548543124نشست گروه جامعه‌شناسی پزشکی و سلامت، روز یکشنبه 21 مهرماه سال 92 با موضوع «جامعه‌شناسی بدن و دلالت‌های آن در حقوق بشراز دیدگاه جاناتان ترنر» با سخنرانی دکتر عباس گرگی در انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار شد.

محورهای مورد بحث در این جلسه عبارت بودند از: مبانی هستی شناسی، مبانی معرفت شناسی و مبانی روش شناسی ترنر؛ ریشه‌های تاریخی مفهوم بدن در جامعه‌شناسی کلاسیک؛ تمایزهای مفهومی بدن و جسمانیت (embodiment) در جامعه‌شناسی معاصر؛ آسیب پذیری نهادها و عاملیت انسانی؛ جامعه‌شناسی حقوق بشر؛ دولت-ملت ها و حقوق بشر و اخلاق شناختی انتقادی و فضیلت های جهان شمول.

سخنران این جلسه، در ابتدای بحث خود با اشاره به اینکه پیش از این رابطه "جامعه و بدن" در مطالعات انسان‌شناسی و فلسفه مورد توجه بوده است، در خصوص پیدایش بحث جامعه‌شناسی بدن (sociology of body) گفت: "از دهه 1980 بحث جامعه‌شناسی بدن با آثار ترنر آغاز شد و از دهه 1990 مباحث مربوط به حقوق بشر مطرح شد و پیش از آن جامعه‌شناسان به مباحث مربوط به حقوق بشر نپرداخته بودند که ترنر علت آن را در "حاکمیت اثباتگرایی، جدایی ارزش از واقعیت و تفکر نسبی گرایی" می دانست. "اساسا برخی معتقد بودند که هر جامعه ای سنن و قواعد حقوقی مخصوص به خودش را دارد، بنابراین صحبت از حقوق عام و حقوق بنیادین بشر جایگاهی ندارد. از طرفی علت عدم توجه جامعه شناسان به حقوق بشر این بود که واحد تحلیل در جامعه‌شناسی قبل از جهانی شدن، دولت-ملت بود و باعث می شد که توجه کمتری به حقوق بشر شود. بنابراین ترنر به دنبال آن بود که یک مبنای ماتریالیستی و عام و تجربه گرایانه برای دفاع از دعاوی مربوط به حقوق بشر ایجاد کند" و به همین علت مفهوم جسمانیت (embodiment) را مطرح کرد.

دکتر گرگی خاطر نشان کرد: آغاز اندیشه ترنر بررسی جدایی عین و ذهن است. در تفکر غربی دوگانگی عین و ذهن جایگاه محکمی داشت و بر اساس این تقابل به دو قلمرو اشاره شد. نخست قلمرو علوم طبیعی که به بدن عینی پرداخته و دیگری قلمرو علوم اجتماعی بود که ذهن را مطالعه می کرد.

وی با مروری بر هستی شناسی و معرفت شناسی ترنر به پاسخ وی به پرسشهای مربوط به وجود، هستی و ماهیت انسان و جامعه افزود:  ترنر رویکردی عامل گرایانه به انسان دارد. ترنر متاثر از نیچه و هایدگر موجود انسانی را ناکامل و ناتمام می داند که آسیب پذیر است و این آسیب پذیری موجب روی آوردن انسان ها به نهادها شده و فرهنگها را بوجود می آورند. نگاه او به جامعه رویکرد کنش ساختار است به این معنا که انسان جامعه را می سازد. بنابراین ترنر یک دیدگاه رابطه گرایانه بین فرد و جامعه دارد. که حلقه پیوند آنها را جسمانیت (embodiment) و آسیب پذیریمی داند.

در بحث معرفت شناسی، ترنر موضع پراگماتیسم معرفت شناختی دارد و از روش تلفیقی برای مطالعات خود استفاده می کند و علاقه ای به مباحث فلسفی ندارد و معتقد است که باید بنا به ضرورت موضوع تحقیق، جهت شناخت بهتر و یافتن راه حل مناسب تر از روشها و پارادایمهای مختلف استفاده کرد.

دکتر گرگی در ادامه به ریشه های تاریخی مفهوم بدن در جامعه‌شناسی کلاسیک از دید مارکس، وبر و زیمل و به تمایزهای مفهومی بدن و جسمانیت (embodiment) در جامعه‌شناسی معاصر اشاره کرد و گفت: از دیدگاه ترنر، "جسمانیت" در برگیرنده دو بعد عینی و ذهنی است و آن را مجموعه ای از فرایندهای اجتماعی در چرخه زندگی افراد می داند. از سویی بیان جایگاه متناقض دولت که خود بزرگترین پارادوکس نظریه دولت و حقوق بشر است مورد نظر ترنر بوده زیرا او معتقد است نهاد قدرت و سیاست می تواند پیامدهای متناقضی داشته باشد. به زعم ترنر، پیوند ناگسستنی خشونت میان دولت و قانون وجود دارد. از آنجا که "دولت تنها نهادی است که حق کشتن انسانها را دارد می تواند به عنوان چالشی در مباحث حقوق بشر طرح شود که این نیز خود می تواند به آسیب پذیری بیشتر دامن بزند". بنابراین ترنر معتقد بود که با توجه به ناپایداری و آسیب پذیری نهادهای بشری باید یک صورت بندی نوینی از حقوق بشر بر مبنای عام ارائه داد.

سخنران این جلسه با طرح دغدغه دولت ها در حوزه سلامت و بیماری و پیامدهای آن از نگاه ترنر ادامه داد: از نظر ترنر، آگاهی فرد تحت تاثیر ابعاد جسمانی است و معتقد است آگاهی و بدن رابطه دو سویه دارند به خصوص در بیماریهای مزمن و روانی زیرا در این بیماریها ذهنیت فرسایش یافته و نیاز به روان درمانی است. از طرف دیگر با بررسی رابطه خود، جامعه و بدن نشان می دهد که تنظیم بدن به میدان اساسی سیاسی تبدیل شده است. ترنر معتقد است بدن عرصه بازنمایی فرهنگ است و بدن زمینه ای است که فرهنگ جامعه را بازتولید می کند. ترنر به دنبال آن بود که پیوند مجددی میان اخلاق و سیاست از موضع انتقادی برقرار کند. به زعم ترنر "آسیب پذیری و درد و رنج باعث می شود که پیوندهای انسانی و انسجام اجتماعی تقویت شود و همدلی و وابستگی عاطفی ایجاد شود اما پیش شرط آن را اخلاق شناختی می داند. در واقع شناخت متقابل را پیش نیاز برقراری هر گونه روابط اخلاقی می داند و معتقد است ترس، اجبار، ریاکاری و تزویر مانع از شکل گیری اخلاق است و روابط باید فارغ از هرگونه محدودیت و ترس باشد. شناخت مستلزم گفتگو بدون ترس و ارعاب است. باز اندیشی و نقد باید در گفتگوها باشد. در نهایت شناخت متقابل و گفتگو نیازمند کاهش نابرابریهای اجتماعی، اقتصادی و رشد فضیلت های جهانشمول است که شامل احترام متقابل، مراقبت و مسئولیت پذیری و ... است. در واقع رابطه دو سویه ای میان فضیلت های جهانشمول و حقوق بشر وجود دارد و می تواند تقویت کننده حقوق شهروندی باشد.