در تاریخ بیستم آبان ماه سال جاری، نشستی با عنوان "مکانیزمهای علّی در علوم اجتماعی" در گروه علمی- تخصصی روششناسی و روشهای تحقیق انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد که طی آن دکتر محمدرضا طالبان، عضو هیأت علمی پژوهشکده امام خمینی، به سخنرانی پرداخت. ایشان خلاصهای از متن سخنرانی خود را از طریق گروه روششناسی در اختیار ما قرار داده که در زیر منتشر شده است.
در چند دهه اخیر، شاهد جوش و خروشی روششناسانه در جهت احیای مفهوم علّیّت بهویژه درک مکانیسمی از علّیّت در علوم اجتماعی هستیم؛ تا جایی که بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی، با وجود تمام اختلافات عمده در مسائل مهم تئوریک و روششناسیشان، بطور مشترک تأکید فزایندهای بر روی تبیین پدیدههای اجتماعی از طریق ارجاع به مکانیسمهای علّی نمودهاند. با وجود ادبیات نسبتاً گسترده موجود در خصوص درک مکانیسمی از علّیّت، سوالات متعددی در خصوص معنا و کاربرد مکانیسمهای علّی در علوم اجتماعی مطرح است. مهمترین سوال این است که در علوم اجتماعی، مکانیسمها عازم به حل چه مشکلاتی هستند؟
اتفاقنظر شگفتآوری در میان طرفداران رویکرد تبیین مکانیسمی وجود دارد مبنی بر این که مکانیسمهای علّی مهمترین راهحل برای دو مشکل مرتبط به هم یعنی (1) مشکل «جعبه سیاه (Black-box)» و (2) مشکل «غلطاندازها (Confounders)» یا «تورش متغیر نادیده گرفته شده(Omitted Variable Bias)» در تحقیقات اجتماعی هستند. هر دو مشکل مزبور معطوف به معضل انتقال خطیر از «همبستگی» به « علّیّت» است.
بر اساس رویکرد مکانیسمی، تبیین رضایتبخش در علوم اجتماعی صرفاً عبارت از احراز یک همتغییری منظم (= همبستگی) میان متغیرها نیست، بلکه باید بتوانیم به درون جعبه سیاه میان متغیرهای اجتماعی مرتبط به هم رفته و چرخها و دندانههای اجتماعی را مشخص کنیم که این ارتباط یا همتغییری را به بار آورده است. در همبستگیها ما اطلاعاتی در باره درونداد (متغیرهای مستقل) و برونداد (متغیر وابسته) را به همراه برآورد دقیقی از میزان همتغییری این دو در دست داریم. ولی اگر پرسیده شود «چرا این همتغییری میان درونداد و برونداد وجود دارد؟» اطلاعی نداریم. «جعبه سیاه» اشاره به ناآگاهی از فرآیندی دارد که درونداد را به برونداد وصل کرده است. مکانیسمها راهحلی ضروری برای معضل جعبههای سیاه در تبیین پدیدههای اجتماعی هستند.
مشکل جعبه سیاه هنگامی که همراه میشود با مشکل «غلطاندازها» یا «متغیر نادیده گرفته شده» که آفت کلیه تحقیقات تبیینی در علوم اجتماعی است، دوچندان میشود. در این نوع تحقیقات، تحلیلگران قادر نیستند که بفهمند آیا ارتباطهای خاصی را که کشف نمودهاند، علّی است یا جعلی؛ بدین معنی که مطمئن نیستند که ارتباط مشاهده شده، نتیجه و محصول متغیر ناشناخته دیگری نباشد. با توجه به عدم امکان انجام آزمایشهای کنترل شده در علوم اجتماعی، به ویژه در جامعهشناسی، و مشکل حصول اطمینان از این که تمامی علل مشترک ممکن مدنظر قرار گرفتهاند، محققان علوم اجتماعی مواجه با یک چالش جدی در خصوص امکان ساخت استنباطهای معتبر در خصوص علل پدیدههای اجتماعی میشوند. به بیان دیگر، محققان علوم اجتماعی هیچگاه نمیتوانند اطمینان حاصل کنند که آیا یک ارتباط یا همبستگی قوی به دست آمده بازنمایی واقعی از علّیّت است یا کاذب و جعلی بوده و توسط متغیر ناشناخته دیگری به وجود آمده است. مکانیسمها میتوانند تا حدود زیادی بر مشکل مزبور فائق آیند و به طور قابل ملاحظهای به استنباط علّی کمک رسانند. یعنی، اگر بتوان مکانیسم علّی خاصی را نشان داد که متغیر تبیینی را به طور معقول و موجهی به متغیر تابع پیوند داده است، میتوان نسبت به نبودِ کذب رابطهای یا وجود ارتباط علّی میان متغیرهای مذکور با اطمینان نسبی بیشتری سخن گفت.
در مجموع، دانشمندان علوم اجتماعی برای پشتیبانی کردن از مدعاهای علّیشان در اکثر مواقع نیاز به شناخت مکانیسمها دارند. در حقیقت، اگر تحلیلگران بتوانند مکانیسمهای پیوند دهنده درونداد به برونداد را نشان دهند، در وضعیت خیلی بهتری هستند تا از علّی بودن ارتباط کشفشدهشان دفاع کنند.
واژه «مکانیسم» هم به صورت وجودشناسانه برای اشاره کردن به طبقهای معین از پدیدههای واقعی (مکانیسمها عبارتند از فلان و بهمان که چنین و چنان را انجام میدهند) مورد استفاده قرار گرفته است و هم به صورت معرفتشناسانه برای اشاره به طبقهای از گزارههای علّی که بر یک چنین پدیدههایی دلالت دارند. از سویی دیگر، گزارههای مربوط به مکانیسمهای اجتماعی غالباً به عنوان بلوکها یا مصالح سازنده «تئوریهای بُرد متوسط» شناخته شدهاند که توسط مرتون برای پرهیز از جستوجوی عبث و بیهوده برای کشف قوانین اجتماعی ارائه شده است.
اگر بخواهیم به صورت وجودشناسانه تعریفی ارائه دهیم، واژه «مکانیسم» ارجاع دارد به فرآیندهایی که شرایط آغازین را به یک پیامد خاص پیوند میدهد. اگر به طور مضمونیتر صحبت کنیم، مکانیسمها از طریق نشان دادن این که با چه مراحل میانجی یک شرط اولیه (علّت) به یک پیامد (معلول) وصل شده است، اشاره به «چگونگی» وقوع رخداد دارند. به نظر میرسد اکثر محققان و دانشپژوهان با این دیدگاه اشتراک نظر داشته باشند، حتی اگر فقط به صورت تلویحی باشد، که یک مکانیسم دربردارنده مجموعهای از وقایع است که شرایط اولیه خاصی را به یک نتیجه معین پیوند میدهد. در مباحث کلی مربوط به مفهوم مکانیسم، این پیوندها به عنوان «اعیان(Entities)» و «فعالیتها(Activities)» درک شدهاند. اعیان و فعالیتها در فرآیندی ساخت مییابند که منجر به شروع یا راهاندازی تا پایان یا ختم شرایط میشود.
اگر هدف یک مطالعه اجتماعی عبارت از تبیین یک پدیده معین یا طبقهای از پدیدهها باشد، جستوجو برای مکانیسمها با یک همبستگی آغاز نمیشود، بلکه با تعیین و مشخص نمودن یک متبیّن آغاز میشود. تعبیر «مکانیسم مولّد» این استراتژی تبیینی را برجسته میسازد. متبیّن، میتواند یک حادثه یا رخداد (مثل یک شورش یا یک تصمیم سیاسی)، یک نرخ (مثل بیکاری)، یک ساختار ارتباطی (مثل اتحادیهگرایی نوین)، یک توزیع آماری (مثل ساختار جمعیتی) و حتی یک فرآیند (مثل توسعه تکنولوژیکی یا تغییر نهادی) باشد. در هر یک از این موردها، تبیین به معنای بازسازی علّی به صورت «ردیابی فرآیند» است که از متبیّن آغاز شده و با حرکت به عقب تا مشخص کردن شرایط ابتدایی پایان میپذیرد.
برخی اندیشمندان علوم اجتماعی تأکید کردهاند که مکانیسمهای علّی فراهم آورنده بنیانهای خُرد برای ارتباطهای ادعا شده در سطح کلان هستند. در حقیقت، مکانیسمها همواره در یک سطح پایینتر از تحلیلی که ادعای رابطه علّت و معلولی کرده است، کار میکنند. این نقطه نظرات، منعکسکننده اصول اساسی «فردگرایی روششناختی» در علوم اجتماعی است که حرکت قهقرایی در تبیین پدیدههای کلان اجتماعی را بر اساس این مفروضه ایجاب میکند که ویژگیهای سیستمی به طور مستقیم موجب تغییر ویژگیهای سیستم دیگر نمیشود؛ بلکه، این کار از طریق فعالیتهای عناصر و اجزای آن سیستم انجام میشود. مدافعان فردگرایی روششناختی در علوم اجتماعی معتقدند که فرض تأثیر علّی یک پدیده کلان اجتماعی بر پدیده کلان اجتماعی دیگر، بدون این که متضمن پنداشتها، انگیزهها، محاسبات، و تصمیمات کارگزاران انسانی باشد، فرضی کاملاً غیرمعقول است.
فردگرایان روششناختی معتقدند هنگامی که در خصوص پدیدههای کلان اجتماعی صحبت میکنیم، متغیرهای مستقل همواره تأثیراتشان را بر روی متغیر وابسته از طریق غیرمستقیم یعنی با واسطه کنشگران به منصه ظهور میرسانند. از نظر آنان، تئوریهای کلان ساختاری در علوم اجتماعی واجد این جنبه معماییاند که «چیزها صرفاً بوجود میآیند بدون آن که کسی آنها را بوجود آورده باشد». این خصیصه تبیینهای ساختاری، جنبه معمایی دارد چون پدیدههای اجتماعی و متغیرها، کارگزاران یا عاملان علّی نیستند؛ بلکه، فقط خصایص و ویژگیهای واحد تحلیل تحت بررسی میباشند. این خصایص و ویژگیها، کنشگران را تحت تأثیر قرار میدهند تا به نحوی عمل کنند که پدیده اجتماعی جدیدی به وجود آید یا پدیده اجتماعی موجود، تغییر کند. خلاصه آن که، فقط کنشگران هستند که کارگزاران یا عاملان علّیاند؛ چون فقط از طریق اعمال کنشگران است که پدیدههای اجتماعی جدید به صورت وقایع جدید، ساختارهای جدید، نگرشهای جدید، و امثالهم میتوانند به وجود آیند.
اصول فردگرایی روششناختی در جامعهشناسی غالباً بر اساس مدل «کلان- خُرد- کلان» جیمز کلمن از تبیین جامعهشناختی نشان داده میشود. مدعای اصلی این مدل آن است که پیوند و ارتباط میان دو پدیده کلان باید بر اساس پایین رفتن به سطح انگیزهها و کنشهای آدمیان تبیین شود. پدیدههای سطح کلان مرتبط میتوانند از نوع ساختارها (مثل توزیع ویژگیها در یک جمعیت)، نهادها (مثل یک اقتصاد سرمایهداری)، نظامهای اعتقاد یا باور جمعی (مثل اخلاق پروتستانی)، یا حوادث و رخدادها (مثل انقلابات) باشند.
در این رویکرد، یک مکانیسم علّی را میتوان به عنوان زنجیرهای از تعمیمهای شبهقانونی در یک سطح پایینتر از تحلیل تصور نمود. به عبارت دیگر، از زنجیرهها یا مجموعهای از روابط سطح پایینتر برای تبیین پیوندهای سطح بالاتر استفاده میشود. از این رو، گزارش زنجیره حوادث یا وقایع مربوط به یک سطح یکسان از واقعیت که به معلول یا پیامدی خاص منتهی شده است، شرح یک مکانیسم علّی نخواهد بود. دلیل آن، این است که «مکانیسم علّی» زنجیرهای از روابط علّت و معلولی در یک سطح پایینتر از تحلیل است. بدیهی است که این روابط سطح پایینتر نیز خودشان تبیینکننده نیستند مگر آن که توسط سطح تحلیلی پایینتری توضیح داده شوند. با وجود این، بنا به دلایل عملی، میتوانیم در هر نقطهای متوقف شویم به شرط آن که جعبه سیاه چشمگیری وجود نداشته باشد. در علوم اجتماعی این توقفگاه در نهایت در سطح افراد انسانی و کنشهای آنان قرار میگیرد. مدل کامل «کلان- خُرد- کلان» از تبیین جامعهشناختی با سه نوع مکانیسم مطابقت دارد: (1)کلان - خُرد، (2) خُرد - خُرد و (3) خُرد - کلان.
مکانیسمهای کلان- خُرد موقعیتهای کنش را به وجود میآورند، مکانیسمهای خُرد- خُرد رفتار فردی را میسازند و مکانیسمهای خُرد- کلان پدیدههای جمعی را به وجود میآورند.