نشست علمی رونمایی از کتاب «کتابشناسی انتقادی جامعهشناسی تشیع» با حضور اساتید جامعهشناسی دین، پژوهشگران گروه مطالعاتی جامعهشناسی تشیع و علاقمندان به این حوزه مطالعاتی بعدازظهر روز یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 در دفتر انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد.
در این نشست پس از ارائه گزارش مقدماتی در مورد روند تدوین کتابشناسی توسط سه تن از پژوهشگران گروه مطالعاتی (یاشار دارالشفاء، سمیه مومنی و هادی درویشی)، دکتر سراجزاده (رئیس انجمن جامعهشناسی ایران)، دکتر نجات حسینی (مدیر گروه دین انجمن جامعهشناسی) و آقای عمادالدین باقی به طرح نقدها و نظرات خود پرداختند. در ادامه دکتر سارا شریعتی، دکتر احمد شکرچی و برخی از اعضای گروه مطالعاتی و حاضران در نشست نیز به طرح نکات تکمیلی پرداختند.
سخنرانی دکتر حسین سراجزاده (رییس انجمن جامعهشناسی ایران)
در وهلۀ اول لازم است به خانم شریعتی به خاطر راهنمایی این گروه و انجام یک برنامۀ جمعی با پژوهشگرانی که در دورههای مختلف دانشجویان ایشان بودهاند، تبریک بگویم. ایشان با هدایت خوب توانستهاند کار را به سرانجام برسانند و در نهایت این کتاب ارزشمند را منتشر کنند، حرکت مبارکی است که تقریبا از حیث نوع کاری که انجام شده است، مشابهی ندارند.
اما موضوع کتاب، یعنی جامعهشناسی تشیع موضوع مهمی است و دو سوال مهم را برای ما مطرح میکند، اول اینکه آیا جامعهشناسی هر دین نسبت ویژهای با محتوا و مضامین الهیاتی و کلامی آن دین و مذهب خواهد داشت؟ آیا پژوهشگران آن مذهب و دین خاص جانبداریهای مسلکی و تئولوژیک نسبت به آن دارند یا نه؟ و متالهان و متکلمان هر دین باید از این مطالعات نگران باشند یا باید استقبال کنند؟ دوم اینکه آیا در مطالعات اجتماعی دین، وقتی ما به یک دین خاص میپردازیم به نوعی فرقهگرایی و جهتگیری دچار نشدهایم؟ چرا این موضوع نباید تحت عنوان عام جامعهشناسی دین و جامعهشناسی اسلام قرار بگیرد؟ و آیا جامعهشناسی تشیع خود جهتگیری محققان این کتاب را نشان نمیدهد؟
دربارۀ سوال اول، بحثهای زیادی مطرح شده و خانم شریعتی در مقدمۀ محققانۀ کتاب موضوعات مهمی را مطرح کردهاند. ما به عنوان جامعهشناس اگر از موضع بنیانگذاران جامعهشناسی و کلاسیکها و موضع بیاعتقادی نسبت به دین وارد بحث مطالعۀ دین شویم، قاعدتا باید متالهان و دینباروان از چنین مطالعاتی هراسناک شوند، دورکیم در کتاب صور بنیانی حیات دینی صریحا میگوید که اصولا در مطالعۀ اجتماعی دین، دین چیزی جز یک پدیدۀ اجتماعی و حقیقت متافیزیکی و ماورایی نیست، این نگاه به مطالعۀ دین، هراسی در بین متالهان و متکلمان دین ایجاد میکند، موضع امروز جامعهشناسی دین حقیقتا این نیست. در این نگاه، دین یک جلوۀ اجتماعی دارد و جامعهشناسی دین هم به این جلوه میپردازد، این کتاب رویکرد دوم را دارد. در نتیجه به نظر میرسد مطالعات اجتماعی دین، قصد ندارد ماهیت دین را از حیث یک پدیدۀ قدسی و ماورایی تبیین کنند، بلکه درصدد است جلوههای اجتماعی دین را مطالعه کند و عملکرد نهاد دین را در ارتباط با بقیۀ اجزا و حیات اجتماعی بررسی کند. متالهان در برابر رویکرد این کتاب، باید موضعی خنثی داشته باشند و در مباحث خود از این مطالعات استفاده کنند. لازم است تفکیکی را ایجاد کنم، مطالعات اجتماعی قرار نیست به گزارههای اعتباری و ارزشی دربارۀ دین که درست هست یا نیست وارد شود، بلکه قرار است به گزارههای واقعی دربارۀ دین وارد شود و در این زمینه گفتوگو کند.
سوال دوم این بود که آیا این بحث، یک بحث فرقهگرایی است یا خیر. زمانی که این پروژه مطرح شد، این سوال از جانب برخی مطرح شد، تخصصگرایی در زمان کنونی، در علم، بخشی از پیشرفت علم محسوب میشود. تفکیک و تمایز به هیچ عنوان نشانۀ نادیدهگرفتن کلیت مباحث جامعهشناسی دین و اسلام نیست، بلکه نشاندهندۀ تمایزپذیری و تخصصیشدن مطالعۀ جامعهشناسی دین در ایران است و به نظرم قدم مبارکی است، چون جامعهشناسی دین در ایران جوان است و مطالعات اجتماعی و جامعهشناسی دین در ایران از اواخر دهۀ 70 شکل گرفته است، بنابراین اگر گروهی بر اساس علایق پژوهشیشان بر روی موضوع تشیع که دین اصلی و تعیینکنندۀ جامعه ایران است، کار مطالعاتی خود را آغاز کردهاند، کاری برای هرچه تخصصیترکردن حوزۀ جامعهشناسی دین و اسلام است که امیدوارم ادامه یابد.
در مروری که روی کتاب داشتهام، چند نکته به نظرم رسیده است، که بیشتر فرمی و روششناسانه است، چون ورود محتوایی به تکتک نوشتهها زمانبر بود. وجه مثبت این کتابشناسی، انتقادیبودن آن است، یعنی فقط یک توصیف آثار نیست و نگاه انتقادی دیده میشود، اما چند نکته به نظرم رسید.
1-عنوان جامعهشناسی تشیع است، اما در داخل کتاب جامعهشناسی تشیع دوازده امامی مطرح شده است.
2-مفاهیم مطالعات اجتماعی و جامعهشناسی در کتاب مطرح شدهاند، آیا این دو مفهوم با هم متفاوت اند، من تردید دارم که مطالعۀ اجتماعی دینی وجود داشته باشد که مستقیم و غیر مستقیم از مفاهیم جامعهشناسی دین استفاده نکرده باشد. در نتیجه اگر در کتاب اصراری بر این تفکیک هست، چه بهتر که این دو مفهوم کاملا تعریف شوند که منظور از هر یک چیست.
3-مفهوم انتقادی هم توضیح داده نشده است، تنها گفته شده است که بین کتابشناسی ها، رویکرد انتقادی انتخاب شده است، لازم بود ویژگی های این رویکرد توضیح داده شود.
چند پیشنهاد هم به ذهنم میرسد:
1.مفهوم عدالت را به عنوان فراحوزهای مطرح کردهاید، به نظر میرسد این تفکیک وجاهتی ندارد، شما از موضع پژوهشگر اجتماعی نباید از موضع کلامی وارد شوید. بعد این سوال مطرح میشود که چرا دربارۀ این موضوع مهم تنها دو اثر وجود دارد؟ درحالیکه وقتی به موضوع تاریخ اسلام میرسیم به راحتی میتوانست بعضی از این آثار، در موضوع عدالت وارد شود، مگر اینکه شما بگویید تنها آثاری را آوردهایم که جنبۀ نظری در ارتباط با موضوع امامت داشتهاند، آن وقت باید برخی از آثار کلامی هم بیاورید، چون تنها آن دو اثر که آورده شدهاند، در این موضوع نیستند و آثار دیگری میتوان به آنها اضافه کرد. من توجیه نشدم که شما چگونه مقولهای را بیرون از پژوهش اجتماعی بیاروید و بگویید این فراحوزهای است، درحالیکه برای پژوهشگر هیچ چیزی فرا نیست، همه چیز در چهارچوب دستهبندیهای شما است، البته این دستهبندیها سلیقهای است، ولی ما فرا نداریم، این فراحوزهای گذاشتن، میتواند برخواسته از تعلقات ایدوئولوژیک تعبیر شود که در کار شما نبود و این مشکل را ایجاد کرده است که بسیاری از آثاری که دربارۀ امامت و روایت تاریخی امامان شیعه است، از این گروه حذف شده است.
2.در بحث تاریخ، رویدادهایی مانند قیام سبزجامگان باید جدا شوند، این مقولات با قیام امام حسین و مباحث امامت تفاوت دارند، در قسمت تاریخ، این موارد باید جدا باشند تا نشان دهند تا موارد تاریخی چگونه به طور جداگانه در کار شما مطرح و دیده شده است.
3.آخرین پیشنهادم این است که چقدر خوب بود این اثر فاخر یک نمایۀ موضوعی داشت که کار محقق را برای رجوع به متن آسانتر کند.
مجددا به خانم شریعتی و پژوهشگران جوان این کتاب تبریک میگویم، در تداوم این مسیر برای شما آرزوی توفیق دارم.
سخنرانی دکتر محمود نجاتیحسینی (مدیر گروه جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران)
باعث خوشبختی است که به نمایندگی از گروه دین [انجمن جامعهشناسی ایران]، در این جلسه حضور دارم و خوشحالم که میتوانم نکاتی را راجع به کتابشناسی جامعهشناسی تشیع عرض کنم.
نکات صوری و محتوایی را دوست فرزانه، دکتر سراجزاده، گفتند و فکر میکنم برای اینکه وقت گرفته نشود بهتر است که به طور مجدد به آنها نپردازم. چون ما قرار نیست که در این جلسه نقد کنیم و جلسه رونمایی کتاب است. حیف است که در رونمایی کاممان را تلخ کنیم با نقد. من میخواهم اگر اجازه بدهید یک مقدار نکتههای شیرین بگویم. همینجا از گروه جامعهشناسی تشیع و همکار محترم سرکار خانم دکتر شریعتی تقاضا میکنم که هماهنگی لازم را انجام بدهند تا ما بتوانیم نقد کتاب جامعهشناسی تشیع را در جلسهای جداگانه انجام بدهیم.
من میخواهم بگویم اگر بخواهیم یک کتابشناسی راجع به جامعهشناسی تشیع، یا آنگونه که به درستی آقای دکتر سراجزاده عزیز فرمودند مطالعات اجتماعی-فرهنگی تشیع، داشته باشیم، چه ملاحظاتی باید داشته باشد؟ فکر میکنم ]این بحث[ برای کارهای بعدی خوب است و مثمر ثمر واقع خواهد شد.
از یک کتابشناسی جامعهشناسی تشیع انتظار میرود که مدرن باشد؛ یعنی هم روزآمد باشد و هم کارآمد. دوستان میدانند که امروز سنت قدیمی کتابشناسیها از بین رفته است، ولی ما ]همچنان[ اشکال مختلفی از این کتابشناسیها داریم؛ اینها کتابشناسیهای آنالتیک[1] و تحلیلی هستند؛ نه تنها تحلیلی هستند که تماتیک[2] نیز هستند یعنی به مضمون میپردازند؛ نه تنها تماتیک هستند بلکه برای پژوهشگران مساله نیز ایجاد میکنند، یعنی ذهنشان را درگیر میسازند. بنابراین، از یک کتابشناسی خوب انتظار میرود که ویژگیهای قالبهایی که اکنون در غرب به کار میرود را داشته باشد. در اینجا من چهار قالب را انتخاب کردهام که برای همه دوستان آشناست و فقط یادآوری میکنم.
یکی از این قالبها ریدر[3] است. دوستان میدانند که بخشی از تکستهای[4] اصلی در هر حوزهای، خصوصا در حوزه جامعهشناسی، ریدر هست که حالا ما در اینجا به نقد ترجمه میکنیم، مانند فوکو ریدر یا هابرماس ریدر. یک کتابشناسی باید ویژگی این ریدر را داشته باشد، یعنی نقد داشته باشد. من در اینجا با آقای دکتر سراجزاده موافق هستم که وجه کریتیکال[5] این کار،بهرغم اینکه دوستان زحمت بسیار کشیدهاند، چندان فربه نیست. در قسمتهایی بر اساس کششی که متن داشته، انتقاد به خوبی جلو رفته است؛ اما در بخشهایی، یا به دلیل نبودن فرصت کافی و یا به سبب عدم رغبت دوستان، از متن تجلیل شده است. به طور مثال، از متون مرحوم دکتر شریعتی تجلیل شده است و نه نقد، که این احتمالا باز میگردد به ملاحظاتی که نخواستهاند وارد این حوزه بشوند. بنابراین کتابشناسی باید وجه ریدر را داشته باشد.
دومین وجهی که به نظر من باید یک کتابشناسی داشته باشد این است که همانند قالبهای رایج کنونی ریدینگز[6]باشد، یعنی خواندنی داشته باشد و قطعاتی از متون مورد بحث در آن آورده شود که پژوهشگری که بر روی جامعهشناسی تشیع کار میکند- با توجه به اینکه حجم عظیمی از کارها به جامعهشناسی دین، جامعهشناسی اسلام و مطالعات دین اختصاص پیدا کرده- بتواند متن مورد نظر خود را پیدا کند و به بخشهایی از آن متن مورد نظر دسترسی داشته باشد. این کاری است که در ریدینگز میکنند.
سومین وجهی که به نظرم یک کتابشناسی جامعهشناسی تشیع یا مطالعات اجتماعی-فرهنگی تشیع باید داشته باشد این است که چنین متنی باید ویژگیهای یک کامپنیون[7] را هم داشته باشد. کامپنیون را اگر اشتباه نکنم در فارسی به کتاب همراه مصاحب یا مصاحب لذتلخش ترجمه میکنیم. یک کتابشناسی جامعهشناسی تشیع باید ویژگیهای یک کتاب همراه را نیز داشته باشد، همانند بسیاری از کارهایی که انتشارات راتلج[8] منتشر کرده است. فقدان این وجه در این کار به چشم میخود. اگر ویژگی کامپنیون بودن را هم بتوانیم به کتابشناسی ببخشیم، کار را عمیقتر و دقیقتر خواهد ساخت.
سرانجام، چهارمین ویژگی که به نظر من از کتابشناسی جامعهشناسی تشیع انتظار میرود که داشته باشد- و انشاءالله در نسخههای بعدی اگر دوستان صلاح بدانند و امکانش باشد از آن استفاده کنند- این است که کتابشناسی حالت آنتولوژی[9] یا جُنگ داشته باشد. به طور مثال، در همان زمینهای که دکتر سراجزاده هم اشاره کردند یعنی جامعهشناسی امامت، باید توجه داشته باشیم که این بحث در جامعهشناسی تشیع، جامعهشناسی دین و غیره، بخش فربهی است و حیف است که ]در این کتاب[ تنها دو قسمت را به خود اختصاص داده باشد. چرا قسمتهای بیشتری به این بحث اختصاص نیابد؟ احتمالا اگر سرچ[10]به خوبی صورت میگرفت یا دستهبندی به درستی انجام میشد یا معیارها به دقت تنظیم شده بود، شاید ما در ارتباط با موضوع امامت شاهد دادههای بیشتری بودیم.
بحث بعدی که باز در همین زمینه دارم این است که ما از یک کتابشناسی مدرن ِ روزآمد و کارآمدی که هم حالت ریدر داشته باشد و هم حالت ریدینگ و کامپنیون و آنتولوژی، انتظار داریم که واجد چند عنصر باشد که من متاسفانه در این اثر بسیار کم دیدم، بهرغم اینکه فرصت کردم روز جمعه بعد از رای دادن- چون اول وقت رای دادم و دیگر خاطرم جمع بود- تا شب کتاب را از اول تا آخر خواندم. ما از یک کتابشناسی انتظار داریم پرابلم[11] داشته باشد، یعنی وقتی متن را معرفی میکند بگوید مساله متنهایی که معرفی شدهاند چیست؟ دیتا[12]های این متون چیست؟ ایدههای این متون چیست؟ از چه منظقی استفاده کردهاند؟ و چه سنتزی[13] دارند؟ متاسفانه در کتابشناسی حاضر اگر هم چنین مواردی وجود دارد من ندیدهام و بسیار پراکنده است. به طور مثال، حتی در آثار مرحوم دکتر شریعتی هم که به آنها پیشتر اشاره شد، بهرغم اینکه ]این آثار[ هم ایده دارد و هم مساله و هم داده و هم یک وجه پروبلماتیک[14]، دوستانی که زحمت کشیدهاند و این آثار رامعرفی کردهاند، نگفتهاند که برای نمومه امت و امامت با چه تمی[15] شروع میشود؟ یا مساله چیست؟ یک راست و بدون مقدمه راجع به خود متن صحبت کردهاند. به بیان دیگر، از هر کسی که یک کتابشناسی جامعهشناسی تشیع را مینویسد انتظار میرود که مساله، داده، ایده، منطق و سنتز متونی را که به بحث میگذارد، به طور شفاف بیان کند.
نکته بعدی من بیشتر جنبه محتوایی دارد. از یک کتابشناسی جامع، چه تحلیلی چه تماتیک چه کریتیکال[16]، انتظار میرود، همانطور که خود خانم دکتر شریعتی هم در مطلبی بر روی سایت جامعهشناسی تشیع به آن اشاره کردهاند، تمایز بین تشیع به عنوان ایده و شیعه به عنوان رویه را برجسته سازد. یکی از نقدهای وارد به این کتاب این است که چنین تمایزی را برجسته نساخته است. هنگامیکه درباره جامعهشناسی تشیع کار میکنیم هم میتوان از شیعه به عنوان یک رویه نام برد؛ یعنی از سبک زندگی، فضای اجتماعی، حلقه اجتماعی و مانند آن صحبت کنیم؛ یعنی به این سوال پاسخ دهیم که شیعیان در چه فضای اجتماعی زندگی میکنند؟ حلقه اجتماعی شیعیان به چه صورتی است؟ اصلا چه بلایی بر سر تشیع آمده است؟ و ...؛ و هم میتوانیم از تشیع به عنوان یک ایده صحبت کنیم. وقتی این تمایز برقرار شود میتوانیم متونی داشته باشیم در باب: فلسفه اجتماعی تشیع- که در این اثر بسیار انگشتشمار است- تاریخ اجتماعی تشیع، عرفان اجتماعی، اخلاق اجتماعی، الهیات اجتماعی و مانند اینها. اینها تمایزاتی است که به نظر من در این اثر چندان برجسته نشدهاند.
نکته مهم بعدی که درباره آن صحبتهایی را هم پیشتر با دکتر سارا شریعتی داشتیم، این است که تمایز بین جامعهشناسی دینی و جامعهشناسی دین در این اثر مورد توجه قرار نگرفته است و یا اگر مورد توجه قرار گرفته، من ندیدهام. به عبارت دیگر، در اینجا ما با تفاوت بین دو نگاه مهم مواجه هستیم که از قضا در آثار مرحوم دکتر شریعتی هم وجود دارد: از یک سو نگاه اجتماعی به دین که همه آن را به عنوان یک نگاه مشهور و شایع میشناسند، و از سوی دیگر جامعهشناسی دینی یا نگاه دینی به جامعه به عنوان نگاهی که بسیار مغفول واقع شده است. چنین تمایزگذاری را میتوان در برخی آثار مرحوم شریعتی نظیر امت و امامت، میعاد با ابراهیم و یا حسین وارث آدم مشاهده کرد. اما در این اثر این نگاه را نداریم. حتی در مقدمه دکتر سارا شریعتی هم من دیدم به این تمایز اشاره نشده که خوب است در نسخههای بعدی به این نکته توجه و حتی تفکیک شود، یعنی گفته شود این آثار راجع به جامعهشناسی دینی تشیع است و این آثار راجع به جامعهشناسی دین، یعنی تشیع از منظر جامعهشناسی دین.
نکته بعدی که به نظر من لازم است دیده شود تعامل و تقابل خود و دیگری در جامعهشناسی تشیع است. یعنی هم تعامل و تقابلی که تشیع با تسنن دارد به عنوان یک گفتمان درون دینی، و هم تمایزی که تشیع با پروتستانتیسم دارد و هم با سایر فرقهها. به نظر من این هم باید دیده شود.
نکته بعدی که باز هم به نظرم از یک کتابشناسی جامعهشناسی تشیع انتظار میرود به آن توجه کند تمایز بین فرم و محتوا است، یعنی بر اساس آن بحثی که زیمل دارد و خانم دکتر سارا شریعتی هم در مقدمه کتاب دین زیمل، ترجمه آقای رضایی، به آن اشارهکردهاند. این تمایز بین فرم و محتوا باید در جامعهشناسی دیده شود. باید بین فرمهای دینی تشیع مثل دعا، زیارت، تجربه دینی، باورها و غیره، و محتوای اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و حقوقی آن تمایز برقرار کرد و در این کتابشناسی آن را مورد توجه قرار دهیم.
نمیدانم شاید توقع من از کتابشناسی خیلی بالا است، یعنی وقتی اثری را به عنوان کتابشناسی به دست میگیرم انتظار دارم به من مساله بدهد یا حداقل برای مسائلی که من دارم داده فراهم کند یا حتی برای مسائلی که دارم ایده فراهم کند یا حتی وقتی ایده دارم منطق را به من بگوید. در این کتابشناسی جامعهشناسی تشیع کمتر چنین چیزهایی را من دیدم. شاید من دقت نکردم. به هر حال امیدوارم در نسخههای بعدی این نکات دیده شود.
چند نکته هم درباره صورت کار بگویم. البته بخشی از این نکات را دکتر سراجزاده گفتند.
ببینید وقتی یک کار کتابشناسی دیده میشود معمولا انتظار میرود که در طبقهبندی کردن، عنوانبندی کردن و بخشبندی کردن، چپترهایی[17]داشته باشید و پیش از هر یک از این چپترها یک سکشن[18] قرار گیرد. هر سکشن را رئیس آن بخش باید بنویسد. اجازه بدهید برای اینکه بحثم انضمامی شود به خود متن مراجعه کنم. برای مثال، در باب عدالت و امامت، انتظار میرود بحثی که راجع به «در جستجوی عدالت زمینی» است در قسمتها و محورهای دیگر هم آورده شود. ابتدای هر بحث یک سکشن مهم میخواهد که آن سکشن میتواند مدخلی باشد برای ورود به بحث. پس از این سکشن است که نقد فردی که درباره امامت یا راجع به روحانیت و مرجعیت حدود ده تا پانزده متن را نوشته باید آورده شود. متاسفانه ترتیب امور در این اثر اینگونه نیست.
نکته بعدی این است که در عنوانبندی وقتی عناوین را میآورید، این عناوین باید نام نویسندگان آثار مورد بحث را داشته باشند. در حالیکه اینجا نام کسانی آورده شده است که آثار مورد بحث را نقد کردهاند. همین مساله موجب شده است که در یک بخش یک اسم دهها بار تکرار شود. مثلا نام خانم کاشی در چند جا پشت سر هم تکرار شده است یا دوستان دیگر هم به همین ترتیب. این مساله به نظر من تا اندازهای به خواندن متن آسیب وارد میکند به گونهای که خوانندهای که متن را به دست میگیرد، حس خوبی پیدا نخواهد کرد و گمان میکند یک یا چند نفر کل کار را نوشتهاند. این به نظرم چندان خوب نیست.
در مجموع من شخصا استفاده کردم و همانطور که دکتر سراجزاده گفتند کار بسیار خوبی است؛ کار تیمی است، به خصوص در جامعهای مثل جامعه ما که دو نفر آدم نمیتوانند با هم کار کنند، و به طور اخص در این دانشکده که خود نماد جمعگریزی و جامعهستیزی است. فکر میکنم کاری که خانم دکتر سارا شریعتی، هم به خاطر اسمشان و هم به خاطر رسمشان و هم به خاطر خلقشان، انجام دادهاند بسیار کار ارزشمندی است و این صحبتها هم همه در راستای ادای تکلیف بود. باعث افتخار بود که از من دعوت کردند، نه تنها به عنوان مدیر گروه دین، بلکه به عنوان کسی که بیایم این کتاب را بخوانم و راجع به آن صحبت کنم. خودم شخصا خیلی استفاده کردم. همینطور از سایت خیلی استفاده کردم و احساس میکنم اگر این نوع کتابشناسیها و این نوع سایتها همچنان ادامه پیدا کنند ما میتوانیم شاهد فربهتر شدن ادبیات جامعهشناسی دین، جامعهشناسی اسلام و جامعهشناسی تشیع باشیم. ببخشید من ابتدا گفتم میخواهم نقد نکنم. اگر نقد کردم قصدی نداشتم. خود به خود بحث نقد پیش آمد. میخواستم تجلیل کنم ولی خب به تحلیل هم رسید. خیلی ممنون از وقتی که در اختیار من قرار دادید.
[1] Analytic
[2] Thematic
[3] Reader
[4] Text
[5] Critical
[6] Readings
[7] Companion
[8] Routledge
[9] Anthology
[10] Search
[11] Problem
[12] Data
[13] Synthesis
[14] Problematic
[15] Theme
[16] Critical
[17] Chapter
Section[18]
سخنرانی عمادالدین باقی (پژوهشگر جامعهشناسی دین و نویسنده کتابهای «جامعهشناسی قیام امام حسین و مردم کوفه» و «جامعهشناسی روحانیت»)
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
ضمن سلام و تبریک پیروزی همبستگی بر گسستگی و سپاس از حضور سروران ارجمند، من در دو محور صحبت میکنم. یکی درباره اهمیت کتاب «کتابشناسی انتقادی جامعهشناسی تشیع» و دوم درباره یک ابهام نظری.
درباره این اثر
و اما درباره این اثر غیر از جنبههای محتوایی یکی از ویژگیهای آن که در تاریخ پژوهش ماندگار خواهد شد جمعی بودن است. ما کار پژوهشی و تولید فکری جمعی در تاریخ تحقیق و نگارش مان نداریم یا انقدر اندک است که مصداق ضرب المثل «النادر کالمعدوم» میشود. البته کارهایی مانند کتاب «محمدخاتم پیامبران» که مرحوم مطهری با همکاری دکتر شریعتی فراهم اوردند یا کتاب «مرجعیت و روحانیت» در سالهای پیش از انقلاب موجود است که تالیف فردی نیست اما مجموعه مقالات است و نمیتوان آن را مثال و مصداق تولید جمعی دانست. پژوهش جمعی شبیه بازی فوتبال است که هم تقسیم کار وجود دارد و هم اینکه در تمام اجزای بازی و برد و باخت همه مشارکت دارند و سهیم هستند.
به گمانم ثبت تجربه این کار جمعی میتواند الگویی باشد برای اجرای پژوهشهای دیگر چه در حوزه جامعهشناسی دین چه گروههای دیگر جامعهشناسی و چه رشتههای دیگر علوم انسانی. به همین دلیل بهتر بود گزارشی که درباره این تحقیق توسط یکی از محققان پروژه در مجله چشمانداز چاپ شده است در همین کتاب میآمد یا پیوست میشد در حالی که آقای رضوی در مقدمهای که نوشتهاند به آن ارجاع دادهاند ولی باید در خود کتاب در دسترس قرار میگرفت.
چون اینجا محفل جامعهشناسان است از نگاهی دیگر به گمان من این دستاورد نسل جدیدی است که آمادگی گذر از فردیت در پژوهش و تبدیل کردن «من» ها به «ما» در آن بیشتر است. این کتاب در تحلیل تفاوت نسلهای دانشگاهی میتواند جایی را به خود اختصاص دهد.ترویج الگوی مطالعات و پژوهشهای جمعی از پایههای ضروری 1-جهش کیفی تحقیقات در ایران و 2- شکل دهی خرد جمعی است.
به همین دلیل است که این اثرشایسته تبریک است و من به تک تک دست اندر کارانش تبریک میگویم که نقطه عطفی را ساخته اند.
در تکمیل این سخن بایست بیفزایم که محققان این گروه نیز افرادی واجد صلاحیتهای عالی بوده اند. دکتر سارا شریعتی که خود از اساتید و راهنمای گروه بودهاند اما همکاران گروه نه در حد دانشجو که محققانی فرهیخته بوده اند. دست کم تعدادی مانند آقای کمال رضوی و آرمان ذاکری که پایان نامه کارشناسی ارشد شان را مطالعه کردهام و همان زمان مطالعه آنها را در حد یک کتاب ارزشمندی که باید به بازار اندیشه و کتاب عرضه شود یافتم. و آقای مهدی سلیمانیه، آقای علی اشرف فتحی و آقای محسن حسام مظاهری که آثار قلمی هرکدام شان درخشش امیدی برای آینده و حتی همین امروز جامعهشناسی در ایران است. بقیه این بزرگواران هم به دلالت مقالات انتقادی شان در این کتاب و کارنامهای که از انها در پایان کتاب ارائه شده است در چنین جایگاهی قرار دارند.
اگر بپذیریم این کتاب جزو اولین هاست و یک کار تاسیسی است طبعا همیشه در اولین کارها اشکالاتی محتمل است در آخرینها هم اما اینجا بیشتر توجه من بر مزیتهای اثر است.
یک ابهام نظری
این کتاب دارای انتقاداتی جدی است. از جمله در نقدی که بر کتاب خود من نوشتهاند با وجود کوتاه بودنش اما سه انتقاد را مطرح کرده که برای من مفید بوده و در چاپ جدید کتاب آن را بازنگری کردم اما درباره یکی از نقدها هنوز نتوانستهام متقاعد شوم و آن هم خطای ناهمزمانی تئوریهای جامعهشناسی با رویداد مورد مطالعه است. یکی از نکات مهم این است که برخی میپندارند که نظریههای جامعهشناسی مدرن هستند و برای مثال نمیشود از جامعهشناسی عاشورا سخن گفت. این مسئله را در همین کتاب نیز تحت عنوان خطای ناهمزمانی در استفاده از مفاهیم جامعهشناختی یعنی استفاده از مفاهیم مدرنی چون جامعه، طبقه، اشراف، جنبش، راسیونالیسم و غیره برای واقعهای در قرن اول در کناره رود فرات یاد کرده اند. این مسیله مهمی است که باید روشن شود. من معتقدم که به چند دلیل میشود نظریههای جامعهشناسی را با وجود اینکه از مفاهیم مدرن هستند در تحلیل گذشته به کار بست. در اینجا بخاطر محدودیت زمان به اجمال به آنها اشاره میکنم تا مورد ارشاد صاحب نظران قرار گیرد:
1-مسئله ناهمزمانی تئوری و واقعه فقط یکی از نظریهها در جامعهشناسی است. آلفرد شوتس در بحث از حیطههای مطالعه جامعهشناسی و تفکیک قلمرو «گذشته» ، «حال» و «آینده» ، معتقد است از آنجا که گذشته خارج از قلمرو تجربه است امکان مطالعه علمی ندارد، آینده نیز هنوز به وجود نیامده و فقط حال است که میتواند مورد مطالعه تجربی قرار گیرد. درست است که «گذشته» از قلمرو تجربه بیرون است اما ریمون آرون از تجربه ذهنی میگوید. ماکس وبر هم میگوید پس از تحلیل رویداد منحصر به فرد تاریخی و سوابق آن باید با تجربهای ذهنی فرض کرد که چگونه میشد اگر یکی از عناصر سابقه این رویداد صورت نمیگرفت یا به نحوی متفاوت صورت میپذیرفت» اگرهای تاریخ یعنی همین که ما میتوانیم با یک تجربه ذهنی فرض کنیم اگر فلان متغیر نبود یا به گونه دیگری بود چه میشد. پس میشود تئوریها را به گذشته تعمیم داد.
2-کنش انسانی را نمیتوان منقطع از ساختار بیولوژیکی انسان دانست بلکه کنش انسان در ادامه آن و برخاسته از ساختار بیولوژیکی او است. هرچه زمان گذشته باشد و جامعه دچار تغییرات ساختی و فرهنگی شده باشد اما ساختار زیستی و عصبی انسانها همواره همسان بوده و درنتیجه واکنش به محرکها نیز همسان و فقط ابزار آن متفاوت است. این ابزار بخاطر تکامل فنی و فرهنگی پیچیدهتر میشوند. رفتارسیاسی و اجتماعی چنان مشابهت دارد که قواعدی که در 1400 سال پیش و یا 3هزار پیش برای کنش فردی و جمعی وجود داشته هنوز هم تکرار پذیر است. لذا وقتی امام علی هم درباره دلایل زوال یک حکومت سخنی میگوید امروز هم همان دلیل یا قاعده صدق میکند. پس وقتی «کنش» که مورد مطالعه و استناد نطریهها است در ادوار مختلف مشابه باشد نظریه قابل تعمیم میشود.
3-ادعای اینکه نظریهها عطف به ماسبق نمیشود جامعهشناسی را و بطور کلی نظریه پردازی را نازا میکند چون تاریخ چیری نیست جز جامعههای مکرر. تاریخ بزرگترین آزمایشگاه اجتماعی و علوم انسانی و اجتماعی است.
4-برای اینکه میزان نادرستی منع عطف به ما سبق کردن نظریهها روشن شود ناگزیر از توسل به یک تشبیه هستم. برای مثال در علم حقوق اصل برایت به عنوان یک اصل عقلایی و فرازمانی و فرامکانی و فرامذهبی شناخته میسود اما تاکنون شنیدهاید که کسی بگوید این اصل عطف به ماسبق نمیشود و فقط از زمانی که شناخته شده معتبر است؟ بله نمیشود مردگان را از قبر بیرون کشید و دوباره محاکمه کرد اما اعتبار اصل برائت که تاریخ مصرف نمیخورد. در جامعهشناسی هم اگر نظریهای استوار شناخته شد درست است که نمیتوان جوامع پیشین را زنده کرد و نظریه را درباره شان تست کرد اما میتوان در تحلیل تحولات اجتماعی گذشته از این نظریهها کمک گرفت. حقوق بشر امری مدرن است اما آیا نمیتوان مفاهیم آن را در تحلیل گذشته عطف به ماسبق کرد؟ بگذریم که من معتقدم شالودههای حقوق بشر مدرن هم در سنت است.
5-در یکی از نقدهای مندرج در کتاب شناسی جامعهشناسی تشیع میگوید نمیتوان از سخنان پیشوایان دین و احادیث به عنوان سندی برای تحلیل واقعه استفاده کرد اما به گمان من اساسا برخی از سخنانی که ما تحت عنوان حدیث میشناسیم و به آن بلحاظ اعتبار گوینده اش جنبه قدسی داده شده، این قدسیت بخشی در زمان صدور کلام نبوده است بلکه از هنگامی که مقام عصمت برای ائمه به میان آمد و احادیث تالی تلو کتاب مقدس شدند چنین مسئلهای رخ داده است. این احادیث اگر در فقه مورد استناد قرار گیرند شخصیت گوینده و جنیه قدسی اش محفوظ است اما اگر ما به عنوان جامعهشناس نه فقیه، لباس تقدس را از تن این سخنان بپیراییم آنگاه جلوههای تازهای از آن به دست خواهیم آورد از جمله اینکه اساسا برخی از این احادیث ماهیتا گزارههای نظری هستند و فرمولهای تغییر اجتماعی را بیان میکنند. برای مثال در کتاب تولد یک انقلاب، بخشی درباره فرمول شکل گیری تحولات اجتماعی است. در این قسمت آمده است که به عنوان یک جامعهشناس چه به اصل موضوع باور داشته یا نداشته باشیم روایات مربوط به امام زمان بیانگر فرمول تغییرات اجتماعی اند. «علایم فراوانی در مورد ظهور امام موعود، در روایات شیعه ذکر گردیده است. بیان علایم نیز دقیقاً به همان معنایی است که در مورد مقدمات انقلاب گفته شده است. ممکن است پارهای از مقدمات، شکل گرفته باشند، پارهای در شرف تکوین و نطفه پارهای از آنها بسته نشده باشد و یا اینکه همه مقدمات، فراهم گردیده باشند ولی هرگاه تحت شرایطی تألیف شدند، ظهور بزرگ به عینیت و وقوع بپیوندد. ذکر علایم ظهور در روایات نیز میتواند، بیانگر این معنا باشد که در تفکر اجتماعی کلاسیک، نیز هیچ انقلابی بدون مقدمات و عواملترکیب شده قبلی وقوع نمییابد و این دقیقاً نگرش علمی به انقلاب امام موعود در روایات است و معلوم میکند که تحولات اجتماعی قابل پیشبینی است. با توجه به اینکه آن قسمت از علایم و نشانهها که به زندگی اجتماعی مربوط میشوند، مانند: رواج ظلم و جور و رواج فساد و ظهور دجّال، (یعنی فریبکاری و حاکمیت دروغ و نیرنگ) ، که ما میدانیم هرجا ظلم و تبعیض طبقاتی به وجود آمد فریب هم باید در کنار آن به وجوداید تا وضع موجود را پذیرفتنی نماید. در حقیقت، اینها در حکم علل و مقدمات حوادث مهم بعدی میباشند، لذا آنچه به عنوان نشانههای ظهور، در روایات درج گردیده، در واقع شبیه قانونمندیها، فرمولها و نشانههایی در مورد انقلابات اجتماعی و یک تئوری عام برای انقلابات است، که هرگاه این مقدمات به نحو اتم و اکمل فراهم آیند، اراده خداوندی تعلق میگیرد که ظهوری و انقلابی واقع شود» (ص62)
نمونه دیگر سخنی از امام علی درنهج البلاغه است که برای چند نفر عبارت فارسی آن را خواندم و پرسیدم از کیست؟ یکی میگفت از جان لاک و دیگری میگفت از ولتر و یکی از منتسکیو و یکی هم متعلق به یکی از شخصیتهای معاصر ایرانی میدانست. امام علی که میگوید: امام علی (ع) : مدیریت بیکفایت و ظالمانه موجب مهاجرت نخبگان و قیام مسلحانه مردم میشود.
امیرالمؤمنین امام علی (ع) در نامهای بهیکی از استانداران خود نوشت: «عدالت را اجرا کن و از زورگویی (بیراههروی) و ستمگری بپرهیز؛ زیرا زورگویی (و مدیریت فاقد کفایت) مردم را بهترک وطن وا میدارد و ستمگری، مردم را بهقیام مسلّحانه میکشاند؛
اِستَعمِلِ العَدلَ و احذَرِ العَسفَ وَالحَیفَ فَاِنَّ العَسفَ یعودُ بِالجَلاءِ وَالحَیفَ یدعوا اِلَی السَّیفِ.» (نهجالبلاغه، حکمت، قصار۴۷۶)
آیا تاکنون کسی گفته است که نظریه این خلدون چون قدیمی است یا او متعلق به عصر ماقبل مدرن است شایسته موزه نظریه هاست. یا درباره نظریات افلاطون و ارسطو که متعلق به یونان باستان هستند و یا نظریههای گروسیوس و ماکیاولی چون متعلق به قرن 15و16 بوده اند؟ نظریه تا زمانی که روایی دارد میتواند پایایی داشته باشد مانند همان نظریه امام علی. لذا در فصلی از جامعهشناسی کوفه به بیان یکی از فرمولهای تغییر اجتماعی و مدل تحلیلی تغییر اجتماعی در سوره والعصر پرداختهام و این غیر از روشی است که برخی سعی میکنند معادل هرنظریهای یک روایت یا آیه بیاورند تا بگویند عین این نظریات در اسلام وجود دارد پس نتیجه متافیزیکی بگیرند.
از اینکه مصدع اوقات شدم پوزش میخواهم.
پرسش و پاسخ
توضیح: به سنت همیشگی جلسات عمومی گروه مطالعاتی، بخش پایانی جلسات به گفتگو و بحث گروهی حضار و سخنرانان در جلسه اختصاص داشت. نظر به اهمیت مباحث مطرح شده، متن پرسش و پاسخ جلسه رونمایی کتاب جامعهشناسی تشیع در انجمن جامعهشناسی ایران در تاریخ 31 اردیبهشت 96 پیاده شده و منتشر میگردد:
یکی از حضار [در مورد نامگذاری فراحوزه «عدالت و امامت» در کتابشناسی]: نظری وجود دارد که یک پدیده اجتماعیای که نامگذاریای روی آن اتفاق افتاده مثلا ما میگوییم این دولت اصلاحات است، این دولت مهرورز است، این دولت اعتدالی است. نامگذاریای اتفاق افتاده که همان کسانی که در هیئت حاکم هستند هم در اطلاق این نام موثر بودهاند. اینکه من اینها را به کار میبرم آیا به مثابه پذیرش محتوایش هم هست؟ یا من میتوانم این نامگذاری را به مثابه امر آبژکتیو که وجود دارد بپذریم و در عین حال فاصله علمیام را از این نامگذاری بگیرم. به این اعتبار نمیشود گفت به شکل آبژکتیو تشیع دوازده امامی را به عنوان دینی که خصلت ویژهاش در قیاس با دیگر گرایشات نسبت به اسلام به امامت و عدالت اهمیت میدهد حالا اینکه واقعا بگوید به دلیل محتوایی سمپاتی نسبت به عدالت وجود دارد یا نه و ممکن است اصلا ضد عدالت باشد، این بحثی است که من میتوانم حین کار پژوهشی که انجام میدهم متبلورش کنم. ولی این نامگذاری به صورت آبژکتیو وجود دارد. نظر شما چیست؟
دکتر سراج زاده: این کار را میشود انجام داد. مشکلی ندارد اما نیاز نیست فراموضوع بگذاریم. شما میتوانید بگویید که در موضوعات مختلفی که من با آنها سر و کار داشتم موضوع عدل و امامت محوری است و آثار فراوانی بر آن نوشته شده و به عنوان موضوع مستقل میگیرم و بقیه هم موضوعات دیگر را انتخاب میکنند. این اسم فراحوزه دادن به آن یک مقداری غلط انداز است.
دکتر نجاتی حسینی: تمایز بین مطالعات اجتماعی تشیع و جامعه شناسی تشیع نادیده گرفته بشود طبیعتا نگاه عامی که به عدل و امامت هست چون قرار بوده روی جامعه شناسی تشیع کار کنید کنار گذاشته میشود. چه بسا بسیاری از بحثهایی که راجع به عدل و امامت در حوزه انجام شده که در حوزه کلام هست، وارد بحث میشود. این نکتهای است که خانم دکتر شریعتی هم گفتند. ما وقتی از واژه جامعهشناسی استفاده میکنیم دست و پایمان را میبندیم. در حالی که میدانیم تشیع مانند هر پدیده اجتماعی دیگری پدیده اجتماعی تام است. ما اینها را تکه تکه کردیم و چون این کار را کردیم یک بخشی از واقعیت را از دست دادیم. در مورد عدل و امامت شما فقط دو متن را پرداختید و خودتان را محروم کردید.
دکترسراج زاده: البته تعدادش هم مشکل است. چرا ذیل این موضوع عدالت و امامت، عنوان فقط دو عنوان کتاب آمده است یک مقدار سوال برانگیز است.
دکتر سارا شریعتی: من در مورد عدالت یک نکته بگویم. همینطور که گفتید شاید اگر معیارها را عوض کنیم دو عنوان کتاب مثلا میشد سه عنوان اما اگر معیارها هم عوض کنیم بیشتر از چهار، پنج عنوان نخواهد بود. یعنی سه چهار تا عنوان تاریخ اجتماعی وارد مورد امامت و عدالت میشود ولی بیشتر از این نخواهد بود. این را باید توجه داشت که رویکرد حوزوی و کلامی به عدالت اصولا رویکرد عدالت اقتصادی نیست. عدل الهی است که بحث کاملا کلامی است. رویکرد اقتصادی شاید همان دو اثر هم که امامت و جهت گیری طبقاتی را گذاشتیم، آن هم به زحمت گذاشتیم چون واقعیت این است که اصلا چنین رویکردی نیست. کم است. خیلی محدود است که یک صورتبندی اقتصادی-زمینی از مفهوم عدالت داشته باشیم نه یک صورت بندی کلامی.
دکترسراج زاده: اینجا در واقع شما خودتان را درگیر یک بحث محتوایی کردید. تعلق خاطر به یک علایق خاص از موضوع عدالت، این در کار ممکن است که به عنوان یک نوع سوگیری تعبیر بشود. شما در کتاب شناسی باید در موضوع عدالت و موضوع امامت همه آثاری که راجع به این بوده را در نظر بگیرید، ممکن است برخی محتواهایش را بنده بپسندم یا نپسندم. ولی یک نوع جهتگیری نه جامعهشناختی بلکه جهتگیری مضمونی، الهیاتی و کلامی اتفاق افتاده است.
دکتر شریعتی: فقط به خاطر محتوا نبود. تنها کتابی که رویکرد اجتماعی داشت به بحث فقط این بود. کتابهای دیگر رویکرد الهیاتی بود. جهتگیری طبقاتی شریعتی تنها کتابی بود که کمی به مسئله رویکرد اجتماعی داشت.
دکتر سراج زاده: در بحث امامت شما چندین کار در تاریخ اسلام دارید چرا آنها نمیتوانست بیاید؟
آقای ذاکری: ما عدالت و امامت را با هم آوردیم. عدالت و امامت هردو در تشیع آنجا که به آموزهها برمیگردد و ما گفتیم به عنوان خود ویژگی تشیع، فرا گذشته در پیوند با هم تشیع را اصلا شکل میدهد در نقطه آغاز. یعنی امامت میشود آن نقطهای که به دلیل زیر پا گذاشتن عدالت تشیع خود را جدا میکند. ما آنها را در بخش تاریخ زندگی ائمه بردیم، بخش اجتماعی زندگیشان، اینها را همه بردیم در تاریخ اجتماعی به دلیل اینکه با آن کانسپت محوری تشیع که خودش را از دیگریاش جدا میکند و تشیع میشود جدا میکند. در نتیجه اگر ما بخواهیم امامت را جداگانه حوزه بکنیم، حرف شما درست است تعداد زیادی از آثار زیر حوزه امامت جمع میشود ولی عدالت و امامت را ما با هم آوردیم و منظورمان این بوده که این عدالت در پیوند با امامت جدا میشود ولی شاید لازم بوده که بیشتر توضیح داده شود .
دکتر سراجزاده: این تفسیر ویژه شریعتی است. عدالت و امامت اصل متمایز کننده تشیع است ولی آن چیزی که تا زمان شریعتی از آن صحبت میشده همه بحث کلامی و الهیاتی بوده است. عدالت خداوند بوده و هیچ بحثی از مصداق زمینیاش نمیکردهاند. یعنی آن چیزی که شیعه را متمایز میکند این است که میگوید خداوند عادل هست و امامان هم جانشینان پیامبر هستند. خود اینکه مضمون کاملا الهیاتی دارد. شریعتی اینها را ترکیب میکند و یک تفسیر کلامی ویژهای ارائه میدهد که منحصر به فرد است. شما انگار به عنوان سمپاتهای این روایت از عدالت و امامت آمدید این دو اثر را واجد این ویژگی دانستید.
آقای ذاکری: معناش اینکه اونجایی که دو رویکرد اجتماعی اتفاق میافتد در شریعتی است. حالا ممکن است بعدا کسانی هم بیایند . مثلا عدل الهی آقای مطهری رویکردش تئولوژیک است به این دلیل از مطالعات ما خارج میشود . حرف شما درست است ولی این یافته پژوهش است نه سوگیری. یافته پژوهش این است که اگر کسی بخواهد به مفهوم عدالت و امامت رویکرد اجتماعی داشته باشد تا کنون خوانش شریعتی ذیلش قرار گرفته است.
دکتر سراجزاده: اصول عدالت و امامت دو چیز متفاوت است. پس چرا شما میاید ترکیب میکنید و میگویید این دو اثر وجود دارد؟ شما میاید یک تفسیر ویژه را لحاظ میکنید. برداشت شریعتی هم از برداشت اصل امامت و عدالت یک برداشت کلامی است. و این باعث میشود وقتی دو معیار در نظر بگیرید آثار امامت بروند در تاریخ اسلام در حالی که به راحتی میتوانستند زیر عنوان موضوع امامت قرار بگیرند. شما دلبستگی به روایت شریعتی از عدالت و امامت داشتید واین سوگیری ایجاد کرده است.
آقای ذاکری: پیوند «عدالت و امامت» که اصول تشیع هست.
دکتر سراجزاده: اصل یکی عدالت است و یکی امامت. مجزا از هم اند. شریعتی روی اینها تاکید کرده است و بنده هم به این تاکید دلبستگی دارم. اما میخواهم بگویم این یک نوع روایت کلامی شریعتی از این بحث است. در یک کار پژوهشی کتابشناسی نباید این نگاه را اصل نگهداشت.
آقای باقی: در پروژه یک قیودی میآید و دامنه را تعریف میکند. به نظر من با توجه به اینکه هم در مقدمه آمده و هم دوستان ارائه کردند مهمترین قیدی که دامنه کار را تعریف کرده به اصل عدالت و امامت نیست. آن قید تشیع 12 امامی است. اگر این قید را نمیزدند ممکن بود امروز بگوییم این تشخیص شماست، بقیه پس چه میشود؟ بنابراین بحث عدالت و امامت دورتر است. یک نکته دیگر هم اینکه ببینید یک سلسله موضوعات است، اینها یک دوایر متحدالمرکز هستند. مثلا شما فرض کنید الان بگویید چرا جامعهشناسی تشیع؟ جامعهشناسی اسلامی، دیگری هم ممکن است بگوید جامعهشناسی فرق و ادیان. به نظر من اگر ما یکسری دوایر در جامعهشناسی داریم که نسبت عام و خاص دارند، این کار ضمن اینکه ذیل جامعهشناسی دین قرار میگیرد به اعتقاد من تاکید روی جامعهشناسی تشیع این حسن را دارد که راه را برای جامعهشناسی خرد در حوزه جامعهشناسی دین باز میکند.
آقای رضوی: نقدی که شما وارد کردید این بود که یکسری کتابها ذیل تاریخ اجتماعی آمده و میتوانست ذیل عدالت و امامت بیاید. ببینید یک وقت هست ما میخواهیم امامت را به عنوان یک نظام، یک اصل ، یک نهاد در نظر بگیریم و یک وقت هست میخواهیم حیات سیاسی اجتماعی یک امام را مورد بحث قرار بدهیم. این تمایز را ما در نظر گرفتیم. اگر کتابی بوده که خود بحث امامت را به عنوان یک نهاد، سازمان یا هر مفهوم دیگری مورد تحلیل جامعهشناختی یا اجتماعی قرار داده این طبعا ذیل امامت و عدالت قرار میگیرد ولی اگر روی یک امام تمرکز کرده این بحث تاریخی است و مصداقی از تاریخ تشیع میشود و ما ذیل تاریخ اجتماعی تشیع بردیم. یعنی معیار تفکیک ما این بوده است. حالا اگر شما کتابی را سراغ دارید که خود اصل امامت را مورد تحلیل اجتماعی یا جامعهشناختی قرار داده باشد و ما از قلم انداخته باشیم شما بگویید چه بوده است؟ اما اگر کتابی مشخصا در مورد امامی بوده است مثلا راجع به امام صادق، ما باز هم این را مدنظر قرار دادیم اما اگر در این کتاب هم خود امامت را مورد تحلیل قرار میداد حرفی نبود ولی باید بحث مصداقی کرد. این کتابها جهتگیری غالب آنها تاریخ بود. چون این نکته را در مقدمه باز گفتیم که در تفکیک حوزهها از هم دیگر این حوزهها همپوشانیهایی دارند. مثلا تشیع، قدرت و روحانیت با تاریخ اجتماعی همپوشانی دارد. ما نمیتوانیم یک مرز دقیقی بکشیم و بگوییم اینها از هم مجزا هستند. ملاک ما جهتگیری غالب کتاب بوده است. جهتگیری غالب کتاب پرداختن به نسبت تشیع و قدرت بوده یا عمدتا آمده روی فکتهای تاریخی تاکید کرده است. اگر کتابی بوده که در واقع محتوای خودش را در مورد یک مصداق خاص امام حسین یا هرکسی دیگر بررسی کرده و ما آوردیم ذیل تاریخ اجتماعی قرار دادیم نقد شما وارد است ولی آن کتابهایی که در حوزه تاریخ اجتماعی آمدند جهتگیری مسلط آنها جهتگیری تاریخی بوده است. ما چیزی پیدا نکردیم که آمده باشد امامت را به مثابه یک کلیت مورد تحلیل جامعهشناختی یا اجتماعی قرار داده باشد. به جز کتاب امت و امامت شریعتی که داعیهاش این هست و میکوشد از مفاهیم جامعهشناسی هم استفاده کند. در چاپ اول کتاب شریعتی هم جامعهشناسی امت و امامت هست که در چاپهای بعدی از قلم افتاده است. یک نکته دیگری هم که فرمودید دو میلیون کتاب در مخزن کتابخانه ملی این هم نکته درستی است. شاید غفلت از جانب ما بوده است. ما بسته به اینکه جستجو روی هر کلید واژه چند نتیجه داشته در قالب جدول تفکیک شده در سایت قرار دادیم. خوب بود در کتاب هم میآمد که این نکتهای هست که ان شاالله باید اصلاح شود.
آقای جوانمرد: وقتی که شما یک چهارچوب ذهنی دارید و متن را با همین ارزش ها شاخص میدهید. خانم دکتر فرمودند دو چیز داریم در جامعهشناسی تشیع، دین و علم. یعنی ما میخواهیم رویکرد غیر دینی به پدیده دینی داشته باشیم که همان علم است. این کار را خیلی انجام میدهند . آقای باقی هم استفاده کردند از بحث آزمون پذیری. آزمون پذیری هم یکی از رویکردهاست. در کنار همه این چیزهایی که در غرب اتفاق افتاده یک چیزی هم اتفاق افتاده و کار علمی هم شده که این تفکیک هم خیلی معنا در آن ندارد. من میگویم حداقل این اجازه را بدهیم که کاملا دینی جامعهشناسی تشیع انجام بشود. این کتابشناسی یک کتابشناسی کامل نیست.
دکتر شکرچی: من میخواهم از بعد دیگری به خانم دکتر شریعتی و تیم تبریک بگویم. من فکر میکنم این کتاب جامعهشناسی دین را در ایران وارد دوره جدیدی کرده است. تا به الان کاری که صورت گرفته بیشتر بر این متمرکز بوده که افراد آیا دیندار هستند یا نیستند و این هم دو گرایش داشته که یا دوستدار دین بودند و یا شاید ابعاد انتقادی بوده که ببینید برای دین دارد چه اتفاقی میافتد. در این کتاب بخشی از تعارف کنار گذاشته شده و ما با یک گام بلندی در اصل جامعهشناسی دین در ایران مواجه هستیم. در نتیجه این احتیاج به مطالعه دارد و همین پدیده که با آن مواجهه هستیم نیاز به مطالعه دارد. من فقط دغدغهای در ذهنم هست وآن هم این است که مدام گفته میشود ما در جامعهشناسی باید مطالعه واقعیت کنیم. من فکر میکنم این درست است و نگاه توصیفی و تحلیلی جز ذات نظریههای علمی است اما دقت بفرمایید که ماهیت اصلی دین بعد تجویزیاش است و این بعد تجویزی دین به جامعه شکل میدهد. و من فکر میکنم جامعهشناسی در دیگر حوزهها هم صرفا توصیفی برخورد نکرده و ما مثلا با نابرابرای که مواجه میشویم یک تحلیلی میکنیم ویک تجویزهایی هم صورت میدهیم. چرا ما جامعهشناسها ممنوع میکنیم که وارد مقوله تجویز در حوزه دین شویم. قطعا جامعهشناسی نمیتواند جای نجویزکنندگان در حوزه دین را بگیرد اما خواهشم این است که شاید بشود به نسل سوم جامعهشناسی تشیع فکر بکنیم و آن این است که وارد دیالوگ انتقادی با تجویزکنندگان دین بشویم. از این باب که این تجویزهایی که میکنید این پیامدها رو دارد در جامعه ایجاد میکند. این چیزی نیست که بگویم نه بی طرفی علمی را مخدوش میکند، اتفاقا فکچوال است. حالا شما یک تعارف را کنار گذاشتید وارد نقد هم بشوید اما نه از منظر ایدئولوژیک بلکه کاملا علمی.
تهیه گزارش: الهه نوری - پویا دریس - محدثه قزوینی
گزارش تصویری این نشست را در ادامه مشاهده میکنید.
منبع:
گزارش تصویری / سایت جامعه شناسی تشیع
ورود جامعهشناسی دین در ایران به مرحلهای جدید / سایت جامعه شناسی تشیع
جامعهشناسی تشیع، جانبداری مذهبی و تقسیم کار علمی / سایت جامعه شناسی تشیع
کار گروهی علمی در زمانه فردی شدن / سایت جامعه شناسی تشیع
گذر از فردیت در پژوهش / سایت جامعه شناسی تشیع