mohadesi1«در ایران مطالعات متعددی در باب رضایت‌سنجی به‌طور کلی انجام شده است اما مسأله این است که رضایت‌سنجی در مورد دین و احساس خشنودی از آن، به منظور بهبود کیفیت زندگی دینی تاکنون انجام نشده است. ما تحقیقاتی را که رضایت دینی دین‌داران را سنجیده باشند نداریم. سنجش رضایت دینی تا حد زیادی با سنجش رضایت در دیگر حوزه‌ها متفاوت بوده و نیازمند بهره‌گیری از نظرگاه متفاوتی است. پرسش مهمی که در این باب می‌توان به طور کلی مطرح کرد، این است که وجود چه عواملی در زیست دینی سبب افزایش رضایت دین‌داران می‌شود؟ آیا می‌توان از مصرف کالای دینی در حوزه‌ دینی سخن گفت؟ آیا می‌توان از  نوعی روابط و مبادلات بین تولید کننده و مصرف کننده کالاها و خدمات دینی سخن گفت؟ در این خصوص، این پرسش برای من مطرح است که آیا می‌توان نوعی نظریه‌ اقتصاد دین را برای شناخت بیشتر جامعه دینداران به‌کار گرفت؟»

عبارات فوق مقدمه سخنرانی دکتر حسن محدثی استادیار دانشگاه آزاد اسلامی و مدیر گروه جامعه‌شناسی دین انجمن، در نشست فروردین ماه این گروه بود. او در این جلسه، به طرح نظریه خود، با عنوان "نظریه‌‌ جامعه‌شناختی اقتصاد دین" پرداخت. برخی از مهم‌ترین نکات سخنان وی را در زیر می‌خوانیم. (دکتر محدثی پس از این جلسه، ضمیمه‌ای را با عنوان "قضایای تکمیلی نظریه اقتصاد دین" برای ما ارسال کردند که در ادامه متن آمده است.)
آدام اسمیت، ماکس وبر و پی‌یر بوردیو  برخی از نخستین افرادی هستند که از اقتصاد دین سخن گفته‌اند و همچنین مباحث جامعه‌شناسان اقتصادگرای دین در دهه‌ هشتاد میلادی نظیر رادنی استارک، روجر فینک، بن‌بریج، یاناکون، و دیگران این بحث را بیش‌تر پرورده‌اند. مبنا و مدخل بحث، این باور است که در عرصه‌ دینی نیز مانند عرصه‌ اقتصادی، می‌توان از تولید و مصرف کالاها و خدمات سخن گفت. بر این اساس، به‌عنوان مثال، فتوای یک فقیه، تفسیر قرآن و مداحی و ... همگی می‌توانند به‌عنوان کالاهای دینی معرفی شوند. این کالاها توسط متولیان دین، در سطوح گوناگون، برای مخاطبان مختلف تولید می‌شوند.
از سوی دیگر، با پذیرش فرآیند تولید دینی، می‌توان از مصرف کننده دینی نیز سخن گفت و در عین حال، نحوه توزیع و نشر کالای دینی را مورد بررسی قرار داد. بر این اساس، در تولید دینی، افرادی در رقابت با هم قرار می‌گیرند که گاهی حاضر به نزاع و حذف یکدیگر نیز هستند. همچنین، در این زمینه روابطی که میان تولید کننده و مصرف کننده به وجود می‌آیند نیز قابل بررسی و مطالعه هستند و مجموعه این پدیده‌ها را می‌توان تحت عنوان اقتصاد دین مطرح کرد.
در این زمینه باید در نظر داشت که زندگی دینداران دو بخش مجزا اما به‌هم پیوسته دارد: زندگی دینی و زندگی غیر دینی افراد دیندار. از این‌رو، در ذیل مفهوم اقتصاد دین، چند گروه پرسش را می‌توان مورد بررسی قرار داد. گروه اول، پرسش‌هایی در باب ساحت و زندگی دینی و خدماتی است که از سوی متولیان دین برای این عرصه ارائه می‌شود. نمونه این پرسش‌ها را می‌توان درباره نقش دین در زندگی دینداران، روابط دینی آنها، قواعد حاکم بر این بخش از زندگی آنها و مواردی از این قبیل را مورد بررسی قرار داد.
گروه دوم پرسش‌ها، درباره بخش غیر دینی زندگی انسان دیندار است. در این زمینه،‌ از یک سو بحث این است که چه رابطه‌ای میان تولید و مصرف کالاهای دینی و غیر دینی برای یک دیندار وجود دارد و از سوی دیگر، چگونه شرایط اقتصادی این افراد، دینداری آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد؟ که این پرسش در حالت کلی‌تر به رابطه اقتصاد و دین و تأثیرات اقتصاد بر دین اشاره دارد. در عین حال، این سوال نیز مطرح می‌شود که آیا نوع زندگی اقتصادی بر روند دینداری فرد تأثیر دارد و در نهایت، آیا می‌توان از نوع همبستگی دینداری و وضعیت اقتصادی دینداران سخن گفت؟
دسته سوم پرسش‌ها به چگونگی پاسخ دادن به این دو نوع پرسش مربوط می‌شود و در واقع، نحوه تبیین برخی روابط است. به این ترتیب، از جمله پرسش‌های مطرح در این گروه، این است که بر اساس کدام چهارچوب نظری می‌توان این پرسش‌ها را پاسخ داد؟ آیا لازم است برای توضیح این امور مفاهیم اولیه بهره بگیریم یا از تمثیل‌ها؟ و چگونه می‌توان از برخی دلالت‌های تمثیلی استفاده کرد؟ در این باره، می‌دانیم که"تمثیل‌ها" مفاهیمی‌ هستند که به‌کار گرفته می‌شوند تا معنای جدیدی را به وجود آورند و با اشاره به تمثیل اقتصادی که در این بحث در حوزه دینی مورد استفاده قرار گرفته است؛ می‌توان گفت که در دین واقعیتی با عنوان فرآورده‌های دینی وجود دارد که به واسطه آن، تولید و توزیع کالای دینی نیز شکل می‌گیرد. در عین حال، در میان تولیدکنندگان دینی نوعی رقابت وجود دارد و در نهایت، دین به دلیل نقش سیاسی‌ای که می‌تواند ایفا کند، کالای گرانبهایی به شمار می‌رود. به همین دلیل، در طول تاریخ، حکومت‌هایی دیده می‌شوند که از دین به عنوان کالایی در جهت اهداف سیاسی استفاده کرده‌اند.
گام بعدی ایجاد تمایز میان دو مفهوم "اقتصاد دین" و "اقتصاد دینی" برای روشن کردن بحث و پرهیز از سوءفهم است: مفهوم "اقتصاد دینی" به معنای آن است که نظام اقتصادی جامعه را بر مبنای ارزش‌ها و اصول دینی محقق سازیم. به عنوان مثال، در اسلام ربا حرام است؛ پس هر نوع فعل اقتصادی معطوف به ربا باید حذف شود. بنابراین، اگر اقتصاد دینی در جامعه مبنا باشد، باید جلو رباخواری گرفته شود. این در حالی است که "اقتصاد دین" کلیه رفتارها و فعالیت‌های مربوط به زنجیره تولید، عرضه، تقاضا و مصرف کلیه کالاهای دینی را شامل می‌شود. برای مثال، برای شخصی که در یک جلسه روضه‌خوانی شرکت می‌کند، در واقع این جلسه به ‌مثابه یک کالا از سوی تولید کنندگان دین عرضه می‌شود.
عموماً جامعه‌شناسان دین هنگامی که از اقتصاد دین سخن می‌گویند، به معنی آن است که منطق مبادله اقتصادی را برای رفتار دینی در نظر گرفته‌اند. آنها همچنین معتقدند در رفتار دینی، فرد همواره به دنبال پاداشی است که در جهان اخروی حاصل می‌شود و تنها تفاوت آن با سود اقتصادی، در تأخیر حصول آن است. بنابراین در نظر این جامعه‌شناسان، ایثارگری‌ها در دین نیز نوعی مبادله به شمار می‌رود. بر این اساس، کسانی که دین خود را تغییر می‌دهند، در یک حساب سود و زیان به این نتیجه رسیده‌اند که دین قبلی سودآور نبوده است. این نوع منطق اقتصادی در تحلیل حیات دینی در کار جامعه شناسان اقتصادگرای دین مثل رادنی استارک، راجر فینک، یاناکون و دیگران مبنا قرار می‌گیرد. در این‌جا است که رویکرد نظری من با تمایزگذاری و فاصله‌گیری از این رویکرد اقتصادگرایانه آغاز می‌شود.
وانگهی، دو مؤلفه "اقتصاد دیندارانه دین" و "اقتصاد غیردیندارانه دین" را برای بررسی زندگی دینی و زندگی غیردینی دینداران باید مورد توجه قرار داد: رابطه دین و اقتصاد، بحثی است که مطالعات بسیاری در مورد آن صورت گرفته است. وبر در کتاب اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه‌داری، از تأثیر دین بر زندگی اقتصادی صحبت کرده و نشان می‌دهد که چگونه باورهای دینی و اخلاق و تربیت مبتنی بر آن می‌تواند کنش‌های اقتصادی دینداران را تنظیم و جهت‌دهی کند. علاوه بر این، بسیاری دیگر تلاش کرده‌اند بررسی کنند که تا چه حد مباحثی نظیر نوع دینداری و نوع ارزش‌های دینی بر مسائل اقتصادی تأثیرگذار اند. در عین حال، در همین باره بحث شده است که چه نوع دینی سبب توسعه و پیشرفت و کمک به رشد سرمایه‌داری شده و کدام نوع دین مانع آن بوده است. این در حالی است که درباره‌ چگونگی تأثیرگذاری نوع زندگی اقتصادی بر زندگی دینی افراد، کار علمی چندانی صورت نگرفته است.
وقتی از اقتصاد دین صحبت می‌کنیم، می‌بایست منطق تعلقات این قلمرو را بشناسیم؛ درگیری‌ها، رقابت‌ها و کشمکش‌های این حوزه را شناسایی کنیم و در عین حال، بتوانیم براساس یک نظریه، منطق اعمال توزیع کننده و مصرف کننده خدمات دینی را بیابیم. بر این اساس، می‌توانیم توصیه‌هایی نیز به سازمان‌های دینی بکنیم که اساساً چه چیزی را برای چه مخاطبانی تولید کنند. در این باره می‌توان بررسی کرد که دینداران مختلف چه نوع کالاهایی را می‌پسندند و بر اساس سطوح فرهنگی و علمی خود، به چه کالایی گرایش دارند. در واقع، این به معنای آن است که بر پایه تئوری اقتصاد دین، به تناسب ویژگی‌های جمعیت مخاطب و مصرف‌کننده، نوع تولیدات برای سازمان‌ها یا گروه‌هایی که فعالیت دینی دارند، مشخص شود.
نظریه‌ای که من کوشیده‌ام در باب اقتصاد دین بپرورم و در انتهای بحث قضایای آن را ضمیمه کرده‌ام، نوعی نظریه قیاسی است که از کل به جزء و از گزاره‌های اصلی به گزاره‌های تجربی قابل آزمون می‌رسد. در این‌جا به دلیل تنگی وقت فقط برخی از قضایای آن را توضیح خواهم داد. در قضیه اول این نظریه گفته می‌شود که "منطق عمل و رفتار انسان دیندار برآمده از منطق دینی بوده و لزوماً منطبق بر عقلانیت ابزاری نیست". بدین ترتیب، این نظریه از تئوری‌های جامعه‌شناسان اقتصادگرای دین فاصله می‌گیرد، زیرا آنها معتقدند که انسان دیندار در زندگی دینی خود محاسبه سود و زیان می‌کند و همان معنای حیوان اقتصادی در عرصه اقتصاد را دارد که من مخالف آن هستم و معتقدم انسان دیندار کنش‌های عقلانی دارد اما این عقلانیت کنش انسان دیندار از یک منطق دینی نشأت گرفته و با منطق انسان محاسبه‌گر متفاوت است. در واقع، من دو مفهوم سود و ارزش را از هم جدا کرده و در این تمایزگذاری از آراء دکتر علی شریعتی بهره می‌گیرم. در دیدگاه دکتر شریعتی، سود دستاوردی است که به ما می‌رسد، علایق و منافع ما را تأمین کرده و مطلوب ما است. این در حالی است که ارزش، دستاوردی معطوف به غیر است.
از سوی دیگر، اشکال اساسی قابل مشاهده در نظریه جامعه‌شناسان اقتصادگرای دین این است که آنها حدود زیان و پاداش را بسیار وسیع در نظر می‌گیرند و در نهایت مشخص نمی‌شود چه چیزی را می‌توان به عنوان پاداش در نظر گرفت. به بیان دیگر، وسیع کردن پاداش در این اندازه، می‌تواند باعث از دست رفتن ارزش مفهومی و نظری آن شود.
با تفکیک میان ارزش و پاداش، می‌توان میان رفتارهای دگرخواهانه و رفتارهای خودخواهانه تفکیک قائل شد. رفتارهای دگرخواهانه که عموماً با فداکاری برای دیگران همراه است، مفهوم ارزش را در بر دارد و از این زاویه با رفتار خودخواهانه متفاوت بوده و نمی‌توان این دو کنش را هر دو در پی سود معرفی کرد. از این منظر، منطق انسان دیندار نیز به عقیده من، منطق ارزش‌مدار است و نه سودمدار. از آنجا که در کنش و زندگی دینی نیز همیشه روح قربانی کردن به اشکال مختلف وجود دارد، این کنش را بیشتر می‌توان بر منطق ارزش‌مدار متکی دانست.
انسان دیندار در میان گزینه‌های موجود و بر حسب معیارهایی که برگرفته از منطق خود او است، محاسباتی انجام می‌دهد و هر گزینه را با توجه به نیازهای دینی‌اش برمی‌گزیند که این همان عقلانیت کنش انسان دینی است. برای مثال، در میان دو مجلس روضه‌خوانی، فرد دیندار آن را انتخاب می‌کند که بیشتر در زندگی به او کمک می‌کند و با منطق دینی و دیگر درگیری‌هایش پیوند برقرار می‌کند. در عین حال، نیازهای دینی هر فرد با نوع دینداری او پیوندی اساسی دارد. در میان دینداران نیز مراتب و سطوح مختلفی وجود دارد و بر همین اساس، پیوند دینی آنها با یکدیگر متفاوت است. از سوی دیگر، می‌توان گفت که ارضاء فرد در مصرف کالا و خدمات دینی، بستگی به سطح دینداری او دارد؛ چنان‌که اگر به یک دیندار سنتی کالای دینی مدرنی بدهیم، او ارضاء نخواهد شد و بالعکس. در این باره، من فکر می‌کنم که هر چقدر فرد از نظر دینداری پیشرفت کند، کالای دینی‌ای که او را ارضاء کند، سخت‌تر پیدا می‌شود. در عین حال، اگر کالاها و خدمات دینی ارائه شده، متناسب با نیازهای دینی فرد دیندار نباشد، رضایت دینی او را کاهش می‌دهند.
بر این اساس، یکی از انتقادهای که می‌توان به روشنفکران دینی وارد دانست این است که آنها در تولید کالای دینی متناسب با مخاطبان خود ضعیف هستند. این ایراد به طریق اولی بر تولیدکنندگان سنتی نیز وارد است. در چنین شرایطی، خیلی از کالاهای دینی امروزی در بازار دین، "بُنجُل" به شمار آمده و فاقد ارزش و تأثیرگذاری برای مصرف کننده هستند. علاوه بر این، بدیهی است که هر قدر بازار دین یعنی مکانی که در آن دین تولید، توزیع و عرضه می‌شود، از کالاها و خدمات دینی متنوع‌تری برخوردار بوده و مصرف کننده امکان مقایسه و انتخاب بیشتری داشته باشد، تقاضا بالاتر رفته و مبادله بیشتری صورت می‌گیرد. بنابراین، تولیدکنندگان دین همواره در شرایط رقابت قرار دارند. در این میان، گاهی حکومت دینی که موفق به جذب مصرف کنندگان نمی‌شود، از روش‌های تحمیل و زور استفاده کرده و در واقع، ‌قدرت سیاسی را جهت فروش کالای دینی خود به‌کار می‌گیرد.
اما درباره مولفه اقتصاد غیردیندارانه نیز می‌توان گفت که کالاهای عرضه شده دینی باید پاسخگوی نیازهای مخاطبان باشند. در واقع، هر چه مدخلیت کالای دینی در زندگی غیردینی مخاطبان بیشتر باشد، آن کالا، کالای مطلوب‌تری بوده و قدرت جذب بیشتری خواهد داشت. در عین حال، آن دسته از کالاهای غیردینی که دین‌داری را تسهیل می‌کنند، از مطلوبیت بیشتری برخوردار اند و از اینجا می‌توان نتیجه گرفت که منطق انتخاب یک دیندار در بسیاری مواقع، منطق دینی است.
ضمناً برآورده نشدن نیازهای غیردینی می‌تواند نیازهای دینی را تحت الشعاع قرار دهد. این امر در حالت افراطی و دراز مدت می‌تواند منجر به حذف تدریجی نیاز دینی فرد شود. به عنوان مثال، اگر فردی دارای مشکلات اقتصادی شدید و مداوم باشد، بسیار محتمل است که آرام آرام، زندگی و نیازهای دینی خود را ترک کند. البته در این خصوص، باید در نظر داشت که در میان برخی افراد دیگر، پاسخگویی به نیازهای دینی، نوعی جبران نمادین مشکلات این دنیای آنها به شمار می‌رود و فرد تلاش می‌کند با استفاده از حیات دینی، مشکلات غیر قابل پاسخ خود را جبران کند. در عین حال از زاویه‌ای دیگر، در مورد عده‌ای برآورده نشدن نیازهای دینی در کوتاه مدت ممکن است این اشتیاق را در آنها تضعیف کند.
     هم‌چنین، به میزانی که مصرف کالاها و خدمات دینی برای دینداران از لحاظ اجتماعی و سیاسی پرهزینه‌تر باشد، احتمال تضعیف زندگی دینی آنها بیشتر می‌شود. از سوی دیگر، با افزایش هزینه پاسخگویی به نیاز دینی در فرد، احتمال پاسخگویی به آن نیازها کمتر می‌شود. در چنین شرایطی، افراد دو راه دارند؛ یا هزینه زندگی دینی خود را کاهش دهند و یا از زندگی دینی صرف نظر کنند. از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که اگر نیازهای دینی شخص زیاد باشد، او حتی ممکن است محرومیت‌های غیردینی مثل گرسنگی و خستگی را نیز در این راه تحمل می کنند. در چنین شرایطی، محرومیت غیردینی از طریق معنابخشی دینی استحاله می‌یابد و تحت‌الشعاع منطق زیست دینی قرار می‌گیرد. مثلاً کسی که روزه می‌گیرد ممکن است با اشتیاق و لذت گرسنگی و تشنگی را تحمل کند و از کار خود بسی خشنود باشد.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم       سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
یکی دیگر از قضایای نظریه‌ اقتصاد دین نیز به موضوعی می‌پردازد که در روزگار ما بسی شایع است؛ مرادم ریاکاری است. در واقع، مصرف خدمات و کالاهای دینی، در حالتی که مشخصاً با نیت‌های غیردینی و در جهت دست‌یابی به اهداف غیردینی صورت می‌گیرند ریاکاری را پدید می‌آورد.
 
ضمیمه‌ تکمیلی:‌ قضایای نظریه‌ی اقتصاد دین
در پایان قضایای نظریه‌ اقتصاد دین را برای امکان بررسی بیش‌تر این نظریه، ضمیمه می‌کنم تا موضوع به‌نحو روشن‌تری در دسترس مخاطبان قرار گیرد.
 
الف. قضایای مربوط به اقتصاد دین­دارانه­ دین  
قضیه­ 1: منطق عمل و رفتار انسان دیندار برآمده از منطقی دینی است که لزوماً منطبق بر عقلانیت ابزاری (سنجش نسبت هدف-وسیله) و فایده­گرایانه (الگوی انسان اقتصادی) نیست.
قضیه­ 2. انسان دیندار در انتخاب میان گزینه­های پیش­رو، بر حسب معیارهای ویژه­اش –معیارهایی که برگرفته از منطق موجود در دینداری­اش است- و در صورت فقدان قیود و موانع پرهزینه، نوعی محاسبه­گری انجام می­دهد و بهترین گزینه را با توجه به نیازهای دینی­ خود برمی‌گزیند.
قضیه­ 3: نیازهای دینی هر فرد با نوع دینداری­اش پیوندی اساسی دارد و این نیازها (طلب­ها) براساس نوع دینداری شکل می­گیرد و معنا می­یابد.
قضیه­ 4: نیازهای دینی افراد از طریق ایجاد تغییر در دینداری­شان تغییر می­کند. بنابراین، تولیدکننده و عرضه­کننده­ کالاها و خدمات دینی به­میزانی که بتواند دینداری فرد را متحول کند، می­تواند کالاهای جدیدی متناسب با نیازهای جدید به بازار دینی عرضه کند.
قضیه­ 5. ارزش­مندی فرآورده­های دینی (کالاها و خدمات دینی) به شدت و فوریت، نوع، و میزان اهمیت نیازهای دینی و غیردینی دینداران (در سلسله­مراتب نیازهای وی) وابسته است نه این دنیایی یا آن­دنیایی بودن پاداش­های حاصله از آن.
قضیه­ 6. دینداری افراد را می­توان از نظر نوع نیاز دینی سطح­بندی کرد.                        
قضیه­ 7. ارضاء یا عدم ارضای فرد در مصرف کالاها و خدمات دینی، بستگی به سطح دینداری فرد دارد. به میزانی که سطح دینداری فرد پایین­تر باشد، امکان ارائه­ فرآورده­های دینی متناسب برای ارضای نیاز دینی آسان­تر خواهد بود و به میزانی که فرد در سطوح عالی­تر رشد ایمانی باشد و سطح نیاز وی ارتقا ­یابد، امکان ارائه­ فرآورده­ی دینی متناسب برای ارضای نیاز دینی او دشوارتر خواهد بود.
قضیه­ 8. در حوزه­ دینی افراد مواضع و موقعیت گوناگونی دارند. ازاین­رو، باید میان تولیدکننده، مخاطب، مصرف­کننده، خریدار، و حامی فرق گذاشت.
 قضیه­ 9. چنان­چه کالاها و خدمات دینی متناسب و در حد نیازهای دینی فرد نباشد، رضایت دینی (religious satisfaction) فرد و نیز رضایت زند­گی وی کاهش می­یابد.
قضیه­ 10. هر قدر که بازار دینی از کالاها و خدمات دینی متنوع­تری برخوردار باشد و مصرف­کنندگان از امکان مقایسه و انتخاب بیشتری برخوردار باشند، جذب و حفظ مصرف­کنند‌گان دینی بیشتر توسط تولیدکننده و عرضه­کننده­ کالاها و خدمات دینی، به تلاش و سرمایه­گذاری بیش­تر نیاز دارد.
قضیه­ 11. به میزانی که امکان مشارکت افراد دیندار در تولید، عرضه، و مصرف کالاها و خدمات دینی -به­ویژه به­صورت گروهی- بیشتر باشد، تمایل آنان برای تولید، عرضه، و مصرف کالاها و خدمات دینی بیشتر می­شود.
 
ب. قضایای مربوط به پیوند بین اقتصاد دین­دارانه­ دین و اقتصاد غیردین­دارانه­ دین
قضیه­ 12. کالاها و خدمات دینی به دو صورت بی­واسطه و بلافصل و باواسطه یا غیرمستقیم در نیازهای غیردینی مدخلیت دارند. هر چه مدخلیت تولیدات و خدمات دینی در نیازهای غیردینی بلافصل و مستقیم­تر باشد، تقاضاهای بیشتری خواهند داشت و عدم عرضه‌ آن‌ها نارضایتی بیشتری پدید می‌آورد.
قضیه­ 13. کالاها و خدمات غیردینی به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم در چگونگی برآورده ­شدن نیازهای دینی مدخلیت دارند. کالاها و خدماتی که بیشتر زند­گی دینی و برآورده­شدن نیازهای دینی را تسهیل می­کنند، از نظر دین­داران مطلوب­تر و ارزش­مندتر تلقی می­شوند.
قضیه­ 14: برآورده ­نشدن نیازهای غیردینی در دراز مدت کم­ و بیش انگیزه­ تلاش برای پاسخ­گویی به نیازهای دینی را به دو صورت تحت­الشعاع قرار می­دهد:
1-14- در برخی افراد تمایل برای کوشش در جهت پاسخ­گویی به نیازهای دینی را تضعیف می­کند که در حالت افراطی منجر به خاموشی و حذف تدریجی نیاز دینی می­شود.
2-14- ­در برخی دیگر از افراد، پاسخ­گویی به نیازهای دینی به­صورت جبرانِ (compensation) نمادینِ نیازهای غیردینی درمی­آید.
قضیه­ 15. برآورده­نشدن نیازهای غیردینی در کوتاه مدت ممکن است فقط اشتیاق برخی از دین­داران را برای پاسخ­گویی به نیازهای دینی موقتاً تضعیف کند، اما به­طور کلی رضایت زندگی (life satisfaction) آنان را کاهش می­دهد.
قضیه­ 16. به­ میزانی که مصرف کالاها و خدمات دینی برای دینداران از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پرهزینه­تر باشد، احتمال تضعیف انگیزه­ پاسخ­گویی به نیازهای دینی در آنان بیش­تر می­شود.
قضیه­ 17. آن­جا که عدم رفع نیازهای غیردینی خود پاداش و پاسخی دینی تلقی می­شود یا معنایی دینی می­یابد، استحاله­ دینی نیاز غیردینی رخ می­دهد و منطق رفتار و کنش مطابق با زیست دینی می­شود.
قضیه­ 18. آن­جا که تظاهر به مصرف کالا و خدماتی دینی یا ابراز واجد بودن نیازی دینی با نیت دست‌یابی (مستقیم و آنی یا غیرمستقیم و آتی) به پاداش­های غیردینی رخ می­دهد، ریاکاری شکل می‌گیرد.