مقدم سلیمینشست «نقد جامعه شناخت طرح های جامع شهری پیش از انقلاب» گروه جامعه شناسی شهر و مطالعات منطقه ای انجمن جامعه شناسی ایران روز یکشنبه 19 دی ماه 1395 در سالن کنفرانس انجمن جامعه شناسی ایران با حضور محمد سالاری و فرشید مقدم سلیمی برگزار شد.

خلاصه‌ای از بحث‌های یکی از سخنرانان این نشست را در ادامه می‌خوانید.

چند آموزه از طرحهای شهری جامع دهۀ چهل

فرشید مقدم سلیمی

از اولین طرح‌های جامع در کشور که در دهۀ 1340 تهیه شده‌اند، تاکنون بسیار انتقاد شده است. برخی از این نقدها به‌جا بوده‌اند و اما نه همۀ آنها. بعضی‌ نقدها هیجانی بوده‌اند و آنها معمولاً نقد به نظام سیاسی حاکم را تسری داده‌اند به برنامه‌های خاصی که در آن دوره تهیه شده‌اند. البته یک روش این است که طرحهای شهری را در ارتباط با نظام سیاسیِ حاکم بازخوانی کنیم اما در چنین خوانشی، منطق درونی نهادهایی مانند دانشگاه و شرکتهای مشاور خصوصی را با منطقِ دستگاهِ دولت نباید یکی گرفت. در مقابلِ نقدهای مخالفِ هیجانی، دفاع و قدردانی هیجانی و نوستالژیک هم ممکن است که ظاهراً نسلی که قبل از انقلاب را تجربه نکرده بیشتر در خطرِ این سوگیری است. در این جلسه با آگاهی از این گرایش‌ها، قصد من این است که از موارد قابل دفاع در دو مورد از طرح‌های نسل اول دفاع کنم. بدون شک این دفاع به معنی نادیده‌گرفتنِ ایرادهای آن طرح‌ها نیست.

به طور کل، در برابر این طرحها دو نگاهِ سنجشگرانه می‌توانیم طرح کنیم. یکی نقد ریشه‌ای و مبتنی بر آرمان‌ها است که بنیان‌های نظری، روشی و ارزشیِ طرحها را مورد پرسش قرار می‌دهد. مثل اینکه نهادهای ما الگوهای استعماری برنامه‌ریزی را وارد کشور کردند، ماهیت برنامه‌ریزی در کشور ما باید متفاوت می‌بود، ما اساساً به شرایط امکان برنامه‌ریزی در این کشور آگاه نبودیم و لذا برنامه‌هایی که تهیه کردیم کمتر از انتظار اجرایی شدند. از این منظر به نظر می‌رسد هنوز هم ما در چنین وضعیتی قرار داریم. این نگاه می‌گوید ما تا نظریۀ دولت نداشته باشیم نه می‌توانیم برنامه‌ریزی موفق داشته باشیم و نه می‌توانیم علل شکست برنامه‌ها را توضیح دهیم.

حال آیا این سخن‌ها به این معنا است که در مرحله کنونی اساساً برنامه‌ریزی ممتنع است؟ البته که چنین نیست. به دلایل عملی دائم باید برنامه‌ریزی کنیم. پس در کنار آن کارهای اساسی، کار دیگری که می‌شود کرد پیشنهادهای جزیی برای بهبود طرحهای کنونی است. در این راستا می‌توان طرح‌های قدیمی را مطالعه کرد و از آنها آموخت. موضع دوم همین است و در این نشست محصول چنین مطالعه‌ای ارائه می‌شود.

من دو طرح جامع نسل اول را برای مطالعۀ موردی انتخاب کرده‌ام که طرح‌های تبریز و تهران اند.[ii] در طرحِ جامعِ تهران، انسجامِ طرح را اصل دیگری برقرار می‌کند و آن مدرن‌سازی و اعیانی‌سازی شهر است. در اینجا منظور این است که ما با این اصل موافقیم یا مخالف. منظور این است که یک اصلی وجود دارد که به طرح انسجام می‌دهد.[iv]

مطالعاتِ جمعیتیِ طرح جامع اولِ تهران را موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران انجام داد. پیش‌بینی اولیۀ این موسسه برای جمعیتِ شهر در افق طرح (سال 1370)، بین 12 تا 16 میلیون نفر بود اما ابراز امیدواری شده بود که «با اجرای قوانین و مقررات قاطع و مناسب می‌توان» جمعیت شهر را بین 8 تا 10 میلیون نفر محدود کرد. جمعیتِ تهران در سال 1345، 7/2 میلیون نفر بود و طرح جامع در سال 1346 تهیه می‌شد. در این زمان وزارت نیرو اعلام کرد که منابعِ آبی تهران حداکثر برای 4 میلیون نفر است و توسعۀ شهر برای جمعیتِ بالاتر عملی نیست. نقل شده است که اختلافِ بین مشاورِ طرح و وزارت نیرو بر سر تعیینِ جمعیتِ شهر حل نشد تا اینکه موضوع طی گزارشی برای شاه ارسال شد. شاه نیز جمعیتِ 5/5 میلیون نفر را تعیین کرد. به این ترتیب رقمی که مورد قبول مشاور نبود از بالا به مشاور «ابلاغ» شد. اما مشاور در این زمان که به تبعاتِ این تصمیم کاملاً آگاه است، موضعِ تخصصیِ خود را در گزارشها درج می‌کند: «تصمیم دولت بر تحدید جمعیت تهران به 5/5 میلیون نفر از نقطه نظر اهمیت آن اقدام بی سابقه می‌باشد. مهندسین مشاور کاملاً به احوال و موجبات اخذ این تصمیم آشنا بوده ولی لازم می‌داند که مشکلات و اهمیت این تصمیم خطیر را تأکید کرده و در عین حال طرق مختلف حصول این مقصود را ارائه دهند». در ادامه مشاور چند پیشنهاد ارائه می‌کند که عملی‌نبودنِ برخی از آنها محرز است. چند مورد از پیشنهادهای مشاور به شرح زیر است:

  1. معکوس‌ کردنِ جریان مهاجرت به تهران: در سال 45 سالانه 90 هزار نفر از شهرستانها به تهران مهاجرت کرده‌اند. تا سال 1370 این جریان باید معکوس شود به طوری که سالانه 25 هزار نفر از تهران به شهرستانها مهاجرت کنند.
  2. در سال 1345، 40 درصد جمعیت کشور، شهرنشینِ است. این میزان در سال 70 به 60 درصد خواهد رسید و طی این 25 سال، 10 میلیون نفر از دهات به شهرها مهاجرت خواهند کرد. در سال 45 تهران قطب اصلی جذب جمعیت است بنابراین باید مراکز شهری مناسبی به وجود آید که این جمعیت را جذب کند.
  3. سیاست‌های مالیاتی برای کاستن از قدرت جاذبۀ تهران: عوارض و مالیاتهای محلی در تهران مأخذ سرمایه‌گذاری دولت در این شهر شود.
  4. نیاز به نیروی کار: اگر جمعیت تهران در سال 70 در حد 5/5 میلیون محدود شود این شهر 8/1 میلیون کارگر خواهد داشت در حالی که بر مبنای دورنمای اقتصادی و اشتغال در آن سال تهران به 2/2 میلیون کارگر احتیاج خواهد داشت. (مرحلۀ 1، تدوین ایدۀ کلی، جلد اول)

در ادامه مشاور باز تأکید می‌کند: «برای حصول هدف این سیاست یعنی تحدید جمعیت تهران به 5/5 میلیون نفر دولت و شهرداری وظیفۀ مشکل و پیچیده‌ای در پیش دارند که کمتر دولتی در دنیا از عهدۀ انجام آن برآمده است. تنها با اقدمات فوری و حاد می‌توان به هدف دولت در تحدید جمعیت تهران نائل گردید و امید می‌رود که موفقیت دولت ایران در رسیدن به این هدف سرمشقی برای سایر ممالک در حال توسعه باشد.»


[ii] برای این منظور طرح پیشنهاد می‌کند یک «برنامۀ توسعه و اصلاح مرکز شهر» تهیه شود که سه هدف را دنبال کنند: الف- احیای مرکز شهر و تثبیت اهمیت گذشتۀ آن ب- ایجاد مراکز فرهنگی متناسب با تحولات اقتصادی و اجتماعی آیندۀ شهر ج- تأمین فضای سبز کافی. به طور مشخص‌تر هم طرح چند پیشنهاد اجرایی مانند ایجاد بوستانها، پارکینگها، و ایستگاههای آتش‌نشانی در مرکز شهر و اطراف بازار دارد. همچنین طرحهای ویژه‌ای برای محوطه‌های تاریخی شهر مانند مسجد کبود، احیای پل‑بازارها و ارگ پیشنهاد می‌شود.

[iv] جالب اینکه پس از گذشتِ 50 سال، در طرح جامعِ سومِ تبریز که در سال 1394 تهیه شده است هنوز پیشنهاد جنگل‌کاری در اطراف شهر طرح می‌شود در حالی که طبق اطلاعات وزارت نیرو 45 درصدِ آبِ شهرِ تبریز از میاندوآب در 180 کیلومتری تأمین می‌شود. حال این طرحِ جامع در انتظارِ احداثِ خط لولۀ دومِ انتقال آب از میاندوآب است. ضمناً این طرح یک فصل مطالعاتِ محیط زیستی هم دارد. این شواهد هم عدم انسجام را نشان می‌دهد و هم عدم توجه به وجوه ارزشیِ برنامه‌ریزی را. یعنی طرحی که هم مطالعات محیط زیستی دارد و هم قرار است عدالت منطقه‌ای را بهبود بخشد، با اسرافِ آب در مرکز مشکلی ندارد و بر انتقالِ بیشترِ آب از پیرامون هم صحه می‌گذارد.

[v] طرح جامع تهران، مرحلۀ 1، تدوین ایدۀ کلی، جلد اول، ص. 12-5