشاورزی و چه در زمینه تثبیت و تغییر قدرت از مالکان به دهقانان را دربرگیرد. می خواهیم ببینیم که آیا لمبتون موفق شده است که این دو ویژگی در مطالعات اصلاحات ارضی در ایران را مشخص نماید؟

محتوای کتاب

این کتاب بیشتر به مسأله توزیع زمین می پردازد. از دهه 40 به بعد در جامعه روستایی ایران خیلی برنامه های توسعه ای به اجرا درآمد: مثل کشت و صنعت، سهامی زراعی، تعاونی و... البته این برنامه ها کمتر دراین کتاب مورد توجه قرار گرفته شده است. دهه 40 خورشیدی یا دهه 60 میلادی سه دکترین تئوریک در باب توسعه مطرح شد که به توسعه روستایی هم مربوط می شد: اول مکتب "نوسازی"، دوم مکتب "اکلا"، سوم مکتب "وابستگی". لمبتون ایران را جامعه سنتی دیده و در پی این بود که این جامعه سنتی چگونه به جامعه مدرن تبدیل و دگرگون می شود. به نظر او (که از سنت نوسازی سرچشمه می گیرد) در جامعه سنتی مانند ایران یک سلسله وجهه نظرهای سنتی وجود دارد مانند فقدان نوآوری، فقدان انگیزش پیشرفت و... در واقع اینها به عنوان موانع توسعه نیافتگی جوامع روستایی ایران شناخته شده اند.

لمبتون می گوید که دهقانان در زمینه همکاری مانند مالکان و دیگر طبقات ایران نا آزموده و بی تجربه اند. از این‌رو دلیلی در دست نیست که نشان دهد آنان در آینده نزدیک خواهند توانست امری از امور تعاون را با کامیابی انجام دهند. «روحیه غرض گرایی در میان دهقانان با فعالیت‌های موثر و جمعی سازگاری ندارد و قرنهاست ستم کشی و مبارزه با طبیعت هوس باز و وجود نظام ناسازگار اجتماعی باعث شده است که دهقانان در بسیاری از نقاط کشور وضع خود را با پدیده تسلیم و رضا به منزله جزیی از اجزای حوادث متوالی دنبال کنند». ( لمبتون، 684)

در واقع نظرات خانم لمبتون در دسته نظرات "نوسازی" جای می گیرد. مکتب بعدی مکتب "اکلا" است که هم مورد توافق جناح های سوسیالیست و هم سرمایه داری قرار گرفته است. این مکتب می گوید که جوامع دو دسته اند: یکی متروپل و دیگری اقماری. مبادله و بازرگانی بین این دو جوامع نابرابر است و باید این نابرابری اقتصادی از طریق اتخاذ سیاست جایگزین واردات، جوامع جهان سوم، خودشان را به جوامع دوم و اول برسانند. بدین منظور آنچه را که تا دیروز وارد می کردند حال خودشان باید تولید کنند. باید ساختار جامعه سنتی دگرگون شود، در قالب این رویکرد پیشنهاد می شود که اصلاحات ارضی می تواند در دگرگونی ساختار اجتماعی جامعه موثر واقع شود، ضمن آنکه جامعه روستایی را از حالت انزوا بیرون می آورد و خود را با اقتصاد ملّی عجین می کند. باید یک بازار مصرف هم برای کالاهای تولید شده روستایی ایجاد شود و هم نیروی مازاد روستاها را به عنوان کارگر صنعتی آموزش بدهند و در صنایع از آنها استفاده کنند. آن عده ای که در ایران بر روی اصلاحات ارضی کار می کردند معتقد بودند که اصلاحات ارضی می تواند طبقه بورژوازی روستایی ایجاد کند و به این ترتیب پایه های حکومت را مستحکم سازد.

مکتب وابستگی دیدگاه سومی بود که مطرح شد. آنها این اقدامات را ظاهری و تشریفاتی می دیدند و در واقع اعتقادی به این تغییر مناسبات نداشتند و اصلاحات ارضی را سیاست‌هایی برای جلوگیری کمونیزم می دانستند.

انتقادات وارده بر کتاب لمبتون از نظر دکتر ازکیا

کتاب اصلاحات ارضی لمبتون با ده گردی نوشته شده است. ده گردی روش علمی نیست. لمبتون معتقد است که اصلاحات ارضی در نظام روستایی ایران تاثیر شگرف و بنیادی گذاشته است: از لحاظ افزایش درآمد، از لحاظ خورد و خوراک و مسکن، پوشاک، و تعاونی. در صورتی که لمبتون در کتاب «مالک و زارع» نهضت تعاونی را تخطئه کرده است، و در این کتاب چند فصل را به تعاونی اختصاص داده است. وی نوشته است که این شرکتهای تعاونی تنها منابع اعتباری لازم را در روستاها فراهم نکرده است، بلکه خلاء مدیریت مالکین را پر کرده است. یعنی شرکتهای تعاونی جایگزین مالک شده است. لمبتون معتقد است که اصلاحات ارضی در ایران تاثیرات فوق العاده ای در بهبودی وضع اقتصادی – اجتماعی روستاییان ایجاد کرده است.

یکی از مهمترین انتقادات به لمبتون مسأله روش تحقیق اوست. ما روش ده گردی را برای انجام کار علمی قبول نداریم. نویسنده با ده گردی اطلاعاتی را جمع آوری کرده که اصلاً نمی توان به عنوان یک کار علمی آن را پذیرفت. این اطلاعات جمع آوری شده تا حدود زیادی اجباری بوده، چون ایشان با مأمورین اصلاحات ارضی به روستاها رفته است. در صورت حضور در روستا با ماشین و مأمورین دولتی برای تحقیق، نمی توان با پاسخ های واقعی برگشت. دولت وقت ایران رشوه داده بود که لمبتون به نفع اصلاحات ارضی مطلب بنویسد. من در یک کار مونوگرافی در تربیت حیدریه در روستای آبرود متوجه شدم که لمبتون به آن روستا هم رفته است. پرسیدم این خانم چند وقت در روستا بود؛ گفتند فقط 2 ساعت. در حالیکه من مدت یک ماه در آن روستا زندگی کردم! و این در حالی بود که من عکس مطالبی را که او درباره تاثیرات اصلاحات ارضی بر این روستا نوشت؛ مشاهده کردم!

گروه عشایریهمانطور که میدانید اصلاحات ارضی در ایران در سه مقطع صورت گرفت: مقطع اول: گفتند که کلیه مالکینی که یک روستا یا بیشتر دارند، یکی را انتخاب کنند و باقی را به دولت بفروشند. اول گفتند که هر خانواده مالک فقط یک روستا، اما در مراحل بعدی این قانون را تغییر دادند و گفتند که هر عضو خانواده می تواند یک روستا داشته باشد. لذا سعی شد که روستاهای آباد مالکان کمتر مشمول قانون اصلاحات ارضی شود. بیشتر روستاهای آباد نصیب مالکین گردید. 16 هزار آبادی از 65 هزار آبادی ای که سرشماری شده بود در مرحله اول تقسیم شد. مرحله اول را آقای ارسنجانی که سوسیالیست بود رهبری کرد. او خیلی علاقه مند بود که بتواند اقدامات مثبت و موثری برای روستاییان در دولت علی امینی انجام دهد. حتی بعد از برکناری علی امینی، ارسنجانی وزیر اصلاحات ارضی باقی ماند. به علت اغتشاشات و ناآرامی های آن زمان بخصوص در جنوب کشور، مدتی اجرای اصلاحات ارضی به تاخیر افتاد. بعد مرحله دوم شروع شد. می شود اسم این مرحله را «تعدیل مناسبات بین مالک و رعیت» گذاشت نه اصلاحات ارضی. مهمترین شق این دوره شق اجاره است. 80 درصد اراضی بین مالک و دهقان به صورت قرارداد اجاره ای بود. یکی از شق های دیگر این مرحله خرید حق ریشه است. یعنی مالک می توانست حق ریشه دهقان را بخرد. هر دو این شق با روح اصلاحات ارضی منافات داشته است. شق دیگری هم بود تحت عنوان تقسیم به نسبت بهره مالکانه. مطالعات نشان داده است که بهترین و مرغوبترین زمینها برای مالک باقی ماند. یعنی بین مالک و زارع نظام سه پنجم از محصول بردن حاکم شد. سه پنجم سهم مالک بود و دو پنجم سهم دهقان. آن دو پنجم فقیرترین قسمت زمین بود که نصیب رعیت می شد.

در روستای آبرود تربت حیدریه مرحله اول پیاده شده بود. کدخدای این ده یک ژاندارم بازنشسته بود. قبلاً به او گفته بودند که خانمی برای بازدید روستا می آید و شما هم از اصلاحات ارضی تعریف کن. البته تمامی روستاهایی که لمبتون رفته بودند اینگونه نبود، اما اغلب سفارش شده بود. ایشان درباره تعاونی روستای آبرود می نویسد: "شرکت تعاونی آبرود از شرکتهای پیشرفته ای است که علاوه بر اعطای اعتبارات کشاورزی به دهقانان در تهیه نفت، کودشیمیایی، سموم دفع آفات نباتی، بذر اصلاح شده برای اعضای خود فعالیت چشمگیری داشته است و من تحت تاثیر این شرکت با روحیه و با نشاط و وجه نظر مثبت دهقانان قرار گرفتم. (لمبتون، 217) نمی توانم این نوشته را در آن روستا تایید کنم. یعنی در اصل اینچنین شرکتی وجود نداشت. ایشان فقط 2 ساعت آنجا بودند، اما من یک ماه! مقدار زیادی از اطلاعات لمبتون در این کتاب غلو شده است. مطالعات روستایی با شیوه ده گردی لزوماً باید نتایج غلو شده داشته باشد.

در ارتباط با یافته های کتاب دو نکته را لازم میدانم که اشاره کنم: یکی اینکه اگر با مأمورین دولتی به جامعه روستایی بروید روستاییان سعی و تلاش خواهند کرد که به زبان همان مأمورین دولتی صحبت کنند و از مسائل و مشکلات خود نگویند. نکته دوم این است که برخی از مفاهیم و اصلاحات در جامعه روستایی برای افراد غریبه نامفهوم و ناملموس است. شما در کتاب لمبتون هیچ مفهومی که بین روستاییان رایج است را نمی بینید، چون نویسنده درکی از آن مفاهیم نداشت. مطالعات روستایی زمینه و اطلاعات قبلی می خواهد و نمی شود بدون پیشینه مثبت و قوی ای به روستاها رفت و به مطالعه و تحقیق پرداخت. مطالعاتی که در یک زمان کوتاه اتفاق افتاده باشد نمی تواند پاسخ دقیقی به پرسشها و مسایل روستایی بدهد.

شرکتهای روستایی

این شرکتها برای پر کردن خلاء مدیریتی مالکان بود. مالک بیش از 15 یا 16 وظیفه در ده انجام می داد: نظارت بر تهیه و تقسیم آب، فراهم کردن نهاده های کشاورزی و... حال تعاونی ها قرار بود این وظایف را برعهده بگیرند. انجام این وظایف توسط شرکتهای تعاونی آن طور که ما در روستاها دیدیم و آن طور که لمبتون در کتابش گفته است کاملاً متفاوت است. مثلاً وی می گویند که «مأمورین سازمان مرکزی تعاون روستایی افرادی علاقه مند و با ایمان هستند که توانسته اند در کشوری اعتماد روستاییان را جلب کنند که به ندرت می توان شکاف بین مردم و دولت را پر نمود». یا می نویسد که «اغلب در میان اعضای شرکتهای تعاونی روستایی احساس وفاداری به شرکت دیده می شود. سطح آگاهی و شعور و نیز صلاحیت مدیران عامل و تا حدی اعضای شرکتها رشد زیادی کرده است. به علاوه دایره فعالیت این شرکتها در حال فزونی است اگرچه هنوز وظیفه اصلی آنها اعطای وام های کوتاه مدت است، پس دادن اعتبارات با بهره کم یکی از عاملهای بهبود شرایط دهقانان در سراسر کشور است».

نتیجه گیری

آنچه خانم لمبتون از دوره آسایش و رفاه دهقانان ایرانی یاد می کند عمدتاً به نفع گروه های متنفذ جامعه روستایی بوده است. در مرحله دوم اصلاحات ارضی گفته شد که به دهقانانی زمین می دهیم که یک سال روی آن کار کرده باشند، و به اندازه ای می دهیم که نسق زراعی دارند. یعنی اگر 2 هکتار نسق زراعی دارند، 2 هکتار زمین می دهیم. بنابراین توزیع زمین نابرابر بود، و براساس همان میزان نابرابر نسق ها، زمین ها بین افراد تقسیم می شد. نظام قشربندی قبل از اصلاحات ارضی در بعد از اصلاحات ارضی تثبیت شد و براساس همان نظام، زمینها تقسیم گشت. پس از سال 1351 که اصلاحات ارضی به پایان رسید آمارگیری کشاورزی نشان می دهد که 5/3 میلیون از اراضی کشاورزی در اختیار مالکین و بهره برداران است که بیش از صد هزار هکتار زمین دارند. در این دوره در کل کشور 16 میلیون هکتار زمین زراعی در کشور داشتیم. مطالعات نشان می دهد که 40 درصد از دهقانان ما کمتر از 2 هکتار زمین بدست آوردند. با 2 هکتار زمین نمی شود کار کشاورزی انجام داد. با ثابت نگه داشتن قیمت محصولات کشاورزی در این دوره کشاورزان به جایی رسیدند که گندم کاری مقرون به صرفه نبود. دهقانان به آن اندازه می کاشتند که خودشان مصرف کنند.

در این دوره یعنی دهه 40 خورشیدی، دو سازمان توسعه ای برای کشاورزی ایران احداث شده بود: بانک کشاورزی که بانک خواص بود و شرکت تعاونی روستایی که بانک عوام می گفتند. متوسط اعتبار شرکت تعاونی برای دهقانان 500 تومان بود، اما اعتبار بانک کشاورزی برای مالکان 100 هزار تومان. با 500 تومان کاری نمی شد کرد، فقط باید کم و کسری جاری زندگی را جبران کرد. اما با 100 هزار تومان می شد چاه عمیق یا نیمه عمیق احداث کرد. به طور کلی منافع اصلاحات ارضی از قبیل: بانک کشاورزی، شرکتهای تعاونی، و سایر امکانات نصیب گروه های مرفه جامعه دهقانی و سرمایه داران ارضی می شد. به دهقانان خرده پا یا خوش نشینان هیچ امکان و رفاهی تعلق نمی گرفت. به عنوان مثال، دولت آب پشت سدها را که برای خودش 3 ریال تمام شده بود، به روستاییان 2 ریال می فروخت اما به شرکت صنعت و کشت 1 ریال!

در اصلاحات ارضی ایران به گونه ای عمل شد که اگر گفته نشود تمام منافع اصلاحات ارضی ولی قسمت اعظم آن به گروه های متنفض و مالکان تعلق گرفت. دو نکته قابل تأمل است: اول اینکه مالکیت زمین و آب از هم جدا بود. زمین توزیع شد ولی آب توزیع نشد. در بسیاری از نقاط کشور زمین در اختیار کسانی قرار گرفت که آب در اختیار آنها بود. صنفی پیدا شد به نام آبفروشان و در جنوب کشور هنوز این صنف وجود دارد.

دوم اینکه ساخت اجتماعی و قشربندی اجتماعی تغییر نکرد و قدرت از مالک به دهقان منتقل نشد. لمبتون درباره شرکت بابا قاسم می نویسد که: "صاحبان این شرکت از پدربزرگ و پدر و فرزند کدخدای ده بودند"! این توالی نشانگر عدم تغییر در ساخت قدرت ده است. اصلاحات ارضی هیچ تغییری در ساختار قدرت ایجاد نکرد. اینکه چرا فقط گروه های متنفذ می توانند از منافع اصلاحات ارضی بهره ببرند! لمبتون هیچ توجه ای به آن نکرده است و این یکی از اشکالات بزرگ است.

تعاونی ها بیشتر یک شاخه از بوروکراسی دولتی بودند نه نهضتی خودجوش و از درون مردم. شرکتهای تعاونی یک نهاد مشارکتی نبود، بلکه اهداف سیاسی اجتماعی بود که دولت آن را تعقیب می کرد. خلاصه اینکه 10 سال اصلاحات ارضی در ایران اتفاق افتاد (41 تا 51)، اما مسأله زمین حل نشد. اصلاحات ارضی نتوانست املاک اربابان غایب را بین دهقانان تقسیم کند. هرچند 40 درصد از دهقانان کمترین مقدار زمین را صاحب شدند اما نتوانستند قدرت مالکان را از آن خود کنند. حتی این امکان بوجود آمد که فرزندان دهقانان مرفه و ثروتمند و سرمایه داران ارضی در دستگاه بوروکراسی دولتی جذب شوند. این امکان هم برای دهقانان خرده پا فراهم نشد. ناچار دهقانان خرده پا به شهرها مهاجرت کردند.

نکته مهم آخر این است که: اصلاحات ارضی یک میلیون خانوار خوش نشین را نادیده گرفت. این خوش نشین ها در هیچ برنامه توسعه ای گنجانده نشدند. خوش نشینها به عنوان پارازیتهایی بودند که باید دفع می شدند، حتی نباید در روستاها می ماندند. بدهی دهقانان خرده پا در طول اصلاحات ارضی سه برابر شد. یا وام های دهقانان خرده پا با بهره های سنگین سلف خران، پیله وران یا چوب داران باید پرداخت می شد. می توانیم این نتیجه را از اصلاحات ارضی در ایران بگیریم که: اصلاحات ارضی زمین را بین 40 درصد از دهقانان خرده پا تقسیم کرد اما قدرت سیاسی را از مالکان به دولت انتقال داد. در دوره اصلاحات ارضی ساخت طبقاتی تثبیت شد اما فقط رأس آن از مالک به دولت تغییر یافت. خوش نشینان از دریافت زمین مستثناء شدند و... و البته متاسفانه این موارد در کتاب لمبتون دیده نشده است.