khazanموضوع جامعه شناسی احساس خوشبختی در بین جوانان محور اصلی نشست گروه علمی- تخصصی جامعه شناسی احساسات بود که در روز یکشنبه 29 اذر ماه 1394 در سالن جلسات انجمن جامعه شناسی ایران برگزار گردید.

در این نشست نگار خزان به سخنرانی پرداخت ودکتر فرح ترکمان در تکمیل سخنان او مباحثی را عنوان کرد و در پایان این نشست نیز پرسشهایی از سوی حاضران مطرح شد.

نگار خزان در ابتدای بحث خود گفت: خوشبختی ازجمله مفاهیمی است که از دهه 1960 میلادی موضوع تحقیقات تجربی در حوزه های علوم اجتماعی و علوم رفتاری قرار گرفته است. این مفهوم در عین حال بطور مترادف با مفاهیمی نظیر احساس شادمانی و احساس رضایت از زندگی بکار رفته است. تحقیقات متعددی همبستگی معنی داری را میان مفهوم خوشبختی و مفاهیم احساس شادمانی، احساس رضایت از زندگی و فراغت خاطر را نشان داده اند. بنیان های نظری احساس خوشبختی که عمدتاً بر آراء و دیدگاه‌ های وینهوون و آراگیل استوار است ناظر بر تأثیرات عوامل متعددی بر احساس خوشبختی است. نظام های اجتماعی، تلویحاً مدعی تأمین خوشبختی مردم اند و هم نوایی با ارزش ها و هنجارهای خود را ضامن خوشبختی مردم می دانند. اما واقعاً خوشبختی چیست؟ هر نظام ارزشی معنای خاصی برای آن قائل است؛ از معنویت محض تا مادیت محض. در یک سر این پیوستار عرفانی قرار دارد که خوشبختی را فقط و فقط در سعادت اخروی (رستگاری) و پشت کردن کامل به دنیا و مادیات می داند و در سر دیگر این پیوستار لذت گرایی محض مادی قرار دارد که بهروزی را فقط و فقط در تنعم و رفاه مادی می بیند .

او ادامه داد: با توجه به شاخص های احساس خوشبختی در بانک داده های جهانی، ایران کشوری است که در معرض خطر بوده و بیماری هایی نظیر افسردگی، استرس و ناراحتی های روحی به شدت در آن شیوع داشته و موجب بالا رفتن آسیب هایی نظیر خودکشی و اعتیاد گشته است، به طوری که نرخ خودکشی در کشور ایران با توجه به مذهبی بودن جامعه چیزی در حدود 5 تا 6 نفر در هر صد هزار نفر است که قطعاً این ارقام به علت ممنوعیت های شرعی و عرفی از دقت لازم برخوردار نیست، به خصوص در استان هایی نظیر ایلام، لرستان و کرمانشاه و تهران این آسیب دائماً رو به افزایش است.

سخنران این نشست افزود: از طرفی باید گفت میزان تحصیلات، میزان درآمد، مالکیت مسکن، منطقه مسکونی و نوع شغل مشخص کنندهپایگاه اجتماعی- اقتصادی افراد بوده و این عامل یکی از مهمترین عوامل موثر بر روی احساس خوشبختی و بالطبع سلامت روان است. این بدان معنی است که افراد در پایگاه اقتصادی- اجتماعی متفاوت به طور یکسانی احساس خوشبختی نکرده و هر پایگاه از نظر قدرت، منزلت، درآمد، تحصیلات و شیوه زندگی شرایط خاص خود را دارد. بنابراین می توان گفت هر طبقه و گروهی دارای ارزشها، شیوه نگرش و وجه نظرهای مختلفی است. مضافاً آنکه هر طبقه یا گروه، فشارهای هنجاری برای تبعیت از نظامهای ارزشی وارد می کند که ملموس نبوده و از افراد دارای پایگاه مشترک اجتماعی انتظار می رود که نظام های ارزشی یکسان گروه و طبقه خود را رعایت کنند این پدیده به نحوی صورت می گیرد که فرد متوجه این نکته نیست که چگونه انتخاب ارزش هایش تحت تأثیر پایگاه اجتماعی- اقتصادی خود قرار گرفته است. در نتیجه بعضی از طبقات کمتر و بعضی دیگر بیشتر احساس خوشبختی می کنند که در سلامت روانی و اجتماعی آنها موثر است. جوانانی که در وضعیت اجتماعی-اقتصادی بهتری به سر می برند همواره از احساس خوشبختی بیشتری نسبت به جوانانی که در شرایط نامساعدی قرار دارند برخوردار هستند.

خزان گفت: این یافته با نتایج تحقیقات وینهوون تأیید می‌شود. وینهوون در تحقیقات خود نشان داد که احساس خوشبختی اساساً در ملت هایی با موفقیت های اقتصادی بیشتر، زیادتر است. به عبارت دیگر هرچه کشور ثروتمندتر باشد ساکنانش احساس خوشبختی بیشتری دارند. ارتباط میان احساس خوشبختی با قدرت خرید تقریباً به صورت منحنی است در میان کشورهای فقیر ارتباط ثروت با میزان احساس خوشبختی بیشتر است تا در میان کشورهای ثروتمند در تحقیقات وینهوون نشان داده شده است که وقتی میزان متوسط درآمد از نقطه 20000 دلار عبور می کند خط رگرسیون تقریباً صاف می شود که گویای قانون نقصان عملکرد ثروت است. این الگو در سطح فردی نیز قابل تعمیم است یعنی همبستگی میزان احساس خوشبختی فردی با درآمد شخص در کشورهای فقیر بیشتر است در حالی که این همبستگی در کشورهای ثروتمند از شدت کمتری برخوردار است. داده های بیشتر بیانگر آن است که این کل واقعیت نیست و ظاهراً رفاه مادی نسبت به معاش صرف، رضایت بیشتری را به همراه می آورد. تحقیقات در کشورهایی با دولت های مرفه اساساً ارتباط کمی را بین این دو متغیر (احساس خوشبختی و درآمد) نشان می دهد اما در سایر کشورها تقریباً تفاوت اساسی مشاهده می گردد. یعنی هرچه یک ملت فقیرتر باشد همبستگی قوی تری بین درآمد و میزان احساس خوشبختی مشاهده می شود. این الگو با این تئوری که احساس خوشبختی ناشی از مقایسه اجتماعی است مطابقت ندارد. رابطه تحصیلات با میزان احساس خوشبختی از الگوی همبستگی مورد قبلی تبعیت می کند. یعنی در کشورهای فقیرتر میزان همبستگی بالاتر و در کشورهای ثروتمندتر این همبستگی پایین تر است. مطالعات اخیر در کشورهای ثروتمند نشان می دهد که حتی تا حدودی ارتباط منفی بین تحصیلات و میزان احساس خوشبختی وجود دارد. این بدان معنا نیست که تحصیلات خود باعث عدم رضایت در زندگی می شود. به طورکلی بیشتر کشورها با تحصیلات بالا از شادی بیشتری برخوردارند. میزان عدم احساس خوشبختی در کشورهای مرفه با تحصیلات بالا شاید به واسطه فقدان کار متناسب با آن تحصیلات و یا به واسطه از بین رفتن محاسن اولیه تحصیلات در فرایند بالا رفتن آن به طور یکسان در کل افراد یک کشور باشد. به هرحال بیکاری یکی از عوامل موثر بر عدم احساس خوشبختی می باشد و خروجی تحصیلات باید کار و شغل باشد، از آنجا که در یک کشور جهان سومی تحصیل کرده های بسیاری وجود دارند که فاقد کار هستند و از طرفی دیگر افراد فاقد تحصیلات، بنا به دلایل مختلف صاحب کار هستند نمی توان به راحتی گفت که تحصیلات با احساس خوشبختی رابطه معناداری دارد.

ارتباط میزان احساس خوشبختی با نوع شغل از شدت بیشتری برخوردار است. در سراسر دنیا متخصصین و مدیران احتمالاً میزان احساس خوشبختی بیشتری را درک می نمایند اما اینکه چه مقدار از این احساس ناشی از تفاوت در پاداش حاصل از وظایف شغلی، محاسن مرتبط با آن یا قدرت انتخاب متفاوت است مشخص نیست. براساس یافته های تحقیق و مطالعات انجام شده پیشین بین 4 مفهوم احساس خوشبختی، کیفیت زندگی، احساس شادمانی و رضایت از زندگی در جوانان رابطه معناداری مشاهده شده است. بنابه نظر فرانس و پاورس کیفیت زندگی ادراک فرد از رفاه است که به نظر می رسد از رضایت یا عدم رضایت در حیطه های اصلی زندگی ناشی می شود و نیز به اعتقاد وی کیفیت زندگی درجه رضایت در تجارب زندگی فرد می باشد. کیفیت زندگی شامل رضایت از زندگی، رضایت در تصور از خود، سلامت و فاکتورهای اجتماعی- اقتصادی می باشد. بدین لحاظ می توان گفت کیفیت زندگی و احساس رضایت از زندگی با یکدیگر در ارتباطند به طوری که با افزایش کیفیت زندگی احساس رضایت از زندگی نیز بیشتر می شود و بالعکس. به مراتب هرچقدر کیفیت زندگی جوانان بالاتر رود احساس شادمانی در آنان افزایش پیدا می کند.

سخنران این جلسه خاطر نشان کرد: احساس خوشبختی (خوشبخت بودن) نزد آحاد جامعه به لحاظ حوزه وسیع نظری بخشی است مناقشه انگیز. اما آنچه همگان بر آن اذعان دارند آن است که تمایلات هر فرد را هدفها و جایگاه اقتصادی و اجتماعی که به آن تعلق دارد معین می کند و از همان ابتدا یعنی کودکی به عنوان یک ضرورت بیرونی، رفتار معینی را به او تحمیل می کند، درک هدف ها و نیازها بدان جا می رسد که رفتار از حالت خودبه خودی به حالت آگاهانه پیش برود و رشد می یابد، این رفتار که مبین شخصیت شکل گرفته فرد است قطعاً به عهده ساختارهای یاد شده است و از منظر آن خواهد بود که به انسان حس بی مانند و یگانه ای دست خواهد داد که فردی است خوشبخت و یا فاقد آن. موقعیت های واقعی اقتصادی و اجتماعی افراد در کنش ها و نوع احساس آنان از زندگی سهم عظیم و انکارناپذیری دارند و تنها در پرتو شناخت این موقعیت ها است که می توان به نفی قانون مندی های انتزاعی و برداشت های تخیلی و دیدگاه های کمال خواهانه در باب داشتن چنین احساسی در زندگی (احساس خوشبختی) یا نبودن چنان حسی سخن به میان آورد، بی شک پدیدارهای مختلف دیگری نیز در تقویت چنین حسی از زندگی سهمی به سزا دارند. اما تأکید واقع بینانه و شایسته عمدتاً بر روی روش ها و کاربست های فرهنگی جامعه است.

در پایان نگار خزان بحث خود را جمع بندی نمود و گفت: در امتداد حیات هر انسان حلاوت زندگی یا احساس شوربختی از آن به صور گوناگون از دیدگاه ها و تصورهای فرد از شیوه زندگی سرچشمه می گیرد. این شیوه برآیند واقعی و کتمان ناپذیر بسترهای فرهنگی است که ساختارهای رفتاری فرد در کالبد آن شکل پذیرفته و از طریق آن در تکاپوی سازگاری با شرایط است. به این معنا که انسان ها از طریق فرهنگ می خواهند خود را با واقعیت های زیستی و محیطی سازگار سازند. بدین ترتیب لازم است بر روی کیفیت فرهنگ کار شود تا امنیت و اعتماد در جامعه برقرار و آنگاه نیز این احساس فزونی یابد.