روز یکشنبه سیام آبان ماه سال 89، یکی دیگر از نشستهای گروه جامعهشناسی علم و معرفت انجمن جامعهشناسی ایران در سالن کنفرانس انجمن برگزار شد. در بخش اول این نشست، دکتر نهال ریاضی به ارائه سخنرانی خود با عنوان "جامعهپذیری علم در ایران" پرداخت.
وی در بحث خود که از نتایج تحقیقی در این زمینه برآمده بود، به بررسی جامعهپذیری علمی، ارتباط آن با توسعه علمی و تأثیر آن بر بروز کنش علمی، به عنوان پدیده اجتماعی مرتبط با سایر پدیدهها و متأثر از آنها، پرداخت. او ابتدا دو اصطلاح "جامعهپذیری علمی" و "پیشرفت علمی" را بر اساس ویژگیهای تعریفکننده و متمایزکننده از سایر پدیدهها، تعریف کرد. سپس با تأکید بر انتقال ارزشهای علم به جامعه در فرآیند جامعهپذیری علمی، تلاش کرد با بررسی اندیشههای اجتماعی و نظریههای جامعهشناختی، ارزشهای علم را تا حدی مشخص کند. او هم در ارائه مدل پارادایمی عناصر مؤثر در جامعهپذیری علمی و هم در تعیین ارزشهای علم، از روش نظریه مبنایی استفاده کرد.
متن سخنرانی دکتر نهال ریاضی را در ادامه میخوانید:
سابقه توجه به علم در ایران بسیار طولانی است. در متون ادبی، در قالب نظم و نثر، بسیار به این مقوله توجه شده است. این توجه امروز نیز ملاحظه میشود و به عنوان نمونه میتوان به روزهایی که آزمون سراسری دانشگاهها برگزار میشود، اشاره کرد. در این روزها، همراهان داوطلبان آزمون که اغلب پدرها و مادرها هستند، با نگرانی پشت درهای حوزه برای موفقیت داوطلب دعا میکنند و به انتظار پایان یافتن آزمون میمانند. پس میتوان گفت علم همچنان طالب و دوستدارانی دارد. اما حاصل علماندوزی و دانشآموختگی چیست؟ در پاسخ، دو کارکرد آموزش عالی به طور مشخص باید مطرح شود:
1- تربیت متخصصان مورد نیاز جامعه (تخصصیافتگی): انتظار میرود دانشآموخته دانشگاه در رشته تحصیلی خود تخصص یافته باشد. شواهد موجب تردید در شکل گرفتن این واقعیت میشود. مثلاً برخی از شرکتهایی که کارشان تولید محصولات صنعتی است، نیروهای تازه استخدام خود را برای گذراندن دورههای تخصصی به خارج از کشور اعزام میکنند. شاهد دیگر، برگزاری آموزشهای ضمن و بدو خدمت برای کارکنان بخش دولتی است. بنابراین در صورتی تخصص به افراد منتقل شده باشد، اجرای این دورهها را چگونه میتوان توجیه کرد؟
2- تأثیر علم بر نظام شخصیتی: یکی دیگر از کارکردهای آموزش عالی، انتقال اخلاقیات علمی است. چیزی که از همه ما انتظار میرود، این است که دیرتر از دیگران عصبانی شویم، یا در زمان عصبانیت خویشتندار باشیم و از رفتارهای خلاف اخلاق، مانند ناسزاگویی یا پرخاش، دوری کنیم و در مجموع، به اخلاق بیشتر از سایر اعضای جامعه پایبند باشیم. شواهد در این مورد نیز موجب میشوند در صحت این مدعا تردید کنیم. به طوری که آمارها حاکی از وقوع بیش از 34% خشونتهای خانگی از سوی افراد با تحصیلات دانشگاهی است. پس در قطعیت هر دو مورد تردید باید کرد.
انتظارات موجود بیانگر آن است که فرآیند علماندوزی باید به حداقل دو نتیجه برسد. به نظر میرسد آنچه مورد غفلت قرار گرفته، توجه به ارزشهای علمی است. اما کدام ارزش، ارزش علمی است؟ آیا فرآیند انتقال ارزشها به تمامی روی میدهد؟ بحث جامعهپذیری علمی در همین جا شکل میگیرد. اینکه پدیده اجتماعی علم چه ارزشهایی را در خود مستتر دارد یا کنش علمی واجد چه ارزشهایی است که در نهایت به تحصیلکردگان دانشگاهی منتقل نشده است؟ از طرفی تا چه اندازه میتوان بر افرادی که ارزشهای علمی را دریافت نکردهاند یا به تمامی به آنها منتقل نشده است، به عنوان کنشگران علمی برای پیشرفت علمی تکیه کرد؟ همین، ایده آغازین بحث است.
در بحث پیشرفت علمی، یکی از مهمترین عوامل، عامل انسانی است. بنابراین اولین اصطلاحی که مطرح میشود، توسعه انسانی و توسعه نیروی انسانی است. شاخصهایی که در توسعه انسانی دخالت دارند، عبارتند از :
1- امید به زندگی در بدو تولد (شاخص بهداشتی)
2- آموزش (شاخص آموزشی) که اشاره به تعداد سالهای تحصیل یک فرد دارد.
3-تولید ناخالص داخلی (شاخص اقتصادی- اجتماعی)، که با اغماض میتوان آنرا شاخص توسعه اقتصادی و اجتماعی در نظر گرفت.
به نظر میرسد باید در اینها نیز تردید کرد. آیا تعداد سالهای تحصیل یک فرد میتواند شاخص مناسبی برای تعیین توسعهیافتگی او باشد؟ شاخصهای توسعه نیروی انسانی نیز عموماً ناظر بر تخصصیافتگی و بهرهوری نیروی کار در سازمانها است. پس شاخصهایی که در کنشگر مؤثر در پیشرفت قابل تشخیص و وجه تمایز او از سایرین باشد، کدامها هستند؟ به ویژه آنکه اگر هدف توسعه نیروی انسانی به مفهوم دقیق کلمه باشد، باید به جامعهپذیری علمی و کارکرد آن توجه داشت.
در اینجا پنج پرسش مطرح میشود:
1- ارزش های مورد نظر در جامعهپذیری علمی کدامند؟
2- در فرآیند جامعهپذیری علمی، چه عناصری تأثیرمیگذارند؟ آیا مراکز علمی آموزشی در انتقال ارزشها وهنجارهای علمی مؤثرند؟
3- آیا دانشآموختگان مقاطع متوسطه و آموزش عالی ارزشها و هنجارهای علمی را درک و درونی کردهاند؟
4- توسعه علمی در یک کشور درحال توسعه، به چه نوعجامعهپذیری علمی نیاز دارد؟
5- ابعاد و امکانات آن نوع از جامعهپذیری که منجر به رشد و توسعه علمی میشود، کداماند؟ و چگونه تحققمیپذیرد؟
آموزش در ایران و جهان
در دنیا، اولین مرحله آموزش، آموزش عمومی شامل مهارتهای مورد نیاز و روزمره است و در مرحله دوم، آموزشهای تخصصی برای تربیت نخبگان حامی اقتدار، حکومت و مذهبیون متعصب بوده است. این مراحل کم و بیش در کشورهای مختلف ملاحظه شدهاند. در ایران هم آموزش به دو قسمت تقسیم شده است: آموزش عمومی شامل عقاید دینی و مهارتهای لازم زندگی روزمره و آموزش تخصصی شامل تربیت متخصصان مورد نیاز در امور کشورداری.
آموزش در ایران در مکانهای مختلفی با نامهای دارالعلم، دارالحکمه، دارالحدیث، مسجد، مدرسه، دارالشفاء، نظامیه، حوزه علمیه وخانقاه انجام گرفته است. آموزش عالی به سبک نوین در ایران از سال 1313 هجری شمسی یعنی از زمان تأسیس دانشگاه تهران آغاز میشود. نکته جالب توجهاین که از سال 1239 تا سال 1357 یعنی از سال تأسیس وزارت آموزش (و سپس وزارت علوم) تا سال وقوع انقلاب اسلامی که حدود 118 سال میشود، 64 نفر، به عنوان وزیر، عهدهدار مسئولیت بخش آموزش عالی کشور شدند؛ یعنی تقریباً هر بیست و دو ماه، یک وزیر. تفاوت اعتقادات و باورهای مذهبی و سیاسی این افراد نیز قابل ملاحظه است؛ به طوری که در بین آنها، از مشروطهخواهان گرفته تا وابستگان روس و انگلیس مشاهده میشوند و عملکردی گاه بسیار متفاوت داشتهاند.با وجود آن که از سال 1313 هجری شمسی، دانشگاه تهران به عنوان نماد آموزش عالی مدرن با رشتههای از پیش تعیین شده، تأسیس شده بود؛ اما تا برنامه پنجم توسعه که در سال 1353 هجری شمسی تصویب شد، به پیشرفت علمی توجه نشده بود. در این برنامه، به "توسعه علوم و تکنولوژی و گسترش قوه خلاقه و ابتکار جامعه" اشاره شده است که اشارهای است به پرورش متخصص و بحث آموزش در جامعه، یعنی 40 سال پس از تأسیس دانشگاه تهران به اهمیت برنامهریزی برای این موضوع مهم توجه شد.
حال در اینجا به نظر میرسد برای ادامه بحث، باید چهار اصطلاح "جامعهپذیری"، "جامعهپذیری علمی"، "پیشرفت و پیشرفت علمی" را مورد بررسی بیشتری قرار داد.
در بحث جامعهپذیری، یکی از تعاریفی که به طور کامل میتواند جامعهپذیری علمی را توضیح دهد، بحث بروس کوئن است. کوئن جامعهپذیری را فرایندی میداند که انسان از طریق آن شیوههای زندگی در جامعه خود را یاد میگیرد، شخصیتی کسب میکند و آمادگی عملکرد به عنوان عضو یک جامعه را پیدا میکند. اسکات، گیدنز و دیگران تعاریف مشابهی ارائه کردهاند. در بحث جامعهپذیری به شکلگیری هویت میرسیم که اشکال متنوعی دارد ولی هویت شغلی و هویت فراغتی بیشتر مورد توجه قرار میگیرد؛ اگرچه به بحث جامعهپذیری بزرگسالان و سیاسی هم در دایره المعارف علوم اجتماعی اشاره شده است. از همان ابتدا که قرار بود این موضوع برای اجرا تصویب شود، تصور غالب این بود که جامعهپذیری همان تربیت است. در نتیجه، جامعهپذیری علمی نیز تربیت علمی است. تربیت و جامعهپذیری در پنج نقطه با هم افتراق دارند:
1. تربیت یک فرصت است؛ در صورتی که جامعهپذیری یکفرآیند دائمی است که در اثر کنش متقابل اجتماعی ایجاد میشود (همین که فرد در جامعه زندگی کند در این فرآیند قرار میگیرد)
2. شاخصهای تربیت فردی، یکطرفه و نوعی ادای دین به جامعه است؛ اما جامعهپذیریانتقال جامعه به درون فرد است.
3. تربیت برای یک زندگی بهتر و با رفاه بیشتر یک مقدمه است؛ اما جامعهپذیری متن زندگی است که از ابتدای تولد شروع و تا پایان عمر با فرد ادامه مییابد.
4. تقریباً شاخصهای تربیت در تمام جوامع یکساناند، به همین علت، میتوان آموزش را با شاخصهایی که به اجماع رسیدهاند، ارزیابی کرد. اما جامعهپذیریبه دلیل تفاوت جوامع ممکن است متفاوت باشد.
5. تربیت در انواع تربیت بدنی، تربیت دینی، تربیت استثنائی و ... ملاحظه میشود اما جامعهپذیری دو شکل رسمی و غیررسمی دارد.
بنابراین جامعهپذیری یک فرآیند است و این فرآیند اجتماعی است؛ یعنی در برقراری کنش متقابل با دیگران به ظهور میرسد. در عین حال، مستمر و دائمی است، به گونهای که از ابتدای تولد تا پایان عمر ادامه دارد. طی این فرآیند، مهارتهای زندگی و حرفهای درونی میشوند و افراد طی آن، برای عملکرد به عنوان یک فرد اجتماعی، آماده و با ارزشها و الگوها و شاخصهای فرهنگی آَشنا میشوند. علاوه بر این، فرآورده بسیار مهم جامعهپذیری، شناخت است که شلر هم به این مطلب اشاره دارد.
در تعریف جامعهپذیری علمی، نزدیکترین اصطلاح، بحث "روح علمی" است که دکتر قانعیراد عنوان کرده است. وی مشکل دانشگاههای ایران را فقدان روح علمی میداند اما تعریفی در این باره ارائه نداده و با این وصف، گفته است: «اگر بتوانیم روح علمی را در دانشجو ایجاد کنیم، آن وقت منابع مالی معنادار میشوند.»به استناد تعریف جامعهپذیری، بهترین تعریف برای اصطلاح جامعهپذیری علمی آن است کهآن را فرآیندی بدانیم که طی آن ارزشها و هنجارهای علمی به افراد منتقل میشود.
به جرأت میتوان گفت که در تمام پژوهشهای انجام شده، هنجارهای علمی در سازمانهای علمی مورد توجه بودهاند، به گونهای که میتوان آن را به عنوان شاخه تخصصی جامعهشناسی سازمانهای علمی تعبیر کرد. این نکتهای است که دو منتقد آمریکایی نیز به آن اشاره دارند: هنجارهای چهارگانه مرتن نمیتوانند متمایز کننده سازمانهای علمی از سایر مؤسسات باشند.
در بررسی اصطلاح جامعهپذیری علمی، مشخص شد که تصور غالب یکسانی ارزشها و هنجارهای سازمانهای علمی با موضوع جامعهپذیری علمی است و اتفاقاً مورد توجه هم قرار دارد به طوری که پایاننامههای ارشد و حتی رساله دکتری به این موضوع اختصاص یافته است. اما در واقع آنچه در این پژوهشها بررسی شده، فرهنگ سازمانهای علمی بوده است. اگرچه جامعهپذیری علمی در ارتباط متقابل با جامعهشناسی سازمانهای علمی قرار دارد، اما عامتر از آن است. به نظر اسمیتسُن نیز ممکن است بخشهای زیر مجموعه پدیده علم در تقابل با یکدیگر قرار گیرند. بنابراین لازم است کلیت پدیده جامعهپذیری علمی همواره مورد توجه قرار گیرد.
منابعی مانند "تفکر علمی و توسعه اقتصادی و اجتماعی" نوشته حسین پیرنیا، که مهمترین و مؤثرترین عامل توسعه اقتصادی و اجتماعی را تفکر علمی میداند. "عقلانیت و آینده توسعهیافتگی ایران" (محمود سریعالقلم) که در آن اجمالاً به موارد زیر اشاره دارد: زمانی علم حداعلای تأثیر را دارد که مقبولیت عام پیدا کند. به تعبیر بهتر، فرهنگ علمی با فرهنگ ملی منطبق شود. تولید انسانِ علمی مهمترین نتیجه تسلط فرهنگ علمی است. ویژگیهای انسان علمی نیز شامل تفکر علمی، تولید علمی، استنباط علمی، شخصیت علمی و اخلاق علمی مانند فروتنی و مواردی از این دست میشود.
علاوه بر این، من منابعی مثل "موانع رشد علمی ایران و راه حلهای آن"، نوشته فرامرز رفیع پور که در آن به سه ویژگی دانشمند، شامل قدرت تفکر، ساخت فکری و وارستگی، اشاره شده است، "بررسی جامعهشناختی موانع توسعه علمی در ایران" عنوان پایاننامه کارشناسی ارشد ثریا معمار و "عوامل هنجاری و سازمانی مؤثر بر میزان تولید علمی اعضای هیأت علمی (جامعه دانشگاهی و پژوهشی)" پایاننامه کارشناسی ارشد فریده قاضیپور را مورد بررسی قرار دادم. همه این آثار، از توجه به کنشگر علمی، به عنوان عاملی برای توسعه علمی بازماندهاند و به بحث سازمانی علم پرداختهاند.
بنابراین در این مطالعه، برای تعیین ارزشهایی که در فرآیند جامعهپذیری علمی انتقال مییابد، اصطلاحات"Value & Science"، "Scientific value"، "Value in science"و "Ethnic / Value" بررسی شده است. در جستوجوی منابعی درباره ارزشهای کنشگر علمی، مقالهای از آبراهام مزلو که بیشتر او را با نظریه هرم نیازهای انسانی در روانشناسی میشناسند، خودنمایی میکند. وی در این مقاله درباره رسیدن به جامعه خوب ابراز نظر کرده است. مزلو میگوید: «اغلب جامعه خوب را به عنوان بزرگترین هدف و رسیدن به آن را مهمترین مسأله میدانند (توسعه یافتگی و پیشرفت)؛ اما به نظر من مسأله اصلی، ساختن انسان خوب است. برای ایجاد جامعه خوب، باید انسان خوب داشته باشیم (جامعهپذیری)». مزلو در مورد ویژگی این انسان، صداقت را به عنوان ارزش پایه و ذاتی انسانیت مورد توجه قرار میدهد. برونوفسکی هم در تأیید این صحبت، در مقالهای جداگانه میگوید: «تنها چیزی که درست و صادقانه است، ماندگار میماند». پس در اینجا هم به بحث صداقت اشاره میشود.
در تحقیقاتی که مورد بررسی قرار گرفت، در زمینه مطالعه سابقه توجه به علم، یکی از طرحهای پژوهشی که از طرف مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور حمایت شده، "طرح پژوهشی مبانی نظریمبانی پایش درک عامه از علم" بوده که فاز اول آن برنامه ملی فهم عامه از علم- تدوین مبانی نظری، و هدف از انجام آن تفکیک تفکر علمی از سواد علم، تعیین عادات ذهنی دانشگران و تعیین ماهیت علمعنوان شده است. در اینجا توجه به کنشگران علمی ملاحظه میشود.
با ارائه تعریف از اصطلاح جامعهپذیری علمی، به تعریف توسعه و پیشرفت علمی میرسیم. مسلماً توسعه تعریفی دارد اما اینکه توسعه علمی در کجا و زیر مجموعه کدامیک از انواع توسعه است، حائز اهمیت است. در برنامههای توسعه و در مقالاتی که به توسعه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و در نهایت سیاسی پرداختهاند، به توسعه علمی هیچ اشارهای نشده و بنابراین تعریفی هم ارائه نشده است. اما به نظر دکتر توسلی، آنچه مهم است، توسعهیافتگی در تمام ابعاد و شئون است و در میان ابعاد یک جامعه، بُعد فرهنگی به دلیل در بر گرفتن زیرمجموعهها، ساخت، کارکرد و همچنین نقش اساسیِ جامعهپذیری و فرهنگپذیری، شایسته توجه ویژه است. وی از رنه ماهو جمله «علم زمانی توسعه مییابد که به فرهنگ تبدیل شود» را نقل قول میکند. پس به این ترتیب، میتوان توسعه علمی را زیر مجموعه توسعه فرهنگی در نظر گرفت. در تعریف توسعه علمی، ضمن اینکه به تعریف توسعه و به زیر مجموعه بودن توسعه علمی و ارتباط و مناسباتش با بخش فرهنگ میبایست توجه کرد، به علم نیز باید توجه ویژهای داشت. پس در تعریف پیشرفت علمی باید ارتباط مستمر، هدفدار و متوازن بین علم، تکنولوژی، آموزش و فرهنگ در یک جامعه و تولید و کاربرد دانش به گونهای که موجب بهبود و ارتقاء سطح زندگی مردم شود، را مد نظر قرار داد. به این ترتیب، پیشرفت علمی، "گسترش و تعمیق فزاینده فعالیتهای علمی است که برای ارتقاء سطح کمی و کیفی زندگی انجام میشود؛ به گونهای که به تراکم برگشتناپذیر یافتههای علمی منجر شده و ارزیابی فعالیتهای علمی برای ایجاد هدف و افق جدید امکانپذیر باشد".
نظریات جامعهشناسان بررسی و بر اساس آراء مرتن، هومنز، پارسنز، شلر، بوردیو، گیدنز، هابرماس و هاگستروم، جمعبندی زیر بهدست آمد:
ارزشهای علمی از طریق جامعهپذیری به فرد منتقل میشوند. مهمترین تقویتکنندهها، ایجاد حیثیت علمی (سرمایه اجتماعی) است که همه اینها به ایجاد طبیعت ثانوی (عادتوارهها) منجر میشود و عادتواره به ترجیح ارزشی و ترجیح ارزشی به کنش علمی که میتواند عامل و انگیزهای برای بروز کنش علمی باشد. کنش علمی در نهایت، به پیشرفت علمی منجر خواهد شد.
برای تعیین ارزشهایی که به کنشگران علمی انتقال یافتهاند، شیوه نظریه مبنایی، به کار گرفته شد. در این شیوه، با متخصصان برجسته رشتههای علوم انسانی که در زمینه تخصصی خود به رتبه استادی رسیده و یا به واسطه فعالیتهای علمی از سوی صاحبنظران پیشنهاد شدند، مصاحبه شد. با استفاده از این شیوه، اطلاعات لازم برای تنظیم مدل پارادایمی گردآوری شده و به تدریج، با افزایش مصاحبهها، تا مرحله اشباع مدل تکمیل شده و در بسیاری از موارد تقویت شد. بر اساس مراحل اجرایی نظریه مبنایی، پس از دریافت پاسخ به پرسشهای به دقت طراحی شده، کدگذاری در سه مرحله باز، محوری و انتخابی انجام شد. در مرحله نخست (کدگذاری باز) متن مصاحبههای انجام شده به صورت خط به خط مطالعه شده و موارد ذیل استخراج شد:
اطلاعات دریافتی در پنج دسته اصلی جای میگیرند:
1. انگیزهها و شرایط علّی، شامل علاقه به آشنایی با مطالب پیچیده، علاقهمند شدن به بزرگان علم، ارتباط با مخاطبان گستردهتر و بیشتر، خلق ایدههای تازه، جستوجوی بهترینها برای قدردانی از نعمت زیستن و زندگی، شکاک بودن درباره رویدادها، پویایی و علاقهمندی به کسب آگاهیهای نو، استقلال فکری، برنامهریز بودن (پرهیز از برنامهپذیری)، نیاز به ابراز وجود در برابر جهانیان، پشتکار و شکیبایی در درک ناشناختهها، انگیزه به فعالیت و پیشرفت، قانع نبودن به دانستهها، تاب علمی (مقاومت در برابر موانع ساختاری)، نواندیشی و پرهیز از تفکر قالبی-پذیرش نوآوری، استقلال در تصمیمگیری، کمالخواهی، خواهندگی علم برای علم، اعتقاد به ارزشمند بودن کار علمی، اهمیت دانایی به عنوان عامل برتری و احساس مسئولیت در برابر جامعه.
2. زمینهها شامل: خانواده، سازمانها و گروههای فعال مانند گروه همالان.
موارد اعلام شده در هر یک از زمینهها متفاوت و به شرح ذیل بوده است:
خانواده: حمایت از تصمیم به علماندوزی، فرصتدهنده، زمینهای برای برقراری پیوند با خانوادهها و گروههای بزرگتر، مراقبت و پیگیری فعالیت علمی اعضا به ویژه فرزندان، ایجاد نگرش مثبت و علاقه به کسب علم، ایجاد انگیزه به کسب بالاترین و کاملترین درجات علمی، زمینهسازی برای شکلگیری و ایجاد انگیزه به گفتمان علمی در کانون خانواده.
سازمانها (کارکردهای مثبت): کمک به توانمند شدن اعضای سازمان از نظر توان تفکر علمی، جستوجو و شناسایی افراد شایسته مدیریت محیطهای علمی؛ لازم است این افراد چهار ویژگی داشته باشند: خلاقیت، درجات علمی، مسئولیتپذیری و ریسکپذیری. شناسایی موانع علمگرایی، بهرهگیری از ارتباط افراد با یکدیگر با انواع شیوهها و وسایل ارتباطی، به منظور تراوش و رسوخ علم در جامعه (بهترین و رساترین اصطلاح Social Media است که میتوان از آن به عنوان «جامعه به عنوان رسانه» و یا «سرمایه ارتباطی» یاد کرد)
کارکرد منفی سازمانها نیز با عنوان "سازمانزدگی" در مقابل کارکرد مثبت مطرح شده است. در واقع سازمانزدگی بیانگر وضعیتی است که به دلیل شدت پایبندی به هنجار، هدف و ارزش اصلی فراموش میشود؛ وضعیتی که مرتون از آن به عنوان "انحراف" یاد میکند. در اینجا نیز انحراف سازمان از اهداف وجودی آن مورد نظر است که از فرط پایبندی به قوانین شکل گرفته است. افراط در توجه به تولیدات علمی در تعیین ارتقاء مرتبه علمی، موجب فزونی سرقت علمی، توجه بیشتر به کمیت و بیتوجهی به نیازهای علمی جامعه، مادیگرایی و افزایش انگیزه به کار اجرایی به جای فعالیت علمی شده است. پیامد این سازمانزدگی به "تولید انگیزه ابزاری" تعبیر میشود.
سرمایه اجتماعی. این اصطلاح ناظر بر شبکه روابطی است که فرد در آن عضویت دارد. به این ترتیب مجموعه گروهها از جمله گروه دوستان و همالان، گروههای ورزشی، همکاران در فعالیت تولیدی و یا خدماتی و همچنین اعضای گروههای فعال سیاسی و یا مذهبی را شامل میشود. ارزشهایی که از سوی این گروهها به فرد در جریان جامعهپذیری منتقل میشوند، الزاماً همانهایی نیستند که فرد از خانواده دریافت میکند و حتی ممکن است ارزشهای دریافت شده در تقابل با نظام ارزشها و هنجارهای خانواده برخیزد. گاه قوام و دوام آموزههای این قبیل گروهها تا دیرباز در فرد درونی شده و ملاک کنش اجتماعی او میشود. بنابراین، در بررسی عوامل مؤثر بر جامعهپذیری علمی، نمیتوان اهمیت این گروهها را نادیده گرفت.
در کنار زمینههای یاد شده، شرایط مداخلهگری نیز وجود دارد که همواره حاضر است و بر عملکرد عوامل زمینهای تأثیر میگذارد. این شرایط عبارتند از:
1. ویژگی ژنتیکی (هوش): این ویژگی میتواند همچون دو روی سکه برای آنها که از نعمت هوش بهرهمندند، تسهیل کننده عملکرد زمینه و برای سایر موارد موجب تضعیف آن باشد.
2. استعداد تحصیلی: بدیهی است استعداد تحصیلی به عنوان شرط مداخلهگر در تشدید عملکرد زمینه مؤثر است؛ به طوری که راه را برای جامعهپذیری علمی هموارتر میسازد.
3. ضعف جسمی و بیماریهای همیشگی: نکته جالب در خصوص ضعف جسمی و بیماریهایی که فرد را دائماً متأثر میسازند، عملکرد دوگانه آن است. در برخی افراد وضعیت ضعف و بیماری دائمی موجب کمتحرکی میشود. این وضعیت در کنار بهرهمندی از زمینه خانوادگی میتواند موجب گرایش به علماندوزی شود. همین شرط در صورت تفاوت در زمینه منجر به خمودی و بیانگیزگی فرد میشود.
4. شرط دیگری که در فرآیند جامعهپذیری علمی مداخله میکند، ارزشمندی مدرک و اعتبار اجتماعی (Prestige) آن است. به طوری که مداخله این عامل، افراد را در به دست آوردن برجستگی و شهرت و ممتاز شمرده شدن در جامعه تحریک میکند و آنها را به گزینش "مدرک"/"علم" ناگزیر میسازد. بدین ترتیب، مدرکگرایی در مقابل علمگرایی تقویت میشود. پیامد این وضعیت، رقابت بر سر حاشیه مادی کسب علم فزونی میگیرد و در کنار پیامد سازمانزدگی که تولید انگیزه ابزاری است، به این رقابت دامن میزند.
5. نبود فضای علمی به عنوان شرط مداخلهگر، منجر به عدم استمرار در علماندوزی و فاصله افتادن بین "دانشجو" و "دانشآموخته" میشود. صورت ظاهری این وضعیت را میتوان در اعتبار و منزلت اجتماعی دانشجو و دانشآموخته در جامعه مشاهده کرد.
6. فقدان علممحوری در کنار فقدان فضای علمی، به حاشیهای بودن کار علمی میپردازد. گویی در پی علم رفتن، علم را برای علم خواستن و نه با دید ابزاری به علم نگریستن، خاص افرادی است که نیازهای معیشتی آنها تأمین شده و به عنوان اینکه فعالیتی داشته باشند، به انجام پژوهش علمی میپردازند و یا در مجامع علمی ظاهر میشوند تا از این راه نیز بر اعتبار اجتماعی خویش بیافزایند. در این دیدگاه، علم بدون کاربرد عملی و ابزاری، هویتی ندارد. این موضوع به فرهنگ سازمانی ایران نیز گسترش یافته است؛ چنانکه دانشآموختگان شاغل در سازمانها که مایل به انجام فعالیت علمی باشند، عملاً با ناهماهنگی مقررات رایج در سازمان مواجه میشوند.
7. شرط مهم دیگری که در فرآیند جامعهپذیری علمی مداخله میکند، بیتوجهی به مبانی معرفتشناختی فلسفی در علم است. با این پیشفرض که علم نوعی شناخت است، روش نیل به این نوع از شناخت، منجر به ایجاد برداشتهای متفاوتی شده است. اما در هر صورت، در این نکته اشتراک نظر وجود دارد: «علم بدون اصول اخلاقی نمیتواند به وجود آید» ( عماد افروغ). به اعتقاد اندرو سایر شناخت با زمینه کار (عمل) و تعامل ارتباطی توسعه مییابد. از آنجا که علم بخشی از فرهنگ محسوب میشود، لازم است در مرحله نخست، نسبت علم با فرهنگ و جامعه مشخص شود تا در تعیین ارزشهای علمی به اجماع دست یابیم. بدیهی است اجماع مورد نظر بر ورای مکاتب اثباتگرایی، انتقادی، واقعگرایی، تأویلگرایی و ... میایستد و نظامی از ارزشهای مورد نیاز و خاص هر جامعه را عرضه میکند. پیامد بیتوجهی به زمینههای معرفتشناختی فلسفی، نامشخص بودن نسبت علم با فرهنگ و ابهام در ارزشهای علمی است؛ موضوعی که لازم است در هر جامعه بسته به شرایط خاص آن مورد بررسی قرار گیرد.
در تحقیقی که در این زمینه انجام شده، پس از تعیین ارزشها، لازم بود تا میزان انتقال ارزشهای علمی به کنشگران بررسی شود. بر این اساس، دو گروه مورد سنجش قرار گرفت:
1. آنها که مایلند آینده خویش را با علم پیوند بزنند: دانشجویان جدیدالورود در مقطع کارشناسی
2. آنها که یک دوره فضای دانشگاهی را تجربه کردهاند: دانشجویان جدیدالورود در مقطع کارشناسی ارشد
نتیجه آنکه عواملی که بر انتقال ارزشهای عام (پیشرفت) و ارزشهای خاص (پیشرفت علمی) مؤثرند، بعضاً مشترک و در مواردی متفاوتاند. به تعبیر بهتر، یک متغیر ممکن است در هر دو بخش عام و خاص ارزشها مؤثر باشد و ممکن است صرفاً بر یکی از بخشها تأثیر بگذارد. مهمترین عوامل مرتبط با انتقال ارزشهای خاص، جنس، سن، میزان تحصیلات همسر، برنامههای صدا و سیما و عضویت در انجمنهای علمی و مهمترین عوامل مرتبط با انتقال ارزشهای عام، وضعیت اشتغال، محیط علمی (دانشکده)، مطالعه روزنامه و نوع راهکارهای پیشنهادی بوده است. ارتباط شغل و رشته تحصیلی و رشته کارشناسی تأثیر ضعیفی بر انتقال ارزشهایعام و خاص علم داشته است. در بخش تجزیه و تحلیل مشخص شد دانشگاه تأثیر زیادی بر تغییر نگرش دانشجویان به ارزشهای علم ندارد؛ گویی ارزشهای علم یک بار برای همیشه تا سن بیست سالگی تثبیت میشوند. از سوی دیگر، مشخص شد سن، تأثیر منفی بر ارزشهای عام دارد؛ به طوری که با افزایش سن، میزان انگیزه به ارزشهای عام کمتر میشود. متغیر تفاهم ارتباطی نیز متأثر از جامعهپذیری علمی و مؤثر بر کنش علمی تشخیص داده شد.
میتوان اینگونه نتیجه گرفت:
در فرآیند جامعهپذیری علمی، شش مقوله ارزشی باید انتقال یابد: تعامل ارتباطی، نوآوری علمی، آموزه دینی، پویایی علمی، علمباوری و استقلال فکری. پس انتظار میرود فرد جامعهپذیر علمی ارزشهای فوق را دریافت کرده باشد.
عوامل مداخلهگر هم در کنار ارزشها، باید مورد توجه باشند تا فرآیند جامعهپذیری علمی به طور ناقص طی نشده و یا با شکست مواجه نشود. بهجاست اگر این عوامل به دو دسته عوامل اجتماعی و فرا اجتماعی تقسیم شوند.
دامنه بررسی علم به عنوان یک پدیده اجتماعی بسیار گسترده است. پژوهشهای متعددی باید انجام شود تا شناخت کامل بر بنیانها و جوانب این پدیده حاصل شود. امیدوارم علاقهمندان به این موضوع بپردازند و دیدگاهها و مواردی که تاکنون به صورت علمی بررسی نشده، را ارائه کنند.
متن سخنرانی دوم این نشست در اینجا منتشر شده است.
- توضیحات
-
زیر مجموعه: گزارش نشست ها
-
دسته: گزارش نشست گروه جامعهشناسی معرفت
-
آخرین به روز رسانی در 05 اسفند 1394