درادامه سلسله نشستهای کارگروه زنان ومناسبات خانواده، هشتمین نشست این کارگروه، در روز دوشنبه سیزدهم آذرماه سال نود و یک با عنوان "جایگاه زن در متون دینی" و با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر سیّد محمّد ثقفی برگزار شد.
در ابتدای این جلسه دکترعالیه شکربیگی، مدیر کارگروه زنان و مناسبات خانواده، گفت: هدف از برگزاری این سلسله نشستها، روشنگری درباره چهره به تصویرکشیده شده زن در متون مقدس ودینی است که آکنده از ابهام است و به روایت تاریخ" قدرت، دین وجنسیت" سه مفهوم جدایی ناپذیر بودند وبه این ابهامات دامن زده اند.
درادامه دکتر ثقفی بیانات خود را آغازنمود و گفت: شاید نخستین بار جورج ریترز بود که ارائه نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر بخشی و فصلی نیز درباره «نظریه فمنیستی معاصر» گنجاند که دیدگاههای جامعهشناسان زن را درباره جنسیت خود، ارائه میداد.
البته طرح مسائل و بحث از فرودستی آنان، پیشتر و بیشتر در نوشتههای مارکسیستها و «منشاء خانواده و مالکیت خصوصی» انگلس و مارکس آمده است. او نهاد خانوادهFamily را از نام لاتینی Famlus به معنی خدمتکار میداند که جزء نظامی از نقشهای مسلط بر محور یک زوج، زن و شوهر و فرزندانشان در چارچوب یک خانواده واحد ساخته شده است که پدر تبارانه است یعنی تبار و مالکیت از طریق خط نسبی مردانه انتقال مییابد و پدر سالارانه است یعنی اقتدار در دست رئیس مرد خانواده است[1].
جنبش اجتماعی زنان سبب شد که محافل بین المللی و آکادمیکی جهان برای زنان و مسائل آنها اهمیت قائل شوند و سخنان فمنیست را درباره تفاوتها یا نابرابری، ستمگری جنسی نوشته و به مطالعه آن بپردازند. تا جائیکه از کشور ما نیز در دانشگاهها، گرایشی در علوم اجتماعی بوجود آمد و زیر عنوان «مطالعات زنان» مطرح شده و واحدهای درسی به آن اختصاص یافت.
همچنین باید متذکر شد که پیشاپیش دکتر رضا براهنی نیز در «تاریخ مذکر» سخن از تحریر تاریخ فقط درباره مردان گفته بود، بی آنکه به نقش زنان در تحولات اجتماعی و تاریخی اشاره شود.
آنچه مسلم است نوعی نابرابری و بیعدالتی در مورد این «شریک زندگی» واقع شده است که درعصر حاضر، این نقص و عقده روانی ـ اجتماعی، ظهور پیدا کرده و سر از نهضت زنان، آورده است.
زنان شایسته
در عرصه تاریخ، در همه زمینههای زندگی، کم نبودند زنانی که از خود شایستگی قابل تحسین نشان دادهاند. از بلقیس سباء(زن سیاستمدار دموکراتیک یمن قدیم) تا خدیجه کبری(در تجارت) تا سوده همدانی(در جنگ صفین) تا ام کلثوم(در خطابه)، ایندیرا گاندی، بی نظیر بوتو، مهد علیا و... از زنانی هستند که شایستگی، شجاعت و مدیریت خود را در عرصههای زندگی نشان داده اند.
حتی میتوان به نقل تورات از چندین زن «نبیه» ـ (پیامبران و معلمان دینی) نام برد که به نوعی تبلیغ رسالت نبوتی را به عهده داشتهاند. ولی آنچه مهم است سخن از پدیداری یک رشته علم جامعهشناختی است که ادعا دارد باید از منظر زنان مطرح شود و «جامعهشناسی فمنیستی» تحریر گردد.
یک سوال اساسی؟
اکلی، جامعهشناس زن انگلیسی در سال 1974یک انتقاد را مطرح میکند:"جانب داری مردانه بر پیکره علم جامعهشناسی، چنان سایهای میاندازد که نادیده گرفتن زنان در آنها تنها نقصی سطحی نیست بلکه بینش مردانهای است که در ساختار آن ریشه دوانده است. توجه به مردان که به تعاریف نیز راه پیدا کرده است از همان ابتدا زنان را به موضوعی حاشیهای تبدیل می کند"[2].
پس "زنان جامعهشناسی خاص خود را بوجود آورند و در پی دانشی باشند کهبه دست زنان و برای زنان باشد. جهان همواره از دیدگاه یا موضع خاصی دیده شده و در این که ادراکات زنان با مردان متفاوت است شکی نیست[3]. آری باید دانشی بوجود آید که جهان «اجتماع » روابط اجتماعی زنان و مردان را باید از آن دید ببیند و به داوری بنشیند.
در این مرحله نیز باز یک سوال اساسی مطرح خواهد شد: همچنان جامعه و جامعهشناسی بدون لحاظ رفتار اجتماعی و واقعیت اجتماعی زنان، یک بینش کور، غیر واقعی و ظالمانه است و همچنین مطالعه جهان، جامعه و... بدون در نظر گرفتن مردان «که عمدتا در همه صحنههای زندگی حضور دارند» انتزاعی، غیر واقعی و ظالمانه خواهد بود؟
اگر امروز سخن از ستم مرد سالاری و... مطرح است، دیگر سخن گفتن از زن سالاری و حاکمیت زنان، خود مصیبتی دیگر خواهد بود. آنچه در بیشتر حکایات فمنیستی در تفسیرها و گرایشهای مختلف آن، (از لیبرالیسم، رادیکالیسم و مارکسیسم) دیده میشود فرض یک نوع رقابت و دشمنی میان این دو جنس است که اگر دیروز در تاریخ و جامعه مرد نسبت به زن ستم کرده است، امروزه برای جبران، باید زن، ستم را شروع کند و دوره زن سالاری فرا رسد و آنچنان تئوریهای خصمانه در فرضیههای فمنیستی مطرح باشد که هیچ علم و فرضیهای هرگز نتواند رابطه این دو جنس را آشتی دهد و به توافق و همکاری هدایت نماید! به نظر میرسد که نهضت فمنیستی، در دنیای معاصر، بمانند هر دیگر نهضتها به افراط و انحراف میگراید. چنانچه این کجروی در بیشتر نهضتهای اجتماعی که روزی عادلانه به نظر میرسیدند، به افراط و انحراف گرائیده و خود مصیبتی بالای مصیبتهای دیگر بوجود آورده است.
مگر نه این است که آنارشیسم لغو مالکیت از نهضت مارکسیسم سر از ایجاد سرمایه داری دولتی و وجود «طبقه جدید» درآورد؟ مگر نه این است که نهضت نژاد پرست «آپارتاید» به ضد خودش تبدیل شد؟. آیا چنین انحرافی و افراطی در مورد «نهضت زنان» نیز احتمال ندارد؟ و چرا نباید از دنیایی سخن گفت که زن و مرد «را به عنوان دو شریک» زندگی مطرح کرد؟ و چرا تئوری وحیانی «معاشرت و همکاری عادلانه» ]و عاشروهن بالمعروف، نساء/19[ هرگز مطرح نمیگردد؟
صاحب این قلم، بر سر آن نیست که همه مسائل این نزاع را در این مقاله مختصر مطرح نماید (که البته از عهده او نیز بیرون است) فقط میخواست که این مسئله را به اجمال بررسی کند که چگونه شده است که حتی فمنیستی، بر عرصه مذهب و خداشناسی نیز راه یافته و زن دانشمندی به نام "خانم الیزابت یانسن" در کتاب: She who is : the mystery of God in feminist theological discourse به معنای «او کیست ـ راز بودن خدا در بحث الهیات فمنیست» سخن بگوید و خدا را به عنوان ضمیر مؤنث» She تعبیر آورد؟.
مطرح شدن اینگونه پرسشها در عرصه مسائل اجتماعی، خود بازنگری مجددی را از دیدگاه دین و مذهب، میکند که متون مذهبی در مورد پایگاه زن را به طور مقایسهای باز بینی کند. سوال این است که چه فهمی و بخشی از متون مذهبی در مورد زن بد فهمی شده است که امروز به تحریر چنین کتابهایی انجامیده است؟ ابتدا باید این سؤال را از دید نویسنده کتاب مطالعه کرد و سپس به داوری نشسته و آنرا در دیگر مذاهب مثل اسلام و زرتشتی مطرح نمود.
زن در کتاب مقدس
زنان در سراسر کتاب مقدس که به عنوان مرجع دینی مطرح است، چگونه داوری میشوند؟ اگر فرقههای دینی بر اساس کتاب مقدس با زنان به عنوان شهروند درجه دوم رفتار میکنند، در مورد مرجعیت کتاب مقدس، چه میتوان گفت؟ آیا خدا نیز، زنان را چنین میخواهد؟ آیا خدا زنان را یار و یاور مردان خلق کرده و آنان وظیفهای جز مادری یا (در تعالیم کاتولیکی) راهبه شدن ندارند؟. به ادعای فمنیستها اگرچه در سخنان عیسی و رفتار او، دیدگاه او درباره زنان نسبتاً وجود دارد. مثلا عیسی زنان را به شاگردی میخواند اما با وجود مشاهده این قبیل رفتارها، الگوی عیسی به این نتیجه میشود که اجتماع جدید (مسیحی) یک انجمن برادرانه و متشکل از انسانهای برابر است که نتیجه آن اینست که زنان در ملاء عام صحبت نکنند و مستقل از هدایت و حمایت شوهرانشان نمیتوانند زندگی کنند.
زنان در آثار اولیه مسیحیت
منتقدان فمنیست، مسیحیت را بر حسب سه جنبه از آثار اولیه آنان شناخت:
اول ـ متذکر میشوند که زنان در متون دینی و تاریخی تقریبا مشهور نیستند و عمداً مغفول واقع شدهاند.
دوم ـ نشان دادهاند که اندک مطالبی را هم که درباره زنان میتوان یافت خوشایند نیست. زنان اساساً شهوت انگیز، حریص و عصیانگر و به عنوان «راه ورود شیطان» معرفی میشوند که انگار به صورت الهی آفریده نشدهاند و به معنای واقعی کلمه انسان نیستند و از آنان به عنوان بد کاره همسر یا مادر مردان مشهور یاد میشود که ذاتاً ناقص و حقیرند و چون کودکان وابسته به مردان هستند که برای سلطه مطلوب اند. آنان برای احراز مقام روحانی تناسب ندارند و چنان ناپاک و ناخالصاند که نمیتوانند در مکانهای مقدس قدم بگذارند.
سوم ـ فمنیستها به دنبال یافتن زنانی هستند که در تاریخ مسیحی «گمنام» بودهاند و میخواهند بعضی از زنان مهم و غیر عادی را که زندگی آنان موجب تحوّل مسیحیت شده است، دوباره احیاء کنند[4].
فمنیستها به زبان مذکر در کتاب مقدس اعتراض کردهاند و کوشیدهاند که الهیات جدیدی خلق کنند تا آموزه سنتی مسیحی نظیر تثلیث را مجدداً تفسیر کنند و تلاش کردهاند که روشهای جدیدی بیابند تا تعامل خود با الوهیت را در اصطلاحات نمادی و عملی به تصویر می کشد. در اینجاست که الهیات دانان فمنیست، نظیر خانم الیزابت یانسن، در کتاب خود بنام «او کیست، راز بودن خدا در الهیات فمنیست» (1993) استدلال میکنند که جستجوی خدا مبتنی بر درک ناشدنی بودن خدا است. "راز بودن خدا" سخن گفتن درباره او را با یک زبان انحصاری «پدر ما در آسمانها» ناممکن میسازد. اگر زبان زن گونه درباره خدا ناکافی، مبهم و مستلزم نوعی نقد منفی به واسطه اصطلاحات دیگر باشد که مبادا خدا را به عنوان یک زن تصور کنیم. زبان مردانه نیز چنین است. از نظر یانسن، زبان سنتی و زبان کتاب مقدس که در گذشته دربارۀ خدا به کار برده میشد، دیگر کافی نیست. زبان خدا مذکر با مطرح کردن وحدت بین مردن بودن و الوهیت [پدر آسمانی] ساختارهائی را تأیید میکند و مورد استفاده قرار میدهد که زنان را تحقیر میکند [خلقت حوا از دنده آدم است] و علیه آنان تبعیض قائل میشوند[5].
از این بیان مفصل که در متون دینی فمنیستها، در رابطه با رابطه فمنیسم و دین [مسیحی] مطرح شده است، بطور خلاصه میتوان پرسشها و مطالب را آورد.
نقدهای اصلی فمنیستها عبارتند از:
اینها مهمترین نقدها و اعتراضاتی است که امروز زنان فمنیست در دنیای غرب برای متون دینی خود دارند و بر ستم بینی و حق کشی خود، شواهد تئوریکی دینی به عنوان دلیل از کتاب مقدس، میآورند. راستی اگر حقیقت دینی در آفرینش زنان چنین است که کتاب مقدس ارائه میدهد، منصفانه و عادلانه باید حق را به زنان داد که به مقام اعتراض بیایند و انسان بودن خود و درجه دوم بودنشان را اثبات کنند! اگر داوری دینی در مورد نصف دیگر جامعه، همین باشد که در کتاب مقدس یاد میشود، دقیقاً انسان قرن بیستم و بیست و یکم حق دارد که آنرا مورد تردید قرار دهد و عدل خداوندی را زیر سوال ببرد!
اما به راستی همۀ متون دینی درادیان آسمانی چنین داوری دارند، حتی اسلام، آخرین دین وحیانی؟! و یا حقیقت انسانی زنان در قرآن کریم طور دیگری مطرح میشود و دقیقاً در مورد همین چهارده سوالی که مورد اعتراض فمنیستها است، بیان دینی نقطه مقابل این گفته هایی است که در عهدین تورات و انجیل آمده است. من نه از آن جهتی که مسلمان است و اعتقاد به قرآن دارم چنین داوری را نمیپذیرد و مورد تردید قرار میدهد، بلکه حقیقت علمی و انسانی هم چنین داوری را قبول ندارد. اگر حقیقت چنین است، دیگر چه انتظاری هست که زندگی انسانی در روی زمین که با همکاری (دو جنس زن و مرد) تحقق می یابد، گوارا باشد و عادلانه شود؟ و زنان حق دارند که تئوری خصمانهای را در رابطه با زندگی مرد و زن، مطرح سازند و سخن از نابرابری، ستم دیدگی، و جنس دوم بودن و تحقیر نزنند؟
ولی دقیقاً و یقیناً مطالعات اسلامی که در متون دینی و تاریخ صدر اسلام و حیات سیاسی رسول اکرم (ص) آمده است، خلاف این مطالب و داوریها را اثبات میکند. اینک به عنوان تطبیق، مقارنه و مقایسه اسلام و مسیحیت در رابطه با زن و فمنیسم، متن اسلامی و حوادث تاریخ آن نیز مطالعه شود و تفاوتها و مشترکات این دو مذهب در رابطه با زن را مورد بررسی قرار داد.
آفرینش انسان
در آیات متعدد قرآن، چنین آمده است که خداوند، حوا را از همان مادهای که آدم را آفرید بوجود آورد و خلق کرد [وخلق منها ذوجها، نساء/1] پس این دو جنس (مرد و زن) در آفرینش از مادهای خلق شده و از یک ریشه برخاستهاند بی آنکه حوا (زن) بخشی از آدم باشد و از دنده او گرفته شود [سفر تکوینـ باب دومـفقره 22] سپس خداوند، داستان آفرینش و ارزش والای انسان را از اعم زن و مرد، بر ملائکه توصیف میکند و او را بهترین جایگزین و خلیفه انتخاب مینماید.
تناسب دارد که متن آیات را بازگو نمائیم تا دیدگاه روشن قرآن درباره آدم و حوا گفته شود: و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من قرار دهنده جانشینی « گذشتگان» در زمین میباشم. گفتند: آیا در زمین کسی را قرار میدهی که در آن فساد کند و خونها بریزد؟ حال آنکه ما به وسیله ستایشت تو را از کل نقایص تنزیه میکنیم و برایت تقدیس مینماییم. خدا فرمود: به راستی من میدانم آنچه شما نمی دانید.
اکنون تناسب دارد جایگاه زن را از دیدگاه دو متن دینی کتاب مقدس و قرآن مقایسه شود.
کتاب مقدس | قرآن |
زنان درجه دوم هستند ( حوا از دنده آدم است) | زن و مرد از یک ماده آفریده شده اند |
زنان یار و مدد کار مرد هستند (تکوین 1-9 ) | زن و مرد زوج، همتا و شریک یکدیگرند |
زنان شهوت انگیزند (تکوین 2-7 ) | هر دو شهوت دارند |
زنان حریص و عصیانگرند (تکوین 2-13) | هر دو حرص دارند |
راه ورود شیطانند (تکوین 3-1 ) | هر دو مرود اغوای شیطانند |
زنان صورت الهی ندارند (تکوین 1-28 ) | هر دو خلیفه و جانشین خدایند |
بدکاره و همسر مردانند (تکوین 2-17) | هر دو معصیت کردند |
ذاتا ناقص و حقیرند (که از دنده آدم است) | هر کدام کمال خود را دارند |
کودکان وابسته به مردانند | زن استقلال خود را دارد |
برای احراز مقام روحانی ندارند | زنان می توانند عالم باشند |
چون زنان ناپاک و ناخالصند، حق ورود به مکان مقدس را ندارند | زن مسلمان می تواند به مسجد و معبد وارد شود |
زبان کتاب مقدس مردانه است (پدر آسمان ) | زبان کتاب مقدس (قرآن ) فوق جنسیت است و خداوند خالق و آفریدگار است ونه پدر آسمانی (لم یلد و لم یولد) |
زنان در تاریخ مسیحیت گمنامند | زنان در تاریخ اسلام (خدیجه کبری ) نقش مهم دارند |
انجمن مسیحیان مردانه است | انجمن اسلامی – شامل زنان و مردان است – المومنون و المومنات |
البته دین زن ستیزی، علاوه بر متن کتاب مقدس، در دیگر نوشتهها و تعالیم پدران کلیسا و آیاء کنیسه، دیده میشود. اگوستین قدیس در این بابت مسئولیت سنگینی به دوش دارد آنجا که موقعیت زن را چنین وصف میکند: «حیوانی است که نه استوار است و نه ثابت قدم، بلکه کینه توز است و زیانکار.... و هم منبع مجادلات و نزاعها و بی عدالتیها و حق کشی ها»[6].
این همان داوری بدبینانه بود که در کلیت اروپا و جهان مسیحت حاکم بوده است و این محکومیت قطعی زن تا پایان قرون وسطی بیوقفه تکرار شده است. قطعاً این فقرات ظاهری و متون کلیسایی، دست آویز و مستمسک فمنیستها بوده که امروزه نیز در نوشتههای آنان به چشم میخورد. و گرنه تأدیلات و تفسیرهای مختلفی از مفسران مسیحی و پروتستانها بر این متون وارد شده است که میتوان گفت: یک روشنگری است که دیر هنگام آمده است و هرگز نمیتواند سنت زن ستیزی و زن گریزی اصحاب کنیسه را باطل و زایل کند[7].
اسطوره ایرانی
اما داستان در اسطوره ایرانی چنین نبوده است که آفرینش زن، جنبه درجه دومی داشته باشد و در نتیجه زن ستیزی، فرهنگ حاکم در فرهنگ ایرانی شود. در اسطورههای ایرانی و آئین زرتشت: « زن و مرد از یک ریشه و هم شأن و مساوی یکدیگرند. از زرنطفه یا تخمه کیومرث در دل زمین، دو ساقه بهم پیچیدۀ ریواس میروید که «تنشان در کمرگاه چنان بهم پیوند خورده بود که تشخیص این که کدام نر و کدام ماده است، میسر نبود»[8].
آن دو گیاه که اندک اندک سیمای آدمی به خود میگیرند، پدر و مادر مردمان اند... اما اهریمن بدکنش آنان را میفریبد و بر اثر آن، باروری از آنان گرفته شد و به مدت پنجاه سال همخابگی نکردند. اما پس از پنجاه سال، میل در آنان بیدار شد و با هم جفت شدند و تأسف خوردند که در این مدت همخوابگی نکرده بودند. پس از نه ماه دو فرزند به دنیا آوردند. یک نر، یک ماده. پدر یکی را خورد و مادر دیگری را. بعد اورمزد میل به فرزند خواری را از آنان گرفت و آنان هفت فرزند توأمان که هر جفتی یک پسر و دختر بوده به دنیا آوردند. مشی و مشیانه پس از صد سال از جهان رفتند» [9].
این اسطوره آفرینش در اساطیر ایرانی، شباهت تامی به روایت آفرینش آدم و حوا در اسلام دارد که آدم و حوا هم، هفت بطن، توأمان و دختر و پسر زائیدهاند و ازدواج اولیه فرزندان آدم، با یکدیگر به حسب ضرورت طبیعت بوده است[10].
مقایسه متون دینی در ادیان و فرهنگها، نشان میدهد که به جز تورات و کتاب مقدس مسیحیان، زن چهره نازیبایی نداشته است که به عنوان خصم و رقیب زندگی مطرح شود و به زن ستیزی قرون و اعصار بیانجامد. بلکه آنان دو یار، دو شریک، دو همکار در تداوم زندگی بودهاند که خداوند آنان را برای این کار آفریده است.
در اینجا نکته تفسیری جالبی وجود دارد که توجه به آن بسیار اهمیت دارد.
وقتی که خداوند داستان آفرینش را در قرآن بازگویی می کند، آنجا که از برتری، علم و اراده و جانشینی و خلیفه بودن انسان سخن میگوید با حرف «اِذ» که نشان ظرف زمانی و دوره آفرینش است تعبیر آورد:
1ـ اِذ قال رَبک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفهَ، بقره /30
2ـ و اِذ قُلنا للملائکه اوسجدوا لآدم...، بقره / 34
اما وقتی که آدم و همسرش در بهشت (زمین) اسکان مییابند و آغاز زندگی شروع میشود، دیگر حرف «اِذ» تکرار نمیشود و با جمله «وَ قُلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنته»، یعنی «گفتیم ای آدم تو با زوج و جفت خود در بهشت زمین جای گزینید»(بقره / 35).
حذف شدن کلمه «اِذ» در آغاز زندگی انسان و مخاطب شدن آدم و همسر او در جایگزینی در زمین، این حقیقت را نشان میدهد که زندگی با همکاری، همیاری، تعاون، مشارکت و معاشرت و همزیستی این دو جنس آغاز میشود و این دو، با هم در طول زندگی، همه موانع را برطرف خواهند کرد و فضای زندگی و آرامش را در زندگی خانوادگی و اجتماع، هدایت خواهند نمود و این دو یار و شریک یکدیگرند تا خصم و رقیب هم.
همیاری نه خدمتکاری
اگر در کتاب «منشاء خانواده و مالکیت و دولت» انگلس ـ مارکس که از مهمترین رسالهها در مورد فمنیستی، مطرح است، خانوادهFamily را از ریشه لاتینی آن Famulus به معنی خدمتکار میداند از تسلط مرد در نظام پدر سالاری حکایت دارد[11]. واژه «خانواده» در فرهنگ ایرانی به معنی «اهل خانه، خاندان» بکار میرود بی آنکه دلالتی بر سلطه یکی بر دیگری داشته باشد و در اصطلاح اسلامی اهل البیت ـ اهل الرجل ـ استعمال میشود که به معنی انس، دوستی و شایستگی آمده است. البته سخن در ریشه یابی واژه استعمال شده در فرهنگها است که به چه معنا بکار رفته و چه محتوا و مفادی را ایفا میکند که اینگونه سخنی مورد استدلال انگلس در کتاب خود قرار گرفته است و منکر آن نیستیم که در تاریخ بشری بر زن ستم روا نشده است و مورد احجاف قرار نگرفته است.
تئوری «معاشرت»
استاد ثقفی در ادامه بحث خود تئوری معاشرت را عنوان کرد و در این ارتباط افزود: از مجموعه این مباحث (بررسیها) میتوان یک تئوری و نظریهای را در رابطه با مرد و زن مطرح ساخت که امروزه این تئوری، هرگز در فرضیهها و کتابهای زن سالاران (فمنیستها) دیده نمیشود.
و آن اینکه از آنجائیکه مرد و زن مخلوق یک خدا و طبیعتاند و در آفرینش همسان آفریده شدهاند، هر دو انساناند، اراده دارند، عاطفه، عقل و تدبیر دارند، و زندگی بدون همیاری و همکاری و تعاون و همزیستی «معاشرت» آنها ممکن نیست. بنابراین باید رابطه آنها یک رابطه انسانی ـ همکاری و همیاری باشد، که خصلت جامعه پذیری و مدنی با لطبع بودن است. آری اگر نظام حیات، نظامی جبری، تنازعی، تضاد و ستیز تفسیر شود که انسان گرگ انسان است، یقیناً زیستن اجتماعی نیز در این نظام سلطه گرانه، مرد سالارانه یا زن سالارانه خواهد بود. به فرض اگر دیروز تاریخ و جامعه بشری، پدر سالارانه و مرد سالارانه بوده است و امروز زنان (نیم دیگر جامعه) به عنوان انتقام و استیفای زن ستیزی دور دیگری در زندگی آغاز نماید که آنرا "زن سالاری" تلقی کنند، و جامعهشناسی و علم زیستن را بدون درنظر آوردن دیدگاههای مردان، دوباره تحریر نمایند، (چنانچه در ادعای فمنیستها ـ لیبرال ـ رادیکال ـ حتی مارکسیسم دیده میشود) آنوقت چه فرق میکند؟ چرا که دوباره نظام سلطه برقرار است و به جای سلطه مردان، زنان تسلط خواهند داشت و تحقیر مردان مدّ نظر خواهد گرفت. لطفاً به این متن توجه کنید:
«اساسیترین موضع فمنیسم رادیکال قائل شدن ارزش بسیار مثبت برای زنان و ابراز گلایه و خشم عمیق بابت ستمگری در مورد آنان است. فمنیستهای رادیکال ارزش ویژه زن را در مقابله با نظامی جهانی که به او کم بهاء می دهد، تأیید میکنند. آنها با ارائه فهرست مفصل و تکان دهندهای از بد رفتاریهایی که در سراسر جهان با زنها میشود خشمشان را از ستم به زنان ابراز میدارند. فمنیستهای رادیکال با چنین آمیزه پرشوری از عشق و خشم، انسان را به یاد شیوههای مبارزه جویانهتر گروههای نژادی و قومی، مانند داعیه «سیاه زیبا است» سیاهپوستان آمریکا و یا «شهادت دادن» مو به موی ستمگری در مورد کلیمیان، میاندازند. در داعیههای داد خواهی و طرفداری از زنان فمنیستهای رادیکال، آشکارا میتوان موضعشان را درباره سازمان اجتماعی، ستمگری جنسی و راههای دگرگونی، تشخیص داد.
فمنیستهای رادیکال شاخص سراسر جامعه را ستمگر میدانند، هر نهادی از جامعه نظامی است که با آن برخی از انسانها انسانهای دیگر را تحت تسلط درمیآورند. در بنیادیترین ساختارهای جامعه و در الگوهای همگروهی گروهها یا ردههای گسترده مردم، الگوهای پیوستهای از تسلط و انقیاد را میتوان میان طبقات، کاستها، گروههای نژادی و قومی و مذهبی رده های جنسی و سنی تشخیص داد. در میان همۀ این نظامهای تسلط و انقیاد، بنیادیترین ساختار ستمگری به جنسیت تعلق دارد که همان نظام پدر سالاری است. پدر سالاری نه تنها همچنان که انگلس توصیف کرد از نظر تاریخی نخستین ساختار تسلط و انقیاد به شمار میآید بلکه به عنوان همه جاییترین و ماندگارترین نظام نابرابری تداوم پیدا کرده است و به صورت بنیادیترین الگوی اجتماعی تسلط درآمده است. مردها از طریق مشارکت در پدر سالاری یاد میگیرند که چگونه آدمهای دیگر را با تحقیر نگاه کنند و به عنوان موجودات غیر انسانی آنها را تحت نظارت خود درآورند. در چهار چوب نظام پدر سالاری، مردان و زنان انقیاد را میبینند و یاد میگیرند همین پدر سالاری که گناه و سرکوبی، خود آزاری و دیگر آزاری، فریب و نیرنگ بازی را میآفرینند و همین پدیدهها نیز به نوبه خود مردان و زنان را به انواع دیگر بیداد گری سوق میدهند. به نظر فمنیستهای رادیکال، پدر سالاری کمتر از همه مورد توجه قرار گرفته ولی مهمترین ساختار نابرابری اجتماعی به شمار می آید»[12].
در این عبارت خشونت، بی رحمی و ستمگری مردانه بر علیه زنانه، چنان توصیف میشود که انگار مردان همان حیوان گرگ و ددمنشی هستند که به آشیانه زن آتش میزنند و او را به استثمار کشیده و تماماً وحشیانه برخورد کرده است واکنون نوبت زنان است که این ستمگری را جبران نمایند. آنوقت روز نو، روزی نو. آنچه که در این میان، در رابطه مرد و زن به چشم نمیخورد رابطه انسانی، همیاری و همکاری این دو جنس است که زندگی بدون آن جهنمی برای هر دو جنس خواهد بود.
تئوری معاشرت
این تئوری را از قران کریم الهام گرفتم که رابطه زن و مرد را یک رابطه انسانی ـ محبت آمیز و معاشرت میداند؛ بیآنکه طرفی نسبت به طرف مقابل سلطه داشته باشد. این تئوری از آیه 19 سوره نساء استفاده میشود که خداوند فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما حلال نیست که (خودِ) زنان را یا (اموالشان) را ارث ببرید و آنان را زیر فشار نگذارید تا بخشی از آنچه را به آنان دادهاید از ایشان به درآرید. مگر آنکه مرتکب زشتکاری آشکاری شوند و با آنان (به شایستگی معاشرت و رفتار کنید). پس اگر از ایشان خوشتان نیامد شاید چیزی را خوش نمیدارید و خدا در آن خیری فراوان قرار میدهد».
این آیه، گرچه در دو مورد خاصی نازل شده است که در نظام جاهلی، زنان و اموالشان را با اجبار به ارث میبردند و قرآن از آنان انتقاد میکند و از این کردار زشت نهی مینماید. امّا در رابطه با زنان یک قائده کلی را مطرح میسازد که این قائده و تئوری، باید مبنی رفتار و تعامل مرد و زن باشد و آن، معاشرت و همکاری به شایستگی است.
تحریر یک قاعده و تئوری
علّامه طباطبایی در تفسیر شریف و وزین المیزان درباره این قاعده و تئوری، چنین توضیح میدهد: «معاشرت (همیاری) که مردان (انسانها) با آن آشنایند و میان خودشان متداول است این است: هر یکی از انسانها جزء مقوّم (اساسی) جامعه است که همه اجزاء و انسانها در تکوین جامعۀ انسانی برای همکاری و تعاون و تعاضد و پشتیبانی عموعی نوعی، مساویاند. هر تک تکِ اعضاءِ جامعه تکلیف و وظیفهای که در برطرف کردن نیاز جامعه ما باید آنرا انجام دهد. آنچه نیاز دارد برگیرد و آنچه را که از آن مستغنی است، به دیگران واگذارد و نیاز خودش را بگیرد. اگر با هر یک از اعضای جامعه معامله و رفتاری غیر از این باشد، او، وظیفه خود را انجام نداده و استقلالش را از دست داده است و مورد استثمار و سلطه قرار میگیرد و این استثناء در زندگی و خطا در رفتارهای اجتماعی است. خداوند، بیان میکند که همگان ـ مردان و زنان ـ از اعضای واحد انسانی اند و اجزاء و اقسام طبیعت واحد بشریاند. جامعه در تکوّن و وجود خود نیازمند این اجزا است آن هم به صورت مساوی و برابر. خداوند فرمود : بعضکم مِن بعض، یعنی بعضی از شما، همیار بعضی دیگر است(نساء / 25). البته این، منافات ندارد که هر یک از اعضاء و اجزاء از دو جنس (مرد و زن) ویژگیهای مخصوص خود را داشته باشند مثلاً مردان شدید و درشت خو باشند و زنان عاطفی و بامحبت. زیرا جامعه انسانی در تعامل خود (از این دو جنس) به این قوت و شدت و به آن عاطفه و رحمت و محبت نیازمند است و اینها مظهر و نماد «جاذبه و دافعه» از جامعه انسانی است.
دو جنس در تعامل و معاشرت خود (در تأثیرگذاری بر یکدیگر) تعادل دارند که هر کدام از دو جنس با ویژگیها و خصلتهای خود در شئون طبیعی و اجتماعی از قوت و ضعف، علم و جهل، تیز هوشی و کودنی، بزرگی و کوچکی، ریاست و مرئوسی، خادم و مخدومی، شرافت و خست و... این چنیناند. این روند متعارفی است که از ذوق جامعه متعادل که بر مبنای فطرت انسانی بدون انحراف، جریان دارد بر میخیزد و جاری است. اسلام، جامعه را و نیازهای آنرا بر مبنای تساوی در معاشرت و رفتار استوار ساخته است و از آن به نام «آزادی اجتماعی» تعبیر می کند. آزادی زنان به مانند آزادی مردان است و به این معنا که از آنجا که انسان از آن جهت که انسان است و دارای فکر و اراده است، لذا او باید مستقیماً با آزادی و اختیار و انتخاب خود، منافعش را انتخاب کند. سپس وقتی که وارد جامعه میشود، در انتخاب خود آزاد است (بی آنکه مزاحم سعادت دیگران باشد) استقلال دارد، بی آنکه کسی مانع او شود و او بی اختیار تابع و پیرو دیگری باشد. البته این ویژگی «تعامل و معاشرت به شایستگی» اختصاص به آئین اسلام ندارد، بلکه در همه نظامات و قوانین مدنی و سنن اجتماعی انسانی، در همه جامعهها حاکم است». «و عاشِرُوهُن بالمعروف»[13].
اگر سوال شود که با وجود این قاعده و تئوری قرآنی، چرا جامعهها ناعادلانه رفتار کردهاند؟. ممکن است عقب ماندگی جامعهها را در محروم ماندن از رشد اجتماعی، در دریافت فرهنگ وحیانی، تفسیر نمائیم. قطعاً آنجا که انسانها از تعالیم وحیانی محروم بودهاند یا دانشمندان اسلامی نتوانستهاند این تئوری انسان گرایانه «معاشرت» را در محافل علمی و آکادمی ها بینالمللی تبیین نمایند، لذا در دیدگاه نهضت زنان، چنین دیدگاههای افراط گرایانه دیده میشود. اگر در سخن و انتقاد فمنیستها، سخن از انجمن برادرانه مسیحیان و حذف نقش زنان میرود، در مقایسه بهتر است در تعامل محمد، با زن بزرگواری مانند خدیجه کبری که نقش مهمی در پیشرفت و جامعه انقلابی اسلام داشته است، سخن گفته شود. «محمد بارها از بزرگواری، وفا، شرافت و کرامت خدیجه یاد کرده است و این سخن برای زن جوانش «عایشه» که «هیچکس جای خدیجه را ندارد» سنگین و باورنکردنی بود که چگونه پیامبر از جایگاه و کرامت یک زن مانند خدیجه یاد میکند. خدیجه برای محمد نه فقط به عنوان اولین زن مسلمان، بلکه پشتیبان مالی و روانی بود که او را در برابر مخاصمات بت پرستان، تسکین میداد و محمد نیز وفای خود را به خدیجه تکمین کرد. در سال دهم هجرت که فتح مکه اتفاق افتاد و پیامبر مکه را بدون خونریزی فتح کرد و پیروزمندانه وارد کعبه شد، ندای توحید سر داد و دوره بتپرستی را پایان داد و به همه مردم مکه امان داده و عفو عمومی اعلام نمود. وقتی شبانگاه شد مکیان از محضرش دعوت کردند که به یکی از خانههای آنان وارد شود، انصار یاران باوفای پیامبر "بی صبرانه" نگران آن هستند که ببینند که محمد، چه تصمیمی میگیرد؟ آیا آنها را با دیدن هموطنانش فراموش میکند و دل از محبتشان میشوید؟. با شگفنتی شنیدند که میگوید : «من در مکه خانهای ندارم». آنگاه در حجون قبرستان ابوطالب، در کنار قبر خدیجه زن باوفای دوران رسالت، خیمهای زد و شب را همراه یاد خدیجه به صبح آورد. این است وفای انسانی الهی در یادآوری و بزرگداشت زنی نقش آفرین» [14].
دختر شرق
اخیراً خاطرات خانم بینظیر بوتو، نخست وزیر اسبق پاکستان، که 2ماه پیش ترور شد با عنوان "بینظیر بوتو، دختر شرق" (ترجمۀ آقای علیرضا عیاری) ترجمه شده است. کتاب، خاطرات زن مسلمان شایسته و لایقی را نشان میدهد که در دوره حکومتش، دموکراسی را به پاکستان به ارمغان آورده و با دیکتاتوری، استبداد، بنیاد گرائی طالبانی، تحجر و خشک اندیشی مبارزه سختی کرده است که سرانجام نیز جانش را در راه آن از دست داد.
بینظیر بوتو را، بحق باید شایستهترین زن سیاسی مسلمانی بهحساب آورد که کارائی و شایستگی و متانت و ریانت خود را همراه با آزادی خواهی و روشنفکری دینی به اثبات رساند.
او در مقدمه کتابش خود را معرفی میکند و به خود میبالد که یک زن مسلمان است:«نه، این زندگی نبوده است که من آنرا انتخاب کرده باشم، اما به جرأت اعلام میکنم که هرگز جای خود را با زن دیگری در این دنیا عوض نخواهم کرد به عنوان یک زن پاکستانی مسلمان به میراث مذهبی و فرهنگی این کشور بر خود میبالم، نسبت به اسلام ـ دین تحمل و شکیبائی و کثرت گرائی ـ متعهد و وفا دارم و از اینکه شاهد بیمهریهائی از سوی تروریستها نسبت به این دین ارزشمند هستم، نگرانم. من میدانم که اینجانب نیز، بخشی از مجموعهای هستم که طالبان و القاعده نیز خود را جزء این کل میدانند. من، به عنوان یک زن مسلمان سیاستمدار، برای آوردن و توجه به پیشرفت و توسعه ارتباطات و تعلیم و تربیت و نوآوری به پاکستان، مشغول مبارزه هستم. بر این باور و اعتقاد هستم که اگر چنانچه حکومت پاکستان مبتنی بر دموکراسی باشد (و هر کشور دیگر) این کشور مورد توجه و تقلید یک میلیارد مسلمان واقع شده و آنها بر همین اساس نسبت به بعضی از افکار خود، تجدید نظر خواهند کرد»[15].
بوتو در نخست وزیری خود به ایران آمد، او در حالی که حجاب متین اسلامی را داشت با آقای هاشمی رفسنجانی، مذاکره کرد. او میتواند به عنوان یک زن سیاستمدار مسلمان، الگو باشد. شایستگی و لیاقت و مدیریت و کارائی را خداوند، هرگز به گروه و قوم، نژاد، جنس (زن و مردی) نداده است که دیگران را از آن محروم سازد. این رشد اجتماعی و فرهنگی ملتها و جامعهها است که فرزندان خود را تربیت کند و آنان را بر زندگی مسالمتآمیز، محبتآمیز، همیاری و همکاری جامعه، که شرط توسعه و پیشرفت هر جامعه است، آماده سازند.
در ادامه این نشست دکتر ثقفی با طرح اشعاری ازشاعرۀ نامدار پروین اعتصامی را که او نیز از زنان شایسته مسلمان بود، برای آزمون تئوری «معاشرت» و همیاری دو جنس شاهد آورد.
بخش پایانی این نشست به پرسش و پاسخ اختصاص یافت و سخنران این نشست به انتقادات و سوالهایی که از سوی حاضران مطرح شد پاسخ داد. وی در پاسخ به انتقاد یکی از حاضرین درباره نگاه حداقلی به زن در اندیشه ملاصدرا گفت: ملاصدرا در کتاب نفس، درباره کلیت وجود زن حرف نمیزند، بلکه درباره همخوابگی صحبت میکند و در جنبش ابزار تناسلی زن و مرد این نگاه را ارائه میکند. یکی از آفتهایی که در جامعه ما مطرح است، عدم بیطرفی در نقل اقوال است و باید دانست صحبت ملاصدرا با ارزش وجودی زن رابطهای ندارد. ثقفی درباره انتقاد به این مسئله که چرا در زبان عربی و انگلیسی، ضمیر به کار برده شده برای خداوند، مذکر است گفت: این ناشی از زبانشناسی و فرهنگ است و ربطی به دین ندارد. شما تصور میکنید در زمان قدیم فرهنگستان زبان بوده است تا کسی کارشناسی کند چه ضمیری برای خداوند به کار برده شود؟. زبان نماد فرهنگ جامعه است. زبان، یک نهادِ هزار ساله است و در جامعهای که زن سالارانه است، نهاد زبان زن سالارانه است و در جامعهای که مردسالارانه است، زبان نیز مردسالارانه است.
سخنران این نشست در پایان سخنانش گفت: در دنیای امروز و در این بحران قرن حاضر، این سه زن: «خدیجه کبری، بینظیر بوتو و پروین اعتصامی» نمونههای درخشانی از سیمای زن مسلمان است که تئوری «معاشرت» را به آزمون گذاردهاند و میتوانند الگوی دیگران باشند.
[1]. به نقل از ریترز، صفحه 48
[2]. پملاابوت، جامعهشناسی زنان، مترجم: منیژه نجم عراقی، صفحه 19، نشر نی، 1380.
[3].همان، صفحه 29
[4].مری جوویور [Mary jo-Weaver] درآمدی به مسیحیت، صفحه 9-408، ترجمه حسن قنبری، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1381.
[5].همان، صفحه 411-410.
[6]. به نقل از : جلال ستاری، سیمای زن در فرهنگ ایرا نی، صفحه 61، نشر مرکز، تهران، 1373.
[7]. برای تفصیل بیشتر به : سیمای زن در فرهنگ ایرانی، جلال ستاری، مراجعه شود.
[8]. آرتور کریستن سن (نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه های ایرانیان) جلد اول، صفحه 10، ترجمه احمد تفضلی، ژاله آموزگار، 1363.
[9].همان، صفحه 4-73
[10].علامه محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج4، صفحه 157، آخرندی، 1376ه.
[11].جورج ریترز، «نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر»، صفحه 480، ترجمه محسن ثلاثی.
[12]. جورج ریترز، صفحه 488.
[13].علامه سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، جلد 4، صفحه 2_272، طبع اول، آخوندی، تهران، 1376ه.
[14]. محمد حسنین هیکل، زندگانی محمد، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، ج2، صفحه 465، کتابخانه اقبال، تهران، 1345.
[15]. بی نظیر بوتو، دختر شرق، ترجمۀ علیرضا عیاری، صفحه 17، ج اول، انتشارات اطلاعات، تهران، 1386.