دفتر دانشگاهی انجمن جامعه شناسی در لرستان و پژوهشکده تعلیم تربیت استان لرستان ساعت 18 روز دوشنبه سیزدهم شهریورماه 1396 میزبان نویسندگان و محققانی از حوزه ادبیات و جامعه شناسی بودند که درباره «تاثیر و نقش بازنمایی تجربه زیسته در ادبیات داستانی لرستان» نظرات خود را بیان کردند.کرم رضا تاج مهر از بومیگرایی در ادبیات داستانی لرستان صحبت کرد و دکتر حسن اسماعیل زاده، نگاهی به دیدگاههای نظری موجود در مورد رابطه بین جامعه شناسی و ادبیات از منظر بازنمایی تجربه زیسته داشت و محمد مهدی ایمانی پور به کارکردهای وجود تجربه زیسته در ادبیات داستانی لرستان اشاره کرد. مشروح بحثهای این نشست را در ادامه میخوانید.
بومیگرایی در ادبیات داستانی لرستان
کرمرضا تاجمهر
قبل از هر چیز لازم است خوشحال باشیم از اینکه به هر حال در حیطه ادبیات مکتوب هم جریانی شکل گرفته و به معنای واقعی شاهد تغییر وضعیت بزرگی هستیم. بنابراین با جریان کاملا جوانی مواجه هستیم که در حال تجربه، آزمون و خطاست و نیازمند فرصت است و شاید برای بررسی آن هنوز زود باشد. واقعیت این است که از این حیث خلاء بزرگی که پشت سر داشتهایم در حال پُر شدن است و اگر تنها همین مساله را در نظر بگیریم، اتفاق بزرگی است. به هر حال بازتاب مسائل مربوط به زیستبوم لرستان در آثار داستانی نویسندگان این دیار در شش بُعد قابل بررسی است:
1. تاریخ
2. مکان و محیط
3. فرهنگ و آداب و رسوم
4. شخصیت
5. مسائل روز اجتماعی
6. واژه و زبان
تاریخ: تاریخ، همواره برای همه نویسندگان جهان، بستر مناسبی برای آفرینش داستان بوده و خواهد بود. آنچه در این میان مهم است اهمیت مسائل تاریخی هر جامعه و ضرورت و چگونگی پرداختن به آن در امروز است. یعنی قبل از هر چیز باید رخداد تاریخی چشمگیر و جذابی در گذشته وجود داشته باشد که هم برای نویسنده و هم برای مخاطبان قابل توجه باشد. در مرحله بعد آنچه اهمیت دارد نوع نگاه نویسنده به آن رخداد است. واقعیت این است که وقتی پای داستان به میان میآید، اولین اصطلاحی که ذهن را قلقلک میدهد، جعل واقعیت است. متاسفانه رویکرد داستانی به رخدادهای تاریخی هنوز برای جامعه ما جا نیفتاده و در برخورد با داستانهایی که بر مبنای رخدادهای تاریخی خلق شده، اولین امری که اتفاق میافتد مقایسه جزء به جزء داستان با آن واقعیت تاریخی است! ولادیمیر ناباکوف، ادبیات را ابداع میداند و به صراحت میگوید: «داستان یعنی جعل. اگر داستانی را داستان حقیقی بنامیم، هم به هنر توهین کردهایم و هم به حقیقت. هر نویسنده بزرگی یک فریبکار بزرگ است!» (درسگفتارهای ادبیات اروپا/ ولادیمیر ناباکوف/ فرزانه طاهری. انتشارات نیلوفر). بنابراین داستاننویس نه تاریخنگار است، نه واقعینویس. حتی رئالیستترین داستاننویسها هم واقعیت را جعل میکنند. متاسفانه به دلیل شفاهی بودن بیشتر رخدادهای تاریخی لرستان، دسترسی به متون مختلف و متنوع ممکن نیست. از سوی دیگر پرسشی که مطرح میشود این است که کدام اتفاقات تاریخی این دیار قابلیت پرداخت داستانی دارند؟ و آیا امروز (با توجه به رویکرد ادبیات مدرن و البته تغییر ذائقه مخاطبان) استقبالی از آثار خلقشده بر مبنای این اتفاقات متصور است؟
از طرف دیگر، با توجه به فضای بسته لرستان و البته بافت طایفهای جامعه، پرداخت آزادانه مسائل تاریخی چندان کار بیدردسری نیست. هنوز مطبوعات ما قدرت پرداختن آزادانه به برخی مسائل تاریخی را با توجه به حساسیتها و البته بافت جامعه که به آن اشاره شد را ندارند. تصور کنید قتلی اتفاق افتاده که یک سوی آن خانواده و وابستگان قاتل ماجرا هستند که به هر گونه اطلاعرسانی و گزارشنویسی که به هر نحوی مورد پسندشان نباشد، واکنش نشان میدهند.
البته این مشکل فقط خاص لرستان نیست و به صورت سراسری در کشور وجود دارد. تصور کنید داستانی در مورد سلسله پهلوی نوشته و در آن به جوانب مثبت این خاندان هم پرداخته شود! طبیعی است که امکانی برای بروز آن وجود نخواهد داشت چون به گونهای پیش رفتهایم که بر اساس آن، همه چیز گذشته سیاه و همه چیز امروز سفید است!
البته این مشکل در لرستان با توجه به علاقه ما به گذشته و مسائل قومیقبیلهای شدیدتر است. میل مفرط به تاریخنگاری قومیقبیلهای و شجرهنامهنویسی در سالهای اخیر لرستان، مؤید این مساله است. در واقع ساختار جمعیتی این زادبوم باعث گردیده گذشته دست از سرمان برندارد و میل به مثبت جلوه دادن خاندان، افراد زیادی را دست به قلم کرده تا به قول خودشان از حیثیت قبیلهای و طایفهایشان دفاع کنند و بگویند چه بودهاند و چه جایگاهی داشتهاند.
این مساله در مورد اتفاقاتی که در گذشته و حتی چند دهه قبل هم رخ داده است، صدق میکند و در یک کلام حاشیه امنیتی وجود ندارد.گذشته از این محدودیتها، همان طور که اشاره شد، رخدادهای تاریخی این بوم هم رخدادهای چندان عمومیتداری نیستند. یعنی نسبت به اتفاقاتی که در همان برههها در بومهای دیگری رخ دادهاند، از درجه ارزش پایینتری برخوردار هستند. بر همین اساس حتی اگر نویسنده منابع کافی در اختیار داشته باشد و نگران قضاوتها و تهدیدها هم نباشد، در بهترین حالت تنها میتواند داستانی را در آن بستر تاریخی پیش ببرد که موضوع آن نه عمومی و قابل ارتباط برای همه، که شخصی است. یعنی ارزش مفهومی در بستر تاریخی مورد استفاده نیست.
بگذریم از این موضوع که از نظر موضوعی هم امروز نوع این رخدادهای تاریخی دارای اهمیت نیست و میانه چندانی با داستان مدرن امروزی ندارند. در یکصد سال اخیر شاید سرکوب ایلات و عشایر توسط رضاخان از شاخصترین اتفاقات تاریخی باشد که پرداختن خاص به آن نمیتواند جایگاهی داشته باشد. البته نباید از نظر دور نگه داشت که داستاننویسان حرفهای قدرت ایجاد پُل میان امروز و هر گذشتهای را دارند، به شرطی که مقداری آزادی عمل داشته باشد.
بنابراین باید در نظر داشته باشیم که داستاننویس حرفهای و هوشمند هرگز دوست ندارد واقعه یا بستری را مورد استفاده قرار دهد که منجر به محدود شدن دایره مخاطبانش میشود. در عوض اگر آن واقعه یا بستر، این قابلیت را داشته باشد که دایره نامحدودی از مخاطبان را با خودش همراه کند، داستاننویس از آن استقبال میکند و صد البته ارزش به جان خریدن مشکلات گوناگون را هم دارد. در واقع بر اساس اندیشه فرامرزی نویسندگان امروزی، شاید این شعار اجتماعی پستمدرنها در درون خودش مناسبترین راهکار را داشته باشد که: جهانی بیندیش، بومی عمل کن!
مکان و محیط: صرف نام بردن از مکانها و محیطهای شناخته شده یک بوم به تنهایی، اهمیت چندانی ندارد. بالاخره هر داستان در مکان و محیطی اتفاق میافتد و این یک امر کلی و عادی است. مهم پیوندی است که میان این مکان و محیط و مساله اصلی داستان وجود دارد و داستاننویس آن را در اولویت قرار داده است. این موضع به معنای بیارزش بودن این مساله نیست، منظور این است که اگر سایر شاخصههای یک بوم در کنار این انتخاب نباشند، کارایی چندانی ندارد.
نام مکانها و محیطهای واقعی در داستانهای چند تن از داستاننویسان لرستانی آمده است. از نسل اول داستاننویسان این دیار میتوانیم به آثاری از هر دو نویسنده این نسل اشاره کنیم. «عزیزاله کشاورز» در قصههای کوتاه «کوچ» و «مرتضی جزایری» در مجموعهداستان «پریسکه» عمدتا به نام روستاهای حاشیهی خرمآباد اشاره کردهاند که جالب توجه است. نکته بارز در مورد آثار جزایری این است که نامهایی که برای داستانهایش انتخاب کرده عمدتا بومی(مکان یا شخص) هستند.
در میان نسلهای بعدی، آنچه باعث گردیده نام محلات خرمآباد و البته روستاهای اطراف آن در داستانها قید شود، مساله جنگ هشت ساله ایران و عراق بوده که نویسندگان متولد دهه شصت آن را دستمایه قرار دادهاند. از آن جمله است داستان بلند «میخواهم یک نامه کوتاه بنویسم» از «شهریار عباسی» و رمان «ترکش لغزنده» از «آیت دولتشاه». در هر دو اثر یک داستان عاشقانه در سالهای جنگ و بمباران خرمآباد دستمایه قرار گرفته است. در اولی، محیط شهری خرمآباد و در دومی هم محیط شهری و هم کمپها و روستاهای اطراف شهر که مأمنی برای خانوادههای جنگزده بود. عباسی، علاوه بر این رمان، رمان دیگری به نام «دختر لوتی» دارد که در آن داستان معلمی روایت میشود که در سالهای جنگ برای تدریس به شهر پلدختر اعزام میشود.
نگارنده نیز در چند داستان کوتاه از مجموعهداستان «غریبهای زیر درخت نارنج»، به برخی مکانهای شهر خرمآباد و محلههای حاشیهای اشاراتی داشتهام که البته در پیوند با موضوع اصلی داستان بوده است. در داستان «گل سرخی روی پل»، به خودکشیهایی اشاره شده که روی پل انقلاب این شهر در تمام سالهای اخیر اتفاق افتاده است. در داستان کوتاه «مویههای گم شده»، (به چاپ نرسیده است) «واهمههای خاکستری» و «نقش یک پرنده» نیز عمدتا به محیط قبرستان شهر و محلههای منتهی به آن اشاره شده و داستان در آنها اتفاق میافتد، البته بدون اینکه نامی از این محیطها و محلهها ذکر شود، فضای آن ترسیم شده است.
فرهنگ و آداب و رسوم: به نظر میرسد این حیطه بیشتر از حیطههای دیگر قابلیت استفاده دارد. از یک سو، با گنجینه غنی و بکری از آداب و رسوم و خردهفرهنگها در لرستان مواجه هستیم و از سوی دیگر این گنجینه از زوایای مختلف جای کار دارد و داستاننویس حرفهای به راحتی میتواند آنها را دستمایه خلق آثاری با ساختار امروزی قرار دهد و محدودیتی در این زمینه وجود ندارد.
استفاده از این ظرفیت با نگاه و ساختار امروزی در همه جای دنیا متداول است و شاید نمونه جهانی آن «مارکز» و سایر داستاننویسان امریکای لاتین باشند که با تکیه بر این پشتوانه، توجه جهانیان را به خودشان جلب نمودند و جریانی قدرتمند و خاص به راه انداختند.
آنچه در بوم لرستان در قالب این عنوان وجود دارد، مجموعه بسیار متنوع و بکر و خاصی است که متاسفانه بخش زیادی از آن به دلیل شفاهی بودن از بین رفته است. اگرچه در سالهای اخیر پژوهشگرانی از جمله «علیمردان عسکریعالم» عمر، توان و هم و غم خویش را برای جمعآوری و مکتوب کردن این میراث ارزشمند کردهاند که جای تقدیر دارد و مایه امیدواری است برای حفظ این میراث.
شاید تنها مساله در زمینه استفاده از این ظرفیت، منفی بودن ساختار مفهومی بسیاری از آنهاست و موضعی که اصرار دارد نویسندگان نباید این مسائل را دستمایه قرار دهند. برخی معتقدند که اساسا پرداختن به چنین موضوعاتی، باعث آبروریزی است و امروز دلیلی برای پرداختن به آنها وجود ندارد. اگرچه چنین موضوعاتی بیشتر از هر چیز دیگر داستاننویسان را جذب خود میکنند و این امر در همه جای دنیا نیز وجود دارد. جالب است بدانید که اصولا داستاننویسان، ولع و گرایش بیشتری نسبت به موضوعات چالشی دارند و با دستمایه قرار دادن چنین مسائل و موضوعاتی، به دنبال خلق آثاری هستند که از سوی جامعه واکنشبرانگیز هستند.
موضوع و محور بسیاری از داستانهای کوتاه دو نویسنده نسل اول لرستان(کشاورز و جزایری) فرهنگ و آداب و رسوم خاص لرستان است. مسائلی چون «خونبس»، باورهای غلط و رسوم خاصی که از نسلهای گذشته سینه به سینه به امروز رسیدهاند و مرور آنها به شکل غیر داستانی هم خالی از لطف و جذابیت نیست.
جالب است بدانید که این دو نویسنده هر دو در دو داستان کوتاه به سراغ یک باور غلط در مورد درمان بیماری "زردی" (یرقان) رفتهاند و رویکرد یکسانی به این موضوع داشتهاند. آنجا که گذشتگان ما باور داشتهاند که قورت دادن آب دهان آدمهای خاصی،(عمدتا لوتی) درمانکننده بیماری "زردی" است و شاید باور نکنید اگر بگویم که همین حالا و در جامعه مدرن امروزی هم این اتفاق در حال رخ دادن است. یا باور غلط در مورد رفع گرفتگی گردن که بر اساس آن دستهای شخصی که بچهگراز خفه کرده باشد، قادر به برطرف کردن آن است. یا شخصی که در برههای مرتکب قتل شده، دور زخمهای اگزما قلم میکشد و برطرف میشوند.
این رویکرد به باورها در داستانهای کوتاه نگارنده، به شکل دیگری نمود پیدا کرده است. در واقع بر خلاف دو چهره نسل اول داستاننویسان لرستان، این باورها موضوع محوری داستانهای «تاجمهر» قرار نگرفته و به نوعی در کنار موضوعات اصلی که امروزی هستند، روایت شدهاند. به عنوان مثال در داستان کوتاه «زنها تا سینه، مردها تا کمر» با روزمرگیهای پدر و پسری مواجه هستیم که در قبرستان زندگی میکنند و تنها چیزی که از زندگی در کنار درگذشتگان جدایشان میکند، سوراخ کوچکی است که در دیوار قبرستان به وجود آمده است. تفاوت عمق گور در قبرهای زنانه و مردانه، آنچنان خاص و بکر است که نویسنده و مخاطب را با خودش همراه میسازد. از طرف دیگر موضوع جنسیت و تفاوتهای آن از گذشته تا به امروز در همه جای دنیا مورد بحث بوده و هنوز هم هست. بنابراین اگر داستاننویسان، خردهفرهنگها و باورهای اینچنینی را با موضوعاتی فراگیر مثل مرگ پیوند دهند، میتوانند با تکیه بر یک باور تاریخی در گذشته، داستانی امروزی خلق کند.
در «واهمههای خاکستری» علاوه بر موضوع اهمیتی که مردمان این سرزمین برای در نظر داشتن مکان قبر و آماده بودن آن از قبل دارند، باورهای دیگری از جمله گره زدن مو توسط زنان و دختران برای متوقف کردن باد و طوفان مطرح شده است.
و البته موارد متعدد و پُرشماری وجود دارند که هر کدام میتوانند رنگ و لعاب جالبی به داستانهایی از این دست بدهند. امروز بر اساس دستاوردهای علمی، دانشمندان و کیهانشناسان همه پدیدههای آسمانی را رصد و پیشبینی میکنند. آنها به صورت کاملا دقیق به ما میگویند که در چه تاریخ، ساعت، دقیقه و ثانیهای با پدیده خورشیدگرفتگی مواجه خواهیم شد. این در حالی است که هنوز مذهبیها بر خواندن نماز آیات اصرار میکنند و در توضیح نماز آیات نیز بر عنصر ترس مردم تاکید شده است. آیا امروز مردم از خورشیدگرفتگی میترسند؟ جالبتر، تصوری است که قوم لُر در گذشته در این مورد داشتهاند. باور آنها این بوده که کافرها جلوی نور خورشید را گرفتهاند. آنها به سمت آسمان تیراندازی میکنند تا کافرها بترسند و خورشید را آزاد کنند.
شخصیت: شخصیتهای خاص و معروف و پر طرفدار همواره مورد توجه داستاننویسان بوده و هنوز هم هستتند. در واقع داستاننویسان دنبال قهرمان یا ضد قهرمان هستند و بسیاری از آنها ترجیح میدهند به سراغ شخصیتهای واقعی بروند.
"داشآکل" صادق هدایت در داستانی به همین نام، و "گلمحمد" محمود دولتآبادی در رمان سترگ «کلیدر» از نمونههای بارز چنین شخصیتهایی در ادبیات داستانی ایران هستند. متاسفانه هنوز در ادبیات داستانی لرستان از این حیث با اثر در خور توجهی مواجه نشدهایم.
گذشته از این عدم سابقه، پرسشی که مطرح میشود این است که آیا از این حیث شخصیتهای قابل توجهی در تاریخ معاصر لرستان وجود دارد که بعدها قابلیت دستمایه قرار گرفتن توسط داستاننویسان را داشته باشند؟ گذشته از مشکلاتی که در مسیر استفاده داستانی از چنین شخصیتهایی وجود دارد و در قسمت مسائل تاریخی به آنها اشاره شده است، پاسخ این پرسش مثبت است. گذشته از شخصیتهایی بومی چون "قدمخیر"، "کرمی یاغی" و "دکتر هوشنگ اعظمی"، در جنگ 8 ساله ایران و عراق هم شخصیتهای قابل توجهی ظهور و بروز کردهاند که همگی برای داستاننویسان قابلیت دستمایه قرار گرفتن در داستان را دارا هستند و امید میرود در آینده این اتفاق در مورد آنها رخ دهد.
مسائل روز اجتماعی: عرصه مسائل روز اجتماعی هم از جمله عرصههایی است که پتانسیل بالایی برای نویسندگان دارد. در واقع میتوان گفت همراهی این عرصه با فرهنگ و آداب و رسوم و واژه و زبان میتواند در بستری امروزی مطلوبترین وضعیتی باشد که یک داستاننویس به دنبال آن است. واقعیت این است که بوم لرستان از نظر عدم توسعه و فاصلهای که با استانهای برخوردار دارد، دچار دردهایی است که در همه جای جهان خوراک نوشتن (اعم از مقاله و گزارش و داستان) هستند. آمار بالای فقر، خودکشی، خودسوزی، بیکاری، تبعیض خاص جنسیتی و... در کنار باورهای درست و نادرستی که وجود دارد، لرستان را به مکان خاص و پُر ایدهای برای داستاننویسان تبدیل کرده است.
به یاد داشته باشیم که اصولا داستان از آنجا آغاز میشود که چیزی مثل همیشه نیست، یا چیزی که باید باشد، نیست. این یک قاعده کلی و فراگیر است که با نگاهی به شاهکارهای دنیا میتوان ردش را گرفت و به اثباتش رساند. بخش زیادی از عقبافتادگی این سرزمین ناشی از ناآگاهی شهروندان و ساکنانش نسبت به حق و حقوقشان و بخشی دیگر ناشی از گذشتهگرایی و تن دادن به باورها و خرافههای تاریخ مصرف گذشته است. و صد البته نویسنده در مسیر آگاهیبخشی در این زمینه بار سنگینی به دوش دارد.
بگذارید از جنگ 8 ساله ایران و عراق مثال بیاورم و آنچه لرستان در این میان به خود دید و از دست داد. چرا با وجود نقش اساسی و بیبدیلی که لرستان در این جنگ ایفا نمود، با گذشت حدود 30 سال از جنگ، بازتابی نداشته است؟ چرا هیچ اثر داستانی یا سینمایی سترگی در این بستر خلق نشد؟ پاسخ این پرسش به دو عامل برمیگردد: نخست اینکه ما از نظر وجود نویسندگان چیرهدست، دستمان خالی بوده و دوم اینکه خودمان را جای دیگری مشغول کردیم و به چیزهای دیگری دل خوش کردیم. به این جمله تکراری و حال به همزن: لرستان، سرزمین دلاوران است!
خوشبختانه نسل جدید داستاننویسان لرستان با همین تجربه اندک ثابت کردهاند که این بستر را میشناسند و آثار خوبی هم خلق کردهاند. اما از آنجا که آنها معمولا متولد دهه 60 هستند و طبیعتا تجربهی زیستی اندکی (آن هم در کودکی) از جنگ دارند، نیازمند دسترسی به اطلاعات دقیق از آنچه بر ما گذشته هستند. این در حالی است که عمدتا این اطلاعات در اختیار ارگانهای خاصی است و تنها در صورتی حاضر به همکاری هستند که بر اساس سلیقه آنها به خلق اثر پرداخته شود و در نهایت آنچه اتفاق میافتد، مورد تایید آنها باشد و صد البته هیچ نویسنده حرفهای و آگاهی به چنین قاعده و الزامی تن نداده و ترجیح میدهد بر اساس همان میزان اطلاعات اندک خودش دست به آفرینش ادبی بزند.
در این میان اما هستند کسانی که با نام نویسنده و بدون کمترین توان و تجربهای به این اطلاعات دسترسی پیدا میکنند و بابت نوشته بیارزشی که می نویسند، دستمزدهای آنچنانی هم دریافت میکنند. جالب است بدانید در حال حاضر سازمان هایی حاضرند از آثاری که بر اساس سلیقه خودشان به جنگ و انقلاب بپردازند، حمایت وسوسهانگیزی داشته باشند و البته همواره مشتریهایی هم پای کار دارند. (اشاره به جدول دستمزد آنها)
به هر حال داستاننویسان جوان لرستانی با اندک درک و تجربهای که از رخداد جنگ دارند، آثار خوب و قابل توجهی خلق کردهاند که «ترکش لغزنده» آیت دولتشاه و «میخواهم یک نامه کوتاه بنویسم» و «دختر لوطی» شهریار عباسی از آن جملهاند، که آخری توانست برنده جایزه جلال آل احمد هم باشد. وقتی اثری به هر دلیل مورد توجه قرار گیرد و به اصطلاح دیده شود، تاثیرگذاری بومیگرایی در آن بیشتر میشود؛ دستکم مخاطبان بیشتری آن را مطالعه میکنند و این مساله مهم است.
نگارنده هم داستانهای کوتاهی با موضوع جنگ نوشته است که البته با توجه به رویکرد مفهومی که در نظر دارد، تلاش نموده بیشتر به دنبال نشان دادن سیاهی و تباهی جنگ (فارغ از هر منش و چارچوب و در هر سرزمینی که باشد) بوده و بستر خلق آنها را فراهم نموده است.
امروز پارادوکس باورهای گذشته و امروز، عرصه بیبدیلی برای خلق آثار هنری فراهم آورده که پرداختن به آنها میتواند باعث شاخص شدن بوم لرستان شود. تصور غلطی که در این میان وجود دارد و متاسفانه نویسندگان را به اشتباه میاندازد این است که برای پرداختن به مسائل بومی لرستان حتما باید داستان روستایی نوشته شود. این در حالی است که در سالهای اخیر علاوه بر اینکه مرز بارزی میان محیطهای شهری و روستایی وجود ندارد، باورهای گذشتگان به شکل غریبی دامن آدمهای تحصیلکرده امروز را هم گرفته است. امروزیترین دختران و زنان این سرزمین تن به فال و طالعبینی میدهند و بسیاری باور دارند که زندگی و خوشبختیشان طلسم شده و حاضرند برای برطرف نمودن این طلسم خیالی، به هر کاری تن دهند.
در سایر زمینهها نیز داستان کوتاه "گل سرخی روی پل"، "واهمههای خاکستری" و داستانهای منتشر نشده دیگر نوشته شده که در آنها از نگاه تازهای به این مسائل پرداخته شده است و جالب است بدانید که در این مسیر حتی باورسازی جعلی هم انجام داده است. باورهایی که سه ویژگی دارند: هیچ کس آنها را نشنیده، در پرداختن به آنها هیچ محدودیتی نیست و چون مخاطب سابقهی ذهنی از آنها ندارد، هیچ کس نویسنده را متهم به خلافگویی نمیکند. این مساله در داستانهای مجموعه «سمفونی قورباغهها» و مشخصا در دو داستان "خطخوردگی" و "سیتاج" نمود بیشتری دارند. جایی که مخاطب برای اولین بار با سمی به نام "سیتاج" مواجه میشود که بسیار کشنده است و خاص، با گلهایی به نام "رازرنگ" که با شمارش گلبرگهایش میشود پی برد که هر آدم در چه تاریخی میمیرد و سازی به نام "تکتار" که تنها یک سیم داشته است.
نکتهای که اهمیت دارد این است که نباید از دستمایه قرار دادن مسائل منفی بوممان واهمهای داشته باشیم، چون این پرداخت، آغاز مسیری است که منجر به معرفی و شناخته شدن یک بوم میشود. مادامی که بخواهیم با سرپوش گذاشتن و پنهانکاری کار را به پیش ببریم، به اصلاح این نکات منفی موفق نخواهیم شد. از این گذشته امروز حتی جاذبههای منفی هم از چشم فعالان گردشگری برای درآمدزایی دور نماندهاند. "جنگل خودکشی" در ژاپن یکی از این جاذبههاست که سالانه هزاران نفر از آن بازدید میکنند.
واژه و زبان: بکارگیری عناصر زبان و واژههای بومی در بافت زبان معیار داستان، شگردی است که نویسندگان بزرگی چون «محمود دولتآباد» و «احمد محمود» در آثارشان به کار گرفتهاند. در ادبیات داستانی معاصر لرستان هم از نسل اول «مرتضی جزایری» تلاش خوب و قابلتوجهی در این زمینه داشته است و در داستانهای کوتاه مجموعه «پریسکه» (که خود نام کتاب هم بومی است) واژهها، ترکیبات و اصطلاحات و اشعار بومی زیادی استفاده شده است که در پایان داستان معنی و توضیح آنها درج شده است.
ایدهآلترین حالت استفاده از واژهها و اصطلاحات و ترکیبات بومی در زبان روایت، به گونهای است که هم از نظر ریتم در بافت اصلی روایت خلل ایجاد نکنند و هم معنایشان برای مخاطب قابل ارتباط باشد و نیازمند پانوشت و توضیح نباشد.
در میان آثار داستاننویسان جوان نیز نشانههای خوبی در این زمینه نمود پیدا کرده است. به صورت مشخص در داستانهای کوتاهی از نگارنده، علاوه بر استفاده از واژههای بومی، ترکیبات ابتکاری نیز مورد استفاده قرار گرفته است. مانند: «هیستادن» که به معنای ایستادن توام با سکوت و «گیساندن» که به جای «گیراندن» و روشن کردن استفاده شده است.
در زیر به برخی واژههای زیبای لُری که بدون نیاز به پانوشت، قابلیت استفاده در بافت زبان فارسی را دارند، اشاره میشود:
نتیجهگیری: اگر میخواهیم عناصر بومی در همه ابعاد در ادبیات داستانی معاصرمان بازتاب داشته باشد، علاوه بر شاخصهسازی و البته برخورد آزادانه با ابعاد مختلف بومیگرایی، لازم است منابع لازم در همه حیطهها در اختیار داستاننویسان قرار گیرد و البته آنها هم به بهترین شکل ممکن در داستانهایشان از آنها استفاده کنند. آنچه در این میان مهمتر از هر چیز دیگری است، این است که داستاننویس قادر باشد میان گذشته(با همه ابعادش) و امروز با همهی شاخصههای متنوعاش، پیوند جذابی برقرار کند؛ به نحوی که هم داستانش داستانی امروزی باشد و هم مخاطبانش از این پیوند لذت ببرند و در عین حال در هر جغرافیایی که هستند با آن ارتباط برقرار کنند.
نگاهی به دیدگاههای نظری موجود بین جامعه شناسی و ادبیات از منظر بازنمایی تجربه زیسته
حسن اسماعیل زاده
حسن اسماعیل زاده، مدرس دانشگاه فرهنگیان و رئیس پژوهشکده تعلیم و تربیت لرستان در سخنان خود ابتدا به اهمیت و ضرورت موضوع نشست پرداخت و از تداوم چنین نشست هایی در آینده خبر داد. سپس به عواملی که منجر به زایایی در علوم انسانی می شوند اشاره کرد؛ عواملی از قبیل:
- داشتن دید تاریخی؛ تجربه زیسته به دلیل این که زمان مهم ترین عنصر آن است قابلیت دید تاریخی را دارد.
- ارتباط نویسندگان و اندیشمندان حوزه های مختلف علمی با یکدیگر برای داشتن دیدی جامع تر و کامل تر نسبت به پدیده ها.
- وجود رقابت تحقیقاتی در کنار افزایش کمیت و کیفیت متخصصین رشته های مختلف علمی؛
- و ...
وی در قسمت دیگری از سخنان خود افزود: تجربه زیسته فقط به شرایط زیست شناختی افراد محدود نمی شود بلکه به افکار افراد، بنیان های آن افکار، هستی شناسی آن ها و نگاهی که به سیاست، هنر، دین، موسیقی و دیگر ساحت های زندگی دارند ؛ نیز مرتبط می شود.
رئیس پژوهشکده تعلیم و تربیت لرستان در ادامه به مواردی که توسط نویسندگان باید رعایت شود تا بتوانند آثار بزرگی خلق کنند و دچار آسیب نشوند؛ اشاره و تصریح کرد: استفاده از تجربه زیسته بزرگان و اندیشمندان به شرطی که با تقلید و تکرار همراه نباشد و همچنین همراه با علاقه و خوانش چندین باره آثار آنان باشد، آشنایی با مکاتب مختلف ادبی، تقابل بین فکر و بازنگری، مخاطب شناسی، بومی نگاری و انعکاس ساحت ها و جنبه های مختلف زندگی اجتماعی از جمله مواردی است که به نویسندگان کمک می کند تا آثار فاخری را خلق کنند.
وی در پایان به یک سری نکات و مولفه ها اشاره کرد که مد نظر قرار دادن آنها به ما کمک می کند تبیین بهتری از بازنمایی تجربه زیسته در ادبیات داستانی داشته باشیم:
- ممکن است تجربه زیسته کاملا قابل انعکاس نباشد. شرایط و محدودیت های درونی نویسنده در کنار محدودیتهای بیرونی و ساختاری از عواملی هستند که اجازه انعکاس به نویسنده نمی دهند.
- رابطه متقابل نویسنده و مخاطب از موارد مهمی است که برای داشتن تحلیل علمی خوب لازم است در نظر گرفته شود.
- تمام جنبه ها و ساحت ها در آثار منعکس شود و فقط تاکید بر موفقیت ها و توانایی ها و یا شکست ها و نقاط ضعف نشود.
- بعضی مواقع نقص در بازنمایی تجربه زیسته نیست بلکه در ساختار و واقعیت هایی است که وجود دارند و نویسنده فقط آنها را انعکاس می دهد.
- استفاده های ابزاری و ایدئولوژیک، از دیگر مواردی است که در تبیین ها و پژوهش ها باید مورد توجه قرار بگیرند.
کارکردهای وجود رابطه بین ادبیات داستانی محلی و رابطه ان با تجربه زیسته
محمدمهدی ایمانی پور
فکر می کنم در ابتدا باید این سوال را مطرح کرد که ماچه نیازی به ادبیات داریم ؟ دو منظر را در پاسخ به این پرسش می توان ارائه داد .
۱-ما را به دیگران می شناساند.
۲-دیگران را به ما می شناساند.
وجوه مشترک دو منظر فوق یکی وجه ارتباطی آن است و دیگری محوریت من و ما .
منظر اول و شناساندن ما به دیگران البته در کنار سایر امکانات معرفی می تواند در حوزه گردشگری موثر و مفید باشد.
منظر دوم و شناساندن دیگران به ما در مواجهه با من و اثر در چند گام روی خواهد داد.
چگونگی سیر از من به دیگری یا از فرد به جمع در فرایند خواندن متن ادبی
گام اول: گام اول مواجهه خواننده با من است . به عبارتی دیگر دیدن خویش در آیینه اثر ادبی یا خواندن نفس خویش است.
گام دوم جاکنی است که در اثر خواندن متن و تقابل خود و شخصیت ها و موقعیت های داستانی پیش می آید و خواننده در موقعیت خویش دچار تردید می شود.
دوگام فوق منجر به فهم خواننده از خویش و موقعیت خود می گردد.
گام سوم خواندن متن دیدن فصل مشترک تجربیات انسانی است.
گام چهارم نگاه به تفاوت ها به منزله ی غنای فرهنگی است.
این دو گام در پی گام های اول و دوم باعث شکل گیری پذیرش دیگری و شکل گیری ذهنیت مشترک می شود.
گام پنجم که البته گام آخر خواندن متن نیست، به ظهور رسیدن این ذهنیت مشترک در زبان و رفتار مشترک است که می توان نقطه عزیمت فرد و سپس گروه به سوی جمع و اصلاحات فردی و اجتماعی باشد.
این جلسه در ساعت 20 پایان یافت.