*امیر عظیمی

رضا فاضلنشست تاثیر اقدامات اجتماعی – اقتصادی پهلوی اول درجنبش ملی شدن صنعت نفت ایران، با تاکید بر برنامه های نوسازی پهلوی اول و نقش آن در به وجود آمدن جنبش های سیاسی و اجتماعی بعدی، روز دوشنبه مورخ یک آبان 1396 از ساعت 17 تا 19 با سخنرانی دکتر رضا فاضل و حضور جمعی از اساتید و دانشجویان علاقه مندان به موضوع توسعه برگزار شد.

در ابتدای این نشست دکتر محمدجواد زاهدی، مدیرگروه توسعه و دگرگونی های اجتماعی انجمن جامعه شناسی ایران، ضمن تشکر از حضور دکتر رضا فاضل، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی در انجمن جامعه شناسی ایران و ضمن معرفی ایشان به عنوان مترجم برجسته بسیاری از آثار مهم جامعه شناسی در ایران، همچنین از حضور سایرعلاقه مندان جامعه شناسی به ویژه بحث توسعه در ایران تقدیر و تشکر کرد.

دکتر زاهدی در ادامه به ذکر برخی اقدامات مهم و برجسته در زمینه پروژه نوسازی در ایران توسط رضاشاه از قبیل؛ تاسیس نهاد دانشگاه، صعنت، راه و ارتباطات، تلفن و تلگراف خانه، بهداشت و درمان، بانک و بیمه، اقدامات سیاسی مهمی چون ایجاد تمرکز سیاسی -امنیتی و دولت- ملت در ایران، سرکوب شوریان و تجزیه طلبان ایران، تاسیس انواع کارخانه و توسعه صنعت و...، تاکید کرد.

وی در ادامه اظهار داشت: هر چند رضاشاه اقدامات بسیار برجسته و شگفت انگیزی در زمینه مدرنیزاسیون و نوسازی در ایران طی 16 سال به انجام رساند، اما  از این اقدامات مهم و زحمات وی در ایران آن طور که باید و شاید تقدیر نشد. شاید همین مسئله نیز باعث بروز برخی از اقدامات بلاهت­آمیز پهلوی دوم شد. چرا که اگر نقد جدی از اقدامات پدر وی (پهلوی اول) به عمل می آمد، اقدامات بعدی محمدرضا پهلوی از کاستی های کمتری برخوردار می گردید.

در ادامه این نشست دکتر رضا فاضل با تاکید بر پروژه های متعدد نوسازی اجتماعی و اقتصادی از سوی پهلوی اول و تأثیر جدی برنامه های وی در وجود آمدن جنبش های سیاسی- اجتماعی  در ایران گفت: سلسله بحث هایی در  دوران اصلاحات و زمان ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی در خصوص این که ابتدا باید به سمت توسعه سیاسی پیش رفت و سپس اقدامات نوسازی اجتماعی و اقتصادی را پی گیر شد که این امر موجب بروز این پرسش در بین برخی محافل دانشگاهی شد که «اولویت با توسعه و نوسازی اقتصادی اجتماعی است یا توسعه سیاسی؟»، «توسعه سیاسی یا نوسازی اجتماعی اقتصادی در جهان سوم، کدام یک اولویت دارد؟»، «آيا در ايران، نوسازي‌هاي اقتصادي و اجتماعي منجر به گسترش مشاركت سياسي و رشد طبقه متوسط و به دنبال آن وقوع جنبش ملي شدن نفت در ايران شده‌اند يا بر عكس، گسترش مشاركت سياسي، نوسازي‌هاي اقتصادي و اجتماعي را به دنبال آورده است؟».

دکتر فاضل همچنین موضوعات اصلی این پژوهش را یادآور شد که عبارتند از؛ نقش نوسازي هاي اقتصادي و اجتماعي دوره پهلوی اول در گسترش مشاركت سياسي مردم و وقوع جنبش ملي شدن صنعت نفت در ايران؛ عوامل اجتماعي شكل گيري احزاب سياسي در ايران پيش از وقوع جنبش ملي شدن صنعت نفت در ايران؛  نقش احزاب سياسي در وقوع جنبش ملي شدن صنعت نفت در ايران؛ عوامل مؤثر بر گسترش طبقه كارگر در ايران پيش از وقوع جنبش ملي شدن صنعت نفت در ايران؛  نقش طبقه كارگر در وقوع جنبش ملي شدن صنعت نفت در ايران؛  عوامل مؤثر بر رشد طبقه متوسط پيش از وقوع جنبش ملي شدن صنعت نفت در ايران؛ بررسي نقش طبقه متوسط در وقوع جنبش ملي شدن صنعت نفت در ايران.

دکتر فاضل، در ادامه به بخش ادبیات نظری پژوهش خود اشاره کرد و گفت: در ادبيات توسعه پيرامون رابطه توسعه سياسي و اقتصادي، ديدگاههاي متنوع و گاه متضادي مطرح شده كه مي توان تمامي آن را در سه گروه به شرح ذيل جاي داد:

وی در مشروح بخش ادبیات نظری پژوهش گفت: هانتینگتون نقش طبقه متوسط را در پيشبرد دموكراسي بي اندازه مثبت مي دانست؛ ليپست نتايج كار خود را مشروط به اضافه كردن يك عامل جديد مي داند كه همان نرخ رشد صنعت است. به بيان ليپست، هر جا كه صنعتي شدن با شتاب رخ داده و گسيختگي‌هاي حادي ميان موقعيت هاي صنعتي و ماقبل صنعتي بوجود آورده است، احتمال ظهور جنبش هاي افراطي طبقه كارگر نيز بيشتر بوده است. علت اين امر آن است كه تحت شرايط صنعتي شدن آرام و تدريجي، كارگران براي مدتي طولاني در يك صنعت به كار گرفته مي شوند. بنابراين تازه واردهايي كه از مناطق روستايي جذب و احتمالاً پايگاه يك حزب افراط گرا را تشكيل مي دهند، همواره در اقليت مي باشند. اما در صورتي كه صنعتي شدن با سرعت بيشتري رخ دهد، افزايش ناگهاني تعداد كارگران غير ماهري كه از مناطق روستايي وارد مي شوند منبعي را براي جنبش های افراطي فراهم مي سازد ( سو ، 1378: 70). ليپست معتقد است كه نوسازي از شهرنشيني آغاز شده و به دنبال آن گسترش سواد و وسايل ارتباط جمعي پيش مي آيد و نهايتاً به  مشاركت همگانی مي انجامد. اما در يك جامعه فقير شتاب اين فرآيند به دليل آشنايي طبقات پايين با شيوه هاي بهتر زندگي كه در نتيجه گسترش وسايل جديد حمل و نقل و ارتباطات حاصل مي شود نارضايتي اين گروه را بر انگيخته و همين امر براي فراهم ساختن پايه هاي اجتماعي افراط گرايي سياسي كافي است و درچنين جامعه اي، مقاومت طبقات بالا در اعطاي حقوق سياسي به طبقات پايين «تشديدعكس العملهاي افراط گرايانه» آنان را به دنبال خواهد آورد. ضمن اينكه رشد طبقه متوسط در اين جوامع نيز، خود به عنوان عاملي براي گسترش مهارت‌هاي سياسي شهروندان و افزايش مشاركت سياسي از سوي آنان عمل مي كند (سو ، 1380 : 68-69). سطح سواد، آموزش و دسترسي به وسايل ارتباط جمعي را بالا مي برد و از همين رهگذر، آرزوهايي را به بار مي آورد بالاتر از آن سطحي كه بتوان برآورده شان ساخت. گنجايش هاي سازماندهي گروهي را درجامعه مي افزايد كه بر اثر آن، فشار درخواستهاي گروهي برحكومت تشديد مي شود، درخواستهايي كه حكومت نمي تواند برآورده شان سازد (هانتينگتون، 1370: 78 – 79 ). اما هانتينگتون علاوه بر  وضعيت اقتصادي، متغيرهاي ديگري چون «ساخت اجتماعي ، محيط خارجي و بستر فرهنگي» را نيز  در تحليل خود دخالت داد. به نظر او يك كشور دستخوش نوسازي در يك«حيطه انتقال» ‌به نظامي جديد قرار مي گيريد. كه در آن نگهداري و حفظ نهادهاي سياسي سنتي روزبه روز دشوارتر مي شود در اين جوامع، وجود يك ساخت اجتماعي تا حد زيادي تمايز يافته و شامل گروههاي نسبتاً‌ مستقل (نظير گروههاي تجاري، حرفه اي و نژادي) مي تواند پايه هايي را براي كنترل قدرت دولت به وجود آورده و زمينه را براي نهادهاي سياسي دموكراتيك  فراهم سازد. هانتيگتون معتقد است که نوسازی اجتماعی به ایجاد طبقه متوسط شهري می انجامد و این امر منجر به فشارهاي فزاينده ناشي از افزايش مشاركت و رقابت سياسي در رژيم اقتدارگرا مي گردد و بالاخره در يك نقطه ممكن است تحول بزرگ مدني رخ دهد. بدين معني كه رژيم اقتدار گراي موجود جاي خود را به يك رژيم دموكراتيك بسپارد». اما چون اداره حكومت توسط رژيم جديد طبقه متوسط نيز دشوار است، معمولا با سقوط اين رژيم دموكراتيك نظام اقتدار گرا باز مي گردد با اين همه رژيم اقتدارگراي مزبور نيزدر موقع خود رو به زوال مي گذارد و فرآيند گذار به سمت يك نظام دموكراتيك پايدار آغازمي شود (سو، 1380: 101-106) هانتينگتون معتقد است فرآيند نوسازي و آشنايي با شيوه هاي نوين زندگي و برخورداري بهتر از توليد و ارائه كالا و خدمات منجر به قطع رابطه با الگوهاي سنتي زندگي مي شود و زندگي بهتر توقعات بيشتري را براي مردم به بار مي آورد، دولت قادر به پاسخگويي به اين توقعات نيست ودرنتيجه نارضايتي از دولت درسرتاسرجامعه گسترش خواهد يافت (هانتينگتون، 1370 : 72). به علاوه دگرگوني‌هاي اجتماعي ناشي از نوسازي منجر به شكل گيري گروههاي اجتماعي تازه در جامعه مي شود كه برخي از آنها خود را شايسته دخالت در امور سياسي كشور مي دانند و چون نظام سياسي، پذيراي اين گروههاي تازه نيست اين افراد تصميم مي گيرند تا به شيوه اي ديگر خود را وارد صحنه سياست سازند (هانتينگتون، 1370: 37). هانتينگتون همچنين توضيح مي دهد كه دگرگونيهاي اجتماعي و اقتصادي شامل شهري شدن، بالا رفتن سطح سواد و آموزش، صنعتي شدن، توسعه وسايل ارتباط جمعي و… دامنه آگاهي سياسي را گسترش داده و درخواست‌هاي سياسي چند برابر مي سازند اما ازآنجا كه در اين مدت به رشد و توسعه نهادهاي سياسي توجهي نشده و آنها همچنان عملكرد گذشته خود را دارند در نتيجه از پاسخگويي به نيازهاي جديد مردم ناتوانند و دراين هنگام نظام اقتصادي و اجتماعي نو شده كشور نيز تحمل پذيرش نظام سياسي كهنه را ندارد و ناگزير است كه آن را به هر شيوه اي تغيير دهد و همين جريان است كه عده اي را انقلابي مي سازد چون در اين جامعه «دولت هماهنگ با تکامل جامعه رشد نکرده است»(هانتينگتون،1370: 11و22و23). هانتينگتون شهر را كانون مخالفت در درون كشور و طبقه متوسط را كانون مخالفت در درون شهر مي بيند. وي معتقد است كه «روشنفكران، فعال ترين گروه مخالف در ميان طبقه متوسط و دانشجويان منسجم ترين وكارآمدترين انقلابيان درميان روشنفكران مي باشند» و در اين باره توضيح مي دهد كه دانشجويان به سبب آگاهي بيشتر از اوضاع جهان نوين و ملتهاي پيشرفته غرب پيش از ديگران به مقايسه اوضاع اسف بار جامعه خود با جوامع نوين سرشار از برابري، عدالت  و اشتراك اجتماعي و رفاه اقتصادي مي پردازند و بيش از ديگران تحت تأثير اين شرايط قرار مي گيرند و بيش از ديگران به عقب ماندگي خود پي  مي برند و از اين واقعيت شرمسار مي شوند. آنان در ذهن خود گونه اي آرماني از حكومت ها و جامعه را مي پرورند كه اصلاحات دولتي به هيچ وجه نمي تواند برآورنده آن باشد و در نتيجه دانشجويان همواره گروهي مخالف و در آرزوي بازسازي سراسر جامعه باقي مي مانند. به طور كلي چشمداشت‌هاي طبقه متوسط شهري در رابطه با شأن ملي، پيشرفت، هدف ملي و فرصت اشتراك در بازسازي جامعه اهدافي آرماني اند و هيچ حكومتي نمي تواند بطور كامل، پاسخگوي نيازهاي آنان باشد و اصلاحات دولتي نه تنها رضايت آنان راجلب نمي كند بلكه بر درخواستهاي‌شان نيز مي افزايد (هانتينگتون، 1370 : 535 و 539). به نظر هانتينگتون نوسازي يك فرآيند چند بعدي است كه به دگرگوني در همه زمينه هاي انديشه و فعاليت انساني نياز دارد، وي مفهوم نوسازي را اينگونه توضيح مي دهد: جنبه هاي اصلي نوسازي، «شهري شدن، صنعتي شدن، دنياگروي، آموزش و دسترسي به وسايل ارتباط جمعي كه از لحاظ تاريخي بهم وابسته بوده و هيچگاه به صورت جسته و گريخته و از هم گسيخته پيش نمي آيند». وي معتقداست كه «نوسازي از جنبه روان شناختي نيازمند دگرگوني بنيادي در ارزشها ، رويكردها و چشمداشتها» بوده و از لحاظ فكري مستلزم «گستردگي وسيع دامنه دانش انسان درباره محيطش و پراكندگي اين دانش در سراسر جامعه از رهگذر افزايش روز افزون سواد، ارتباطات توده گير و آموزش مي باشد». همچنين نوسازي از جنبه جمعيت شناختي «نيازمند دگرگوني در الگوهاي زندگي و افزايش شاخص اميد بقاء و تندرستي، فزوني تحرك شغلي، عمودي و جغرافيايي بويژه رشد شتابان جمعيت شهري در برابر جمعيت روستايي مي باشد». به اعتقاد وي از نظر اقتصادي نوسازي به اين گرايش دارد كه يك نوع تنوع درفعاليت پديد آيد، چندان كه مشاغل ساده و محدود جايشان را به مشاغل پيچيده و گوناگون مي دهند، سطح مهارت شغلي بس بالا مي رود، نرخ سرمايه نسبت به كار، افزايش مي يابد، كشاورزي بازار جاي كشاورزي معيشتي را مي گيرد، اهميت كشاورزي در برابر فعاليت‌هاي بازرگاني، صنعتي و غير كشاورزي ديگر كاهش مي يابد. گسترش پهنه جغرافيايي فعاليت اقتصادي و تمركز چنين فعاليتي در سطح ملي و پيدايش يك بازار ملي، منابع ملي سرمايه و نهادهاي اقتصادي ملي ديگر، ازپيامدهاي نوسازي اند (هانتينگتون،1382: 53-55).

آلموند وپاول، مشاركت را از ويژگيهاي انسان نوگرا مي دانند و نوگرايي را روندي از تغيير رفتار تعريف مي كنند:«كه به وسيله آن مردم بيشتر به سوي روابط علّي مشاهدات محيط اطراف خود نايل مي آيند و اين تغيير رفتاري است كه به دنبال توسعه تكنولوژي و گسترش علوم و آموزش و وسايل ارتباط جمعي رخ مي دهد . ليپست تأكيد مي كند: در كشورهاي فقير كه تازه درجريان نوسازي قرارگرفته اند ورود وسايل جديد حمل ونقل و ارتباطات و در پي آن آشنايي با شيوه هاي بهتر زندگي، نارضايتي را در افراد پايين جامعه بارور ساخته و آنان رابه سمت افراط گرايي سياسي سوق مي دهد (سو، 1380 : 68 – 69 ). هانتيگتون، افزايش مشاركت سياسي درجوامع دستخوش نوسازي را نتيجه افزايش آگاهي هاي گروههاي مختلف جامعه مي داند به طوري كه تمام اين گروهها «از كهنه و نو گرفته تا سنتي و نوين بيش از پيش از وجود خود به عنوان گروه و از داعيه ها ومصالح گروهي شان در برابر گروههاي ديگر آگاهي يافته و اين آگاهي، انسجام، تشكل و فعاليت فزاينده آنان را درپي مي آورد». (هانتينگتون،1370 : 61) هانتينگتون توضيح مي دهد كه عمده ترين ابزارنهادي براي سازمان دادنِ گسترشِ مشارکتِ سياسي، احزاب سياسي و نظام حزبي اند اما در يك نظام سياسي بسيار سنتي، نخبگان كشور معمولاً مي كوشند تا از پيدايش احزاب جلوگيري كنند و «سركوبي فعاليت حزبي طي يك دوران دراز ممكن است كه پس از به پايان رسيدن فرمانروايي اقتدار گرايانه، نيروهايي را با قدرت انفجاري آزاد سازد و همين كه احزاب زيرزميني يا نيمه مخفي از پناهگاهشان، بيرون آمدند آهنگ اشتراك سياسي به سرعت اوج مي گيرد تا اينكه گروههاي مختلف جامعه را درگير ساخته و آنگاه كه همه را در گير ساخت به شكل يك انقلاب رخ مي نمايد (هانتينگتون ، 1370 : 577-589).

عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی در بخش خلاصه فرضیات پژوهش خود با توجه به نظريات مطرح شده در باب تأثير نوسازي بر افزايش مشاركت سياسي در كشورهاي دستخوش نوسازي، به ارائه فرضيات متناسب با موضوع تحقيق و همچنين عناويني از مصاديق يافت شده در ايران عصر پهلوی اول پرداخت:

نظريه:

هانتينگتون: هنگامي كه دولت در يك جامعه سنتي با هدف پيشرفت و ترقي قلمرو خود شروع به نوسازي ساخت‌هاي اقتصادي و اجتماعي مي نمايد، دگرگوني هاي اجتماعي و اقتصادي  ناشي از اين نوسازي، شامل شهري شدن، بالا رفتن سطح سواد و آموزش، صنعتي شدن ، توسعه وسايل ارتباط جمعي و … دامنه آگاهي‌هاي سياسي مردم را گسترش  داده و درخواستهاي سياسي را چند برابر مي سازند و گروه‌هايي از جامعه را مشتاق دخالت در سياست مي نمايند. در اين هنگام چون نهادهاي سياسي موجود، هچنان به عملكرد سابق خود ادامه داده و در نتيجه از پاسخگويي به نيازهاي جديد مردم ناتوان مي مانند، عده اي در پي آن بر مي آيند تا با اقدامي انقلابي، نظام سياسي كهن را، به نظام سياسي نو كه پاسخگوي نيازهاي جديد جامعه باشد مبدل سازند (هانتينگتون،11,22,23:1370).

فرضیه: بين نوسازي‌هاي انجام شده دردوران پهلوی اول به طرق مختلف از جمله بالا رفتن سطح سواد و آموزش و توسعه وسايل ارتباط جمعي، و بالا رفتن سطح آگاهيهاي سياسي مردم و از اين طريق  وقوع جنبش ملي شدن نفت ارتباط وجود دارد .

مصاديق در ايران عصرپهلوی اول: نوسازيهاي اجتماعي و اقتصادي انجام شده در دوران پهلوی اول، ساخت اداري و بروكراسي ايران،  ساخت ارتش و نيروي نظامي ايران، برقراري نظام دادگستري و ايجاد دستگاه نظامي و پليسي در سطح كشور، وضع سياستهاي حمايتي گمركي، بهبود در زمينه راهسازي وايجاد راه آهن سراسري، ايجاد نظام اداري، آموزشي وحقوقي نوين به جاي نهادهاي سنتي، اصلاحات ارضي، ايجاد مناسبات كشاورزي تجاري وگسترش بازارهاي ملي گسترش صنعت نساجي، گسترش صنعت برق، تبديل كارگاه‌هاي كوچك نساجي به كارخانجات بزرگ، احداث نخستين سازمان پستي و مسافربري هوايي، احداث كارخانه هواپيما سازي، تأسيس اداره كل صحيه به منظور تأمين بهداشت عمومي، تأسيس سازمان پرورش افكار، تأسيس بانك رهني براي تأمين مسكن، نوسازي در جهت زيبا سازي پايتخت و شهرهاي ايران و اعمال مقررات راهنمايي و رانندگي و  …رشد آگاهي سياسي: آشنايي با مفاهيم استبداد ، ملت ، قانون . درخواستهاي سياسي: قانون و ملي كردن صنعت نفت . (ر.ک. تجزيه وتحليل داده ها)

نظريه:

هانتينگتون شهر را كانون مخالفت دردورن كشور و طبقه متوسط شهري، شامل روشنفكران، صاحبان حرف و بازرگانان را كانون مخالفت در درون شهر مي داند. او معتقد است كه اين طبقه بر اثر بر طرف شدن نيازهاي اصليش، اكنون متوجه نيازهايي بالاتر شده وبرطرف نشدن اين نيازها سرخوردگي ازجامعه ومخالفت با وضع موجود را در پي مي آورد(هانتينگتون، 1370 : 535 و 539).

فرضيه: بين نوسازيهاي انجام شده در دوران پهلوی اول وشكل گيري و گسترش يك طبقه متوسط شهري جديد که خواهان مشاركت سياسي در جامعه شده و به تبع آن  وقوع جنبش ملي شدن نفت در ايران ارتباط وجود دارد.

مصاديق در ايران عصر پهلوی اول: افزايش شمار روشنفكران و بازرگانان ( طبقه متوسط شهري ) ايران در نيمه دوم قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم.

نظريه:

هانتينگتون: دگرگونی شتابان اقتصادي و اجتماعی، درجامعه دستخوش نوسازي، ثروتمندان نوكيسه اي را پديد مي آورد كه با سامان سياسي موجود كاملاً سازگار و همرنگ نيستند و قدرت سياسي و مقررات اجتماعي را خواستارند كه با موقعيت اقتصادي آنان تناسب داشته باشند. اين گروه به برخي مزاياي نمادين يا مادي نياز دارند كه تنها از طريق درخواست‌هاي سياسي مي تواند به اين مزايا دست يابد (هانتينگتون،1370 : 78-79).

فرضيه: بين نوسازيهاي انجام شده در دوران پهلوی اول که منجر به تشكيل وگسترش ثروتمندان جديد خواهان مشاركت سياسي درجامعه شده و به تبع آن وقوع جنبش ملي شدن نفت ارتباط وجود دارد .

مصاديق در ايران عصرپهلوی اول: ثروتمندترشدن بازرگانان ايراني در نيمه دوم قرن نوزدهم و افزوده شدن برتعداد آنان به علت اصلاحات و نوسازيهاي انجام شده در اين دوران .

نظريه:

هانتينگتون معتقد است كه عمده ترين ابزار نهادي براي سازمان دادن گسترش اشتراك سياسي احزاب سياسي و نظام حزبي اند . (هانتينگتون،1370 : 577-589 )

فرضيه: بين نوسازيهاي انجام شده دردوران پهلوی اول و شكل گيري احزاب سياسي در ايران درپيش از جنبش ملي شدن نفت در ايران ارتباط وجود دارد .

مصاديق در ايران عصرپهلوی اول: گسترش احزاب سياسي از جمله حزب توده در اين دوران .

وی در بخش تجزیه و تحلیل اطلاعات پژوهش به نتایج آزمون فرضيه هايی که در اين قسمت مصداق دارد به قرار زير پرداخت:

دکتر فاضل در بخش پایانی سخنان خود گفت: جريان نوسازی ارتش، در اين دوران ضرورت تدوين نظام‌نامه و مقررات مربوط به آن راپيش آورد، و اين ضرورت پهلوی اول را متوجه نياز به اقداماتی گسترده تر کرد، در نتيجه برای پيشبرد اين اهداف دست به اقدامات گسترده ای در رابطه با نوسازی ارتش زد که به قرار زير می باشد:

نوسازي در ارتش و ایجاد ژاندارمری و تاسیس دانشکده افسری، ایجاد شهربانی؛ در سال 1313 تشكيلات ارتش از 4 قسمت مجزا به شرح زير تشكيل مي شد : 1 – وزارت جنگ؛ 2 – اركان حزب كل قشون؛ 3 – تفتيش نظامي كل قشون؛ 4 – تفتيش مالي و مباشرت كل قشون (ايوانف ;  1356 : 68)؛ خدمت نظام وظيفه اجباري؛ تسلط نظاميان بر ايلات و عشاير؛ در بهمن ماه سال 1306 به موجب قانوني كه به تصويب مجلس رسيد، گرفتن شناسنامه اجباري گرديد. در قانون 1306 تصريح شده بود كه پس از يكسال از تاريخ تأسيس دفتر شعب سجل احوال، در هر شعبه كليه سكنه قلمرو آن شعبه بايد داراي ورقه هويت باشند؛ سيستم جديد حقوقي و قضايي: روحانيون در زمان ناصر الدين شاه توانسته بودند از اجراي مقررات ثبت اسناد جلوگيري كنند، چون انتقال وثبت ممهور كردن اسناد برعهده علما بود و مقررات وضع شدن مغاير با خواست آنان بود. (اردكاني 1357 :170 ؛خليلي خو 1373: 154).

در بهمن ماه 1305 علي اكبر داور كه به سمت وزارت عدليه منصوب شد ابتدا تشكيلات قضايي را در تهران منحل نمود، و مجلس نيز با تصويب لايحه اي اختيارات ويژه‌اي براي اصلاح قوانين و تشكيلات قضايي به وي تفويض كرد؛ در ارديبهشت 1306 عدليه جديد افتتاح و قوانين آزمايشي كه كميسيون پيشنهادي مجلس به تصويب رسانيده بود به اجرا گذاشته شد. در تشكيلات جديد قضات از بين روحانيون  و تحصيلكردگان جديد كه با مسائل حقوقي آشنا بودند انتخاب گرديدند(خليلي خو 1373: 154 )؛ در بهمن ماه 1305 علي اكبر داور كه به سمت وزارت عدليه منصوب شد ابتدا تشكيلات قضايي را در تهران منحل نمود، و مجلس نيز با تصويب لايحه اي اختيارات ويژه اي براي اصلاح قوانين و تشكيلات قضايي به وي تفويض كرد؛ در ارديبهشت 1306 عدليه جديد افتتاح و قوانين آزمايشي كه كميسيون پيشنهادي مجلس به تصويب رسانيده بود به اجرا گذاشته شد. در تشكيلات جديد قضات از بين روحانيون  و تحصيل كردگان جديد كه با مسائل حقوقي آشنا بودند انتخاب گرديدند.

ايوانف مي نويسد: «تقسيمات كشوري ايران به منظور تقويت حكومت مركزي تهران، و محدود ساختن حقوق و اختيارات استانداران و فرمانداران كه استانهاي عمده و مهم كشور را اداره مي كردند تغيير يافت. بر طبق قوانيني كه در سالهاي 1316 و 1317 به تصويب مجلس دوره يازدهم رسيد، ايالتهاي كشورمنحل و ايران به 10 استان و 49 شهرستان تقسيم شد و هر شهرستان نيز به بخشهايي تقسيم گرديد. ديگر مانند سابق خانهاي صاحب قدرت و نفوذ، در پستهاي استانداري و فرمانداري قرار نگرفتند بلكه كساني به اين سمتها و پستها گمارده شدند كه مورد اطمينان پهلوی اول بودند». ( ايوانف، 1356 : 69 )؛ انحصار  تجارت خارجي «اتاتيسم»  تا سال 1309ش /1930م وجه مشخصه بارز بازرگاني خارجي ايران آن بود كه دولت خود در اين بخش دخالت مستقيم نداشت ولي از اين زمان در اين زمينه دگرگوني هايي حاصل شد و طولي نكشيد كه تمام معاملات ارزي و بازرگاني خارجي در انحصار دولت درآمد؛ نظام نوين تعليم و تربيت: از 1304 به بعد، مكتب خانه هاي قديمي با توسعه مدارس جديد، تعطيل روحانيون از آموزش رسمي حذف شدند. كساني مي توانستند به تعليم و تربيت ادامه دهند كه از كسوت روحانيت خارج شده و ضوابط وزارت فرهنگ را بپذيرند.

عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی در پایان سخنان خود با اشاره به این پرسش که آیا جنبش ملی شدن نفت متاثر از اقدامات اجتماعی و اقتصادی پهلوی دوم به پیروزی رسید یا نه، گفت: متاسفانه نه، به پیروزی نرسید به دلیل این که زیرساخت ها هنوز براساس نظام سلطانی بود و شاه فکر می کرد که نوسازی اقتصادی است که کشور و آینده را خواهد ساخت. آینده را زمانی می توان خوب تصور کرد که نهاها پا به پای هم رشد و توسعه یابند، نهادها به صورت نظامند با همدیگر ارتباط متقابل دارند که موجب توسعه پایدار در کشور می گردد. قدرت انحصاری افراد را تخدیر می کند و از واقعیت ها جاری دور می کند.

وی در ادامه افزود: قدرت های خارجی بعد از سقوط رضاشاه مجددا وارد عمل شدند، چون نهادهای دموکراتیک وجود نداشت و دوباره فرزند رضاشاه به قدرت رسید. همچنین کنسرسیوم نفتی آمد که باعث شد این بار زیر چتر استکبار امریکا برویم و 25 سال نفت ایران غارت شده و رژیم به شدت وابسته ای موجودیت بیابد. رژیمی که خط مشی های آن توسط آمریکایی ها تعیین می شد.

و چنین شد که جنبش ملی شدن صنعت نفت به ثمر ننشست و متاسفانه جنبش های بعدی نیز به همان سرنوشت دچار شدند و این مسائل ناشی از عدم وجود توسعه سیاسی به تناسب رشد و نوسازی اجتماعی و اقتصادی در کشور بود. به همین دلیل بر این باورم که ابتدا روشنفکران دنبال شعار توسعه سیاسی نباشند، هر چقدر نظام نوسازی قوی تر گردد و سلطه نظام سلطانی کم تر می شود. آرزوی ما این باشد که نوسازی اجتماعی و اقتصادی قوی تری در جامعه صورت گیرد و سپس شاهد رونق فضای آزاد و توسعه سیاسی در کشور باشیم.

در پایان این نشست پرسش های متعددی از سوی برخی از علاقه مندان حاضر در نشست مطرح شد که سخنران با ارائه توضیحات کافی به پاسخگویی آن ها پرداخت.

*تهیه گزارش