گروه علمی- تخصصی مطالعات توسعه انجمن جامعهشناسی ایران در روز هفتم آبان ماه 1391 نشستی را با موضوع "سیر اسکان عشایر؛ موفقیتها و ناکامیهای آن" و با حضور ابراهیم موسوی نژاد و مدیریت دکتر محمد جواد زاهدی مازندرانی برگزار کرد.
در ابتدای جلسه، سخنران این نشست، به تعریف مفاهیم کلیدی پژوهش خود؛عشایر، کوچ، کوچنده، نیمه کوچنده و عشایر اسکان یافتهپرداخت و گفت:
عشایر: به جامعهای گفته میشود که روابط اجتماعی آنها بر اساس همبستگیهای خویشاوندی نسبی یا سببی (حقیقی یا آرمانی) شکل گرفته باشد و شیوه معاش آنها عمدتا مبتنی بر دامداری متکی به مراتع طبیعی است که کوچندگی یکی از تبعات آن است.
کوچ: رفت و برگشت سالیانه خانوار عشایر به منظور دستیابی به مرتع، آب وهوای مناسب و ایجاد سازگاری با شرایط اقلیمی است که غالبا همراه دام و سایر داراییهای منقول است.
عشایر کوچنده: به عشایری گفته میشود که در تمام طول سال، شیوه معاش آنها عمدتا بر دامداری مبتنی بر کوچ و استفاده از مراتع طبیعی متکی باشد.
عشایر نیمه کوچنده: این گروه از عشایر، بخشی از سال به مثابه خانوار روستایی در ساختمانها و مسکن ثابت و نسبتا بادوام زندگی میکنند و بخش دیگری از سال (غالبا بهار و تابستان) به صورت عشایر کوچنده همراه خانواده، برای دسترسی به مراتع به کوچ میپردازند.
وی پس از تعاریف فوق، به مفهوم «ایل» و ساختار آن پرداخت و خاطر نشان کرد: «ایل» در واقع قالب حکومت یا سازمان اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی عشایر با تشکیلاتی ویژه بوده که به دلیل به وجود آمدن و پایدارماندن قدرت حکومت مرکزی غیرایلی و درنتیجه ازبین رفتن کارکردهای ایلی و فروپاشی ساختار قدرت آن، عملاَ مصداق عینی ندارد و فقط در اغلب مناطق عشایری تنها یک مفهوم ذهنی و انتزاعی از آن به جای مانده است.
موسوی نژاد، پژوهشگرانی را که در حیطه کوچ و کوچندگی نظریه پردازی کردهاند به دو دسته تقسیم نمود و گفت:
دسته اول: عدهای از پژوهشگران (بویژه باستانشناسان و دیرینشناسان)، کوچ و زندگی مربوط به آن را مشتق از زندگی مبتنی بر شکار میدانند که مقدم بر یکجا نشینی بوده است.
دسته دوم: بر این باورند که زندگی کوچ نشینی گونهای از زیست است که انسان یکجانشین برای بهره برداری از منابع حاشیهای پیرامون خود به آن پرداخته است. که البته نظریه گروه دوم توجیهات منطقیتر و نیز طرفداران بیشتری دارد.
او در ادامه به بیان سابقه کوچندگی در ایران پیش از اسلام و پس از آن پرداخت و گفت: در ایران ِ پیش از ورود اسلام، فقط در دوره «اشکانیان» شیوه زندگی کوچ نشینی نمود بیشتری داشته داشت؛ اما با تسلط اعراب بر ایران و سپس یورش اقوام کوچنده شمال شرقی (به ویژه هجوم ویرانگر و سلطه مغول بر ایران)، اقوام زیادی در ایران به زندگی کوچندگی روی آوردند که تاکنون نیز ادامه یافته است.
وی همچنین به بیان الزامات کوچ و کوچندگی پرداخت و اهم آنها را برشمرد که عبارتند از:
1- الزامات اکولوژیکی (جغرافیایی-زیست بومی)
2- الزامات اجتماعی
3- الزامات فرهنگی
4- الزامات اقتصادی
5- الزامات سیاسی
به دلیل رشد جوامع یکجا نشین و پیدایش فنون و ابزار جدید زندگی، الزامات کوچندگی در بسیاری از زمینهها منفی شده است و در حال حاضر «اسکان» برای بخش وسیعی از عشایر به صورت یک الزام جدی درآمده است. از اوایل انقلاب تا سال 1364، بحث از اسکان عشایر - به ویژه در سازمانهای برنامهریزی و اجرایی – تقریبا ممنوع بود و هرکس به دفاع از آن میپرداخت، به همراهی با رضاشاه در تخته قاپوی عشایر متهم میگردید! در سال 1364 پس از سمینار «چشم انداز آینده عشایر»، دیدگاه طرفداران اسکان عشایر مطرح گردید و سرانجام پذیرفته شد که اسکان برای بخشی از عشایر داوطلب کاملا ضروری است. همچنین طرح توسعه مناطق عشایری (سال 1369 تا 1375) - که سخنران نیز در آن به عنوان مسئول مطالعات کشور، ایده نوینی را برای مطالعات و برنامهریزی جامع عشایری در قالب « زیست بومها و کانونهای توسعه آنها» طراحی و تدوین نموده بود– موجب گردید اسکان عشایر در برنامههای پنج ساله دوم به بعد رسما پذیرفته شود. در قالب این طرح و برنامههای پنج ساله، برای اسکان عشایر پیش بینیهایی به عمل آمده بود تا در قبال اختصاص اعتبارات لازم، سازمان امور عشایر داوطلبان را اسکان داده و در عین حال به کوچندگان نیز خدمات ِ حین کوچ ارائه نماید. اگرچه کلیت طرح توسعه در قالب زیست بومها رها شده است، لیکن اقداماتی تحت همین عنوان، کم و بیش هنوز هم ادامه دارد؛ اقداماتی که مشخصاً پاسخگوی نیاز اسکان طلبی عشایر نیست.
موسوی نژاد با اشاره به این موضوع که خود عشایر، بدون عنایت به تشکیلات عریض و طویل سازمان امور عشایر و سایر سازمانهای مشمول آئین نامه اجرائی ساماندهی زندگی عشایر، چندین برابر بیشتر «خود اسکانی» داشتهاند، اظهار داشت: سازمان امور عشایر برای خالی نبودن عریضه با اقداماتی کمرنگ مانند همراهی برای اخذ تسهیلات اندک وام و... آنها را در زمره فعالیتهای خود در زمینه اسکان عشایر آورده است.
او مشکلات اساسی فعلی اسکان عشایر را به شرح ذیل بیان نمود:
1- عدم درک ضرورت اسکان عشایر از سوی برخی افراد مؤثر در تصمیم گیریهای کلان کشور و ناآشنا یا کم آشنا بودن آنها و کارشناسان مربوطه، با جامعه عشایری.
2- ضعف و ناتوانی مدیران اجرایی در تحقق برنامههای مصوب.
3- عدم ثبات مدیریتها، ناپیوستگی خط مشیهای آنها، تفاوت فاز فکری ایشان با یکدیگر و عدم انتقال تجارب.
4- چند بخشی بودن طرح اسکان و کمبود همکاری در بین دستگاههای اجرایی ذیربط.
5- عدم تأمین اعتبار کافی برای اجرای برنامهها و نیز گاهی صرف همین اعتبارات ناکافی، خارج از چارچوب هدفهای طرح.
6- عدم توجه به ضوابط اولویت بندی در طرح اولیه برای اسکان و توزیع نامناسب اعتبارات بین استانها، بدون عنایت کافی به اولویت عشایر «واقعا کوچنده» و محتاج اسکان.
7- مشارکت ندادن عشایر در اغلب مراحل طرح و در مواردی اساسا نادیده گرفتن مشارکت عشایر در امور مربوط به خود!
8- استمرار کوچ بعد از اسکان و نیز ناتوانی مدیریت طرح در لغو پروانههای چرای دامها در سایتهای مقابل اسکان.
9- تقابل و تعارض هستی «سازمان اجرایی امور عشایر» با امر «اسکان عشایر» (به بیان ساده تر: در صورت اسکان عشایر دلایل وجودی سازمان امور عشایر از اساس منتفی است !)
10- فقدان نظارت کافی بر امور مطالعات در زمینه اسکان عشایر و نیز عدم نظارت بر اجرای برنامههای اسکان این گروه.
در این جلسه برای روشن شدن بیشتر الزامات کوچ، فیلم مستندی تحت عنوان «ایل راه» (ساخته آقای تارازی) را به نمایش گذاشته شد که در آن دلایل کوچ، سختیهای مسیر کوچ و خطرات حمله راهزنان و حیوانات وحشی نیز به تصویر کشیده بود.