گروه علمی- تخصصی جامعهشناسی صنعت انجمن جامعهشناسی ایران که از سال 1382 با همت دکتر ابراهیم فیوضات و دیگر همکاران ایشان، به فعالیت مشغول بوده؛ چند ماهی است که دور جدیدی از کار علمی و پژوهشی خود را با مدیریت محمد مبارکی، دانشجوی دکتری دانشگاه شهید بهشتی آغاز کرده است. نخستین نشست این گروه در دوره جدید فعالیتش، به سخنرانی دکتر مریم نهاوندی، عضو هیأت علمی گروه برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشگاه تهران، اختصاص داشت. دکتر نهاوندی در این جلسه که در دوازدهم خرداد ماه سال جاری برگزار شد، موضوعی با عنوان "تعادل کار و زندگی" را مورد بررسی قرار داد.
او بحث خود را اینگونه آغاز کرد: از زمانی که آمریکا حرکتی را به سمت تولید و مصرف انبوه آغاز کرد، در فضاهای کاری، تفاوتهای قابل ملاحظهای رخ داد. در واقع در آن زمان، تولید انبوه کالاها مستلزم ساعات زیاد کار کارگران بود و در چنین شرایطی، زمانی برای مصرف کالاهای انبوه تولید شده، توسط همین کارگران به عنوان اعضای جامعه، وجود نداشت و در نتیجه بازار کالاها با رکود مواجه میشد. به همین دلیل، به تدریج از حدود سال 1920، تلاش شد فرآیندی به کار گرفته شود که طی آن، بتوان ضمن تولید کالای زیاد، ساعات کاری کارگران را نیز به نحوی کاهش داد که تعادلی میان کار و زندگی آنها ایجاد شود. این روند در سالهای بعد همچنان پی گرفته شد تا جایی که کمکم بحث شغل و حرفه به عنوان career و نه job مورد توجه قرار گرفت.
وی افزود: در چنین فرآیندی، به تدریج کار و زندگی به شدت با هم آمیخته شدند و فضای جدیدی را به وجود آوردند؛ چنانکه اکنون حتی به راحتی نمیتوان کار و فراغت را از هم جدا کرد. به عنوان مثال، در شرایط فعلی، ما ممکن است در اینترنت به دنبال مطلبی در رابطه با کار و حرفه خود بگردیم و در عین حال، مانند اوقات فراغت، قهوهای بخوریم و به موسیقی گوش دهیم. از سوی دیگر، ما عموماً بر این باوریم که کار میکنیم برای زندگی و نه زندگی برای کار؛ ولی به هرحال، در روند زندگی خود، کار زیادی را تجربه میکنیم و گرچه کار میکنیم تا به لذت و خوشی برسیم یا در زمان فراغت به کارهای دیگری بپردازیم، اما میخواهیم که از کارمان هم لذت ببریم.
نهاوندی در ادامه بحث خود گفت: تحولات اقتصادی و اجتماعی جدیدی که در جوامع به وجود آمده، نگرانیهای زیادی به ویژه در خانواده موجب شده است؛ چرا که وقتی کسی زیاد کار میکند، اولین افرادی که نگران او شده و نسبت به این روند معترض میشوند، اعضای خانوادهاش هستند. در چنین شرایطی، دولتها پیوسته سعی میکنند امکاناتی را در نظر بگیرند تا کارکنانی خشنود، بشاشو با بهرهوری بالا داشته باشند. از اینرو، آنها به شیوههای مختلف، در جهت ایجاد تعادل میان کار و زندگی تلاش میکنند. در همین راستا، مثلاً در ایرلند، یک روز با عنوان روز "تعادل بین کار و زندگی" نامگذاری شده و در آمریکا نیز یک ماه را ماه "کار و خانواده" نام نهادهاند.
وی افزود: در این رابطه، ابتدا موضوع کارگر مطرح شد ولی بعدها به این نتیجه رسیدند که این دید که در آن، تنها به فرد توجه میشود نگاهی صرفاً روانشناختی و ناقص است و سازمان نیز باید در نظر گرفته شود. در ادامه، چند سال قبل موضوعی با عنوان "نردبان کار و زندگی" مطرح شد. در این طرح، فرد به عنوان پایه راست و سازمان پایه چپ نردبان فرض میشد و میگفتند اگر قرار باشد صعودی از این نردبان در کار باشد، باید پایههای راست و چپ تعادل داشته باشد. این در حالی است که بعد از مدتی، یعنی حدوداً پس از سال 2005، گفته شد که باید سطح دید را فراتر کرده و جامعه نیز در نظر گرفته شود. در نتیجه، سطح تحلیل از حالت دوگانه، به شکلی سهگانه تغییر کرد. در طرح جدید، از یک سو، در سطح خرد، ویژگیهای شخصیتی، تأهل، پایگاه اجتماعی و اقتصادی فرد و میزان درآمد او مطرح است. در سطح میانی، به سازمان، مدیریت، پایه شغلی و ... توجه میشود و در سطح کلان نیز این موضوع مورد بررسی قرار میگیرد که در اثر فعالیت افراد و سازمانها، جامعه چگونه حرکت کرده، به چه سمتی پیش میرود و چه سیاستهایی را در پیش میگیرد. در واقع، مشکل بررسی دو بعدی این بود که اگر کسی نتواند برنامه کار و زندگی خود را با هم تنظیم کند، استرسی به او و اطرافیانش وارد میشود که میتواند گریبانگیر جامعه شود.
نهاوندی همچنین یادآور شد: در سالهای بعد از1920 در آمریکا، تلاش شد بر اخلاق کاری افراد تأثیر گذاشته شود. بر این اساس، این حس به کارگران القاء شد که شما کار میکنید و نهایتاً پولی را که به دست میآورید تا آن را صرف کالاهایی کنید که دوست دارید. بدین ترتیب، به تدریج افراد را برای پول و مصرف حریص کردند تا فراموش کنند که چه ساعات سختی را به کار مشغولند. در این شرایط، این شعار ترویج شد که "ما کار میکنیم تا زندگی بهتری داشته باشیم" ولی پس از مدتی، این مسأله نیز مطرح شد که گاهی سالیان زیاد کار میکنیم و بالاخره وقتی به آنچه که میخواهیم میرسیم که دیگر زمان لذت بردن از آن را نداریم. بنابراین استرسهایی که از آن بحث شد، نه فقط در مورد کارگران که به سایر افراد جامعه، از قبیل یقه سفیدان و مدیران نیز وارد میشد. به همین دلیل، در طول دهه گذشته، در همه نقاط دنیا، خشونت، غیبت در کار، درخواست غرامت و ... افزایش یافت.
استادیار دانشگاه تهران در این بخش از سخنان خود، به پژوهشی اشاره کرد که در همین رابطه در آمریکا و در مورد خانوادههایی که در آنها پدر و مادر هر دو شاغلاند، انجام شده است. او گفت: بر اساس نتایج این تحقیق، 40 درصد والدین در خانوادههای متوسط آمریکایی، دستکم سه ساعت بیشتر از زمان مقرر در محل کار خود حضور دارند و60 درصد باقیمانده، کار را با خود به خانه میآورند. بر این اساس، کار در محیطهای این خانوادهها تسلط پیدا کرده و در نتیجه، نظارت بر خانواده کاهش مییابد. در پی این امر، برخوردهای میان اعضای خانواده تشدید شده و امور خانه به صورت نابرابری تقسیم میشوند. در این خانوادهها معمولاً مسئولیت سنگین امور منزل و نگهداری فرزندان بر دوش زنان افتاده، از نقش مؤثر مردان در خانواده کاسته میشود و به تدریج آنها فقط به عنوان تأمین کننده مخارج شناخته میشوند.
وی همچنین گفت: بر اساس مطالعات صورت گرفته، کسانی که مشاغل پر استرس دارند، سه برابر بیش از دیگرانی که شغل استرسزا ندارند، در معرض آسیبهای فیزیکی قرار گرفته و بیشتر بیمار میشوند. از سوی دیگر، افرادی که مشاغل پر استرستری دارند، معمولاً زودتر کارشان را ترک میکنند. در عین حال، زنها بیشتر از مردان در محیط کار استرس دارند که این امر میتواند به دلیل مشکلات راهیابی به کار، اختصاص مشاغل ثانویه (کمدرآمد) به آنها و مسئولیت نگهداری از فرزندان و والدین باشد. این خانمها گاهی خود را بازنشسته میکنند تا تعادل بین کار و زندگی را برقرار کنند و از استرسهای خود بکاهند و برای این مورد، آنها عموماً راحتتر از مردان میتوانند تصمیم بگیرند.
دکتر نهاوندی ادامه داد: در این زمینه، یکی از امتیازاتی که کارفرمایان دولتی در کشور ما، برای کارگران قایلاند این است که به پدر یا مادری که بچه زیر شش سال دارد امکانات خاصی میدهند تا در حفظ تعادل کار و زندگی آنها موثر باشد اما نکته اینجاست که زنان بیشتر از این امکانات استفاده میکنند و این امر نشان میدهد که آنها دائماً در حال تعدیل کردن مسئولیتهای خود هستند؛ چرا که به خصوص در کشورهایی مانند ایران، همواره این نگرانی برای زن وجود دارد که مسئولیت شغلی بر وظایف خانوادگیاش تأثیر گذارد. تلاش دائم برای حفظ این تعادل در زندگی روزمره، موجب بروز استرسهایی میشود که نهایتاً به کاهش بهرهوری، مشکلات بدنی و ذهنی، نپذیرفتن مسئولیتهای شغلی، افزایش احساس بیعدالتی، تغییر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی به کالاهای مادی، کاهش وفاداری و تعهد به سازمان، افزایش تنشهای خانوادگی و مشکلات زناشویی میانجامد.
سخنران این نشست گروه جامعهشناسی صنعت، در بخش دیگری از بحث خود به راهحلهای این مشکل پرداخت و در این باره گفت: برای ایجاد تعادل در کار و زندگی فرد، معمولاً دولتها قوانینی را وضع میکنند، مانند قوانین مرخصیهای خانوادگی و پزشکی که در هر کشوری، بر اساس اهمیتی که برای سلامت فرد وجود دارد، این مرخصیها در نظر گرفته میشوند. به عنوان مثال، در این زمینه در آمریکا بعد از سال 1990، دوازده ساعت در هفته مرخصی با حقوق برای مواردی مانند شرکت والدین در انجمن اولیاء و مربیان مدرسه فرزندان در نظر گرفته شد. قانون دوم، مربوط به مرخصیهای مربوط به نیازهای جزئی است که مثلاً فردی که مادربزرگ بالای شصت سال دارد، اگر خواست، بتواند برود و غذایی برای او آماده کند. در عین حال، اگر کارگری در زمان تعطیلات رسمی سال کار کند، حقوقش 5/1 برابر خواهد بود. قانونهای دیگری مثل ساعات کار، دستمزد و قانون مربوط به ناتوانیهای کوتاهمدت و بلند مدت وجود دارند که اگر برای فرد مشکلی ایجاد شد، این امکان برای او در نظر گرفته شود که بتواند دوباره سر کار خود بیاید و کس دیگری جای او را نگیرد.
وی ادامه داد: در کشوری مانند آمریکا، با وجود قوت قانونهایی که ذکر شد، مواردی مانند مرخصی زایمان، پرداخت دستمزد ایام بیماری و مرخصی ایام شیردهی به نوزاد، در مقایسه با دیگر کشورهای پیشرفته بسیار ضعیف است. مرخصی زایمان در آمریکا تنها 8 هفته است؛ در حالی که مثلاً در ایران 6 ماه مرخصی برای زنان در نظر گرفته میشود و اینکه فرد در این مدت حقوق بگیرد یا نه، به عهده کارفرماست. از سوی دیگر، در 65 کشور دنیا، قوانینی خاصی برای مرخصی با حقوق پدرانی که فرزندان زیر شش سال دارند، در نظر گرفته شده است. طبیعی است که در این جوامع، برای پدر نیز مانند مادر در قبال فرزندان مسئولیت تعریف شده و بدین ترتیب، استرس زنان به خاطر مسئولیت نگهداری از بچهها کمتر میشود.
نهاوندی در پایان به ذکر پیشنهاداتی برای بهبود وضعیت ایران در این زمینه پرداخت و گفت: در سطح خرد و فردی، میتوان شرایطی را در نظر گرفت که به تقویت اهداف و برنامههای افراد برای ایجاد تعادل در کار و زندگی بیانجامد. طی این برنامهها، از یک سو، فرد باید بتواند در فعالیتهای اجتماعی، انجام اموری منزل و مراقبت و تربیت فرزندان مشارکت داشته و از سوی دیگر، از کار خود، لذت ببرد که البته بخشی از این مسأله، به نحوه انتخاب شغل برمیگردد. در عین حال، کاهش ساعات کار اداری و تلاش برای محدود کردن تعداد فرزندان و یا تعویق در فرزندآوری برای زوجهای جوان نیز میتوانند در کاهش استرسهای این افراد موثر باشند.
وی افزود: اگر موضوع را در سطح سازمانی نیز نگاه کنیم، یکی از راههایی که برای بهبود شرایط پیشنهاد میشود، تدوین راهبرد یا خط مشیای برای تعادل کار و زندگی است. در همین راستا، پرداخت حقوق و پاداش بر مبنای عملکرد و نه بازدهی، شناور کردن ساعات و روزهای کار (برای کارکنانی که دلایل موجهی دارند) به جای تأکید بر حضور فیزیکی آنها، جریمه عدم استفاده از مرخصی سالیانه، اعطای مرخصی به جای سایر پاداشهای مادی، فراهم کردن امکانات فراغتی برای کارکنان و خانوادههایشان و موارد حمایتی دیگری از این قبیل باید مورد توجه قرار گیرند. در عین حال، در سطح کلان، نیز دولت میتواند با تدوین راهبردهای برنامهای، ترویج و آموزشهای فرهنگی، نظارت بر رعایت قوانین و مقررات کار و اجرای آن، تأمین امنیت شغلی کارکنان، جلوگیری از داشتن مشاغل متعدد، ایجاد محدودیت در ساعات کار اضافی و تنظیم کار براساس استاندارد جهانی در این زمینه موثر باشد. از سوی دیگر، به نظر میرسد یکی از مهمترین مواردی که دولتها باید برای ایجاد تعادل در کار و زندگی افراد مورد توجه قرار دهند، وضع قوانین حمایتی برای مادران شاغل و امکان داشتن مرخصیهای بدون حقوق، قبل و بعد از زمان زمان تولد فرزند برای آنها است.
دکتر مریم نهاوندی در پایان تأکید کرد: با در نظر گرفتن همه اینها تغییرات مثبت در جامعه، نهاد خانواده به عنوان فاکتور میانی فرد و جامعه تقویت شده و در نتیجه آن، تعادل میان کار و زندگی افراد حفظ میشود. در چنین شرایطی، کارکنان خشنود و راضی شده و در نتیجه نسبت به سازمان و جامعه خود، وفادار خواهند بود و اخلاق کاری مورد انتظار را رعایت خواهند کرد.