روز دوشنبه 14 اسفند 1391 گروه جامعهشناسی احساسات انجمن جامعهشناسی ایران اولین نشست خود را با عنوان«کلیاتی در باب جامعهشناسی احساسات» برگزار کرد. سخنران این نشست دکتر فرح ترکمان، مدیرگروه جامعهشناسی احساسات بود.
آنچه در ادامه میخوانید خلاصه بحث این نشست است:
جامعهشناسی احساسات از اواخر سال 1970 به عنوان یکی از حوزههای جامعهشناسی مطرح شد و از زمان ظهورش تاکنون پیشرفت قابل ملاحظهای کرده است. تا قبل از آن تبیین احساسات بیشتر در حوزه روانشناسی اجتماعی، انجام میپذیرفت تا زمانی که Massey در سال ۲۰۰۲ در انجمن جامعهشناسی آمریکا عنوان میکند که جامعهشناسی باید طرحهایی از چگونگی فکر و احساس انسانها به وجود آورد و احساسات نباید در حیطه موضوعات روانشناسی و عصبشناسی متوقف شود بلکه جامعهشناسی هم باید به تبیین احساسات اقدام کند. احساسات در فلسفه و روانشناسی هم مطرح بوده است. اما چرا جامعهشناسی به احساسات توجه میکند؟. زیرا ظهور و بروز آن در همه جوامع یکسان نیست پس نمیتواند امری غریزی و فردی باشد.
از آن پس، فعالیتهای عمدهای در جامعهشناسی احساسات نسبت به موضوع احساسات انجام شده است که آنها را میتوان به چهار دسته اصلی تقسیم کرد:
الف - ارائه طبقه بندی احساسات از دید جامعه شناختی.
ب - ارائه نظریههای جامعهشناختی از احساسات، چون نظریه "قدرت – وضعیت" که توسط افرادی چون تئودور کمپر مطرح گردید، که به مسائلی چون قدرت و وضعیت افراد نسبت به هم، انتظارات افراد از جایگاه قدرتشان و پیشرفت یا شکست قدرت در وضعیت کنش متقابل در تبیین احساسات میپردازند. انسانها، احساساتی چون عدم عدالت و غبطه را در تفاوت عمودی قدرت و احساساتی مانند همدلی و همدردی را در روابط افقی (جایگاه و وضعیت) تجربه میکنند. "نظریه فرهنگی" توسط گرتچر پیترسون طرح گردید که به اثرات فرهنگ در ظهور و بروز احساسات، احساس و ظهور قوانین و همچنین ایدئولوژیهای احساسات در فرهنگ یک جامعه، قدرت فرهنگ برای محدود کردن تجربیات احساسی اغلب افراد و فشاری که افراد در تضاد انتظارات فرهنگی و احساسات واقعی تجربه میکنند، نظر میکند.
رندال کالینز "نظریه مناسک" را تحت تاثیر کتاب صور بنیانی حیات دینی از امیل دورکیم و آثار اروین گافمن عنوان میکند. نظریه مناسک تکیه بر شرایطی میکند که احساسات در طی دوره کنش متقابل بر انگیخته میشود به عبارتی زمانی که افراد با هم حاضر هستند یک تمرکز حواس مشترک از توجه و حالت روحی آشکار میشود که ایجاد انرژی مثبت و احساس شور و شوق میکند. نظریه کنش متقابل و احساسات توسط افرادی چون مید، بلومر، گافمن، روزنبرگ و نظریه پردازان کنش متقابل نمادین مطرح شد که به جایگاه خویشتن و هویت میپردازد. وقتی خویشتن و هویت در شرایط و وضعیت تایید میشود، افراد احساسات مثبت را تجربه میکنند.
ج- تلاش دیگر در مطالعه جامعهشناختی احساسات خاص صورت گرفته است. احساساتی چون غم، شادی، عشق، خشم، حسادت، همدلی و همدردی، و ...
د - فعالیتهای بین رشتهای در حوزه احساسات نیز انجام شده است. تلاشی در ایجاد رابطه احساس و اخلاق، تحت عنوان احساسات اخلاقی که توسط قوانین فرهنگی تنظیم میشوند و بیان میکنند چه چیز خوب و چه چیز بد، یا مناسب یا نامناسب است. احساسات اخلاقی به چهار دسته قابل تقسیم است: ۱- خود هدایت شده(شرمساری و گناه)؛ ۲- دیگری هدایت شده(تحقیر،عصبانیت و تنفر)؛ ۳- همدلی و همدردی؛ ۴- احساسات پیرامون تحسین و ترقی دیگران برای رفتارهای اخلاقی. همچنین تلاشهایی در جهت ربط احساسات به فرایندهای زندگی مثل کار، خانواده، بهداشت، جنبشهای اجتماعی، کنترل اجتماعی و ... صورت گرفته است.
برای فهم بهتر از جامعهشناسی احساسات اول باید تعریف و مشخصاتی که برای احساسات برشمرده شده است را مورد توجه قرار دهیم. احساسات به طور کلی مربوط به روشی میشود که بدن به شرایط محیطی واکنش نشان میدهد. برای درک بهتر میتوان مشخصات احساسات را در روانشناسی و جامعهشناسی با هم مقایسه کرد. احساسات در روانشناسی با چهار مشخصه معرفی میشوند: ۱- حالت ذهنی قابل مقایسه در فرایند هوشیارانه؛ ۲- برداشت حسی در مورد احساسهایی مثل گرما، درد و غیره؛ ۳- حالات عاطفی مثل احساس راحتی، افسردگی، شادی و غیره و ۴- باورها واحساسهای مبهم نسبت به کسی یا چیزی که با مستندات واضح نمیتوان آن را تایید کرد. جامعهشناسی برای تعریف احساس چهار عنصر را مدنظر قرار میدهد: ۱- ارزیابی از یک محرک یا بافت موقعیتی؛ ۲- تغییرات در حواس بدنی یا فیزیولوژیک و حالات ظاهری؛ ۳- نمایش آزادانه یا منع شده حرکتهای مشاهده پذیر؛ ۴- یک برچسب فرهنگی برای اشاره به مجموعههای خاصی از یک یا بیشتر از سه عنصر قبلی.
از آنجا که جامعهشناسی احساسات در صدد ارائه طبقه بندی از احساسات بر اساس عوامل جامعهشناختی است سه عامل ارزیابی، فرهنگ و در نهایت ساختار را مطرح میکند. از آنجا که ارزیابی را ذهن انجام میدهد و ذهن نیز تنوع بسیار زیادی دارد، تکیه بر ارزیابی در اولویت طبقه بندی قرار نمیگیرد. فرهنگ نیز عاملی متغییر در زمان و مکان است لذا توجه به یک سری مقولات ساختاری مثل قدرت و وضعیت، انتظارات و ... مورد توجه جامعهشناسان احساسات قرار میگیرد. پس عوامل محتوای اجتماعی (فرهنگ) و ساختار اجتماعی بیشتر مورد توجه جامعهشناسان احساسات در جهت طبقه بندی احساسات قرار میگیرد.
در این جلسه، تبیین جامعه شناختی احساس عشق نیز مورد توجه قرار گرفت. تفاوت آرا در مورد اینکه "آیا عشق یک احساس است؟" به معنایی که جامعهشناسی احساسات، احساس را معرفی میکند به شرح زیر مطرح شده است:
عشق یک احساس نیست چون میتواند تغییر در ظاهر و فیزیولوژی نداشته باشد. عشق یک نگرش است(rubin ۱۹۷۰). یک موقعیت(ekman ۱۹۹۲). یک احساس(turner ۱۹۷۰). یک سازه فرهنگی، سندرم احساسی(avrill ۱۹۸۵). یک آمیزه از چندین احساس دیگر مثل لذت و عصبانیت(laird oately and johnson ۱۹۸۷ و izard ۱۹۹۲). عشق یک حالت انگیزشی جهت دار هدفی است تا یک احساس(aron and aron ۱۹۹۱). مانند گرسنگی، ترس و خواب یک حالت کشش و علاقه است(rimper&berth ۲۰۰۵).
در تبیین جامعهشناختی احساس عشق، چهار فعالیت اصلی انجام پذیرفته است. تبیین ساختاری از عشق، از دو دسته ساختار اجتماعی کلان و خرد سخن میگوید. در ساختار اجتماعی کلان به نقش عشق در کنترل اجتماعی و اینکه عشق توسط ساختار اجتماعی کنترل میشود پرداخته میشود. در سطح ساختار اجتماعی خرد به عشق هم به عنوان یک تجربه عاطفی و همزمان با آن تمایل به تناسب وضعیت دوست داشتن یک شخص نگاه میشود. نظر دیگر، دیدی تاریخی به عشق دارد و دگرگونیهایی که در نوع عشق بر اساس دوره تاریخی مطرح میشود را مورد توجه قرار میدهد. در این رابطه گیدنز حرکت از عشق رمانتیک به عشق مطلق را مطرح میکند.عشق سازهای فرهنگی است، تلاشی دیگر در تبیین جامعه شناختی از عشق است. عشق و نابرابری اجتماعی به بی عدالتی با دوام و ذاتی در تجارب عشق اشاره دارد.