زایش و فرزندآوری از جمله مهمترین ویژگیهای زیستشناختی زنانه شناخته میشود؛ اما در مطالعه جامعهشناختی آن، این بحث مطرح است که زنان و به ویژه زنان جامعه امروز ایران، چه تصویر یا تجربهای از زایش و فرزندآوری دارند؛ مقولهای که جامعه یک سر آن را "شأن مقدس مادری" تعریف کرده و در سر دیگر، "پدیده ناخوشایند ناباروری" را قرار میدهد و به نظر میرسد بین این دو قطب، فضای چندانی قائل نیست. تجربه زنان در این زمینه، موضوع بحث نشست روز نوزدهم بهمن ماه گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران بود که در آن، مریم میرزانژاد و اعظم ذاکر مشفق، هر یک از زاویهای، به بررسی آن پرداختند.
مادری: واکاوی تجربه زنانه
بخش نخست این نشست به مقوله مادری و تجربه زنانه در آن اختصاص داشت. مریم میرزانژاد بحث خود را در این باره، با مقدمهای آغاز کرد که در آن تلقی بیشتر جوامع و فرهنگها از ساده و طبیعی بودن تجربه مادری برای یک زن را مورد توجه قرار داد و خاطرنشان کرد که به واسطه همین تلقی، جامعه با چگونگی طی شدن فرایند مادری بیگانه است و حتی در حوزه علوم اجتماعی نیز ما خیلی وارد این بحث نشدهایم.
وی سپس در بیان نتایج پژوهشی که در این زمینه انجام داده، ابتدا دو دیدگاه نظری در این باره را مورد توجه قرار داد و گفت: بر اساس نخستین دیدگاه، ما در جامعه، با اسطورهای از مادری روبرو هستیم که از طریق نهادهای فرهنگی جامعه مردسالار تولید شده و به واسطه کانالهای جامعهپذیری همچنان تقویت و بازتولید میشود. وجود چنین اسطورهای سبب شده که زنان، مادری را مهمترین شغل و وظیفه خود در جامعه بدانند. این در حالی است که دیدگاه دوم که در این پژوهش نیز مورد استفاده قرار گرفته، بین تجربه مادری و نهاد مادری تفکیک قائل میشود. این نظریه توسط آدریان ریچ مطرح شده است. او معتقد است که نهاد مادری شامل برخی قوانین و هنجارهایی میشود که به زنان اعمال شده و سبب محدودیت نقش آنها میشود؛ حال آنکه تجربه مادری، همان شادی مادرانه، رابطه تواناییهای ناشناخته هر زن در قدرت تولید مثل او و در رابطه با کودکانش است که تجربهای لذتبخش و شادیآور بوده و در واقع، در مقابل نهاد مادری قرار میگیرد.
میرزانژاد همچنین با توضیح اینکه در این پژوهش که در شهرستان جویبار انجام شده، سی مصاحبه عمیق با زنانی از طبقه متوسط صورت گرفته و یافتههای تحقیق از جمعبندی همین مصاحبهها به دست آمده است؛ گفت: در این یافتهها، چهار مقوله اصلی را مورد بررسی قرار دادیم. نخستین مقوله، "حکم مادری" بود. در واقع ما میخواستیم بدانیم زنان چقدر در مادر شدن خود نقش دارند و تا چه حد، احساس انتخابکنندگی دارند و در عین حال، پیش از مادر شدن خود، چه تصویری از مادری داشتهاند و این تصویر تا چه حد به تجربه بعدی آن نزدیک بوده است. بر این اساس، در مصاحبهها دیدیم که زنان مادر شدن را یک فرایند اجتماعی میدانند و در واقع، نوعی فشار فرهنگی وجود دارد که از آنها انتظار دارد بعد از تأهل، حتماً مادر شوند. وقتی علت مادر شدن را از این زنان میپرسیدیم و میزانی که آنها خود در انتخاب این نقش سهیم بودهاند، آنها معمولاً این مسأله را به عنوان یک قانون و الزام برای هر زن در نظر میگرفتند و معتقد بودند که اگر زنی مادر نشود، یک زن واقعی و کامل نخواهد بود. در این رابطه، با بررسی تحقیقات انجام شده درباره مسأله "هراس از نازایی" نیز میبینیم که تقریباً صد درصد زنان جامعه ما، پیش از تجربه مادری، از اینکه مادر نشوند، هراس داشتهاند و این امر حاکی از آن است که مادر نشدن داغی اجتماعی محسوب شده و زنان را بسیار تحت فشار قرار میدهد. از سوی دیگر، این تصور کلی در جامعه وجود دارد که زنان علاقمند به مادر شدن هستند؛ در حالی که حتی در این گفتوگوها مشخص میشد در زندگی ایدهآل خیلی از آنها، بچه جایی ندارد و البته بسیاری دیگر بچهدار شدن را دوست دارند؛ اما با این وجود مادر شدن به صورت یک الزام و قانون در زندگی همه آنها حضوری سنگین داشته و به واسطه آن، زنانی که تمایلی به تجربه مادر شدن ندارند، مورد سرزنش قرار میگیرند.
وی افزود: مقوله دیگری که در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته، بحث "بارداری" بود که در واقع نقطه آغاز نقش مادری به حساب میآید؛ چرا که عموماً با شروع این دوره، زنان خود را مادر دانسته و همسرانشان را در نقش پدر میبینند و رابطه سه جانبه میان مادر و پدر و فرزند، از همان ابتدا معنا پیدا میکند. جالب بود که بسیاری از این زنان بر این باور بودند که باردار شدن آنها جایگاهشان را در خانواده مستحکمتر کرده و باعث میشود از توجه و مراقبت بیشتری از سوی همسرانشان برخوردار شوند، هر چند این مسأله، لزوماً حس نزدیکی بیشتر به شوهران را به همراه ندارد. در واقع، احساس وجود جنین درون مادران باردار، برای او احساساتی متضاد را در بر دارد؛ در عین حالی که مادر جنین را بخشی از خود میداند، او را یک دیگری احساس میکند و این امر، تناقضاتی را در بر دارد. معمولاً هر چه زنان در این دوره، احساس درک بیشتری از سوی همسرانشان داشته باشند، حس منفی آنها کمتر میشود و در مقابل، اگر احساس کنند که از طرف همسرشان درک نمیشوند، فشارهای مضاعفی بر آنها وارد شده و دوری بیشتر از همسر را سبب میشود. از سوی دیگر، حس مالکیتی که پدر نسبت به جنین دارد، باعث میشود که در مراقبتها و توجههای بیش از حد او، زن، خود را نادیده احساس کند. در کنار این موارد، بسیاری از زنان در دوران بارداری، احساس میکنند که آن قداستی که در جامعه برای مادری مطرح میشود، بیشتر در حد شعار و حرف است و واقعیت مادری، چیز دیگری است و حتی از نظر جایگاه، سطحی پایینتر از پدر بودن دارد.
میرزانژاد ادامه داد: از زاویهای دیگر، بر اساس یافتههای این پژوهش، معمولاٌ بارداری زنان را وارد شبکهای زنانه میکند که در آن، مدام تجربههای مختلف در میان گذاشته میشود؛ تجربههایی که به اعتقاد آنها، تنها زنانی میتوانند درک کنند که مادر شده باشند. ورود به این شبکه، برای این زنان بسیار لذتبخش بوده و حتی فرآنید بارداری را تسهیل میکند. علاوه بر این، در این زمینه میتوان تجربه زنان با پزشک را نیز در دوران بارداری در نظر گرفت. امروزه، پیشرفتهای پزشکی، خطر زایمان و بارداری را بسیار کاهش داده ولی در عین حال، سیطره پزشکی سبب شده که زنان احساس کنند حالات و احساسات آنها کمتر از طرف پزشک مورد توجه قرار میگیرد. در این پژوهش، بیشتر مادران رابطه خود را با پزشکشان، یکطرفه و نابرابر میدانستند و معتقد بودند که پزشک، بیشتر به جای درک این رابطه، بر آنها نظارت دارد. زن باردار در جریان معاینه، بیشتر احساس میکند که شنونده دستورات و توصیههای پزشک است و نقش فعالی برای خود قائل نیست و این سبب میشود که رابطه چندان خوشایند نباشد و حتی افراد احساس کنند که در شبکه زنانه، اطلاعات بسیار بیشتری کسب میکنند. البته در این رابطه، جنسیت پزشک هم خیلی مهم است و معمولاً زنان در مقابل پزشک مرد شرم و حیای بیشتری داشته و رابطهشان بسیار یکطرفه است ولی در مقابل، اعتماد موجود نسبت به پزشکی مردانه، بسیار بیشتر از اعتمادی است که نسبت به دانش پزشکی زنانه وجود دارد. در عین حال اقتدار پزشک مرد هم بیشتر ارزیابی میشود.
مسأله نوع زایمان و دلایل ترجیح زایمان سزارین از سوی زنان، مقوله دیگر مورد بررسی میرزانژاد بود. او در این باره گفت: جالب است که مصاحبهشوندگان این تحقیق فکر میکردند زن شهری طبقه متوسط، در نوع زندگی مدرن، توان جسمی لازم برای زایمان طبیعی را ندارد و به همین دلیل، روش سزارین را ترجیح میدهد. البته این امر با با تصویر دیگری هم گره خورده است که در آن، روش زایمان طبیعی بیشتر مربوط به طبقات پایینی شناخته میشود که در آن، سلامت زنان برای همسرانشان اهمیت چندانی ندارد و یا توان استفاده از امکانات پزشکی بهتر برایشان مقدور نیست. البته در این رابطه، با تلاشهایی که از سوی وزارت بهداشت صورت میگیرد، این باور در حال تقویت است که زنان در این دوره هم میتوانند فرزندشان را به روش طبیعی به دنیا آورند.
وی در ادامه درباره مقوله "تجربه مادری" نیز گفت: یافتهها نشان میدهند که برخلاف وجود تصویری در جامعه که مادری را فرایندی طبیعی و ساده دانسته و هر زنی را قابل مادر شدن میداند، بسیاری از مادرها اعتقاد دارند که این مسئولیت تمام وقت برایشان بسیار طاقت فرساست. آنها احساس میکنند نه تنها به تنهایی نمیتوانند از عهده این مسئولیت برآیند، بلکه شدیداً نیازمند آموزشهای جدی در این زمینه هستند. مصاحبهشوندگان ما، به خصوص در دو سال اول، خود را در تمام اوقات شبانهروز در اختیار کودک میدیدند و معتقد بودند که از آنجا که این نیاز کودک است که برای مادر تعیین میکند چه کاری را در چه زمانی انجام دهد، آنها نمیتوانند برنامهریزی مشخصی برای خود داشته باشند و اگر در این زمینه، کوچکترین بیتوجهیای بکنند، جامعه آنها را مسئول تمام اشتباهاتی میداند که ممکن است فرزندشان در آینده مرتکب شود. البته این تجربه برای زنان شاغل سنگینتر بود. آنها احساس میکردند که باید به بچه بیش از هر چیزی اولویت دهند ولی به دلیل مشغله کاری، نمیتوانند زمان لازم را برای او صرف کنند. این امر سبب میشد که دائماً خود را سرزنش کنند که نتوانستهاند مسئولیت مادری را به صورت تمام و کمال به انجام برسانند و مادری مهربان و فداکار باشند. آنها حتی اگر پدر هم فرصت داشت و کودک را به او میسپردند، باز خود را مسئولتر از پدر میدانستند.
مریم میرزانژاد در جمعبندی از بحث خود، تأکید کرد: برخلاف تصوری که در جامعه از مادری وجود دارد و آن را به عنوان یک فرآیند طبیعی در زندگی زنان میبینند، مادر بودن بیشتر یک فرایند فرهنگی است و رابطه عمیقی با دیگر نهادهای اجتماعی دارد؛ نهادهایی که سعی دارند به شدت این تجربه را در کنترل داشته باشند و با این نظارت، تا حدی زنان و احساسات آنها را نادیده میگیرند، بهخصوص وقتی که زنان نیز تمام مسئولیت مادر بودن را بر دوش خود احساس میکنند و در صورت پرداختن به مشغلههای کاری و یا علایق شخصی، به شدت تحت نگاه سرزنشآمیز خود و دیگران قرار میگیرند. یافتههای این پژوهش نشان داد که وجود اسطورهای از مادری در جامعه که آن را برای همه زنان، مقدس و خوشایند و لذتبخش میداند، اعمال نوعی فشار و محدودیت برای زنان در پی دارد. این در حالی است که آنها وقتی خود را با فرزندشان تنها میبینند و این کنترل و نظارت را کمتر حس میکنند و از این تجربه، لذت بیشتری میبرند. بدین ترتیب، میتوان گفت که در مواردی، نهاد مادری و تصمیمگیریها و اعمال قدرت جامعه در رابطه با آن، سبب میشود فشاری به زنان وارد آید که تا حدی به کودک هم منتقل شده و گاهی اعمال خشونت مادر نسبت به کودک را نیز در پی داشته باشد.
تأثیر ناباروری بر زندگی زنان
در بخش دوم این نشست، اعظم ذاکر مشفق به بررسی تأثیر ناباروری بر زندگی زنان پرداخت. او ابتدا توضیح داد: از لحاظ پزشکی، "نابارور" کسی است که طی یک سال تماس جنسی و در عین عدم استفاده از هیچ وسیله پیشگیری، باردار نشده باشد. طی تحقیقات سازمان بهداشت جهانی (WHO) حدود 10 تا 15 درصد ازدواجها در سال، منجر به ناباروری میشود که این رقم در ایران بیش از 20 درصد است. بر این اساس، ما حدوداً دو میلیون زوج نابارور در سطح کشور داریم. این معضل که به عنوان یکی از علل اصلی طلاق در کشور شناخته میشود، به دلایل مختلفی، از جمله برخی بیماریها، آلودگیهای محیطی، افزایش سن و یا تغذیه نامناسب ممکن است در افراد بروز کند. از سوی دیگر، آمار نشان میدهد که سهم زنان و مردان در میزان ناباروری مساوی و هر کدام 35 درصد است. در این میان،20 درصد عوامل ناشناخته و 10 درصد هم عوامل قابل پیشگیری دیده میشود.
ذاکر مشفق در ادامه با تأکید بر اهمیت موضوع فرزندآوری در جوامع مختلف، و ریشههای تاریخی آن، درباره پژوهشی که در این زمینه انجام داده، گفت: در این تحقیق اکتشافی که هدف از آن، نشان دادن تأثیرات ناباروری بر زنان بود؛ با مراجعه به مراکز درمان ناباروری، با 42 مورد از زنانی که با این مشکل درگیر بودند و فرزندی از خود نداشتند، گفتوگو کردیم. در تهران، 16 مرکز درمان ناباروری به شکل دولتی، نیمه دولتی و خصوصی وجود دارد که در میان آنها، مراکز دولتی معمولاً هزینههای کمتری را برای مراجعهکنندگان در بر دارند و در نمونه مورد مطالعه ما، مراجعین این مراکز، از پایگاه اقتصادی و اجتماعی پایینتری برخوردار بودند و نکته جالب اینکه 80 درصد این مراجعین، ناباروری زنانه داشتند؛ در حالی که در دو مرکز دیگر، ناباروری زنانه حتی کمتر از 50 درصد بود. سن زنان مصاحبهشونده در این تحقیق، بین 20 تا 45 سال بود و در میان آنها، 8 نفر بودند که بیشتر از شوهرانشان سن داشتند. از نظر تحصیلات نیز، دو مورد بیسواد بودند، 33 درصد تحصیلات بالای دیپلم داشتند و در کل، سطح تحصیلات زنان و مردان تقریباً به یک نسبت بود. از سوی دیگر، در نمونه مورد مطالعه این پژوهش، تمامی زنانی که در سنین بالا ازدواج کرده بودند، شاغل بودند ولی در میان آنها، برخی به دلیل درمانهای طولانی مدت برای ناباروری، مجبور به ترک شغل خود شده و یا امتیازات شغلیشان را از دست داده بودند. البته عدهای نیز اساساً بعد از ازدواج، برای رسیدگی به امور منزل، شغلشان را کنار گذاشته بودند. 30 درصد مراجعهکنندگان به این مراکز، از استان تهران بودند و بقیه از دیگر نقاط ایران برای درمان آمده بودند. بیش از نیمی از زنان در همان شهرهایی ساکن بودند که خانواده پدریشان ساکناند و البته این افراد معمولاً با مشکلات اجتماعی بیشتری از سوی جامعه اطراف روبرو میشدند. به جز دو نفر که ساکن روستا بودند، بقیه همه شهرنشین بودند. طول مدت ازدواج هم که از دیگر متغیرهای این تحقیق بود، بازهای بین 6 ماه تا 27 سال را در برمیگرفت. در این میان، عموماً در افرادی که 10 سال یا بیشتر از طول مدت ازدواجشان میگذشت، مسائلی مثل پرخاشگری و انزوا نیز دیده میشد.
وی ادامه داد: یکی از مسائلی که از نظر جامعهشناختی تأثیرگذار است، این است که ناباروری از طرف زن باشد یا مرد. بیشتر زنان قبل از مراجعه به پزشک تصور میکردند که خودشان عامل ناباروری هستند. در تحقیق ما، عامل ناباروری، 19 مورد زنانه، 16 مورد مردانه، 5 مورد مشترک و 3 مورد هم ناشناخته بود. برای درمان، بیشتر زوجها با هم به مراکز درمانی مراجعه میکردند؛ هر چند در برخی موارد که ناباروری زنانه بود، مردان آنها را همراهی نمیکردند. از سوی دیگر، زنان و بهویژه مردان نابارور دوست داشتند که این مسأله را از دیگران پنهان کنند؛ ولی معمولاً بعد از یک سال، همه اطرافیانشان متوجه میشدند و در این شرایط، ترجیح میدادند سیر درمان خود را تا حدی مخفی نگه دارند.
ذاکر مشفق در بیان تأثیر ناباروری در نگرش زنان نسبت به وظیفه خود، گفت: بیشتر زنهای مورد مطالعه، با سطوح تحصیلی و شغلی مختلف، وظایف خانوادگی را برای خود در اولویت قرار میدادند. در واقع، در تحقیقات پیشین مشخص شده بود که زنان جامعه ما، نخستین وظیفه خود را مادری میدانند ولی ما در این مطالعه دیدیم که برای زنان نابارور، همسرداری در اولویت قرار میگیرد. آنها معمولاً وظیفه دوم خود را خانهداری میدانستند و سومین وظیفه را برای خود، برقراری آرامش در محیط خانه تعیین میکردند که در این زمینه، شاغلان خود را تا حدی مقصر میدانستند. آنها در مورد وظایف اجتماعی نیز حفظ ارزشهای اجتماعی و داشتن شغل را دو مورد از وظایف اجتماعی مهم زن برمیشمردند و البته افرادی نیز در این زمینه، به وظایف اجتماعی یا تحصیلات اشاره داشتند.
وی همچنین اضافه کرد: در رابطه با مشکلات اجتماعی ناباروری، زنان معمولاً به لزوم پاسخگویی به دیگران و تنهایی خود در خانه اشاره میکردند و در مورد شوهرانشان معتقد بودند که تمایل آنها به بچه بیشتر برای داشتن وارث است. در عین حال، ترس از طلاق نیز به عنوان یکی از ترسهای اصلی در میان بسیاری از این زنان مطرح بود. البته احتمال جدایی فقط در مورد کسانی وجود داشت که ناباروری زنانه داشتند. از سوی دیگر، در خصوص مشکلات اقتصادی، هزینههای بسیار سنگین درمان ناباروری از جمله مسائل این خانوادهها بود؛ به خصوص که بر اساس آمار، تنها نیمی از این درمانها اثربخش شناخته شده و در عین حال، بیمه تأمین اجتماعی و خدمات درمانی نیز آن را تحت پوشش قرار نمیدهد. از اینرو، معمولاً افرادی که از پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالایی برخوردار بودند، به دلیل درمان کامل و بدون وقفه، نتیجه بهتری میگرفتند.
ذاکرمشفق در ادامه، با اشاره به اینکه مشکلات اجتماعی زنان نابارور را از دو زاویه مشکلات این زنان در ورود به جامعه و مشکلاتی که جامعه برای آنها ایجاد میکند، میتوان مورد بررسی قرار داد؛ گفت: دسته دوم، معمولاً کنایهها و سرزنشها و یا نگاههای ترحمآمیز اطرافیان را شامل میشود. البته در مورد رابطه شوهر با آنها، برخلاف انتظار ما، جز یک مورد، هیچیک از زنان مورد مطالعه از این مسأله شکایت نداشتند و البته این تا حدی بدان دلیل بود که طلاق و ازدواج مجدد را حق شوهر خود میدانستند. از سوی دیگر، مشکل دیگر این زنان، رویارویی با دنیای ناباروری بود. آنها میگفتند وقتی وارد جمعی میشوند که بچهای حضور دارد، نمیتوانند تحمل کنند. ایشان معمولاً بعد از فامیل، بیشترین ارتباط را با زنهای نابارور دیگر داشتند و حتی با باردار شدن یکی از آنها، معمولاً ارتباط دیگران با او، کم یا به کلی قطع میشد.
وی همچنین خاطرنشان کرد: مهمترین انگیزه درمان برای زنان مورد مطالعه در این پژوهش، استحکام زندگی زناشویی شناخته شده است. در این زمینه، 75% این زنان میگفتند که ما بچه را برای شادی و نشاط محیط خانه و از بین بردن یکنواختی آن میخواهیم. پس از این مورد، دومین انگیزه درمان برای این زنان، داشتن فرزند به عنوان عصای پیری بود و رهایی از پرس و جو و کنایه دیگران نیز در رده بعدی جای میگرفت. پس از آن، داشتن وارث و بالاخره علاقه ذاتی به فرزندآوری برای افراد مهم شمرده میشد.
اعظم ذاکرمشفق در پایان بحث خود، به چشمانداز زنان نابارور برای ادامه زندگی اشاره کرد و گفت: در میان نمونه پژوهش ما، 50 درصد افراد خود را آماده زندگی بدون فرزند میدانستند. 25 درصد به فرزندخواندگی فکر میکردند و البته بیشتر کسانی که تصمیم به فرزندخواندگی داشتند، افرادی بودند که شوهرانشان عامل ناباروری شناخته شده بود و در نهایت، 25 درصد باقیمانده هم ازدواج مجدد شوهر یا طلاق را پیش روی خود میدیدند که این بار در مورد همگی آنها، عامل ناباروری زنانه بود.
- توضیحات
-
زیر مجموعه: گزارش نشست ها
-
دسته: گزارش نشست جامعهشناسی زنان و جنسیت (مطالعات زنان)
-
آخرین به روز رسانی در 16 اسفند 1394