درباره دفتر قزوین

مدیر: دکتر لیلی حاجی آقایی

شورای مدیریت: الهام نظری، نازنین دلنواز

قزوین، بلوار شهید باهنر، خیابان نصر،کوچه رضوان، پلاک 62، طبقه سوم

شماره تماس: 09125812904


 

گزارش نشست‌های دفتر قزوین

آرشیو گزارش نشست‌های قزوین

دموکراسی انتخابات ضرورتها قزوینششمین جلسه دفتر دانشگاهی البرز (قزوین) انجمن جامعه شناسی ایران با موضوع «دموکراسی، انتخابات و ضرورت ها» روز چهارشنبه 27 اردیبهشت 96 در محل دانشگاه فرهنگیان قزوین با سخنرانی اساتید حوزه های علوم سیاسی، جامعه شناسی و روابط بین الملل برگزار گردید.

خلاصه ای از بحث‌های ارائه شده را در ادامه می‌خوانید.

شکاف های اجتماعی و سیاسی، انتخابات و پول

سخنران: دکتر میرزائی راجعونی

نیروهای اجتماعی مجموعۀ طبقات و گروههایی هستند که بر روی زندگی سیاسی به معنای کلی آن تأثیر مي‌گذارند و ممکن است به شیوه‌ای مستقیم قدرت را در دست بگیرند و یا به شیوه‌هاي مختلف در آن نفوذ کنند. نیروهای اجتماعی به این معنا اولاً، مرکب از افرادی است که دارای وجوه همسانی از نظر علایق اقتصادی، ارزشی، فرهنگی، صنفی و جز آن باشند، ثانیاً، به شرکت در حیات سیاسی (اعم از قبضۀ قدرت، ادارۀ جامعه، شرکت در نهادهای سیاسی، مشارکت در تصمیم گیری ها و سیاست گذاری ها) علاقه‌مند هستند، و سوم اینکه به این منظور به خود سازمان مي‌دهند و آمادۀ انجام عمل سیاسی مي‌شوند (بشیریه، 107:1374(.

مفهوم شکاف اجتماعی را می توانیم در اعماق رفتارهای مارکسیستی و مشترکات این نظریات و نظریه اجتماعی وبری مشاهده کنیم، همانطوری که می دانید نقاط مشترک میان این دو جبهه به مطالعات سیاسی تزریق می شوند. مدل کلاس طبقاتی محور مارکس با تکیه بر تاریخ و تحولات اجتماعی به نشان دادن تمایزات موجود در یک جامعه می پردازد و تئوری وبر که به مطالعه فاصله موجود بین طبقات اجتماعی مختلف یک جامعه، وضعیت گروه ها و سازمان های فعال در جوامع سرمایه داری می پردازد، در نهایت مشابه یکدیگر بوده و هر دو نشان می دهند که ریشه اختلافات سیاسی در ساختارهای اجتماعی نهفته است. شکاف‌هاي اجتماعي  به معيارها و مرزهايي دلالت دارند که گروه هاي مختلف اجتماعي را از يکديگر جدا مي‌سازند يا آنها را روياروي يکديگر قرار مي‌دهند. به عبارت ديگر شکاف‌هاي اجتماعي به تقسيماتي گفته مي‌شود که در افکار عمومي و زندگي اجتماعي و کاملاً دور از سياست‌هاي حزبي عمق پيدا مي‌کنند اما شکاف‌هاي سياسي  بر خلاف شکاف‌هاي اجتماعي به جهت گيري ها يا اختلافات گروهي اطلاق مي‌شود که در قالب رقابت‌ها و فعاليت¬هاي حزبي شکل گرفته و پديدار مي‌شود (نش و اسکات، 220:1388.(

بنابر تعریف، شکاف های اجتماعی می توانند در هر سطحی از جامعه شکل بگیرند. ساختارهای اجتماعی می توانند گروه هایی را شکل دهند که افراد آن دارای منافع یا وضعیت مشترک می باشند. بخش ساختارهای اجتماعی عمده عبارتند از کسانی که دارای ریشه نژاد / قومیت، طبقه، جنسیت، مذهب، منطقه، زبان، یا هویت ملی مشترک می باشند.

باید این مسئله را ذکر کنیم که تحقیقات رسمی در مورد تأثیر مستقیم شکاف¬های اجتماعی بر روی مسئله رأی گیری، در اواخر دهه 60 میلادی آغاز شد و پیش از آن جنبه¬های دیگری از تأثیرات شکاف های اجتماعی بر روی جامعه؛ موضوع مورد علاقه محققین اجتماعی بود. در اوایل دوران پساجنگ، اولین و مهمترین تحقیقات در زمینه تأثیر فاصله طبقاتی و شکاف اجتماعی بر روی مسائل سیاسی مختلف و مسئله مشارکت در رأی گیری و سوق پیدا کردن به یک حزب در فرایند انتخابات، توسط پل لازارسفلد، برنارد بلرسون، و دانشجویان آنان در دانشگاه کلمبیا انجام گرفت (لازارسفلد ، بلرسون و گودت در  1948؛ بلرسون ، لازارسفلد و مک فی، 1954). در فرایند توسعه یک تئوری در مورد «جریان دو مرحله ای ارتباطات سیاسی» و در مسیر برجسته نمودن نقش «رهبران افکار»، لازارسفلد و بلرسون موفق شدند کمک های بسیاری در زمینه مطالعات ارتباطی به جامعه محققین سیاست های اجتماعی نمایند. این دو همچنین در درک و بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر رفتار رأی گیری جز افراد پیشگام بودند.

تحقیقات و فعالیت های گسترده ای که سیمور مارتین لیپست انجام داده است، بیشتر بر روی نقش شکاف های اجتماعی در ساختار رفتار انتخاباتی افراد تمرکز دارند. کتاب انسان سیاسی، لیپست به همین موضوع می¬پردازد، او بعد ها به گسترش ایده¬های خود پرداخت و در چاپ مجدد کتاب خود با همان عنوان قبلی توضیحاتی اضافه نمود - با عنوان یک رویکرد «غیر سیاسی مارکسیستی» که به توضیح ریشه های اجتماعی دموکراسی، فاشیسم، کمونیسم و پایگاه اجتماعی احزاب سیاسی مدرن می پردازد.

سه کار کرد عمده انتخابات در جمهوری اسلامی:

الف) وسیله ای برای تحکیم نظام جمهوری اسلامی

ب) شیوه ای برای رقابت کردن بین نخبگان سیاسی (اصلاح طلبان و محافظه کاران)، رقابت هدایت شده

ج) روندی برای جامعه پذیری سیاسی شهروندان و بیان اعتراضات و خواسته های خویش و مبارزه با وضع موجود.

مسئله اصلی در مورد کمک های مالی ـ سیاسی این است که آیا این کمک ها با اهداف عملی یا ایدئولوژیک ارائه می شوند یا خیر. کمک های مالی به منظور به دست آوردن دسترسی به سیاستمداران انجام می گیرد، صرف نظر از وابستگی حزبی خود و یا مواضع ایدئولوژیک، اغلب با این هدف کمک می کنند که نامزد آنها برای آنان سودآوری داشته باشد. از سوی دیگر، هدف از کمک های ایدئولوژیک، تغییر ترکیب دولت با دادن پول به سیاستمدارانی است که دارای دیدگاه سیاسی مشترک با آنها می باشند. این رفتار ایدئولوژیک معمولاً توسط الگوهای اهدایی سنجیده می-شوند.

در هر مرحله از این فرایند، این مسئله پیش بینی می¬شود که پول می¬تواند با اعمال قدرت به منحرف کردن نتایج بپردازد. اما به همان اندازه، در هیچ منطقه ای از جهان، پول به عنوان یک عامل تعیین کننده مشاهده نمی¬شود.

علاوه بر کمک های نقدی باید به کمک های جنسی و در اختیار قرار دادن امکانات مالی دیگر نیز پرداخته شود. بطور کلی در مورد پول و انتخابات باید به این نکات توجه شود:

1ـ چه کسانی به کاندیداها کمک مالی می کنند؟ این گروه ها و افراد دارای چه خصوصیات اجتماعی هستند؟ چه اهدافی را دنبال می کنند؟

2ـ روند کمک مالی به کاندیداها در قبل از مبارزات انتخاباتی و در جریان مبارزه به چه صورتی است؟

3ـ کمک¬های مالی و پولی چه تأثیری بر انتخاب کاندیداها و نتایج انتخابات دارند؟

4ـ در محدود نمودن دریافت کمک های مالی و پولی چه قوانینی وجود دارد و کاندیداها یا گروه ها چگونه این قوانین را دور می زنند؟

5ـ کشورهای دیگر در مبارزه با خرید و فروش آراء و فساد چه اقداماتی را انجام داده اند؟

دموکراسی و انعکاس آن در زبان هنر

سخنران: لطفی

لنگستون هيوز شاعر آمريكايي شعري به نام روز دموكراسي دارد كه توسط احمد شاملو ترجمه شده است. او در اين شعر بر ضرورت دستيابي سريع به دموكراسي تاكيد مي كند.

من نمي دونم بعد از مرگ

آزادي به چه دردم مي خوره

من نمي تونم شيكم امروزمو

با نون فردا پر كنم

آزادي بذر پر بركتيه

كه احتياجه كاشته شه

هيوز تنها هنرمندي نيست كه درباره دموكراسي و براي دموكراسي اثري هنري خلق كرده است. اين در حالي است كه وقتي به تاريخ هنر نگاه مي كنيم در بسياري از لحظات در مي يابيم اگر هنرمند به خواست اكثريت جامعه تن مي داد آثار هنري قدرتمندي از دست مي رفت. تصور كنيد اگرون گوك نقاش يا تا نويسندگاني مثل جك لندن، صادق هدايت، شاعري همانند برونته و فيلمسازاني مثل عباس كيارستمي به راي سليقه اي مردم زمانه خود گردن مي گذاشتند چه مي شد؟ آيا ما مي توانيم فيلمسازاني نظير مسعود ده نمكي يا سازندگان فيلم هاي كمدي مردم پسند را به دليل اقبال تماشاگران از آثار فيلمسازان خوب كشورمان برتر بدانيم؟ براي پاسخ به اين سوالها بد نيست كمي به عقب برگرديم و نظريه افرادی نظير افلاطون را برسي كنيم كه نگاه خوبي به دموكراسي ندارند. افلاطون مخالف كامل حكومت دموكراسي بود. از نظر او راي افراد انديشمند و صاحب خرد با انديشمندان يكي بود. با نظر افلاطون راي دكتر حسابي با يك آدم با قدرت تصميم گيري پايين يكسان است. اين تنها ايراد افلاطون بر دموكراسي نيست. از افلاطون كه بگذريم مخالفان دموكراسي دلايل ديگري هم دارند. يكي از اين دلايل را از زبان يكي از شخصيت هاي فيلم مرد سوم كارل ريد مي توانيم بشنويم. هري لايم كه اورسن ولز نقش او را بازي كرده در جايي از فيلم مي گويد: در ايتاليا، سالي كه خاندان بورژيا روي كار بود جنگ بود و وحشت و آدمكشي و خونريزي، ولي اين چيزها ميكل آنژ و داوينچي و رنسانس را درست كرد. در سويس پانصد سال دموكراسي و صلح داشتند از اينا چي درست شد.... ساعت كوكودار!

اين مثال مطرح شده در فيلم مرد سوم را در دوره هاي ديگر هنري هم مي توان ديد. پس چطور مي شود كه هنرمندان در آثار خود به دنبال دموكراسي هستند و تمام قد پاي اين خواسته خود مي ايستند. نمونه اش انتخابات رياست جمهوري اخير است. ليست حامين كانديداهايي كه تمايل بيشتري به آزادي و دموكراسي دارند را نگاه كنيم متوجه نام هاي سرشناسي در هنر ايران مي شويم. دليل حضور اين نام ها و آن آثار هنري طرفدار دموكراسي چيست؟ آيا جز اين است كه آنها معتقدند كه وجود دموكراسي در زندگي فردي و هنري شان يك ضرورت است. جز اين است كه وجود دموكراسي باعث ارتباط بيشتر با مخاطبان مي شود و از طريق دموكراسي مي توان رشد فرهنگي مخاطبان آثار هنري را بالا برد. نكته مهم ديگري كه در رابطه با ارتباط هنر و دموكراسي مي توان اشاره كرد، بده بستان هنر و دموكراسي است. البته به درستي نمي توان گفت كه كداميك به ديگري كمك مي كند. اما آثار هنري در بسياري از جوامع با تاثيري كه بر مخاطبان خود مي گذارند زمينه رسيدن به دموكراسي را فراهم مي كنند. بايد بدانيم كه اركان دموكراسي (آزادي بيان سياسي واجتماعي، وجود رسانه آزاد و...) در هنر كاركرد قابل قبولي دارد. در ضمن بايد بدانيم هنر يكي از عناصر انگشت شمار جامعه مدني است كه مي تواند با خطرها و نارسايي هاي سرشتي دموكراسي مبارزه كند. البته دموكراسي هم با آزاد ساختن استعدادها و شايستگي ها تازه و انرژي های خلاق مرتبط است.

دموکراسی و مشارکت دموکراتیک

سخنران: دکتر کاوه حسین زاده راد

در آغاز، با توضیح ریشه واژه دموکراسی بحث خود را شروع میکنم. دموکراسی واژهای یونانی است که از دو جزء دموس (demos) به معنای توده مردم یا شهروندان ساکن در پولیس و کراسیا (cratia) به معنای قدرت و قانون تشکیل شده است . گر چه در طول تاریخ و گذر زمان تعاریف مختلفی از این اصطلاح صورت گرفته و مانند سایر مفاهیم علوم انسانی سیر تطوری را از سر گذرانده، شاید بتوان آن را در یک جمله تحقق خواست و اراده مردم توصیف نمود. برخی در زبان فارسی معادل مردم سالاری را برای آن برگزیده اند که به دلیل ایجاد کژتابی ترجیح میدهم همان واژه دموکراسی را استفاده کنم.

همان طور که در طول تاریخ مفهوم دموکراسی سیر تطور خود را طی کرد، به موازات آن منتقدان دموکراسی نیز از پای ننشته و با انتقاداتشان آن را آماج خود قرار دادند. در این مجال، از میان انتقادات، یکی از جدیترین و ریشه ای ترین آنها را برگزیده و سعی میکنم به آن پاسخ دهم.

دموکراسی همواره بستر مناسبی برای فرصت: دموکراسی نیز مانند هر فرآورده انسانی ای از خطا مصون نیست و فرصت استفاده برای عوام فریبان فراهم میکند و از دل آن پوپولیسم سر بر می آورد. لذا به جای طرد مطلق آن باید در رفع نواقصش کوشید و از پایش و مراقبت آن دست بر نداشت. تاکنون مدل بدیلی برای دموکراسی ارائه نشده و تمامی الگوهای جایگزین و التقاطی راه به ناکجا آباد برده و انرژی و سرمایه بشری را به هدر داده اند.

دموکراسی بدون مشارکت شهروندان امکان پذیر نیست، اما آیا هر نوع مشارکتی مفید فایده است؟ با نگاهی به تجارب سایر کشورها درمی یابیم هر آنجا که مشارکت مردم صرفا در شکل توده وار وجود داشته باشد، هر چند ظواهر و لوازم دموکراسی از قبیل انتخابات، حزب و ... موجود باشد، دموکراسی راستین محقق نخواهد شد و در بهترین حالت با پدیدهای به نام شبه دموکراسی مواجه خواهیم شد. مشارکت دموکراتیک از رهگذر وجود جامعه مدنی قدرتمند حاصل خواهد شد که در آن احزاب، سندیکاها، رسانه های آزاد و ... به مثابه واسطی میان مردم و نظام حکومتی عمل خواهند کرد و در نتیجه از خطرات جامعه توده ای در امان خواهیم ماند.

مقابله با پوپولیسم و سایر خطراتی که دموکراسی را تهدید میکند می طلبد که به دوقلوهای دموکراسی یعنی حزب و انتخابات بپردازیم که در این فرصت سعی خواهم کرد تمرکز بحث را بر روی حزب قرار دهم. حزب دوقلوی انتخابات است و برای رسیدن به مشارکت دموکراتیک، گریزی از آن نداریم. از آنجا که هدف از تشکیل حزب به دست گرفتن مشروع قدرت است اگر رابطۀ حزب با انتخابات قطع بشود، حزب دچار زوال خواهد شد. اگر حزب باشد ولی با قانون انتخابات مرتبط نباشد و ارتباط معنادار نداشته باشد دموکراسی آن جامعه یا پوپولیستی می شود یا تشریفاتی.

دستیابی به مشارکت دموکراتیک بدون وجود حزب و حکمرانیِ حزبی امکان پذیر نیست. نام بردن از حکمرانیِ حزبی به این معناست که بودن یا نبودنِ حزب در یک کشور لزوماً به معنیِ حکمرانیِ حزبی نیست. اگر حزب باشد ولی حکمرانیِ حزبی نباشد حزب کارکرد واقعی خود را از دست خواهد داد. در این حالت و در شرایط عدم حکمرانیِ حزبی احزاب رشد نمی کنند.

اگر حزب نباشد موجی در جامعه به پا می شود و بعد افکار عمومی را با خودش همراه می کند بدون اینکه تجربۀ حکومتی داشته باشد وارد دولت می شود و تا بتواند خودش را تطبیق بدهد آثار منفی اش را برجای گذاشته است. بدیل دوم حکمرانی حزبی حکمرانیِ تک حزبی است. مثلِ حکمرانیِ نظامی یا حکمرانیِ احزابِ واحد. مدل حزب واحد چه در سایر کشورها و چه در ایران، در شکل تجربه ناموفق حزب جمهوری، ناکارامدی خود را نشان داده است. سومین بدیل هم حکمرانیِ شخصی یا محفلی است. چون در دولت مدرن حکومت شخصی امکان پذیر نیست در نتیجه حاکم مجبور است که به گروهی تکیه کند و چون حزب وجود ندارد محافل جای آن را می گیرند. محفل به دلیل اینکه مخفی و غیر شفاف است لاجرم پاسخ گو هم نمی باشد .

در نهایت اگر میخواهیم در مسیر دموکراسی گام برداریم و مشارکت دموکراتیک محقق شود چاره ای نداریم جز این که یا حکمرانی حزبی داشته باشیم یا به یکی از این بدیل های سه گانه فوق تن بدهیم.

بررسی جریانات انتخاباتی با استفاده از دستگاه نظری زیمل

سخنران: دکتر بیدا میرحسینی

بیدا میرحسینی ابتدا به بیان اساسی بودن قرن 19 در رشد و استحکام پارادایم های نظری قرن بیستم بیان نمود و ضمن اشاره به چند نفر از جامعه شناسانی که اثرات بسیار گسترده در این خصوص داشتند به بیان نکاتی در خصوص بستر اجتماعی که زیمل نظرات خود را بیان کرده بود، پرداخت.

وی با استفاده از نگاه کوزر به بیان نظراتی در خصوص دو سنت فکری عظیم آن دوره که زیمل در مقابل آنها ایستاد و قد علم کرد؛ اشاره کرد و آنها را سنت ارگانیسمی و سنت فلسفی ایده آلیسم آلمان دانست و گفت: زیمل جامعه شناس روزهای سخت است و در زمانی نظرات خود را بیان کرد که مخالفان زیادی را برای خود ایجاد نمود. دو سنت مسلط بر آن دوران یعنی سنت ارگانیسمی که فردی مثل اسپنسر بر آن سایه افکنده بود و اشاعه گر روش nomothetic بودند و به بسط و اشاعه قوانین کلی برای همه امور می پرداختند و به قول کوزر معتقد بودند که زندگی زنجیره بزرگی از هستی است که از ساده ترین پدیده های طبیعی تا پیچیده ترین امور اجتماعی را شامل می شود و می توان برای آن ها قوانین کلی استخراج نمود و در واقع استقلال روح انسان و توانایی های انسانی را نادیده می گرفتند و در مقابل سنت ایده آلیسم آلمان که روش idiographic را اشاعه گر بودن و انسان و امر اجتماعی را با قوانین کلی قابل تفسیر نمی دانستند. زیمل هر دو را به چالش کشید. او جامعه را بافتی می دانست که پیچیدگی های خاص خود را دارد و بر اساس روابط انسان هایی آن را بیان می نماید که پیوسته در کنش متقابل با هم می باشند. در واقع نه مثل ارگانیسم گراها قبول داشت که با همان قوانین طبیعی می توان امور انسانی و اجتماعی را تفسیر کرد و نه همانند ایده الیسم گراها انسان را کاملا مجزای از محیط اطرافش می کرد.

او افزود: نکته ای که من می خواهم از نظرات زیمل استفاده کنم جامعه شناسی صوری زیمل formal sociology  او می باشد. او بیان می نمود که ساختارهایی که فردی هستند و البته خود حاصل ساز و کارهای انسانی هستند هم صورت و هم محتوا دارند و به بیان کوزر یعنی او صورت هایی از کنش متقابل را مطرح می کند که مبنای رفتارهای سیاسی، اقتصادی و ... می باشند و مطرح می کند که اگر چه شاید ما در امرهای اجتماعی متفاوت محتواهای مختلفی را داشته باشیم اما می توانیم صورت های مشابهی را استخراج نماییم. مثالی که کوزر برای روشن شدن موصوع می زند این است که مثلا پژوهشگر جنگ و محقق زناشویی دو موضوع کاملا متفاوت و کاملا بی ربط با هم را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند، اما جامعه شناس می تواند از این دو موضوع کاملا بی ربط با هم صورت مشابهی را دریابد و بیان نماید و مثلا در هر دو تنازع و درگیری ها را بیان و مورد بررسی قرار دهد. تنازع نظامی و درگیری های زناشویی در یک جاهایی از یک جنس هستند و بهتر می توان این دو پدیده را بررسی و تفسیر نمود.

میرحسینی در ادامه با ذکر چند مثال دیگر و با استفاده از جامعه شناسی صوری زیملی به تفسیر وضعیت انتخابات ها پرداخت و گفت: انتخابات امریکا توده وار بود. ترامپ بر مردمی توانست تاثیر بگذارد که از نظام سرمایه داری و دولتمردانش خسته شده بودند و البته خود ترامپ یکی از همان کلان سرمایه داران بود. او با دادن شعارهای عوام فریبانه از هیجانات مردم بهره برد و توانست کلینتون را که سابقه دیرینه در سیاست امریکا داشت به عقب ببرد. در صورتی که کلینتون چهره شناخته شده تر و از وجاهت سیاسی بالایی برخوردار بود اما ترامپ با تاثیر بر توده ها توانست رای زیادی را برای خود ایجاد نماید. اگر چه در واقع رای الکترا باعث انتخاب اساسی او گردید اما از فردی که تنها به عنوان یک سرمایه دار موفق از او یاد می شد؛ میزان رای را که اخذ نمود بالا بود. انتخابات فرانسه به گونه ای دیگر توانست در فضای انزوای نخبه های فرانسه خود را نشان دهد. مکرون که تا سال 2012 فرد قابل توجهی در سیاست نداشت در مقابل لوپن که از مدارج پایین حزبی بالا امده بود و یدی طولانی در دنیای حزبی فرانسه داشت ایستاد و برنده این جریان گردید. لوپن در حزب جبهه ملی تلاش های بسیاری را جهت به اثبات رساندن خودش به عمل اورده بود اما باز هم مکرون با تکیه بر سابقه زندگی شخصی -خانوادگی خاصش و با تبلیغات بسیار زیرکانه خود را توانست در جامعه نخبه گرای فرانسه مطرح نماید و البته به نظر بنده انزوای نخبگان و سر در گمی آنان در طی چند سال اخیر هم در مطرح شدن مکرون بی تاثیر نبوده است.

وی در ادامه به بیان جریانات انتخاباتی ایران پرداخت و حضور آن همه داوطلب در صحنه انتخاباتی را نشانه ضعف تشخیص شرکت کنندگان در یک امر مهم اجتماعی دانست و عدم توجه قانون و نبودن مرزهای مشخص جهت کاندیدا شدن را مطرح نمودند و در ادامه کل 6 کاندایدای واجد صلاحیت را در دو طیف فکری دسته بندی کرد و سه امر را در مناظره های تلویزیونی و در تبلیغات آنان مورد توجه قرار داد که عبارتند از: استفاده از زبان و ادبیات دینی و ایجاد پارادوکس آسمانی و زمینی بودن و ایجاد تقدس گرایی برای خود و دین گریزی برای جبهه مخالف؛ استفاده از زبان اقتصاد و سوی استفاده از وعده های اقتصادی بدون در نظر گرفتن بسترهای تامین آنها و در آخر تبدیل تفاوت ها به غیر سازگارانه بودن و وفاق ناپذیر بودن که بسیار خطرناک و جدی به نظر می آمد و راه هر گونه آشتی ملی را خدشه دار می کرد.

او در پایان بحث خود گفت: در هر سه این انتخابات فشار بر توده های مردم و استفاده از آنان کاملا قابل مشاهده است. شاهد سرمایه گذاری بر توده مردمی هستیم که هیجان مدار هستند و فشارهای اقتصادی و نابسامانی های اجتماعی بیشتر بر گرده آنان سنگینی می کند. توده هایی که آنقدر در مشکلات روزمره زندگی دست و پنجه نرم می کنند که فرصت و توانی برای تحلیل های درست را از دست می دهند و حرکت های توده وار را شاهد خواهیم بود. نتیجه انتخابات امریکا و فرانسه هنوز نخبگان این دو کشور را در شوک فرو برده است و باید شاهد و منتظر بمانیم که چه رخدادی در ایران اتفاق خواهد افتاد. اما ورای نتیجه انتخابات، بعد از اتمام تمامی این جریانات وفاق ملی و حفظ تمامیت ارضی ایران و کار و تلاش مضاعف در راس تمامی امور باید قرار گیرد.