desrocheبیست و نهم دی ماه 1387 جلسه نقد کتاب "هانری دروش: جامعه ‌شناسی در مواجهه با دین" اثر دکتر سارا شریعتی در محل سرای اهل قلم برگزار شد. در این جلسه، ابتدا دکتر محمد امین قانعی‌راد به عنوان منتقد کتاب، به سخنرانی پرداخت و سپس نویسنده کتاب دیدگاه خود را مطرح کرد. گزارش این نشست را در ادامه می‌خوانید.

دروش، جامعه‌شناس نامتعارف

دکتر محمد امین قانعی‌راد، عضو هیأت علمی مرکز سیاست‌های علمی کشور، بحث خود را درباره کتاب جامعه‌شناسی در مواجهه با دین، که به بیان نظریات هانری دروش، جامعه‌شناس فرانسوی می‌پردازد؛ این‌گونه آغاز کرد: من با نگاه نقد، به مفهوم مرسوم خود، به این کتاب نپرداخته‌ام. چون کتاب را بسیار آموزنده دیدم. در واقع، هدفم این بود که تا حدی کتاب را بشناسم و با آن ارتباط برقرار کنم؛ چرا که معتقدم اساساً این کتاب را نباید صرفاً کتابی در قلمرو جامعه‌شناسی دین، به مفهوم تخصصی و محدود خود در نظر گرفت.
وی سپس با اشاره به دو مقاله نخست کتاب که تالیف دکتر سارا شریعتی است، خاطرنشان کرد که اعتقاد دارد مقاله "طرحی ناتمام از زندگی" صرفاً معرفی هانری دروش نیست بلکه در واقع، می‌توان گفت که با شروع خواندن این کتاب از طریق این مقاله، احساس می‌کنیم با متنی دارای ارزش‌های ادبی ویژه مواجه هستیم.
قانعی‌راد افزود: این کتاب با پرسش "هانری دروش شما کیستید؟" به سراغ معرفی این جامعه‌شناس می‌رود. در دو فصل اول کتاب، خواننده احساس می‌کند که نویسنده در قلم خود حضور دارد و به همین دلیل، چنین متنی می‌تواند برای علاقمندان به جامعه‌شناسی، متن جذابی باشد. در واقع، اگر متون کلاسیک جامعه‌شناسی را هم نگاه کنیم، می‌بینیم با چنین قلمی نگاشته شده‌ و در آن ها از زبان خشک و فرمالیستی استفاده نشده است.
وی ادامه داد: این کتاب با وجود حجم کم، آن‌قدر محتوا دارد که مدت‌ها با ذهن خواننده کلنجار برود. من با خیلی از ویژگی‌های فکری دروش همدلی دارم و به همین دلیل، فضای کتاب، فضای بیگانه‌ای به نظرم نیامد. دروش یک جامعه‌شناس نامتعارف است؛ چرا که آن‌چه متعارف جامعه‌شناسی ما را تشکیل می‌دهد، جامعه‌شناسی توسعه است. در فضای آکادمیک ما، جامعه‌شناسی ‌دین، فقط به عنوان مبحثی مطرح است که در جوانی جامعه‌شناسی و در یک دوره گذار به درد می‌خورد و جامعه‌شناسی نرمال عموماً به جامعه‌شناسی توسعه می‌پردازد، نه جامعه‌شناسی دین. به تعبیر دیگر، پرداختن به جامعه‌شناسی دین، به‌نوعی انحراف از جریان اصلی جامعه‌شناسی محسوب می‌شود. جامعه‌شناسی دین به طور مرسوم ادیان رسمی را بررسی می‌کند ولی در تفکر آقای دروش، یک زاویه انحرافی می‌بینیم که در آن، از ادیان پنهان، ادیان مرده، ادیان انشعابی، دین آوارگان، دین قربانیان، دین زمان‌ دیگر، ادیان قاچاقی و دین حاشیه‌ای سخن به میان می‌آید.  
دکتر قانعی‌راد گفت: دروش در مقابل جامعه‌شناسی رسمی که جامعه‌شناسی عقلانیت است، جامعه‌شناسی تخیل را مطرح می‌کند؛ به نظر او صورت‌های مختلف تخیل، مثل اتوپیا، نیروی محرکه تاریخ هستند. در واقع، در مقابل تصویر وبری از جامعه که عقلانیت و تحول عقلانیت را مطرح می‌کند، ما شکل دیگری از تحول‌داریم؛ اتوپیاها و تخیلات، نیروی محرکه تاریخ را می‌سازند و آن را به جلو می‌برند و به همین دلیل، اهمیت دارند و باید به آن‌ها پرداخته شود. در این زمینه می‌توان گفت که نقش مقولاتی مثل اسطوره، ایدئولوژی، اتوپیا، تخیل و بخش غیر عقلانی بشر، در شکل دادن به جامعه و تغییر جامعه در اندیشه‌های دروش برجسته است.
وی سپس با بیان این‌که نگاه دروش با عقلانیت منافات ندارد، ادامه داد: گفته می‌شود فروید در حوزه روان‌شناسی، ناخود‌آگاه بشری را کشف کرد و معتقد بود انسان بیش از آنکه توسط بُعد آگاه وجود خود حرکت کند، توسط نا‌خودآگاهش به جلو رانده می‌شود. وبر نیز در مطالعه اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه‌داری نشان داد که چگونه عناصر غیر عقلانی، مثل اعتقادات دینی، کلامی و انگیزه‌های مذهبی می‌توانند به شکلی، نقش سازنده‌ای در تاریخ داشته باشند. البته این نظرات دلیل بر این نیست که وبر یا فروید، مدافع عقلانیت نیستند.
محمدامین قانعی‌راد در بخش دیگری از سخنانش، یادآور شد: امروزه انسان مدرن، از اینکه در مورد تخیل صحبت کند، نوعی احساس گناه دارد. ما در کلاس‌های جامعه‌شناسی باید از توسعه و عقلانیت صحبت کنیم و کسانی که خارج از این چارچوب هستند، نقد می‌شوند و اگر به مطالعه اتوپیا می‌پردازیم، به این دلیل است که بتوانیم آن را کنترل کنیم. نظام آموزشی ما نیز، بعد از مدرسه، تمام هدفش را بر این می‌گذارد که به هر شیوه‌ای، تخیل را سرکوب کند. از این رو، در دوره کنونی با بحران ضعف تخیل مواجه هستیم. به بیان دیگر، آدم‌های ما رویا ندارند، خاطره‌های آن‌ها گم شده‌اند و این امر در مورد نسل جوان تا حد زیادی تبدیل به بحران شده است.
وی افزود: دروش می‌گوید باید به سراغ اتوپیاهای شکست خورده برویم و آن‌ها را نیز مورد مطالعه قرار دهیم. بدین شکل، ما در مقابل جامعه‌شناسی نهادی، با یک نوع جامعه شناسی غیر نهادی مواجه می‌شویم. این در حالی است که جامعه‌شناسی رسمی ما، تا حد زیادی جامعه‌شناسی نهادی است و در آن، نهادهای رسمی بر مبنای هنجارهای نهادی عمل می‌کنند. بدین ترتیب، به تعبیری، مهندسین اجتماعی ما، جامعه را در بهترین حالت، به یک جامعه مکانیزه تبدیل می‌کنند.
قانعی‌راد ادامه داد: دروش در مقابل جامعه‌شناسی واقعیت، جامعه‌شناسی امید را مطرح می‌کند و به جای پرداختن به رئالیته، از نگاه سورئالیته سخن می‌گوید؛ آن‌هم امیدهای ناکام؛ امیدهای به دام افتاده، تهی شده و امیدهای ناامید. دروش در عین حال، به این پرسش می‌پردازد که آیا جامعه‌شناسی، خود یک حرکت موعودگرایانه نیست؟
مدیر گروه جامعه‌شناسی علم و معرفت انجمن جامعه‌شناسی ایران تأکید کرد: دروش در مقابل جامعه‌شناسی متن تاریخ، جامعه‌شناسی حواشی تاریخ را مطرح می‌کند و معتقد است تاریخ در حاشیه پیش می‌رود. مفهومی که دروش در مقابل "جامعه‌شناسی" ابداع می‌کند، مفهوم "جامعه‌کنشی" است. جامعه‌کنشی به این معنی است که فقط نمی‌خواهیم جامعه را بشناسیم بلکه می‌خواهیم آن را به نوعی تغییر دهیم. به نظر من، نوعی ایده‌آلیسم جامعه‌شناختی در این کتاب موج می‌زند که تا حد زیادی ریشه‌های نظری آن در آثار دورکیم قرار دارد.
قانعی‌راد در ادامه، با گمانه‌زنی در مورد چالش‌هایی که این کتاب قرار است با آن مواجه شود، از قول رورتی گفت: انجیل و مانیفست کمونیسم در تاریخ، ناکام‌تر از همه متون بودند. انجیل از بازگشت مسیح صحبت کرده که مسیح بازنگشته است و مانیفست از یک جامعه برابر و برادر صحبت کرده که آن جامعه تحقق پیدا نکرده‌ است. از این نظر، انجیل و مانیفست شکست‌خورده‌ترین کتاب‌های تاریخ هستند. این در حالی است که غرب با انجیل و مانیفست خود را ساخت؛ چرا که پیام‌های امید را در انجیل و مانیفست جستجو کرد؛ در انجیل امید به برادری و محبت و در مانیفست امید به برابری.
وی از این بحث نتیجه‌گیری کرد که ما باید خوانش امید داشته باشیم. خوانش امید یعنی شیوه‌ای که متن‌های نا‌امیدی را هم بتوانیم بخوانیم. این همان چیزی است که ما در جامعه نداشته‌ایم و روشنفکری ما به آن اجازه ورود نداده است. به باور من، اکنون روشنفکری ما باید تخیل را به خود بازگردانده و به خویش جرأت دهد که به اتوپیاهای شکست خورده بیاندیشد.
دکتر قانعی‌راد در خاتمه سخنانش گفت: یکی از نقدهایی که ممکن است به این کتاب وارد شود، این است که اگر زمینه را برای زندگی فراهم ‌کنیم و آدم‌ها در عالم هنر و اندیشه زندگی کنند، برای کار چه تعریفی داریم؟ در این زمینه، من فکر می‌کنم که دروش سعی کرده بین کار و زندگی نوعی تقریب برقرار کند. کار، تا حدی نیاز به توجه به واقعیت دارد ولی این امر نباید زندگی را از ما بگیرد.
 
ادای دین به شخصیت دروش
پس از سخنان دکتر قانعی‌‌راد، دکتر سارا شریعتی عضو هیأت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و نویسنده کتاب "هانری دروش: جامعه‌شناسی در مواجهه با دین"، درباره چگونگی تالیف کتاب و شخصیت و افکار هانری دروش سخن گفت. او در ابتدای سخنانش گفت: ایده این مجموعه سال‌ها پیش در طی بحثی با دکتر حسین مصباحیان برای ما شکل گرفت مبنی بر اینکه چرا بعضی‌ها در حوزه فکر و اندیشه مطرح می‌شوند و بعضی دیگر در حالی که افکار بسیار ناب و بکری دارند، شناخته شده نیستند. در واقع، به نظر می‌رسد مطرح شدن و شناخته‌شدن الزاماً به خاطر نفس فکر و دانش نیست؛ بلکه مجموعه‌ای از عوامل مانند قواعد میدان آکادمی،رسانه و تبلیغات، یک فرد را به عنوان چهره مطرح می‌کند و افرادی که به قواعد میدان تن نمی‌دهند و ساز خود را می‌زنند، در حاشیه قرار می‌گیرند و ناشناخته می‌مانند؛ هرچند که افکار بکر و نابی داشته باشند. دومین نکته‌ مهم برای ما، این بود که بعضی افراد ایده‌های جالبی دارند ولی وقتی با شخصیت آنها برخورد می‌کنیم، سرخورده می‌شویم. پس از این بحث، به پیشنهاد ایشان، تصمیم گرفتیم مجموعه‌ای از نویسندگان فراموش‌شده علوم انسانی را تحت عنوان انسان‌های نامتعارف تاریخ معرفی کنیم. افرادی که دارای افکار ناب و خاص بوده و حتی شخصیت‌شان جذاب‌تر از فکرشان است و در عین حال، در حاشیه قرار گرفته‌اند. من هانری دروش و دکتر مصباحیان، دیتر میسگلد را با عنوان فیلسوفی علیه فلسفه، برای شروع این مجموعه انتخاب کردیم.
شریعتی سپس به انگیزه‌اش در مورد بررسی زندگی و افکار هانری دروش پرداخت و گفت: دروش در تمام دوره‌های زندگی‌اش، درست در مرحله‌ای که به اوج موفقیت می‌رسد، خداحافظی می‌کند و وارد دوره دیگری می‌شود.
وی افزود: دروش مثل اغلب چهره‌هایی که به آن‌ها علاقه داشتم، در یک خانواده فقیر و محروم به دنیا آمده‌ بود و امکان تحصیلش به این دلیل ممکن شده بود که یک مرکز خیریه شرایط تحصیل او را فراهم کرد. در نتیجه وی احساس می‌کرد که وام‌دار مردم است. به همین دلیل زمانی که درس می‌خواند، برای ادای دین به این مراکزخیریه مذهبی، کشیش شد.
سارا شریعتی ادامه داد: دروش خود می‌گوید که وقتی کشیش شد، دریافت که زندگی کشیشی با زندگی‌ای که او در ذهن داشت، منطبق نیست. در نتیجه از کلیسا بیرون آمد و به فرقه دمونیکن‌ها پیوست. وی دین خانوادگی خود را کنار گذاشت و به تعبیر خودش، وارد مرحله دین الهیاتی و فلسفی شد. دروش در آن دوره با مارکسیسم آشنا ‌شد و کتابی را تحت عنوان معانی مارکسیسم به تحریر در آورد. زمانی که این کتاب منتشر شد، زمان اوج تبلیغ کلیسا علیه مارکسیسم و کمونیسم بود. مدتی بعد، تألیف این کتاب از جانب یک کشیش، کفرگویی قلمداد شد و در پی آن، کلیسا دروش را تکفیر کرده و کتاب او را از بازار جمع‌آوری کرد. این ماجرا سبب شد که دروش لباس کشیشی از تن به در کند، از دمونیکن‌ها جدا شده و وارد دنیای دیگری شود.
این عضو گروه جامعه‌شناسی دین انجمن، مرحله سوم زندگی هانری دروش را مرحله‌ای دانست که طی آن، او ده سال در مورد جامعه‌شناسی دین مطالعه می‌کند. وی پس از اینکه تز خود را در موعودگرایی منتشر می‌کند، مرکز توماس مور را به مرکز مطالعه‌ای در خصوص، بنیان‌گذاری می‌کند. مدتی بعد، دروش از آن‌جا نیز خداحافظی کرده و به سراغ تعاون، همبستگی و کار و توسعه می‌رود که گرایش دیگر او بوده‌ است. دروش اعتقاد دارد که هیچ‌گاه اتوپیا متحقق نشده و هرگاه که تحقق پیدا می‌کند، متصلب می‌شود.
شریعتی تأکید کرد: دروش اشاره می‌کند که در متن جامعه‌شناسی دین، دو سنت وجود دارد که هم در گفت‌وگو با هم هستند و هم در تضاد با هم؛ جامعه‌شناسی دینی پدیده‌های دینی و جامعه‌شناسی غیر دینی پدیده‌های دینی. دروش معتقد بود که در این دو سنت، پارادوکسی وجود دارد؛ جامعه‌شناسی دینی دین، به وجوه غیر دینی جامعه‌شناسی توجه می‌کند و جامعه‌شناسی غیر دینی دین، به بخش‌های دینی.
وی افزود: میراث دروش در حوزه جامعه‌شناسی دین، توجه کردن به حاشیه‌‌ها به جای دین اکثریت است. او معتقد بود تاریخ همیشه در حاشیه‌ها حرکت می‌کند. شاید به همین دلیل، دروش به جای اینکه به ادیان شناخته شده بپردازد، فرقه‌ها را مورد توجه قرار می‌دهد؛ فرقه‌هایی که لفظ فرقه، اعتبار را از آن‌ها می‌گیرد. در واقع، فرقه، یک کلیسای هنوز به قدرت نرسیده است و کلیسا، یک فرقه به قدرت رسیده.
شریعتی گفت: نکته دیگری که در نظرات دروش جالب است، این است که در سنجش پدیده‌های دینی، ما نباید به پراتیک دین و سنجش افکار توجه کنیم. بعضی‌ها به سراغ مناسک و برخی به سراغ آیین‌ها می‌روند. دروش می‌گوید بین این دو، سطح میانه‌ای وجود دارد؛ همان سطحی که دورکیم اسم آن را ایده‌ها و نیروها می‌گذارد. از سوی دیگر، دروش می‌گوید آرمان‌پردازی جمعی که در واقع همان سطح میانه ایده‌ها و نیروها است، سه رکن دارد؛ اولین رکن آن حافظه معطوف به گذشته‌ است. دومین رکن، آگاهی معطوف به حال و سومین رکن، تخیل معطوف به آینده است. ما برای اینکه یک جامعه شناسی را بازسازی کنیم، باید این سه رکن حافظه، آگاهی و خیال را با هم جمع کنیم. در حالی که جامعه‌شناسی همواره در تقسیم‌بندی خود، گذشته را به دست انسان‌شناسی می‌سپارد، تخیل را به هنر واگذار کرده و تنها حال را از آن خود می‌کند.
معرف هانری دروش در ایران، در این بخش از سخنان خود، خاطرنشان کرد: دروش تخیل را محور کار خود قرار می‌دهد و شاه کلید مفهوم تخیل را اتوپیا می‌داند. او در اینجا بین اتوپیست و اتوپین تفکیک قایل است. دروش به دو مفهوم اشاره می کند؛ اتوپیا و امیدواری. امیدواری به این معنا که امید، تکذیب می‌شود و مخالف امید، ناامیدی است ولی امیدواری تکذیب‌ پذیر نیست و مخالفی ندارد. امیدواری، اتوپیایی است که هیچ‌گاه تکذیب نمی‌شود.
دکتر سارا شریعتی در خاتمه بحثش، با نقل قول از دروش، گفت: فرآیند شکل‌‌گیری اتوپیا سه مرحله دارد؛ مرحله اول که در ذهن خود یک سناریوی ایده‌آلی می‌سازیم و در اینجا دو دنیای ذهنی و واقعی به وجود می‌آید. در مرحله دوم، این رویا با واقعیت در تضاد می‌افتد. و مرحله سوم آلترناتیو است. در این مرحله با واقیعت درگیر می‌شویم و می‌خواهیم رویای خود را جایگزین واقعیت کنیم اما به محض اینکه "ناکجا" نشانی پیدا می‌کند، دیگر ناکجا نبوده؛ دوباره رویای اتوپیک باید سربلند کند و به این ترتیب، منطق امیدواری ادامه می یابد.
کتاب "هانری دروش: جامعه‌شناسی در مواجهه با دین"، نوشته سارا شریعتی در سال 1386، در 184 صفحه، توسط نشر کوچک منتشر شده است.