دکتر فهیمه نظری*
نشست نقد و بررسی فیلم «زیر سقف دودی» اثر خانم پوران درخشنده (کارگردان) از سلسله نشست گروه علمی– تخصصی جامعهشناسی خانواده در بستر پژوهش روز شنبه 3 آذرماه 1397 با سخنرانی دکتر مصطفی مهرآیین (جامعه شناس و عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور)، دکتر سعید معدنی (جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز)، دکتر میترا نیک آمال (روانشناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز) و دکتر عالیه شکربیگی (مدیر گروه جامعه شناسی خانواده) برگزار شد.
در بخش نخست این جلسه فیلم «زیر سقف دودی» اکران شد. پس از آن دکترعالیه شکر بیگی در گفت: محتوی فیلم نمونه ای از خانواده های ملموسی است که امروزه در جامعه ما مشاهده می شود. موضوع فیلم در ارتباط با خانواده هایی که در آنها طلاق عاطفی شکل گرفته است، خانواده هایی که در آن خشونت خانوادگی دیده می شود، خانواده هایی که در آنها ارتباطات فرا زناشویی وجود دارد و ده ها مسئله دیگر که حتی در نسل بعدی آنها هم وجود دارد. در حال حاضر گونه های متعددی از خانواده در ایران زندگی می کنند که به فراخور هریک از آنها مسائل و مشکلات فراوانی وجود دارد. هدف ما از این نشست بررسی و تحلیل یکی از موضوعات و مشکلاتی است که در خانواده به چشم می خورد. فیلم زیر سقف دودی نمایای یکی از همین مشکلات و مسائل است. به همین دلیل سعی کردیم تا از زوایای متفاوتی به این مسائل بپردازیم. در ابتدا از آقای دکتر سعید معدنی درخواست می کنیم تا به عنوان اولین سخنران تحلیل خود را در ارتباط با فیلم زیر سقف دودی مطرح نمایند.
اولین سخنران این نشست، دکتر سعید معدنی بود که به بیان نظرات خود پرداخت و گفت: لازم می دانم قبل از پرداختن به موضوع، به تاریخچه حضور زنان در مقام کارگردان در سینمای ایران و نقش پوران درخشنده در این عرصه اشاره ای داشته باشم. ما قبل از انقلاب به شکل مصطلح کارگردان زن سینما نداریم. فقط (اگر اشتباه نکنم) یک فیلم دهه ۳۰ شمسی به نام خانم شهلا ریاحی ثبت شده است. اگر این مورد را فاکتور بگیریم کارگردانی زنان از بعد از انقلاب شروع شده و آغازگر کارگردانی هم خانم پوران درخشنده است که اولین فیلم را در سال 1365 با نام «رابطه» ساخته است و او همواره دغدغه اجتماعی داشته است و فیلم «زیر سقف دودی» هم از این جنس است.
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: شروع فیلم با ارتباط تلفنی شیرین و بهرام شروع می شود که با صدای گوش خراش کارخانه همراه است که نشان می دهدارتباط دارای اشکال است. در ادامه می بینیم رابطه دربین انسان ها در این فیلم کاملا آسیب دیده و مسدود است. چه ارتباط بین اعضای خانواده بهرام و چه بین سه نسلی که دراین فیلم معرفی شد، ارتباطی سرد و بی روح است.خانواده محوری فیلم بهرام و همسرش شیرین و فرزندش آرمان رابطه بی روح و گسیخته ای دارند. طلاق عاطفی بین زوجین و داشتن رابطه با زنی دیگر توسط بهرام نکته برجسته فیلم است. اگر سه نسل درون فیلم را نگاه کنیم، والدین شیرین با اینکه پیر هستند ولی نشاط دارند؛ پیرمرد والیبال تماشا می کند، قصد خرید کادو برای همسرش به مناسبت روز زن دارد، و مادر شیرین موهایش را رنگ می کند، این در حالی است که خود شیرین 25 سال است که موهایش را رنگ نکرده است. اما ما با نسل سوم هم روبرو هستیم که آرمان و دوست وی است که قصد نامزدی دارند. اما این نسل هم با مشکلاتی مواجه است تا آنجا که هنوز نامزد نیستند، آرمان به صورت دختر سیلی می زند! ما چه به شکل افقی و چه به شکل عمودی بین نسلی رابطه ای بین خانواده ها و افراد نمی بینیم. مثلا هیچوقت نمی بینیم که نوه به خانه مادر بزرگ برود و یا مادر بزرگ و پدر بزرگ به خانه دخترشان بیایند. این قطع ارتباط بین نسلی می تواند آسیب زیادی به جامعه در حال گذار ایرانی وارد کند. به باور جامعه شناسان، فرهنگ وتجربیات زندگی از یک نسل به نسل دیگر انتقال می یابد و این انقطاع نسلی به جامعه و کسب تجربه از نسل پیشین آسیب می رساند. امیر حسن چهل تن (داستان نویس) در مصاحبه ای می گوید: نسل قدیم قصه های مادر بزرگ ها را می شنیدند و برخی سوژه های قصه ها را از آنها می گرفتند، اما امروزه این ارتباط قطع شده است. این انقطاع فرهنگی بین نسلی، نوجوانان را محروم از تجربه های نسل های پیشین می کند و کارگردان نگران نسل میانی و نسل آینده است. در انتها هم پایان بندی فیلم به شهر تهران می نگرد که سقف آن را دود گرفته است، به عبارتی تهران و کل جامعه زیر سقف دودی و مخاطراتش زندگی می کند.
سخنران دوم دکتر میترا نیک آمال (روانشناس) بود. وی گفت: عوامل اجتماعی، ارتباطات، روابط میان فردی از دغدغه های اجتماعی است و اگر بخواهیم از دیدگاه روانشناسی فیلم زیر سقف دودی را مورد ارزیابی قرار دهیم باید بگوییم که act فردی بسیار حائز اهمیت است. این به آن معناست که فرد دارای خصوصیات روانی و شخصیتی است و این خصوصیات چه تاثیری بر نوع روابط فردی و اجتماعی او دارد . این فیلم مملو از این دغدغه های شخصیتی و روانی است. ما در فیلم سقف دودی با خانواده ای مواجهیم که تماما درگیر این مشکلات هستند. مشکلاتی که بر گرفته از شیوه تربیتی و در نتیجه نوع ارتباط با محیط پیرامون است. اگر ما خانواده را به شکل یک سیستم در نظر بگیریم، نمی توانیم بگوییم تنها بخشی از این سیستم با مشکل مواجه شده زیرا کوچکترین رفتارهای مثبت یا منفی، اثر خود را بر روی همه افراد خانواده خواهد گذاشت. ما در این فیلم نمی توانیم بگوییم یک شخص با مشکل مواجه است. موردی که من به آن توجه کردم و گویا از نگاه کارگردان دور مانده بود، خانواده بهرام بود. در واقع این پرسش مطرح است که خانواده بهرام کجا بودند و چرا به تصویر کشیده نشده؟ شیوه تربیتی خانواده بهرام چگونه بود؟ بر چه مبنایی شخصیت (بهرام) شکل گرفته بود ؟در پاسخ می توانم بگویم وقتی ما گذشته افراد را مورد مطالعه قرار می دهیم؛ می توانیم مشکلات را بهترریشه یابی کنیم. زارعی (بازیگر) وقتی وارد منزل پدری خود می شود پدر در حال نگاه کردن تلویزیون است و حرکتی نمی کند. مادر که بسیار بی تفاوت تر عمل می کند و از گفتارش با پدر مشخص است که هیچگونه دغدغه ای برای زندگی دخترش ندارد و عملا دخترش را نمی بیند ... و این به فرزند خانواده منتقل شده است و چون می خواهد عکس آنها عمل کند و فرزندش را درک کند و ببیند، از شوهرش فاصله می گیرد ... چون نیاموخته که هر کدام جایگاه خود را دارند و نباید برای دیدن و شنیدن یک نفر، دیگری را نادیده گرفت. بهرام نیز همراه خود یک ترس، یک فوبیای خاص از فراموش شدن دارد (در جایی که همسر صیغه ای می گوید پاسخ آزمایشات را دریافت کرده، بهرام واکنش شدیدی از روی ترس از فراموش شدن خودش نشان می دهد) بخشی از این مسئله اعتماد به نفس فردی است. یکی از مشکلات ریشه ای، روانشناختی که موجب می شود فرد وارد روابط فرا زناشویی شود ... ظاهرا وقتی وارد یک ارتباط جدید می شوند و مورد توجه واقع می شوند این احساس سرخوردگی و نداشتن اعتماد به نفس کمرنگ تر جلوه گری می کند.
دکتر نیک آمال در ادامه گفت: همانطور که در فیلم ملاحظه کردید معشوقه موهای مرد را کوتاه می کرد، غذاهای مورد علاقه مرد را طبخ می کرد، فضا را بر اساس میل و سلیقه بهرام می آراست، عملا رفتار و ادبیاتی داشت که وقتی بهرام در این رابطه قرار می گرفت قدرت و اعتماد به نفس را تجربه می کرد و این بر گرفته از روابط درون خانوادگی او بود که درآن نادیده گرفته شده بود ... البته درست است که تجربه لذت بخشی با معشوقه اش را تجربه می کند اما در درون خود سراسر اضطراب و استرس را با خود حمل می کند که مبادا خانواده متوجه شوند و زندگی اش از هم پاشیده شود. همانگونه که در فیلم مشاهده کردیم زمانی که بهرام وارد مطب می شود و با خانم روانشناس به گفت و گو می نشیند سراسر اضطراب است که مبادا پزشک به رابطه فرا زناشویی اش پی ببرد و وقتی از روانشناس می شنود که پسرش از رابطه او مطلع است از پا در می آید.
سخنران بعدی دکتر مهرآیین در نقد و بررسی فیلم زیر سقف دودی گفت: به دلیل اینکه هم جامعه شناسی تدریس کرده ام و هم جامعه شناسی خانواده، در این فکر بودم که از کدام زاویه وارد این مبحث شوم. خیلی به داستان این فیلم نمی پردازم زیرا این موضوع، موضوعی است که هر فردی به نوعی و با یک سطحی با آن درگیر است. اما پرسشی از منظر جامعهشناسی خانواده مطرح میکنم مبنی بر اینکه "چرا امروزه خانواده ناپایدار است؟". در واقع امروزه ما با این پرسش مواجهایم آیا باید به یک فرد خاص و مشخص متعهد باشم و اخلاقی زندگی کنم یا اینکه در رابطههای متعدد لذت ببرم و تنم را مصرف کنم. آیا عشق چنین است که باید خود را قربانی خانواده و فرزند کنم یا در پی رشد شخصی خود باشم. من معتقدم که ما از مفهوم «دیالکتیک تنهایی» که «اوکتاویو پاز**» آنرا مطرح کرد و یا «هنر عشق ورزیدن» که «اریک فروم» (Erich Fromm) از آن سخن میگفت به سمت «دیالکتیک تعهد یا شور جنسی» رفتهایم و درگیر چنین منازعهای شدهایم. امروزه بیش از آنکه عشق مسئله ذهنی ما باشد، پرسش رابطه مسئله هستهای ذهن ماست و در پی آنیم که بدانیم رابطههای خود را چگونه باید شکل دهیم. موضوع رابطه در جهان امروز با بسیاری مفاهیم دیگر پیوند خورده است. میکوشم در این سخنرانی، بهصورتی کوتاه، مفهوم رابطه و مفهوم عشق را از دید 10 نظریه برای شما بازگو کنم. درباره ناپایداری روابط انسانی از دو دیدگاه میتوان بحث کرد؛ یکی شرایط بیرونی عشق و رابطه که همان شرایط اجتماعی است و دیگر اینکه عشق و اصولا روابط انسانی لزوما تحت تأثیر خانواده نیست و منطق درونی خود را نیز دارد. تأثیرگذاری جامعه بر عشق حدودی و نسبی است. پس از آن باید به سراغ منطق درونی خودِ عشق رفت. من نیز بازگویی این نظریهها را از منطق درونی عشق آغاز میکنم و سپس به جنبههای اجتماعی موضوع میپردازم.
1-«اریک فروم» در کتاب هنر عشق ورزیدن دو نکته کلیدی را بازگو میکند؛ یکی اینکه ما آغاز عشق را با تداوم آن اشتباه میگیریم. آغاز عشق با شور و گرما همراه است و ما تصور می کنیم که ادامه آن نیز لزوما با همین شور و گرما همراه است. در حالی که تداوم آن این پیوند و رابطه را سست خواهد کرد. از اینرو اگر ما میخواهیم تداوم عشق نیز چون آغاز آن باشد، ناگزیریم هنر عشق ورزیدن را بیاموزیم. نکته دیگر اینکه میگفت ما عمدتا گرفتارِ «چگونه معشوق بودن»ایم و نیاموختهایم چگونه عشق بورزیم و عاشق باشیم. گزاره کلیدی اریک فروم این است که اگر میخواهید در جایگاه معشوقی قرار بگیرید، پیش از آن لازم است تا میتوانید خوب عشق بورزید. مکانیسم تبدیل شدن به معشوق دائمی این است که دائما خوب عشق بورزید. شما نمیتوانید در عین حال که کسی را انکار میکنید، انتظار داشته باشید به شما عشق بورزد. به همین دلیل در این دیدگاه شرط تداوم رابطه، عاشقیِ دو سویه است. از نگاه اریک فروم در روابط عاشقانه چیزی به نام «معشوق» نداریم؛ هر دو طرف باید عاشق باشند؛ در غیراینصورت رابطه گسسته است. نکته دیگری که اریک فروم طرح کرد، توجه به رابطه آدم و حوا بود. یکی از تعابیر این است که آدم و حوا هنگام رانده شدن از بهشت عریان بودند. در تعابیر مسیحی نیز آمده که خداوند تنها یک شغل داشته و خیاط بوده است و به آدم و حوا لباس داد. لباس میتوانسته نشانه تغییر کردن باشد یا نشانه غم خداوند از این که فرزندان خود را از بهشت رانده است. اما در خوانشی که اریک فروم از این داستان ارائه میکند، میگوید ما زمانی به عنوان زن و مرد از یکدیگر شرم کردیم .... باید دید این شرم ریشه در چه چیز داشت؟ شرم آدم و حوا از یکدیگر ناشی از عریانی نبود، ناشی از این فکر بود که احساس کردند میتوانند از یکدیگر سوءاستفاده کنند. پاسخ فروم به این حل چنین سوءاستفاده احتمالی، عشق ورزیدن است. به تعبیر اریک فروم، انسان عاشق، انسان ایثارگر است؛ به این معنا که باید دائما از خودگذشته و بخشنده باشید و از غنای درونی خود به طرف مقابل ببخشید و اگر این مکانیسم ایجاد رابطه براساس غنای درون وجود داشته باشد، عشق تداوم خواهد داشت. اما یکی از مشکلات ما این است که غنای درونی نداریم؛ چه زنان و چه مردان تهیاند و چیزی برای مبادله با یکدیگر ندارند.
2-دیدگاه بعدی، دیگاه «لکان» (Jacques Lacan) است؛ براساس این دیدگاه پایداری عشق بیش از آنکه مسئلهای جنسی باشد امری گفتوگویی است؛ مادامی که میتوانید با یکدیگر گفتوگو کنید عاشق یکدیگرهستید. ازاینرو در جهان امروز، خانواده بدون تفکر، بدون فلسفه و بدون ادبیات نمیتواند تداوم داشته باشد. این مسئله تداوم در گذشته نیز وجود داشته است اما در جهان امروز خود را در قالب غنای درون طرح کرده است. متأسفانه موضوع غنای درون در جهان امروز ما رو به کاستی گذاشته است. نکته دوم لکان به «تعلیق میل» بازمیگردد. پیش از آن لازم است تأکید کنم که من تمام این بحثها را طرح میکنم تا موضوع «گناه» و نسبت آن به خود را از وجودتان بردارید. در این ماجرا کسی مقصر نیست. برخلاف آنچه پوران درخشنده تلاش کرده که از زن طبقه متوسطی که در این فیلم ایفای نقش میکند، قربانی بسازد، هیچکس قربانی نیست و همه قاتلند؛ همانطور که در زندگی اجتماعی نیز همه قاتلند. همانطور که گفتم نکته دوم لکان به تعلیق میل بازمیگردد؛ لکان برخلاف فروید معتقد بود ناخودآگاه ما منطق زبانی دارد و اگر منطق زبانی دارد، تقاضاهای درونی شما نیز از همین قاعده پیروی میکند. به عبارت دیگر میتوان پرسید «شرط پیشین میل ورزی چیست؟» پاسخ لکان این است که شرط پیشین میل ورزی «فانتزی و خیالورزی» است. البته خیال ورزیهای ما از نظر لکان منطق زبانی دارد. او معتقد است برخلاف آنچه فروید میگفت، ناخودآگاه ما بههم ریخته و آشوب زده نیست و منطق زبانی دارد. از نگاه لکان، میل جنسی شما خود را در قالب زبان ابراز میکند و اگر در قالب زبان خود را نشان میدهد، پس امری گسسته است. حاصل این نظر آن است که در چنین نظامی شما نمیتوانید در پی ارضای میل خود باشید چون اصولا ارضا ناممکن است و ارضاشدگی امری منتفی است و ما در جهان امروز با امتناع ارضاشدگی مواجهایم؛ مثلا امروز خانم یا آقای کوتاه قدی را دوست دارید و فردا فردی بلندقد را. روز دیگری دل به موی بلوند و چشمان رنگی میسپارید. به عبارت زبانی، دالِ میلِ شما هرگز به مدلولی منتهی نمیشود و دلالت ندارد. به همین دلیل است که میل ما دائما به بعدی و بعدی و بعدی ارجاع میدهد. درواقع این منطق میل است و ما در آن تقصیری نداریم. در منطق میل ارضاشدگی وجود ندارد و چرخهای بیپایان است.
3-دیدگاه بعدی، نظر «آلن بدیو» (Alain Badiou) است؛ بدیو معتقد بود عشق یعنی دو شدن. از نظر او منطق درونی عشق دائما به بلای «دوباره یک شدن» گرفتار است. همه شما «یک» هستید. وقتی به کسی علاقهمند میشوید، بهتدریج دلتنگ او خواهید شد. رفتهرفته حفرهای در وجود شما از نبودِ او شکل میگیرد و او به درون شما خواهد آمد و عاشقی یعنی دو شدن. به همین دلیل بدیو معتقد بود عاشقی یعنی «مارکسیسم در سطح خرد» و عدالت در سطح خرد. پس از عاشق شدن شما دیگر نگران پاهای خود نیستید، بیش از آن نگران پاهای معشوقید که به کجا خواهد رفت. اما از نگاه بدیو ما دائما با دو دشمن مواجه میشویم؛ یک دشمن برگشت به یکی شدن و خودخواه شدن است. ما از دو بودن تهی میشویم. خطر بعدی رفتن به سمت زیاده خواهی است؛ این که شما به جای یک معشوق، هزاران معشوق را در وجود خود درونی کنید و آنها را به مصرف برسانید. در این دوباره یک شدن چه اتفاقی رخ میدهد؟ از دید بدیو شما از فرایند دو(2) شدن مجددا به سمت «اینهمانی میروید و او را به خود تقلیل میدهید و به آنچه خود میخواهید فرو میکاهید و او را قضاوت میکنید. مثل حکایت عاشقی که هر شب برای دیدن معشوق از رودخانه گذر میکرد. یک شب که نزد معشوق بود، خالی را در صورت او دید. معشوق به او هشدار داد که امشب از رودخانه نگذر که غرق خواهی شد و رفت و غرق شد. چرا؟ چون خال معشوق را دید. شما وقتی عاشقید، معشوق را در کلیت او میبینید. او را قضاوت نمیکنید و اجزای او را به صورت جدا نمیبینید.
4-... اما از نگاه «رولو مِی» (Rollo May) شما بهتدریج به شناخت میرسید و با واقعیت زندگی او مواجه خواهید شد. به زبان رولو می ممکن است تک تک سلولهای این فرد را بشناسید اما به او عاطفه نداشته باشید. این امر از اینجا ناشی میشود که به فرایند اینهمانی رسیده اید.
5-نظریه بعدی، نظریة «باومَن» (Zygmunt Bauman) است که معتقد بود عشقِ جهان امروز عشق سیال است. شما وقتی به مشاوران و روانشناسان مراجعه میکنید، اولین توصیهای که به شما می کنند این است که اگر میخواهید در رابطه با این فرد بمانید، احتمالا رابطههای خوب بعدی را از دست خواهی داد؛ سپس سریعتر تصمیم بگیر! این مشکلی است که روانشناسی برای انسان امروز ایجاد کرده است. ازاینرو از نگاه باومَن جهان امروز جهان سیالیت عشق است. جهان امروز جهان one minet و one hour و one night و one month است. به تعبیر باومن در جهان امروز هر چه تعداد بیشتر، شما رستگارترید. اما باید پرسید چرا؟ پاسخ باومن چنین است؛ پس از مدتی که این عریانی (عریانی ناشی از شناخت) اتفاق افتاد، دو سویه دارد: هم عریانی تن است و هم عریانی روح. هم تن عریانشده معشوق به قضاوت گذاشته میشود و هم روح عریانشده او. بنابراین عریانشدگی یعنی از دست دادن. شما در فرایند عشق اگر عاشق هستید، باید عریان شوید. اساسا سیر طبیعی ماجرا همین است؛ چه در گفتوگو با یکدیگر چه در رابطه تنها عریانی رخ میدهد. از نگاه باومن عریانشدگی آغاز جدایی و قضاوت کردن است، آغاز بازگرداندن معشوق به سوی خود.
6-نظر بعدی که مطرح خواهم کرد از نگاه «کریستوا» (Julia Kristeva) است. او معتقد بود در کودکی زیباترین و خواستنیترین جای عالم آغوش مادر است و پیش از آن رحم مادر است. اما چرا؟ چون در رحم با یک بند ناف همه چیز آماده است. در آغوش مادر نیز همینگونه است. اما کریستوا میگوید آغوش مادر دو حالت دارد؛ بخشی از آن خوشی و شادی ناشی از لذت آغوش مادر است، اما وجه دیگر آن چنین است که مادر اجازه مستقل بودن را به من نخواهد داد و به همین دلیل «امر آلوده» است. مادر تا آنجا که به من آرامش میدهد، به آغوش او عشق میورزم، اما آنجا که حس میکنم مرا در زندان خود اسیر کرده است، فاصله میگیرم. به همین دلیل آغوش مادر را آلوده میداند. از نگاه کریستوا عشق و عاشقی نیز همینگونه است؛ وقتی در آغوش معشوقتان هستید، گویی در آغوش مادرید؛ جایی که همه چیز در آن فراهم است؛ دیگر نه گرسنگی اهمیتی دارد، نه تشنگی، نه گذر زمان و ...، به تعبیر حافظ حالی دارید که گویی «گل در بر و می در کف و معشوق به کام است***».
گویی حضور معشوق، حضور همهعالم است! این فرایند بهویژه از سوی زنان میل به زندانسازی دارند (این میل به زندانسازی در زنان ناشی از میل مادرانه آنهاست). میل عجیبی دارند که در ابتدا معشوق را در آغوش بگیرند، سپس رفته رفته آغوش را بدل به زندان میکنند. به همین دلیل از نگاه کریستوا آغوش معشوق به همان نسبت که مایه آرامش شماست، زندان شما نیز هست؛ گویی معشوق امر آلودهای است که باید از آن فاصله گرفت. اینها تناقضات درونی عشق است و لزوما کسی در آن مقصر نیست. البته تمام این موارد راهحلهای مخصوص به خود را دارد، اما من الآن در مقام طرح مسئله و مشکلم.
دکتر مهرآیین ادامه داد: در اینجا چند نظر و نگاه هم درباره شرایط بیرونی عشق بیان میکنم و سخنم را به پایان میبرم.
1-یکی از متفکران بزرگ جامعهشناسی که این بحث را بهخوبی طرح کرده، «گیدنز» (Anthony Giddens) است، در کتاب «جامعهشناسی صمیمیت****». او در این اثر از شرایط اجتماعی عشق سخن میگوید. گیدنز در این کتاب سه مرحله برای عشق در نظر میگیرد: الف. عشق شهسواران / ب. عشق رمان / پ. عشق سیال
از عشق شهسوارانه میگذرم که به گذشته مربوط است. از قرن 18 به بعد که عشق رمانتیک شکل میگیرد و اواخر قرن بیست هم که عشق سیال شکل میگیرد، اتفاقات خاصی رخ میدهد:
نخست) یکی از آنها جایگزین شدن خانواده هستهای به جای خانواده گستره در جریان فرایند صنعتی شدن بود. در خانواده گسترده زوجین از جانب دو سوی رابطه حمایت میشدند. در خانواده هستهای فقط زوجین و فرزندان حضور دارند و حمایتهای کلاسیک گذشته از میان رفته است. از نگاه گیدنز نخستین اتفاقی که رخ میدهد حرکت از خانواده گسترده به سمت خانواده هسته ای است. در این شکل از خانواده افراد تنها هستند و با کوچکترین مشکلی به سمت جدایی می روند.
دوم) اتفاق دیگری که در عصر مدرن رخ داد «استقلال لذت» است. تحولات پزشکی و به طور خاص شکل گرفتن ابزار جلوگیری از بارداری، تمایزی ایجاد کرد میان رابطه جنسی با بارداری و این تفکیکی یعنی استقلال اصل لذت. نکته دیگر اینکه در گذشته بارداری پیوند عجیبی با مرگ داشت؛ اما امروزه رابطه میان بارداری و مرگ با رابطه جنسی گسسته شده است (اگرچه در قالب ایدز دوباره بازگشته است). درواقع در عصر «هدونیسم» (به فرانسوی: Hédonisme) و عصر لذت بردن شما به قدرت تن خود پی می برید. حال این اصل را در کنار دیگر پیشرفتهای پزشکی بگذارید؛ پیشرفتهایی از قبیل جراحی زیبایی که این امکان را به شما میدهد که بدانید شکل فعلی بدنتان شکل نهایی آن نیست. این جنبه از قدرت بدن حاصل عصر هدونیسم است. به زبان «ژیژک» (Slavoj Žižek) در گذشته اگر همه ناراحت بودند که چرا مرتکب گناه میشوند، امروز آدمی غمگین است از این که چرا کم گناه میکند؛ چون بدن انسان امروزه امکان و قدرت این ارتکاب به گناه را دارد.
نکته مهمی که در اینجا باید یادآور شوم این است که از نگاه «فوکو» (Michel Foucault)، شکلگیری «سامانه بدن» فقط حاصل این فرایند نبود و به چهار دلیل شکل گرفت. این چهار دلیل چنین است:
ازاینرو به باور فوکو سامانه بدن در عصر مدرن، در جایی که تقاطع رابطه مرد و زن است شکل گرفته و بدن به کانون توجه بدل شده است. این همه میل زنان و مردان برای نمایش بدن چه در امر ورزش که با هدف زیباتر شدن بدن صورت میگیرد و چه این همه پرداختن به امر زیبایی موجب شده است بدن در کانون توجه قرار گیرد. بنابراین توجه داشته باشید که یکی از مهم ترین موضوعات در جهان امروز رابطه جنسی و ارتباط آن آن با «بدن» است.
سوم) اتفاق دیگری که از نظر گیدنز در عشق رمانتیک رخ داد، جدا شدن محل کار و خانه از یکدیگر بود. در گذشته افراد اعم از زن و مرد همه در مزارع به کار مشغول بودند، اما در عصر مدرن مردان برای کار از خانه خارج شدند و زنان برای انجام امور منزل و به ویژه نگهداری از فرزندان در خانه ماندند. حاصل این جدایی این بود که زنان از نظر جسمی و روحی نرم و لطیف شدند. نکته دیگر اینکه «کودک» به امری کانونی در خانواده بدل شد. بنابراین در عشق رمانتیک مردان به جامعه رفتند و زنان در خانه ماندند که البته بعدها در عشق سیال، زنان نیز به خارج از خانه رفتند و هم برای زنان و هم برای مردان در شکل دادن به روابط همزمان امکان نسبتا برابری فراهم شد. مثل داستان آقای پورمحسن که در فضای شهری رشت رخ میدهد؛ مردی که در آستانه طلاق همسرش قرار دارد، همزمان با دو زن دیگر نیز در رابطه است، اعتیاد به کشیدن سیگار دارد و مدام باید از توالت استفاده کند. در این داستان کشیدن سیگار نماد زنانی است که مرد داستان آنها را مصرف می کند و هربار که از توالت استفاده می کند، چرای این اعمال را از خود می پرسد. درواقع داستان در پی این است به شما بگوید امکان ایجادشده امکانی است که شهر در اختیار این فرد قرار داده است. به زبان ژیژک وقتی میگویند در آسانسور تنها نمان به این دلیل است که خودِ آسانسور موقعیت اغوا است. به همین نسبت شهر و محیط شهری نیز موقعیت اغواگری است. بدانید که شما بازیگر این موقعیتها نیستید، بلکه در بازی این موقعیتهایید.
این استاد دانشگاه افزود: این بحث را بیش از این ادامه نمیدهم تا به نظر دیگری بپردازم.
1-متفکر بعدی که از آراء او سخن خواهم گفت «اِوا ایلوز» است. از نظر او جهان امروز تناقضی بنیادین را در خود جای داده است. از یک سو تولید در نظام سرمایه داری به شما میگوید «خانواده» اصل است. از شما میخواهد به همسرتان متعهد باشید و تولیدمثل کنید؛ چراکه نظام سرمایه داری نیازمند نیروی کار است. اما از سوی دیگر در فرایند مصرف از شما میخواهد خودبیانگر و آزاد و رها باشید. از نگاه ایلوز این تناقض درونی سرمایه داری است که از یک سو شما را به تعهد فرا میخواند و از سوی دیگر به خروج از تعهد دعوت میکند و شما در این دوگانه گرفتارید. از این دید مصرف زمانی نهایی میشود و زمانی به شکل واقعی خود در جهان امروز دست مییابد که مفهوم مصرف با مفهوم «تن» پیوند بخورد. اصولا مصرف امری رمانتیک است. به همین دلیل جای مصرف در پاساژهاست. پاساژ کجاست؟ جایی که مردان و زنان دست در دست هم از کنار یکدیگر میگذرند. نوع نگاهی که به خرید کالا دارید و ارضانشدگی شما در مصرف کالا به نوع نگاه شما به انسان شبیه است. ازاینرو شکل نهایی مصرف گرایی عصر رمانتیک جایی است که شما ناگزیرید آن را با مصرف تن و بدن پیوند بزنید و اصولا در جهان مدرنِ متأخر امروزی اگر پاساژها نباشند و شکل جدید آنها در شبکههای مجازی شما را ترغیب میکنند به شکلهای جدیدی از رابطه که مثلا با آیکن گل آغاز میشود، پس از مدتی به قلبی در چشم بدل میشود و در نهایت قلبهای آتشینِ گذرا جای آن را میگیرد.
دکتر مهرآئین گفت: در آخر باید عرض کنم همانطور که در فیلم زیر سقف دودی ملاحظه کردید، فیلم بسیار سر راست، خطی و واضح است و هیچکدام از اعضای خانواده به لحاظ درونی دارای غنا نبودند. انسانهای بسیار معمولی که داشتند زندگی می کردند در این فیلم تلاش شده که زن خانواده قربانی جلوه کند. در صورتی که همه افراد این خانواده به نوعی قاتل هستند. به نظر می رسد که تعاملاتی که در فیلم جلوه گری می کند، بیشتر گویای نظرات خود کارگردان است که در غالب پند، در پندار بازیگران دیده شده است .
در پایان این جلسه حاضران در نشست "نقد و بررسی و تحلیل فیلم زیر سقف دودی" پرسش های خود را مطرح کردند.
*تهیه گزارش
**Eva Illouz (1961) استاد جامعهشناسی دانشگاه عبری اورشلیم و یکی از چهرههای سرشناس در حوزة «جامعهشناسی احساس»
*** از غزلی به مطلع زیر:
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است/ سلطان جهانم به چنین روز غلام است
****Giddens, Anthony. (1992). The Transformation of Intimacy (Sexuality, Love and Eroticism in Modern Societies). Stanford University Press, First Publish, 222 page.