نشست «نقد و بررسی کتاب شرایط امکان علوم اجتماعی در فلسفه‌ی غرب و فلسفه‌ی متاخر اسلامی» در انجمن جامعه‌شناسی ایران، با همکاری فصلنامه‌ نقد کتابِ کلام، فلسفه و عرفان و با حضور دکتر ابوالفضل مرشدی، نویسنده کتاب؛ و دکتر محمدامین قانعی‌راد، دکتر محمدعلی مرادی، دکتر سیدجواد میری و دکتر مالک شجاعی به عنوان منتقدین کتاب روز یکشنبه 11 تیرماه 1396 برگزار شد.

مطالعات تطبیقی و شرایط امکان علوم اجتماعی

در ابتدای جلسه دکتر ابوالفضل مرشدی طرح کلی کتاب و ایده‌ی اصلی خود در این کتاب را توضیح داد. سپس منتقدین به طرح رای و نقد در خصوص ساختار و محتوای کتاب پرداختند. در انتها نیز از طریق گفت‌وگوی تعاملی میان نویسنده، منتقدین و حاضرین جلسه، به چگونگی‌های ایجاد علوم اجتماعی بومی پرداخته شد.

مروری بر کتاب: چگونگی امکان علوم اجتماعی

کتاب «شرایط امکان علوم اجتماعی در فلسفه‌ غرب و فلسفه‌ متاخر اسلامی» در یازده فصل به بنیادهای فلسفی علوم انسانی جدید از منظر امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم و علامه طباطبایی، فیلسوف اسلامی معاصر نوصدرایی می‌پردازد.

نویسنده در دو بخش اصلی به طرح‌ریزی ایده‌ی اصلی خود می‌پردازد؛ بخش نخست «ایمانوئل کانت» و بخش دوم «علامه طباطبایی».

ایده‌ اصلی این کتاب تمرکز بر «مبانی» شکل‌گیری علوم اجتماعی جدید است و نویسنده‌ی کتاب بر آن است تا «مبانی» علوم اجتماعی جدید در غرب را از طریق آراء کانت (بخش نخست کتاب) به عنوان نقطه‌ عطف علوم اجتماعیِ غرب پی گیرد؛ سپس با برکشیدن مفاهیم و بخش‌هایی از آراء علامه سیدمحمدحسین طباطبایی (بخش دوم کتاب)، به خواننده و نیز به شاگردان و اخلاف علامه یادآور شود که با واسازی نظریات بومی (در اینجا: آراء علامه) می‌توان به «مبانی» علوم اجتماعی درون‌زا دست یافت.

کتاب با دو فصل مقدمه با عناوین «طرح مسئله» و «ملاحظاتی در باب رویکرد نظری و روش‌شناسی»، نحوه‌ها و مسیرهای نظری و عملیاتی تحقیق را روشن می‌کند. سپس در دو بخش که مشتمل بر یازده فصل می‌شود، پروژه‌ی محوری نویسنده که همان ردگیری «مبانی» علوم اجتماعی است را پی می‌گیرد.

مرشدی در بخش نخست این کتاب، مبانی علوم اجتماعی در غرب را مورد بررسی قرار می‌دهد. ایده‌ی اصلی کتاب در این بخش این است که «علوم اجتماعی در معنای جدید آن ناشی از تغییر در مبانی علوم در دوران جدید است» (ص۱۳). در تمام این بخش از کتاب، کانت به عنوان شاهدی بر این مدعا معرفی و تشریح می‌شود.

از رهگذر توضیح مبانیِ غربیِ علوم اجتماعی، کتاب نشان می‌دهد «در جهان دیگرِ غیراروپایی، به ویژه در جهان خاورمیانه و و ایران، روند شکل‌گیری علوم اجتماعی جدید به گونه‌ای دیگر بود. بدین شکل که ورود علوم اجتماعی جدید بدون مبانی جدی بود. یعنی انتقال این علوم به جهان خاورمیانه به طور کلی و به قلمرو زبان فارسی به طور خاص، بدون توجه به مبانی این علوم بوده است» (ص 16).

این گزاره، مقدمه‌ای می‌شود برای بازگشودن دفتر جست‌وجوی مبانی جدید از متون قدیمیِ غیرغربی. اینجاست که نویسنده وارد بخش دوم کتاب یعنی بازسازی و واسازی ساختمان فکری علامه طباطبایی برای یافتن ردپاهایی از مبانی علوم اجتماعی می‌شود.

در بخش دوم کتابِ «شرایط امکان علوم اجتماعی»، نویسنده درصدد تشریح یک‌به‌یک و جزءبه‌جزء آراء علامه نیست. بلکه در آراء علامه به دنبال جای پاهای محکمی برای ساختن بنای جدید علوم اجتماعی می‌گردد. چراکه «اگرچه در گذشته علوم اجتماعی ِ خاصی در این مناطق وجود داشته است، یعنی پیرامون روابط انسان‌ها در ابعاد متفاوت و منظرهای گوناگون تامل شده است، اما علوم اجتماعی به مفهوم و معنای دوران جدید به طور کلی دارای مولفه‌های نو است و از این رو، علوم اجتماعی جدید به گونه‌ای اساسی متمایز از علوم گذشته است» (ص 17)

از نظر مرشدی اساسا با تقلید و بازگویی آثار و آراء گذشتگان نمی‌توان علوم اجتماعی جدیدی را پی‌ریزی کرد و آن طور که در جلسه‌ نقد کتاب توضیح داد: «من به دنبال بازسازی دیدگاه‌های علامه بودم و خوانش جدید از نظریات او را مدنظر داشتم. گرچه شاید این خوانش با آراء علامه، تطابق صددرصدی نداشته باشد«.

در جلسه‌ نقد کتاب چه گذشت؟

جلسه‌ی نقد و بررسی کتاب «شرایط امکان علوم اجتماعی در فلسفه‌ غرب و فلسفه‌‌ متاخر اسلامی» یازدهم تیرماه در محل انجمن جامعه‌شناسی ایران در دانشکده‌ علوم اجتماعی برگزار شد و دو ساعت به طول انجامید.

مرشدی در ابتدا به چهار نکته درباره‌ کتاب پرداخت. وی کتاب را گفت‌وگوی پنهانی با سیدجواد طباطبایی دانست و گفت: «اگر جواد طباطبایی از امتناع اندیشه در ایران سخن می‌گوید، این کتاب آن‌طور که از عنوانش برمی‌آید، پنجره‌هایی رو به امکان می‌گشاید».

همچنین مرشدی به تاسی از کارل اشمیت کتاب را «جامعه‌شناسی مفاهیم» دانست که طی آن نویسنده کوشیده «مفاهیمی از کانت و علامه را برجسته کند» و از این طریق به این پرسش نزدیک شود که چرا در ایران علوم اجتماعی مستقر نداریم؟

سه رویکرد به جامعه‌شناسی در ایران

برای پاسخ به این پرسش مرشدی سه نوع نگاه به علوم انسانی را معرفی می‌کند. نگاه اول بر این نظر است که تامل دربارۀ علوم انسانی و اجتماعی مستلزم بهره‌گیری از خود این علوم است. به این معنی که ابزار بررسی علم جامعه‌شناسی، خود علم جامعه‌شناسی است. مسئله‌ای که این نگاه مطرح می‌کند این است که چگونه علم جامعه‌شناسی که خود مسئله‌دار است، می‌تواند خودش را مورد بررسی قرار دهد.

نگاه دومی که مرشدی آن را توضیح داد، رویکردی است که معتقد است در سنت قدمایی ما جامعه‌شناسی وجود داشته است. این رویکرد به خصوص بر جامعه‌شناسی ابن‌خلدونی تاکید دارد و معتقد است احیاء این نوع جامعه‌شناسی، باید اولویت و دستورکار ما قرار گیرد. این در حالی است که علوم اجتماعی در معنای جدید آن در گذشته امکان ایجاد نداشته است.

نگاه سوم اما به «مبانی معرفتی» علوم اجتماعی معطوف است. این گروه معتقدند باید مبانی معرفتی در سنت اسلامی را جست‌وجو کرد و پرورش داد و علوم اجتماعی نوین را بر پایه‌ی این مبانی، بنا نهاد.

مرشدی از این جهت که این رویکرد بر مبانی و مبناها تمرکز کرده است، با آن همدلی نشان داد؛ اما نقدی که به آن وارد دانست این بود که این نگاه، با مبانی، غیرسنجش‌گرانه و غیرمنتقدانه برخورد می‌کند.

مرشدی در این کتاب تلاشی را برای سنجش و بازسازی دوباره‌ی مبانی معرفتی سنت ایرانی-اسلامی آغاز کرده است. او از این طریق به بنای علوم اجتماعی درون‌زا می‌اندیشد؛ تا از این طریق علوم اجتماعی مربوط به زمانه و منطق دوران جدید، پایه‌ریزی شود.

مواجهه با عصر جدید

مرشدی توضیح داد در کتاب «شرایط امکان علوم اجتماعی…» به رصد چگونگی درون‌زایی علوم اجتماعی غربی می‌پردازد. در این جست‌وجو به کانت می‌رسد؛ کانتی که «ازجاکندگی معرفتی»ِ جامعه‌ خود را درک و صورت‌بندی کرده است. سپس علامه طباطبایی را به عنوان شخصی معرفی می‌کند که تا حدودی با «تکانه‌های معرفتی» عصر خود مواجه شده است.

مرشدی توضیح داد: «علامه با درک این تکانه‌ معرفتی، نقش سوژه در سنت اسلامی را گسترش بخشیده و از این طریق، جای پاهایی برای ایجاد یک سنت علوم اجتماعیِ مستقل از غرب را برای ما باز کرده است».

تقریب افق‌های سه گانه‌ اندیشه در ایران

سپس دکتر محمدعلی مرادی، سخنان خود را با طرح‌ریزی کلی‌ای از نحوه‌ی تفکر آغاز کرد. به نظر مرادی «سوژه‌محوری» که در غرب آغاز شده است، در تمام دنیا بسط یافته است. به طوری که امروزه در ایران بسیاری در سوژه‌محوری و «روح»ِ مورد نظر هگل غرق شده‌اند.

از نظر مرادی ما باید بتوانیم خارج از تاریخ خطی غرب، سپهرهای اندیشگی جدید را شناسایی و دنبال کنیم. کار آقای مرشدی آغازی برای این شناسایی است که که طی سی چهل سال آینده باید از طریق سه گروه دنبال شود؛ گروه اول حوزویانی هستند که بر سنت‌های فکری خود ایستاده‌اند و در ضمن پرسش‌های دنیای جدید را نیز می‌شناسند. گروه دوم دانشگاهیانی هستند که غرب خوانده‌اند (نه درباره‌ غرب) و می‌دانند غرب در کجا شکل گرفته است. گروه سوم فعالان و دنبال‌کنندگان بحث‌های محیط زیستی کشور هستند.

به زعم مرادی طرفین این گفت‌وگو قرار نیست همدیگر را متقاعد کنند، بلکه باید نزدیک کردن افق‌ها را مدنظر قرار دهند. مرادی کتاب «شرایط امکان علوم اجتماعی…» را آغازگر این گفت‌وگو دانست.

مباحث علامه طباطبایی راه به علوم اجتماعی کانتی نمی‌برد

دکتر محمدامین قانعی‌راد، سخنران دیگر این نشست، سخن خود را با این تنقیح آغاز کرد که «این کتاب علاوه بر جامعه‌شناسی مفاهیم که گفته شد، به حوزه‌های فلسفه‌ علوم اجتماعی و فلسفه‌ جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسی معرفتی نیز وارد شده است». قانعی‌راد نقد اصلی به کتاب را مقایسه‌ای دانست که میان کانت و علامه صورت گرفته است.

قانعی‌راد اشکالی که این مقایسه دارد، را در دو بخش توضیح داد. در بخش نخست به اهمیت کاری که کانت انجام داد پرداخت: «کانت و هگل به عنوان فیلسوفان آزادی متوجه شدند دو مقوله‌ فیزیک و متافیزیک مانع آزادی هستند. آن‌ها این دو را انکار نکردند، بلکه تعیین کننده بودن را از آن‌ها گرفتند». سپس«ایده» و «روح» مطرح شد که نسبتِ انسان با فیزیک و متافیزیک را تعریف می‌کردند. کانت و هگل در کنار طبیعت و مابعدالطبیعه، قلمروی سومی را به نام علوم اجتماعی شکل می‌دهند.

قانعی‌راد در بخش دوم به نظریات علامه طباطبایی پرداخت. این بخش با این پرسش آغاز شد که «آیا مبحث اعتباریات علامه توانسته است چشم‌انداز شکل‌گیری سوژه را ترسیم کند؟» قانعی‌راد در این بخش از سخنان خود چرایی اشکال وارد بر کتاب را در سه محور توضیح داد. محور اول مربوط به نسبت «شهود، مفهوم و تخیل» است. از نظر کانت در هر شناختی این سه حوزه به طور همزمان حضور دارند. این درحالی است که این سه در آراء علامه منطقه‌بندی می‌شود و شهود به حوزه‌ فیزیک، مفهوم به حوزه‌ی متافیزیک و تخیل به اعتباریات تعلق پیدا می‌کند.

محور دوم سخنان قانعی‌راد رد این بخش، هدف‌های غایی متفاوت در کانت و علامه است. قانعی‌راد توضیح داد: «هدف کانت آزادسازی انسان از فیزیک و متافیزیک و سپردن به دست اخلاق است. یعنی کانت در پی ایجاد جامعه‌ی مدنی اخلاقی یا جامعه‌ی مدنی حقوقی است. اما کار علامه حفظ امت است، نه جامعه‌ی مدنی اخلاقی و حقوقی». امت، جامعه‌ای است که قانون‌گزار آن خداست و خدا به متافیزیک تعلق دارد؛ در حالی که کانت به دنبال رهایی انسان از متافیزیک است.

قانعی‌راد، نظر علامه را از طریق تفسیر استاد مرتضی مطهری توضیح داد که «در تفکر اسلامی جوامع سرشت یکسانی دارند و حرکت آن‌ها به سمت وحدت است. آن چه این وحدت را شکل می‌دهد، عقیده است. عقیده هم همان چیزی است که خدا گفته است و این یعنی ماورالطبیعه».

محور سوم بحث قانعی‌راد بر دو اصطلاح تخلیه و تحلیه استوار بود. رئیس سابق انجمن جامعه‌شناسی ایران توضیح داد: «براساس دو مفهوم تخلیه و تحلیه، انسان باید از آن چه هست و دارد تخلیه شود و توسط آن چه خدا می‌گوید تحلیه شود».

به زعم قانعی‌راد «این یعنی انسان از هر چه در علوم انسانی و اجتماعی وجود دارد، تخلیه شود و به جای آن‌ها الگوهایی ساخته شود که اعتباریات شرعی است». قانعی‌راد سخن خود را با این گزاره پایان برد که «از آراء علامه طباطبایی پوزیتیویسم علمی و متافیزیک شریعت‌گرا استخراج می‌شود، اما علوم اجتماعی به معنای کانتی آن، خیر».

آیا علامه به دنبال پرسش‌های کانت بود؟

سخنران آخر این نشست دکتر سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، بود. میری از تنقیح عنوان کتاب سوال کرد: «اگر منظور این است که این نحوه‌ ورود به علوم اجتماعی جایگزین علوم اجتماعی آکادمیک شود، مردود دانست. اما اگر در پی آن است که در مواجهه‌ی با غرب چه رخدادهایی می‌توانستند امکان درون‌زایی را فراهم کنند، این کتاب گام مهمی برداشته است«.

نقد اول سیدجواد میری مربوط به چارچوب اثر بود که قریب ۲۲۰ صفحه‌ای که به کانت اختصاص داده شده است، می‌توانست در ۳۰ صفحه تعبیه شود.

میری سپس وارد نقد محتوایی کتاب شد و بحث خود را در سه محور توضیح داد. دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در محور اول نقد خود، با استناد به کتاب، منظور نویسنده را اجرای خوانشی کانتی از علامه طباطبایی دانست. پرسش میری در محور نخست این بود که «آیا علامه به دنبال پاسخ دادن به پرسش‌های کانت بوده است؟»

محور دوم نقد وی به مفهوم دین در آراء علامه و جایگاه این مفهوم در سنت علوم آکادمیک اختصاص داشت. میری توضیح داد «رویکرد علامه به دین، به طور مثال خاتم دانستن اسلام، از دل مطالعات جامعه‌شناختی بیرون نمی‌آید و در نگاه عقیده‌محور علامه ریشه دارد».

محور سوم بحث میری به «مبحث گسست در عین تداوم» در این کتاب اختصاص داشت. میری این نگاه را ناشی از مفروضات ذهنی و تئوریکی دانست که در تاریخ نگاری اروپامحور شکل گرفته است.

همچنین از نقد نشدن مسئله‌ی اروپامحوری کانت در این کتاب انتقاد کرد.

سخنان دکتر میری با این نقد به اتمام رسید که «مذکرمحوری و وهم‌محوری علامه در کجای علوم اجتماعی می‌تواند به عنوان یک گفتمان آکادمیک مطرح شود؟»

خوانش‌های نوین از گذشتگان

پایان این نشست به پاسخ‌های نویسنده به نقدهای وارد شده اختصاص داشت. مرشدی در این بخش تاکید کرد قصد او خوانش جدیدی از علامه بوده است برای یافتن جای پاهایی که از طریق آن‌ها بتوان علوم اجتماعی مستقل را پایه‌ریزی کرد. مرشدی همچنین توضیح داد از تکرار علامه پرهیز داشته است، چراکه معتقد است از گذشتگان تنها در خصوص یافتن مبانی معرفتی می‌توان کمک گرفت و بنای علوم اجتماعی را بر پایه‌ی آثار آن‌ها نمی‌توان تاسیس کرد.

 

منبع: سایت بردار (شرایط امکان علوم اجتماعی بررسی شد) / 12 تیرماه 1396