احسان جهانبخش*
پنجمین نشست از سری نشستهای مجازی «گروه جامعهشناسی ایران» در شبکه اجتماعی اینستاگرام روز سهشنبه مورخ هجدهم شهریورماه 1399 برگزار شد. در ابتدای این نشست محمدرضا ذوالفقاری دبیر گروه جامعهشناسی ایران بهعنوان مدیر نشست ضمن عرض سلام و خیرمقدم خدمت حاضران و مهمان ارجمند برنامه دکتر کرامتالله راسخ موضوع مورد بحث این نشست را «علوم انسانی و روشنفکری عمومی در ایران» عنوان کرد.
ذوالفقاری ضمن معرفی مهمان برنامه افزود: «دکتر کرامتالله راسخ جامعهشناس و عضو هیأتعلمی دانشگاه، دانشیار دانشگاه جهرم و دانشگاه دولتی یاسوج هستند و تا سال 88 در این دانشگاه تدریس میکردند و در حال حاضر نیز در دانشگاه آزاد مشغول تدریس هستند. ایشان دکترای جامعهشناسی و کارشناسی ارشد را از دانشگاه برلین آلمان دریافت نمودند. دکتر راسخ همچنین علاوه بر رشتۀ جامعهشناسی، در رشته برق و الکترونیک دانشگاههای کرمان و آلمان هم تحصیل کردهاند».
مدیر این نشست در ادامه به معرفی آثار ایشان پرداخت و اضافه کرد: «از آثار ایشان میتوان به کتاب فرهنگِ جامعه، جامعهشناسی و علوم انسانی در 2 جلد، مقدمات جامعهشناسی و ترجمههایی از مبانی جامعهشناسی جوانان، مبانی جامعهشناسی معرفت، مبانی جامعهشناسی ارتباطات، مبانی جامعهشناسی ورزش و همچنین نظریههای جامعهشناسی جامعهشناسان کلاسیک، کتاب نظریههای روز جامعهشناسی و کتاب سنتگرایی بازتابی اشاره کرد».
سپس دکتر راسخ ضمن خیرمقدم به حاضران و تشکر از گروه جامعهشناسی ایران سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: «ماکس وبر در دو سخنرانی خود در سال 1917 در دانشگاه مونیخ با عنوان «علم بهمثابه حرفه» و «سیاست بهمثابه حرفه» به ایراد سخن پرداخت. وبر مطالعه خود را به دو نظام آموزشی آلمان و آمریکا اختصاص میدهد و در ادامه به شاخصهای ارتقای شغلی میپردازد و به این نتیجه میرسد که شاخصهای شغلی علوم انسانی و اجتماعی در آلمان تصادفی است درحالیکه در آمریکا نظامیافتهتر است. وبر در ادامه به سراغ «رابطه علم و عالم» میرود و به این مسأله میرسد که عالم باید چه شرایطی داشته باشد».
وی افزود: «وبر به این نتیجه میرسد که علوم تجربی و طبیعی نیازی به طرح سؤال بنیادین ندارند درحالیکه علوم انسانی با طرح سؤال مهم معنای زندگی مواجه است. پسازآن وبر به پایان مقاله میرسد و نتیجهگیری میکند که وقتی بهعنوان معلم در برابر دانشجو قرار میگیرد باید سیاست را بیرون کلاس بگذاریم و تلاش کنیم معلومات دانشجویان افزوده شود و نباید سعی کنیم معلومات سیاسی خود را به دانشجو بفروشیم».
ایشان سخنان خود را اینگونه ادامه داد: «جامعهشناسی در آلمان در دهه 1920 در دو مسیر کاملاً متفاوت جریان پیدا کرد که اتفاقاً بهنوعی به ما ایرانیان هم ارتباط پیدا میکند. در جامعهشناسی آلمان دو جریان غالب کمونیستی و فاشیستی کنشگر اصلی بودند که هر دو گروه به «جامعهشناسی متعهد» معتقد بودند. منظور از تعهد، وابستگی مرامی بود. کمونیستها در این زمینه موفقیتی کسب نکردند اما فاشیستها برخلاف آنها بسیار موفق بودند و با افرادی چون هانس فریر، آرنولد گرنر و هرمولد چلسکی در سال 1934 مکتب جدیدی را بنیان گذاشته و نظرات ماندگاری را مطرح کردند. محور اصلی نظریههای آنان مبارزه با غربگرایی، لیبرالیسم و امپریالیسم بود که خاستگاه آن از غرب (فرانسه و انگلستان) میآمد. آنان جامعهشناسان قبلِ هیتلر را غربزده میدانستند. کاری که اینها در علوم اجتماعی میکردند مغایر با گروهی دیگر از روشنفکران بهعنوان روشنفکر ناب بود. آنها روشنفکران ناب را به افرادی وابسته، غیر متعهد و علمگرا متهم میکردند».
ایشان بخش دوم سخنان خود را به بحث درباره «روشنفکران عمومی» اختصاص داد و افزود: «یکی از کسانی که افکار غربستیزی را با آثار بسیار درخشانش رهبری کرد متفکر برجسته فاشیست هرمن راوشینگ بود که از میان آثار وی سه اثرِ انقلاب نهیلیستی، انقلاب محافظهکاری و گفتگو با هیتلر برجستهتر هستند. ازجمله ویژگیهای این دسته از روشنفکران، ضد زن بودن، ضد غرب بودن، نژادپرست بودن، تندرو و انقلابی بودن و آخرالزمانی بودن است». وی ادامه داد: «گروه کوچکی از ایرانیان با خاستگاه چپ دنبالهرو این متفکران بودند. این افکار در دهه 1340 ایران فکر غالب دیدگاههای گروهی بود که من آنها را «روشنفکران عمومی» مینامم».
دکتر راسخ سپس به اوضاع روشنفکری در دهه 1340 پرداخت و افزود: «تفکر روشنفکر عمومی در دهه 1340 طوری در ایران غالب شد که افرادی چون احسان نراقی و داریوش شایگان که روشنفکر واقعی بودند نیز مجبور شدند ادای روشنفکران عمومی را دربیاورند. این گروه، افرادی را که نخواستند و یا نتوانستند دنبالهرو افکار این گروه باشند دفن و به حاشیه بردند. امیرحسین آریانپور این افکار را در حوزه جامعهشناسی در دستگاه لغوی چپ، عمدتاً تودهای و بعد به حوزه جامعهشناسی ایران آورد. شریعتی و آل احمد نیز این افکار را با استفاده از لغت مذهبی به حوزه عمومی مذهبیها آوردند. حوزه عمومی دیگری در ایران شکل گرفت که من از آن با عنوان حوزه «عمومی روحانی» نام میبرم. این دو حوزه در دهه چهل چنان به همآمیخته بودند که تفکیک آنها بسیار مشکل است و آریانپور این میراث را برای جامعهشناسی پس از انقلاب گذاشت. این جامعهشناسی در نهایت سر از ابتداییترین شکل جامعهشناسی یعنی جامعهشناسی اثباتگرا درآورد که ما در سه دهۀ گذشته شاهد آن هستیم و انعکاس آن را در رسالهها و پایاننامهها بهخوبی میتوان دید؛ اما کاری که روشنفکران عمومی کردند این بود که بهجای سخن نقد و جامعهشناسی در خدمت شناخت بهتر مناسبات اجتماعی، سخن مکتبی و مرامی را به میان آوردند».
در پایان برنامه مدیر نشست نظرات و پرسشهای مخاطبان را اینگونه بیان کرد: «روشنفکر عمومی زمانی میتواند تکثیر شود که از ساختار و قالب جامعه خود بیرون بیاید. نظر شما چیست؟»
دکتر راسخ در پاسخ گفت: «آن چیزی که من از روشنفکران عمومی مطرح کردم کاملاً برخلاف این نظر است. به نظر من روشنفکران عمومی عمیقاً تحت تأثیر ارزشها و هنجاریهای جامعه خودشان هستند و بهجای اهداف روشنگری، اهداف سیاسی را دنبال میکنند».
پرسش دوم مخاطبین از سوی ذوالفقاری اینگونه طرح شد: «مصادیق روشنفکران عمومی و روشنفکران ناب را در جامعه امروز ایران چه کسانی میدانید؟»
آقای دکتر راسخ پاسخ دادند: «این سؤال بسیار دشواری است و اجازه بدهید نام نبرم چون بیشتر روشنفکران ایران دارای حدی از گرایشها سیاسی هستند. مثلاً شریعتی و آلاحمد مصداق روشنفکران عمومی هستند».
پرسش سوم به تفاوت بین روشنفکری ناب و نظریهپرداز اجتماعی و جامعهشناس اختصاص یافت که دکتر راسخ در پاسخ اظهار داشت: «کسی که نظریهساز اجتماعی است بهطور اتوماتیک روشنفکر ناب است زیرا آثار او مستقیم و غیرمستقیم بر مردم تأثیرگذار است».
«آیا روشنفکری را لازمه جامعهشناسی میدانید؟» پرسش دیگری بود که توسط مطرح شد.
سخنران این نشست در پاسخ گفت: «معتقدم بله، جامعهشناس باید متعهد باشد ولی تعهد نه بهعنوان مرام و مسلکی بلکه تعهد نسبت به سرزمین و جامعه بشری و حقوق انسانی ولی اگر از این خط قرمز فراتر رفت و خواست که تعهد مرامی و مسلکی داشته باشد از حیطه روشنفکران ناب خارج میشود».
پرسش بعدی مخاطبان درباره نسبت میان روشنفکری دینی و روشنفکری عمومی و روشنفکری ناب بود. دکتر راسخ در پاسخ این پرسش گفت: «روشنفکران دینی در هر دو طیف وجود دارند ولی تعداد روشنفکران عمومی در میان آنها بسیار زیادتر است».
یکی از حاضران در جلسه آنلاین پرسش خود را به این صورت طرح کرد: «جایگاه اجتماعی روشنفکران ایرانی را در حال حاضر چگونه میبینید و با توجه به شرایط اقتصادی و سیاسی رویکرد و گرایش آنها را چگونه پیشبینی میکنید؟»
دکتر کرامتالله راسخ در پاسخ بیان داشت: «نقش روشنفکر امروز اصولاً با دهه 1340 فرق میکند. جامعه ایران بعد از انقلاب دستخوش انشقاق طبقاتی شد. امروزه دیگر به شکل گذشته با روشنفکر تأثیرگذار مثل دهه 1340 روبرو نیستیم. طبقه متوسط قبل از انقلاب حدود 500 یا 600 هزار نفر بود و آنان عمدتاً در شهرهای بزرگ بهویژه تهران متمرکز بودند. امروز طبقه متوسط چیزی در حدود 15 الی 20 میلیون نفر هستند که در سراسر ایران مستقر هستند و بنابراین ما امروز مثل آن زمان نمیتوانیم روشنفکر داشته باشیم بلکه باید روشنفکرانی داشته باشیم که بتوانند نظرات این طبقات متمایز اجتماعی را فرمبندی کنند. ما هنوز روشنفکرانی که امیال و آرزوهای طبقه متوسط ایران را فرمبندی کنند، نداریم. البته جامعه نیز اجازه نمیدهد اما به نظر میرسد در آینده این روشنفکران نیز ظهور پیدا کنند.»
«علت انزوای روشنفکران ناب را چه میدانید؟ اهل گفتگو نیستند یا زمینههای آن فراهم نیست؟» این پرسشی بود که توسط یکی دیگر از حاضران مطرح شد.
دکتر راسخ در پاسخ گفت: «فکر میکنم در کل روشنفکر مایل به گفتگو است اما واقعیت این است که تریبون در اختیار ندارد و فضای سیاسی و اجتماعی متشنجتر از آن است که این گروه بتواند حیات داشته باشد».
پرسش بعدی حاضرین به بیان رسالت روشنفکر اختصاص یافت و ایشان در پاسخ گفت: «کلمه رسالت کمی برای من سنگین است به این دلیل که ما با یک نسل روشنفکر که برای خود رسالت قائل میشد زندگی کردیم و اینها در کار خود موفق نبودند ولی شهروند باید در جامعه مدرن متعهد باشد و یکی از خصوصیات شهروند، تعهد بهکل جامعه است».
ذوالفقاری دبیر گروه جامعهشناسی ایران پرسش بعدی را اینگونه مطرح کرد: «آیا ایران امروز به روشنفکران ناب، کلیگو و تمرکزگرا با زبان پیچیده نیاز دارد؟»
آقای دکتر راسخ در پاسخ افزود: «روشنفکران کلیگو، سختگو و سختنویس یک کارکردی دارند که برای بخش عظیمی از متفکران دیگر اجتماعی خوراک تأمین میکنند. لزومی ندارد که مردم عادی این مطالب را مطالعه کنند. ما به یک قشر میانی گسترده نیاز داریم که این مطالب را بخواند و به زبان معمولی به مردم ارائه دهد».
پرسش پایانی به این سؤال اختصاص یافت که نقش روشنفکر عمومی چیست؟ و اساساً این روشنفکری عمومی چهکاری انجام میدهد؟
دکتر کرامت الله راسخ در پاسخ بیان داشت: «روشنفکری عمومی در یک حکومت دیکتاتوری مردم را تحریک و تهییج میکند ولی کار روشنفکر عمومی در جامعه آزاد حمایت از حقوق انسانی و تبلیغ امر درست است». او در پایان سخنان خود ضمن تشکر از حاضران اظهار امیدواری کرد که روزهای پیشرو برای ایران و ایرانیان و بهخصوص برای جوانان روزهای بهتری باشد.
*تهیه گزارش