گروه علمی- تخصصی روششناسی و روشهای تحقیق در علوم اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران در خرداد ماه ۸۹ دو نشست را در باب دیدگاههای روششناسانه ویتگنشتاین، هایک و گادامر و ارائه اصولی تلفیقی از آراء این متفکران در حوزه روششناسی علوم اجتماعی برگزار کرد. در نخستین نشست دکتر بهاره آروین، مدرس فلسفه روش در دانشگاه علم و فرهنگ و دبیر این گروه علمی- تخصصی، به سخنرانی و طرح بحث پرداخت. او با تشریح دیدگاههای این سه متفکر و قرار دادن آنها در یک طیف روششناختی، به طرح یک روششناسی تلفیقی از این دیدگاهها پرداخت.
دکتر آرویندر آغاز با تأکید بر «روششناسی علوم اجتماعی» و «تلفیق» به عنوان دو عبارت کلیدی بحث خود، توضیح داد: روششناسی در علوم اجتماعی به سه پرسش اصلی پاسخ میدهد که موضوع علوماجتماعی، روش علوم اجتماعی برای مطالعه آن و هدف علوماجتماعی را شامل میشوند. برای پاسخ به این سه پرسش، دو مکتب اصلی روششناسی شکل گرفته که عبارتند از وحدت روششناختی و تفاوت روششناختی که البته ویژگیهای این دو مکتب به صورت تیپ ایدهآل وبری ارائه شده است که تشخیص تمایزات میان آنها آسانتر باشد.
وی افزود: از جمله پیش فرضهای مکتب وحدت روششناختی، «واقعیت مستقل از ذهن» و «اصالت پدیده اجتماعی به عنوان واقعیت مستقل از افراد» است. بدین ترتیب، هدف مطالعه در این مکتب، نظمهای تکرار شونده اجتماعیای است که پیش فرض یکپارچگی واقعیت را در خود نهفته دارد. در این میان، گروهی که به تشابه مبانی روششناختی و معرفتشناختی در علومطبیعی و اجتماعی معتقد هستند، تلاش میکنند به عینیت در علوم اجتماعی دست یابند و به وجود موضع ناظر مستقل بیطرف باور دارند که البته این بحث خیلی به چالش کشیده شده و تلاش شده بررسی شود که آیا اساساً چنین چیزی در واقعیت ممکن است یا خیر. این عده به وجود معیارهایی برای تشخیص پرسش و تبیین درست و معتبر از پرسش و تبیین نادرست و نامعتبر باور دارند و تلاش برای به دستدادن پیش بینی در واقعیت اجتماعی، هدفی است که دنبال میکنند.
آروین ادامه داد: در مقابلِ معتقدان مکتب وحدت روششناختی، کسانی هستند که به تفاوت ماهوی روشها در علوم طبیعی و علوم اجتماعی باور دارند، و معتقدند که واقعیت بیرونی ساخته و پرداخته ذهن انسان است، گرچه این رویکرد با رویکرد پدیدارشناسانهی کانتی متفاوت است و غالباً ناظر بر رویکرد چشمانداز گرایانه به واقعیت است؛ به این ترتیب که موضع و جایگاه فرد مشخص میکند که فرد چه ذهنیتی درباره واقعیت داشته باشد. نتیجه منطقی این رویکرد در مقابل باور به یکپارچگیِ واقعیت، به تضاد تفاسیر از واقعیت منجر شده و معمولاً منتقدان این رویکرد به این نکته اشاره میکنند که احتمالاً نتیجه ناخواسته و غالباً تصریح ناشده چنین رویکردی این است که در نهایت تفسیر کسی مسلط میشود که قدرت بیشتری دارد چراکه از دیدگاه منتقدان، با از میان رفتنِ مبنای واقعگرایانه برای تمایز میان تفاسیر مختلف از واقعیت، قضاوت میان این رویکردها به قدرت واگذار خواهد شد. در چنین نگاهی اگر اساساً چیزی به عنوان واقعیت اجتماعی هم وجود داشته باشد، حاصل جمع کنشهای افراد است. همچنین مدافعان این مکتب به تفاوت مبانی معرفتشناختی و روششناختی میان علوم طبیعی و علوماجتماعی معتقدند و به دلیل وجود عنصر آگاهی و معناداری در کنشهای انسانی، برای دستیابی به فهم ذهنیت کنشگر و معنای کنش تلاش میکنند.
دبیر گروه روششناسی و روشهای تحقیق در بخش دیگری از سخنان خود به بیان واژگان کلیدی هر یک از این مکاتب پرداخت و در این باره گفت: در مکتب وحدت روششناختی واژگان کلیدیِ نظم، امر اجتماعی، واقعیت، اعتبار، تبیین و پیشبینی زیاد شنیده میشود. این در حالی است که در مکاتب معتقدان به تفاوت روششناختی عموماً عباراتی مانند تاریخ، امر تاریخی، معنا، تفسیر و فهم به گوش میرسد.
وی همچنین توضیح داد که اگر مکتب وحدت روششناختی را در یک سر طیف و تفاوت روششناختی را در سر دیگر آن قرار دهیم، میتوان گفت هایک به طیف معتقدان به وحدت روش و گادامر به طیف معتقدان به تفاوت روششناختی نزدیکاند و ویتگنشتاین جایی در میانهی این دو مکتب قرار دارد و بسته به تفسیر مفسرانِ مختلف ، قابلیت نزدیک شدن به هر دو سر طیف را دارد.
آروین پس از این توضیحات، روی کلمه تلفیق در این بحث متمرکز شد و گفت: معنایی که من از تلفیق مراد میکنم، یک معنای گادامری- ویتگنشناینی است که ناظر است بر تفسیر آرای هر متفکر در افق فکری دو متفکر دیگر به تعبیر گادامر یا به تعبیر ویتگنشتاین، تلاش برای شکل دادن به یک بازی زبانی جدید که قواعد آن از تلفیق قواعد بازیهای زبانی سه متفکر مورد بحث تشکیل شده است؛ از آنجاییکه ویتگنشتاین کم و بیش به ترجمهناپذیری نسبی بازیهای زبانی معتقد است، بنابراین خیلی نمیشود مفاهیم هر متفکر را به مفاهیم دیگری ترجمه کنیم و بگوییم که مثلاً سنت زبانی- تاریخی گادامر را بر میداریم و نظم هایکی را جای آن میگذاریم. این خیلی با الگوی ویتگنشتاینی مطابقت ندارد. اگر این تعریف مفهومی از مفهوم تلفیق بپذیریم، آنگاه برای ارزیابی امکان تلفیق، باید به این نکته توجه کنیم که تلفیق رویکردها و آراء زمانی معنادار است که آراء و نظریات مورد بحث، نه خیلی از هم متفاوت و نه خیلی به هم نزدیک باشند؛ چرا که اگر این آرا همه در یک مکتب فکری باشند، خیلی تلفیق معنا پیدا نمیکند و اگر هم خیلی با هم تفاوت داشته باشند باز هم تلفیق ناممکن جلوه میکند. لذا باید حد معینی از تفاوتها و تشابهات میان آرای این متفکران وجود داشته باشد. در بحث از تفاوتها میتوان تعلق دیدگاههای هر یک از متفکران مورد بحث به سنتهای فکری، فلسفی متفاوت را مورد توجه قرار داد. اما در شباهتهای میان این مکاتب میتوان دستکم به شش شباهت میان رویکردهای متفکران مورد بحث اشاره کرد. آروین، اعتقاد به وجود یک بستر اجتماعی قاعدهمند در پسزمینه کنشهای فردی را به عنوان نخستین تشابه مورد توجه قرار داد. به اعتقاد او، این بستر اجتماعی قاعدهمند در آراء ویتگنشتاین بازی زبانی نام دارد، در آرای گادامر سنت زبانی-تاریخی و در اندیشههای هایک نظم خودجوش. بازی زبانی ویتگتنشتاین در واقع نوعی فعالیت اجتماعی قاعدهمند است که در آن کاربرد زبان نقش اساسی دارد و معنای کلمات را برمیسازد. در سنت زبانی- تاریخی گادامر، گفته میشود که هستی انسان تاریخی است و زبانی و فهم جزء جدایی ناپذیر آن است. به این معنا ما هیچ وقت نمیتوانیم بیرون از زبان، بیرون از تاریخ و بیرون از سنتی که زبان و تاریخ شکل دهنده آن است، قرار بگیریم. یعنی هستی انسانی در درون این سنت فهم میشود و قرار میگیرد و فهمی هم که انسان از هستی خود دارد در درون این سنت است.
ویافزود: هایک معتقد است جامعه و نهادهایش بر مبنای اراده آگاهانه ما شکل نگرفته است بلکه بر مبنای عمل ما نظمی شکل گرفته و در طی زمان بر اساس کارآمدی و ناکارآمدی یک سری قواعد حذف شده و یک سری باقی ماندهاند. همین نظم نیز تحول پیدا کرده و همچنان تحول پیدا خواهد کرد. از نظر هایک، کنشگران به صورت فردی نقش زیادی در شکلدهی و تحول این نظم ایفا نمیکنند و به عبارتی قادر به تغییر آن بر مبنای خواست و اراده فردی خود نیستند. به همین دلیل است که هایک آن را نظم خودجوش مینامد. هایک معتقد است آنچه که رفتارهای آدمی را شکل میدهد آگاهی و عقلانیت انسانی نبوده و بخش عمدهای از آن، حاصل نظمی است که از پیش وجود داشته و پس از این هم وجود خواهد داشت و این نظم است که بر کنشها و فهم ما تأثیر میگذارد.
سخنران این نشست گروه روششناسی و روشهای تحقیق، دومین تشابه موجود بین مکاتب مورد بررسی خود را اصالت فعالیت علمی و ناآگاهانه در مقابل فعالیت نظری و آگاهانه دانست و گفت: در بحث ویتگنشتاین کاربرد زبان، در دیدگاه گادامر رخداد فهم و نزد هایک فرهنگ و انتزاع مصداق این تشابه به شمار میروند. گادامر معتقد است که فهم برای فرد اتفاق میافتد و اینگونه نیست که ما بخواهیم و به آن دست پیدا کنیم و در واقع، فهم جزء جداییناپذیر وجود آدمی است. به همین دلیل هم بیشتر یک فرآیند ناخودآگاه است، گرچه از قواعدی پیروی میکند. هایک نیز در بحث خود از انسان و تمدن انسانی، از غریزه ابتدا به فرهنگ و قواعد و سنت و بعد در آخرین مرحله به عقل میرسد.
وی همچنین سومین تشابه را استعاره بازی دانست و در این باره توضیح داد: در هر سه دیدگاه استعاره بازی وجود دارد که به نظر من نشان دهنده وجهی از عاملیت در بستر ساختار است. در واقع، بازی همواره دو طرف دارد، قاعدهمند بوده و بدون وجود بازیکنان بیمعنا است. گادامر عمل فهم را یک نوع بازی میداند و معتقد است که متن به عنوان یک بازیگر در مقابل فرد قرار میگیرد و به نوعی افق تاریخی متن با افق تاریخی فرد هم بازی میشوند. هایک نیز از نظم بازار به عنوان بازیای سخن میگوید که بازیکنان و قواعد خود را دارد. به دلیل ماهیت بازی، نتیجه بازی هرگز نمیتواند به صورت کامل قابلیت پیشبینی بیابد.
آروین چهارمین ویژگی مشابه را آغاز از مبنایی فردگرایانه و درعینحال فراتر رفتن از سطح فرد و دستیابی به عینیتی فرافردی از سوی متفکران مورد بحث دانست. به گفته او، ویتگنشتاین بر این باور است که کاربرد کلمات از سوی فرد برای وجود بازی زبانی بنیادی است اما این کاربرد خود بر مبنای معناداری کلمات در بازی زبانی صورت میگیرد؛ یعنی ما کلمات را براساس معنایی که دارند به کار میبریم. در عین حال، بازی زبانی عینیتی است فراتر از افراد. به این معنا که افراد نمیتوانند اراده کنند که به صورت فردی یا به تعبیر ویتگنشتاین به صورت خصوصی، آن را تغییر دهند و یا به صورت دلخواه به کارش ببرند. در بحث گادامر، فهم تأویلگر عمدهترین چیزی است که در افق تاریخی متن وجود دارد و اینها هر دو در سنت زبانی- تاریخی اتفاق میافتند. سنت زبانی- تاریخی نیز عینیتی دارد فراتر از افراد. هایک معتقد است کنش فرد بر مبنای تلقی و معنای او از قواعد و نیازها شکل میگیرد. در این زمینه او صراحت دارد و گرچه میگوید نظم خودجوش وجود دارد ولی معتقد است تلقی افراد از این قواعد است که هستی آنها را موجب میشود و بنابراین تصور افراد از قواعد و معنای کنششان مهم است و تا افراد تصوری نداشته باشند، هیچ نظمی شکل نخواهد گرفت. گرچه این تلقی خود تحت تأثیر آن نظم خودجوش است.
آروین به عنوان پنجمین وجه تشابه برمحدودیت شناخت و رد موضع ناظر از سوی هر سه متفکر مورد بحث تاکید کرد. او خاطرنشان کرد: ویتگنشتاین میگوید ما همواره از درون یک بازی زبانی بازیهای دیگر را مورد ارزیابی قرار میدهیم و در واقع هیچ موضع ناظری وجود ندارد که آن ترجمه ناپذیری نسبی بازیهای زبانی نیز پیامد همین عدم وجود موضع ناظر است.
آروین به عنوان ششمین وجه تشابه میان آرای متفکران مورد بحث، به این نکته اشاره کرد که هر یک از این سه متفکر تلاش میکنند معیاری را برای پرهیز از پیامدهای نسبیگرایانهی موضع قبلی یعنی رد موضع ناظر بدست دهند، فارغ از اینکه این تلاش در نهایت موفقیتآمیز بوده باشد یا خیر.
بهاره آروین در ادامه سخنان خود و پس از بیان تفاوتها و شباهتها میان آرای متفکران مورد بحث، به ارائه یک روششناسی تلفیقی از آرای این متفکران پرداخت و در این رابطه سه پرسش درباره موضوع، روش و هدف را در روششناسی پیشنهادی خود به بحث گذاشت. او درباره چیستی موضوع علوم اجتماعی در این روششناسی تلفیقی گفت: من نظمهای زبانی- تاریخی را به عنوان موضوع مورد توجه قرار میدهم. از جمله ویژگیهای این موضوع، ناممکن بودن شناخت کامل و تحولی بودن نظم است که تغییراتی بسیار کند و تدریجی دارد. ویژگی دیگر این الگو قاعدهمندی آن است که بر مبنای یک سری قواعد انتزاعی عمل میکند. چهارمین ویژگی آن است که ماهیت این نظم از جنس نظم حاکم بر بازی است. از سوی دیگر، فهم و کنش افراد در این نظم، تحت تأثیر دو عامل است: یکی قواعد حاکم بر نظم و دیگری مهارت افراد و البته همین عامل اخیر یعنی مهارت افراد در کاربرد قواعد حاکم بر نظم است که امکان پیشبینی کامل کنشهای فرد را ناممکن میسازد.
وی در مورد پیش فرضهای روششناختی این الگوی تلفیقی با موضوع نظم زبانی- تاریخی گفت: اولاً هر نوع مطالعه این نظمهای زبانی - تاریخی از افراد آغاز میشود و انکشاف و تصور آنها از معنای کنش خودشان که در اغلب موارد این تصور و معنا بیان نشده و ناآگاهانه است. در واقع، مهم است که بدانیم افراد از کنش خود چه معنایی دارند گرچه افراد لزوماً نمیتوانند معنای کنش خود را به ما بگویند. دوم اینکه مشارکت محقق در فرآینداجتماعی مورد تحقیق، خود نوعی بازی در نظم زبانی- تاریخی است. به همین دلیل موضع محقق موضع ناظر بیطرف نیست. بنابراین شما مجبورید که در فرآیند اجتماعیِ آن نظم زبانی وارد شوید تا به فهم برسید و در بازی برای فهم باید جایگاه خود را نیز در آن بازی پیدا کنید. علاوه بر این، من معتقدم که اعتبار نظم زبانی- تاریخی کشف شده درونی است. یعنی کسی که کاملاً بیرون از نظم زبانی- تاریخی است نمیتواند جز معیار انسجام، معیار دیگری برای ارزیابی اعتبار نظمِ مورد انکشاف داشته باشد.
دکتر آرویندر بخش پایانی سخنان خود، آخرین پیامد روششناسانهی رویکرد تلفیقی خود را تلفیق روشهای مطالعه برای دستیابی به وجوه بیان نشده نظم مورد مطالعه دانست و گفت: به نظر میرسد این روششناسی تلفیقی، تلفیق روشهای مورد مطالعه را هم میطلبد و ما نمیتوانیم مثلاً فقط به مصاحبه فکر کنیم. چون بخش عمده کنش افراد بیان ناشده است. بنابراین با مصاحبه، مشاهده مشارکتی یا به عبارتی وارد بازی شدن در کنار استفاده از دادههای آماری و دیگر تکنیکها و روشهای تحقیق، میتوان قواعد انتزاعی حاکم بر نظم را کشف کرده و به واسطه این دادهها، به هدف علوم اجتماعی که انکشاف (انکشاف به معنای هایکی – گادامری کلمه) یا به عبارتی آشکار کردن نظم زبانی- تاریخی پنهان و قاعدهمندیهای آن است دست یافت
- توضیحات
-
زیر مجموعه: گزارش نشست ها
-
دسته: گزارش نشست گروه روششناسی و روشهای تحقیق
-
آخرین به روز رسانی در 04 اسفند 1394