یکشنبه، 12 مهر 1388
گزارش یک نشست در گروه روششناسی و روشهای تحقیق
معرفتشناسی فازی و دلالتهای روششناختی آن در علم اجتماعی
روز سهشنبه بیست و نهم اردیبهشت ماه سال 88، نشستی در گروه علمی- تخصصی روششناسی و روشهای تحقیق انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد که طی آن، "معرفتشناسی فازی و دلالتهای روششناختی آن در علم اجتماعی" مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در این جلسه، دکتر علی ساعی، استادیار جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس و مدیر این گروه علمی- تخصصی به سخنرانی پرداخت.
وی در آغاز بحث خود، دو رهیافتِ معرفتشناختی "نسبیتگرایی" و "عقلانیت انتقادی" را به عنوان رهیافتهایی که بیشترین تأثیر را در علم اجتماعی داشتهاند، مورد توجه قرار داد. سپس با اشاره به نگاه فرآیندی و در عین حال اصلاحگرایانه خود نسبت به علم، توضیح داد که از آنجا که موضوع این نشست از نوع معرفتشناسی است، در بحث خود، از استدلال عقلانی و نه تجربی استفاده خواهد کرد.
ساعی با تأکید بر اینکه معرفتشناسی غالب بر علم اجتماعی، معرفتشناسی دو ارزشی است؛ این نوع معرفتشناسی را مبتنی بر منطق ارسطویی و بر مبنای دو ارزش صفر و یک تعریف کرد و گفت: فضای دوارزشی کذبو صدق (صفر و یک) زیر بنای معرفتشناسی علم اجتماعی را میسازد کهاین معرفتشناسی بر عضویت و عدم عضویت در یک مجموعه استوار است. در واقع، معرفتشناسی دوارزشی برمبنای الزامات آن در هستیشناسی و روششناسی علم اجتماعی نیز بازنمایی شده است. بر این اساس، گزارههای تاریخی/ گزاره های فراتاریخی نمونههایی ازمنطق دوارزشی در سطح معرفتشناسی و واقعیت منحصر به فرد/ واقعیت عام (Complexity(Uniqueness) and Generality) شواهدی از بازنمایی معرفتشناسی دو ارزشی در هستیشناسی و تفریدیگرایی/ تعمیمیگرایی (Idiographic/ Nomothetic)، تبیین/ تفسیر ، تحلیل کمی/ کیفی گواهی بر روششناسی دو ارزشی میباشند.
وی افزود: ادعای ما این است که روایت دوارزشی از حقیقت علمی با واقعیتهای علمی ناسازگار بوده و بنابراین، علم حقیقتی فازی دارد. این مسأله در پرتو افق معرفتی فازی ساخته و تبیین شده است. بر مبنای الزامات این مسأله که از نوع معرفتشناختی است، شواهد ناظر بر صدقاین مدعا را بر دو دستگاه معرفتی نسبیتگرایی و عقلانیت انتقادی استوار ساختهایم. علت انتخاب عقلانیت انتقادی این است که تلاش شده انتقاد درون معرفتی اقامه شود و از طرف دیگر، نسبیتگرایی معرفتی، به نوعی بیشترین ناسازگاری را با عقلانیت انتقادی دارد. بر این اساس، این دو دستگاه معرفتی هرکدام، روایت خاصی در باب ماهیت گزارههای معرفتی، ماهیت هستیشناسی و ماهیت روششناسی اقامه کرده و بر روشهای تحقیق خاصی در علم اجتماعی تأکید دارند.
ساعی خاطرنشان کرد: نسبیتگرایی از حیث پیشفرض معرفتشناسی، مبتنی بر گزارههای معرفتی (Epistemic statements) تاریخمند و زمانمند است. در مقابل، عقلانیت انتقادی از نظر گزارههای معرفتی، بر گزارههای فراتاریخی و جهانشمول (Universal Statements) استوار است.گزارههای معرفتی ماهیت ابطالپذیری (Falsifiablestatements) دارند و این ابطالپذیری معیار تمایز (Demarcation) تئوریهای علمی از تئوریهای غیرعلمی به شمار میرود.
از حیث هستیشناسی نیز بر اساس چارچوب منطق ارسطویی که واقعیت را شامل دو بعد پیچیدگی (منحصر به فرد) جهان شمولی (عام) میداند، دستگاه معرفتی نسبیتگرا بر بعد منحصر به فرد (Uniqueness) تأکید دارد؛ حال آنکه در دید عقلانیت انتقادی، بعد جهان شمول واقعیت (Generality) مورد توجه است. از سوی دیگر، در دستگاه معرفتی نسبیتگرایانه، یک واقعیت یا یک مسأله، به مثابه امر تاریخی مشروط به زمان و مکان قابل فهم است. معرفت نسبی است،واقعیت تابع معرفت است، پس واقعیت هم نسبی است.این در حالی است که در عقلانیت انتقادی، واقعیت اجتماعی ماهیت عام دارد و واقعه خاص در یک کشور به مثابه نمونهای از یک الگوی عام و امر فرا تاریخی موجود در تئوری جهانشمول قابل درک است.
ساعی در ادامه گفت: شرایط صدق یک حکم روششناختی تابعی از الزامات معرفتی معینی است. الزامات معرفتی از طریق روایت هستیشناسانه خاص، روایت روششناسانه خاصی را تولید میکند. بر مبنای این قاعده، دلالت روششناختی روایت نسبیتگرایانه با رهیافت تاریخگرایی (Historicism)سازگار است.به رهیافت تاریخگرایی، رهیافت تفریدی (Idiographic approach) نیز گفته میشود. در تاریخگرایی، تبیین تاریخی (تفسیر تاریخی) شرایط اطلاق دارد. در تبیین تاریخی، واقعه به مثابه امری زمینهمند، فرایندی و زمانمند تحلیل میشود. بر این اساس، در چارچوب دستگاه معرفتی نسبیتگرایی،تجربه میتواند به تعمیمهای تاریخی محدود به زمان و مکان معین منجر شود. درحقیقت، تجربه وسیلهای برای کشف گزارههای تفریدی (تاریخی) و آزمون این نوع گزارههاست. بنابراین در پرتو نسبیتگرایی، میتوانیم از تجربه برای داوری تجربی در خصوص گزارههای محدود نیز استفاده کنیم. این در حالی است که دلالت روششناختی عقلانیت انتقادی بر قانونگرایی (Nomologicalism)است که درروششناسی به آن رهیافت تعمیمی(Nomothetic approach) نیز گفته میشود.در قانونگرایی،تبیین قانونی صادق است. دراین رهیافت، یک حادثه خاص تاریخی مانند واقعه مشروطهخواهی، نمونهای از حوادث عام (Universal Event) و الگوهای عام موجود در یک قانون فراتاریخی در نظر گرفته میشود؛ آنگاه بر مبنای نظم قیاسیعلت وقوع آن واقعه از قوانین کلی (تئوری) استنتاج میشود که به آن تبیین قانونی اطلاق میشود.در عقلانیت انتقادی، تجربه مقام داوری دارد. حکمیت در باب صدق و ابطال تئوریبا تجربه است.
بر این اساس، اگر افق معرفتی ما نسبیتگرایی باشد، گزارههای معرفتی از نوع تاریخی و واقعه مورد تحقیق، به مثابه یک امر تاریخی مشروط به زمان و زمینه قابل درک است. عکس این قاعده بر دستگاه معرفتی عقلانیت انتقادی صادق است. دراین دستگاه معرفتی، گزارههای معرفتی جهانشمول و واقعه مورد تحقیق نمونهای از یک امر فراتاریخی است.
ساعی گفت: روایت نسبیتگرایانه و عقلگرایانه انتقادی روایت دو ارزشی از حقیقت علمیاست.اشتباه دستگاه معرفتی دوارزشی آن است که "آنچه را که تنها برای موارد خاصی صادق است، به تمام پدیدهها تعمیم داده است". روایت دو ارزشیاز حقیقت علمی که عضویت و عدم عضویت در یک مجموعه را بازنمایی میکند، به تنهایی با حقیقت علمی ناسازگار و قادر به تبیین همه مسایل موجود درحوزه دانش علمی نیست.گزارههای معرفتی و دلالتهای هستیشناسی و روششناسی آن را غیر از فضای دوارزشی در یک فضای چند ارزشی نیز قابل طرح است.
این استاد جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس در ادامه و در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان مسأله معرفتشناسی دوارزشی را درعلم اجتماعی حل کرد؛گفت: دستگاه معرفتی فازی از طریق تأکید بر نظام چند ارزشی، نه تنها تقسیمبندی واقعیتها وگزارههای معرفتی را برمبنای صفر و یک میپذیرد، بلکه درعین حال میزان عضویت و عدم عضویت درمجموعهها را درجهبندی میکند.درحقیقت، منطق فازی نوع و میزان عضویت را نشان میدهد. عنصر کلیدی در دستگاه معرفتی فازی، درجهبندی (Calibration) میزان عضویت در یک مجموعه است و این درجهبندی، از طریق رجوع به صاحب نظران و به کمک دانش نظری پژوهشگر تعیین میشود. اگر متغیر فاصله باشد، از معیارهای کمی مانند میزان بخت[Odds ratios] و لگاریتم میزان بختنیز استفاده میشود.
ساعی افزود: ساختار کلی مجموعه فازی بر سه نقطه گسست کیفی (Qualitative breakpoint) استواراست؛ "کاملاً عضو"، "نقطه تقاطع (Cross-over point)" و "کاملاً غیرعضو". منطق فازی فضای دو ارزشی صفر و یک را به فضای سه ارزشی صفر، نیم و یک و حتی به چند ارزشی تعمیم میدهد. ارزشهای صفر و یک در فاصله مساوی از نقطه میانی، یعنی نیم قرار میگیرند. در معرفتشناسی فازی، همه چیز به طورنسبی درجهبندی میشود و حقیقت چیزی بین صفر و یک است. دراین دستگاه معرفتی، حقیقت سیاه و سفید به حقیقت خاکستری انتقال یافته، همه چیز تابع اصل عدم قطعیت شده و در باب معرفت و الزامات آن، فهم تساهلگرایانه ارائه میشود.
دکتر ساعی همچنین گفت: دستگاه معرفتی فازی از حیث پیش فرض معرفتشناسی، مبتنی برگزارههای معرفتی فازی است. این گزارهها ماهیت درجهبندی دارند. در دستگاه معرفتی فازی تفاوت در نوع گزارهها پذیرفته میشود. با این حال، نمیتوان آنها را تنها به یکی از دو حالت تاریخی و فراتاریخی محدود کرد؛ بلکه باید در مورد گزارههای تاریخی و فرا تاریخی درجهبندی نیز صورت گیرد. از حیث هستیشناسی، در هستیشناسی فازی، واقعیت به مثابه یک کل ترکیببندی شده (Configuration)قابل درک است. کل ترکیببندی شده، در واقع، سازهای است که از طریق ترکیب سه بعد واقعیت (منحصر به فرد بودن، عمومیت و تنوع) ساخته میشود.
وی با اشاره به اینکه دردستگاه معرفتی فازی،Configurationبه مثابه یک مجموعه، هویت فازی دارد؛ گفت: این دستگاه معرفتی، علاوه بر تمایزات مقولهای (ویژگی تنوع، تفاوت در نوع عضویت)،میزان عضویت پدیدههای اجتماعی را نیز در یک مجموعه درجه بندی (Calibration) میکند. از سوی دیگر، در دستگاه معرفتی فازی، واقعیت اجتماعی هویت فازی داشته و در آن، بر حضور همزمان پیچیدگی، عمومیت و تنوع واقعیت اجتماعی تاکید میشود.
ساعی در باب روششناسی فازی نیز با اشاره به این نکته که درروششناسی مبتنی برنظام دو ارزشی، دو نوع رویکرد روش شناختی تفریدی و تعمیمی وجود دارد؛ گفت: این دو نوع رویکرد، خود به دو نوع رویکرد تحلیلی شامل تحلیل تفسیری (تفسیر تاریخی) و تحلیل تبیینی منجر میشوند. در عین حال، درروششناسی دوارزشی، رویکرد تحلیلی را به دو رهیافت مورد محور و متغیرمحور نیز تقسیمبندی کردهاند. رهیافت مورد محور، برتحلیل کیفی و رهیافت متغیر محور بر تحلیل کمی دلالت دارد. این در حالی است که در روششناسی فازی،رویکرد تبیینی (کیفی و کمی) و تحلیل تفسیر تاریخی حضور همزمان دارند. اگر رویکرد تحلیلی را به جای تبیین یا تفسیری (a یا not-a) بر تبیین و تفسیر(a و not-a) همزمان استوار سازیم، دراین صورت روششناسی فازی رخ میدهد. فضای دوارزشی تحلیل تفسیری یا تبیینی به مثابه زیرمجموعه، مجموعه روش تحلیل فازی تعییر میشوند. ترکیبی از تحلیل تبیینی و تفسیری به تحلیل ترکیبگرایانه (Combinational or Configurational analysis) منجر میشود که میتوان به آن، رویکرد تحلیلی کلگرایانه (Holism) نیز اطلاق کرد. از سوی دیگر،در پرتو روششناسی فازی، میتوان با معیار ساختار دادههای تجربی، ارزشهای یک و صفر (عضویت کامل و عدم عضویت کامل) را دلالتهای تحلیل کیفی و ارزشهای بین یک و صفر (درجهبندی میزان عضویت) را دلالتهای تحلیل کمی محسوب کرد. بدین ترتیب، روششناسی فازی بین دو رویکرد کیفی و کمی پل میزند و این پل از طریق فازیسازی روش تحلیل صورت میگیرد.
دکتر ساعی در ادامه سخنان خود، بحثی را در باب نسبیت تجربه و تئوری مطرح کرد و دراین باره گفت: در دستگاه معرفتی فازی، تجربه هم داور تئوری از حیث درجه ابطالپذیری است و هم میتواند به تولید گزارههای تاریخی محدود و فرموله کردن گزارههای تعمیمی منجر شود. در این دستگاه، آزمون تئوری، ارزشهایی در بازه صفر و یک تولید میکند که بیانگر درجه صدق و کذب تئوری (تئوری به مثابه یک مجموعه) است. ارزش یک، بیانگر سازگاری کامل و ارزش صفر دلالت بر تناقض کامل شواهد تجربی با تئوری دارد. ارزشهای بین صفر و یک نیز تصویر خاکستری از تئوری به مثابه یک مجموعه ارائه میدهند. بر این اساس، در این منطق، ابطالپذیری برای شناخت حقیقت علمی همچنان باقی مانده ولی به جای ابطال و عدم ابطال، درجه ابطالپذیری مورد تأکید قرار میگیرد. بنابراین، در بحث داوری درباب گزارهها، همان رهیافت عقلانیت انتقادی باقی مانده ولی تلاش میکنیم بگوییم تجربه میتواند گزارههای معرفتی محدود به زمان و مکان را نیز تولید کند.
مدیر گروه روششناسی و روشهای تحقیق انجمن جامعهشناسی ایران در مورد داوری در چارچوب روش فازی نیز گفت: داوری در باب فرضیات به روش فازی متفاوت از روشهای غیرفازی است؛ برای نمونه، در روش تحلیل کمی، مفاهیم به متغیر تبدیل و همبستگی میان متغیرها بررسی میشود اما در روش فازی، مفهوم نه به عنوان یک متغیری که جایگزین مفهوم شده، بلکه به مثابه یک مجموعه فازی تلقی شده و آنگاه نوع و میزان عضویت در آن مجموعه تعیین میشود.به عنوان مثال، اگر دموکراسی در سطح کشورها به عنوان یک متغیر در نظر گرفته شود، در روش کمی، میزان دموکراسی در سطح کشورها مورد توجه محقق قرار میگیرد؛ در حالیکه در روش فازی میزان دموکراسی مد نظر نیست بلکه کشورهای دموکراتیک به مثابه یک مجموعه در نظر گرفته شده ونوع و میزان عضویت در آن کشورها، در بازه صفر و یک، مورد توجه است. آزمون فرضیات به روش فازی نیز ناظر بر تعیین درجه صدق یا کذب عضویت درمجموعه است. درروش فازی آزمون فرضیه، ارزشهایی را در بازه صفر و یک تولید میکند که بیانگر درجه صدق و کذب فرضیه است. ارزش یک بیانگر سازگاری کامل و ارزش صفر دلالت بر تناقض کامل شواهد تجربی با فرضیه دارد. ارزشهای بین صفر و یک نیز تصویر خاکستری از یک مجموعه مورد بررسی را ارایه میدهند.
ساعی در ادامه، خاطرنشان کرد: داوری فازی نیازمند تابع فازی است. درتابع فازی، درجه عضویت و نقاط گسستبرمبنای دانش جمعی (collective knowlede)، دانش نظری پژوهشگر و برخی معیارهای کمی مانند میزان بخت (Odds ratios)و لگاریتم میزان بخت تعیین میشود. نقاط گسست یا حالتهای کیفی نیز در مجموعه فازی مهم هستند. در ضمن، بعد ازساختن تابع فازی، مرحله اقامه استدلال فازی آغاز میشود. اگر دو مجموعه x وy داشته باشیم، دراین مرحله، میان مجموعههای فازی x و مجموعههای فازیy ارتباط برقرار میشود. دراینجا، برای هرمجموعه x ، یک مجموعه y اختصاص میدهیم. برای مثال با مجموعه کشورهای کاملا ثروتمند شروع میکنیم. اولین استدلال ما آن خواهد بود که اگر x کاملا ثروتمند است، آنگاهy کاملاً دموکراتیک باشد. اگرx کم و بیش ثروتمند است، آنگاهy کم و بیش دموکراتیک باشد. بدین ترتیب میتوان پنج استدلال فازی ارایه کرد.
دکتر علی ساعی در پایان بحث خود در این جلسه، به فازی سازی شرط لازم و شرط کافی پرداخت و خاطرنشان کرد: منطق فازی اصولاً نگاهی تساهلگرایانه داشته و بر خلاف منطق دو ارزشی که علیت درآن، مبتنی بر صدق و کذب یا صفر و یک است، در منطق فازی، شرط لازم و کافی به درجه شرط لازم و کافی تبدیل میشود.
وی در جمع بندی بحث خود گفت: نظریه معرفتشناسی فازی، به مثابه افقی درباب معرفت و الزامات هستیشناسی و روششناسی آن، روایتی فازی ارایه میکند. الزامات روششناسی فازی نیز به روش فازی منجر میشود. روش فازی زمینههای جدیدی را برای تولید و داوری درباب تئوریهای علم اجتماعی فراهم میکند. در واقع، تجربه در روش کلاسیک، داور یا تولیدکننده گزارههای معرفتی است اما در روش فازی، این دو پیامد حضور همزمان دارند. علاوه بر آن، تجربه در مقام داوری، بر درجه ابطالپذیری و در مقام تولید ناظر برگزارههای معرفتی فازی است که دامنه آن از تاریخی خاص تا گزاره تئوریک عام، درجهپذیر است.