209نشست علمی «بررسی و نقد پژوهش های اجتماعی» با حضور دکتر تقی آزاد ارمکی، سه­ شنبه 24آذر 1394 در تالار حکمت دانشکده ادبیات علوم انسانی دانشگاه گیلان توسط معاونت پژوهشی و فرهنگی دانشگاه گیلان و با همکاری دفتر انجمن جامعه شناسی ایران در دانشگاه گیلان برگزار شد.

در ابتدا دکتر فاروق خارابی استاد بازنشسته و مؤسس گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان در خصوص سیر مطالعات و کارهای پژوهشی دکتر آزاد ارمکی مطالبی بیان کرد. سپس نوبت به دکتر آزاد ارمکی رسید که به بررسی سابقه و عملکرد جامعه شناسی در ایران پرداخت و گفت: جامعه شناسی در ایران علم نوپای، کم سابقه ولی پر اثری است. چیزی که مدت زمانش کوتاه باشد قطعا اثرش نیز باید کوتاه باشد، ولی شواهد نشان می دهد که این علم نوپای، کم زمان و کم سابقه که عمرآن به سال 1313یا 1317 برمی گردد (که اولین دوره تدریس در جامعه شناسی در ایران است) به شدت تاثیر گذار بوده است. در واقع تألیف و یا تدریس کتاب جامعه شناسی که به واسطه مرحوم دکتر صدیقی شکل گرفت، اکنون حدود 80سال از عمرش می گذرد. که این یعنی جامعه شناسی علمی است که در ایران عمر طولانی ندارد، برخلاف فلسفه که عمری بیشتر از هزار سال دارد. وی تاکید کرد که فلسفه با این سابقه طولانی هنوز دچار بحران های اساسی است و هنوز نمی دانیم که فلسفه و فیلسوفان چگونه می خواهند جامعه را راه ببرند، ولی جامعه شناسی علمی است که حدود 80سال در ایران عمر دارد ولی با همه تنگناها، مشکلات، نابسامانی ها و گرفتاری ها بسیار پر اثر و با نفوذ بوده است.

این موضوع خود نیازمند بحث اساسی تری است برای اینکه به این پی ببریم که چگونه یک علم که عمرش اینقدر کوتاه است، به این میزان از اثرگذاری دست پیدا می کند! این ناشی از چیست؟ آیا ناشی از جذبه علم است؟ از حضور نسل های متعدد نزدیک به هم جامعه شناسی است؟ یا ناشی از عامل دیگری است؟

دکتر آزاد ارمکی در ادامه به شباهت های جامعه شناسی و پزشکی پرداخت و گفت: در علم پزشکی، پزشکان سلسله مراتبی دارند، یعنی در علوم پزشکی یکی معالجه می کند، یکی کارشناسی اینکه چه معالجه ای بشود می کند، یعنی تشخیص می دهد، یکی جراحی می کند وغیره . اینها همه شاخه هایی از پزشکی است و پزشک تنها به جراحی اطلاق نمی شود. یک بخش از پزشکی که مورد غفلت ماست آن بخشی است که بیماری را کشف می کند؛ یعنی علوم آزمایشگاهی. کسی که بیماری را کشف می کند مهمتر از کسی است که جراحی می کند، چون اگر بیماری کشف نشود جراحی ممکن نیست. پس رابطه جامعه شناسی با محیط اجتماعی اینگونه است؛ یعنی در واقع ما کاشفان مسائل، مشکلات و بحران های اجتماعی هستیم و این شأنیتی که این معرفت دارد، شأنیتی است که کمتر در موردش حرف زده می شود. در واقع ما کاشف به رسمیت شناساننده و معرف حوادث، اتفاقات، وقایع و چیزهای هستیم که دیگران آن را درک نمی کنند. اگر به این کشف اهمیت داده شود و این کشف مورد توجه قرار گیرد آن وقت حوزه سیاست، مدیریت، فرهنگ و... رفتار هایشان را باید عوض کنند، مشروط به این که، به این کشف توجه کنند. اما رابطه جامعه شناسی با کلیت نظام اجتماعی، کلیت علوم از این نوع شأنیت است، یعنی ما کاشف و به رسمیت شناساننده چیزهایی هستیم که اسمش را بحران، آسیب، مشکل، جریان، جنبش، انقلاب، اتفاق، حادثه و نابسامانی میگذاریم. این ها خیلی مهم اند، آیا کسی با این دانش لج بازی می کند، کسی با آن مشکل پیدا می کند!؟

باید به این مسئله توجه شود که الان چقدر بیماری کشف شده است، مگر این بشر همان بشر دیروز نیست!چرا تا دیروز چهارتا بیماری داشت الان هزاران بیماری گرفته است!؟ آیا جنس این انسان عوض شده است؟ درست است که جامعه تغییر کرده است و هوا آلوده شده است ولی انسان امروز همان انسان دیروز است. پس بنابراین این کشف بیمارهای جدید ناشی از قدرت پزشکی است. جامعه شناسی نیز همچین کاری می کند. احسنت به این جامعه شناسی! باید از این جامعه شناسی استفاده کرد زیرا جامعه شناسی از ریز تا درشت مشکل اجتماعی را می شمارد و تحویل می دهد، همان گونه که پزشکی در پی علت بیماری هاست جامعه شناسی نیز در پی درک علل مسائل و بحران های اجتماعی است. اگر ما این شأنیت را به رسمیت بشناسیم کار مهمی کرده ایم، یعنی به رسمیت شناختن علم جوان، نوپا و اثرگذار. اما این سوال پیش می آید که چگونه این علم اثر گذار است؟ به خاطر اینکه این علم قدرتی دارد به نام پژوهش، قدرتی مانند تحلیل امر اجتماعی، تبیین امر اجتماعی، که این باعث می شود ما همه مسائل را به یک چیز تقلیل ندهیم و باعث میشود نگاهی جامع به مسائل داشته باشیم .

جامعه یک امر وسیع و هزاران لایه هست، هزاران علت برای هر حادثه ای وجود دارد نه یک علت واحد. اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست، قدرت، وغیره هیچکدام به تنهایی علت بروز مسائل و پدیده ها نیستند. جامعه ای که این همه حادثه و اتفاق در آن می افتد که علل متفاوت نیز دارند، جامعه ای است که نمی توان مدیریت یک نگاهی و تک سویه بر روی آن انجام داد. این جامعه مدیریت می خواهد اما مدیریتی پیچیده نه از نوع ساده آن. این موضوع نشان دهنده این امر است که موضوعات و مسائل متعدد علت های متفاوتی دارند. در اینجاست که اختلاف جامعه شناسی با نگاه ساده سیاسی و مدیریت ساده پیش می آید. جامعه ای که این همه دامنه آن گسترده هست، صدها ساحت دارد، از ساحت فردی گرفته است تا ساحت ساختاری.

حال این سوال پیش می آید که پژوهش در ایران چه کرده است؟ پژوهش در ایران اتفاقی ظهور نکرده است، وقتی جامعه شناسی مستقر می شود، تدریس، تالیف، ترجمه، داوری، اظهار نظر و نقد و بررسی نیز حضور پیدا می کند، و در کنار اینهاست که پژوهش نیز شکل می گیرد .جامعه شناسی بدون آنکه پژوهش کند و تامل کند، نمی تواند داوری کند، ترجمه کند، بنویسد وغیره. ما قبل از اینکه منتقد باشیم، مترجم باشیم، مدرس باشیم اول باید پژوهشگر باشیم، چون پژوهش، منطق ترجمه، منطق تألیف، منطق تدریس ومنطق داوری را امکان پذیر می کند. پس جامعه شناسی وقتی آمد با خودش پژوهش آورد. اما اولین پژوهش های ایران کجاست؟ پژوهش هایی از نوع مونوگرافی است، مانند کارهای طالب اباد، اورازان، کارهای آل احمد، ساعدی و دیگر جامعه شناسان اولیه. این نوع مطالعات، مطالعاتی است درجه یک. به عنوان مثال کتاب دهقان لهستانی، یا کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری یک مونوگرافی بیشتر نیستند. وقتی که جامعه شناسی بلند شد ایستاد آنوقت شروع می کند به گسترده کردن دامنه هایش. جامعه شناسی ایران در دوره ای به بررسی های اقتصادی اجتماعی، بررسی برنامه های توسعه، بررسی دولت، افکار سنجی و ...پرداخته است. برای مثال در دوره جنگ بررسی افکارسنجی در ایران شکل گرفت، در دوره هاشمی رفسنجانی علاوه بر سنجش افکار، بحث توسعه نیز مورد توجه قرار می گیرد و در دولت های بعدی مقولاتی همچون جامعه، فرهنگ، جامعه مدنی، دموکراسی، تحولات اجتماعی، جامعه جهانی، رابطه ایران با نظام جهانی و امثال اینها پیش می آید. بنابراین جامعه شناسی از پژوهش های مونوگرافی شروع کرد تا رسیده است به پژوهش هایی در سطح ملی. پژوهش های ملی بسیار متعددی در ایران شکل گرفته است از جمله پژوهش های سنجش ارزشها و نگرشها، اعتماد اجتماعی، سرمایه اجتماعی، خشونت، تحول خانواده، مشارکت زنان، امنیت اجتماعی و سایر پژوهش هایی که در سطح ملی انجام شده است و در حال انجام است. جامعه شناسی در این 80سال از پژوهش های مربوط به روستانشینی و حاشیه نشینی رسیده است به پژوهش های ملی و کلان.

آخرین کاری که انجمن جامعه شناسی انجام داده است حدود 10جلد کتاب در خصوص مسائل ومشکلات اجتماعی است که حاصل سمینار آسیب های اجتماعی در ایران است که قرار بود در خردادماه 91برگزار شود ولی اجازه برگزاری به آن داده نشد ولی حاصل این سمینار حدود 10جلد کتاب و تعداد زیادی مقالات در خصوص مسائل و مشکلات اجتماعی است. اینها دریایی از معرفت و اطلاعات است. جامعه شناسی جوانی که فقط با یک کتاب جناب مهدوی به نام علم الاجتماع شروع شد، با یک درس دکتر صدیقی شروع به کار کرد، امروزه رسیده است به علمی که دو هزار موضوع را مورد مطالعه قرار داده است. این جامعه شناسی علمی است که به استقرار خودش، آسیب شناسی و کشف بسیاری از بیماری ها ومشکلات اجتماعی می پردازد. این ناشی از موقعیت بسیار استثنایی جامعه شناسی است. این جامعه شناسی اکنون رسیده است به داوری و پالایش خودش. اشتباهی که جامعه شناسان مرتکب شده اند آن است که آنقدر بار به دوش گرفته اند که از سنگینی این بار دچار خستگی شدید شده اند. این علم جوان که این همه کاشف بوده است و استفاده نکرده است از کارهایی که کرده است، دچار خستگی شده است. جامعه شناسان می گویند ما این همه کاشف مشکلات اجتماعی بوده ایم اما منفعتش به ما برنگشته است، نه منفعت به معنای مالی، بلکه منفعت به معنای مشروعیت و اعتبار بخشی به این رشته. اما این پهن دامنه شدن جامعه شناسی در بعضی مواقع به یک ضعف اساسی تبدیل می شود.

اینک این سوال پیش می آید که کدامین مشکلات اجتماعی اساسی ترند و در اولویت برای حل شدن قرار دارند! طلاق، مشکلات ازدواج، کوکان خیابانی، اقتصاد، فرهنگ وغیره. کدام یک مهمترند؟ در اینجاست که ما باید تصمیم بگیریم که در هر زمینه ای نباید پژوهش کنیم، بلکه باید به اولویت بندی مشکلات اجتماعی بپردازیم. مشکل پژوهش های جتماعی ایران بی اعتنایی به این اولویت بندی هاست.

وی مشکل اساسی پژوهش های اجتماعی را گریز از کانون، بی کانونی یا بدکانونی دانست و تصریح کرد؛ اگر در دانشگاه ها پژوهش ها کانونی باشد، معرفت نیز معنا دار میشود و دانشجو هم هویت دار می­شود. این کانون در کلیت پژوهش های اجتماهی ایران باید سامان پیدا کند. برای مثال در جامعه شناسی آمریکا به بعضی مسائل دقت می شود ولی به بعضی مسایل اصلا دقت نمی شود، زیرا جامعه شناسی آنها دارای یک کانون مرکزی است که پژوهش های شان را براساس آن سامان می دهند و همین طور جامعه شناسی فرانسه، انگلیس و حتی جامعه شناسی هندوستان. جامعه شناسی در هندوستان به مسئله سامان حیات اجتماعی در محله ها می پردازد زیرا مسائل و مشکلات محله ای پایه و اساس بررسی های جامعه شناسی هند را تشکیل می دهد و بحث های پست مدرنیسم اصلا به جامعه شناسی هندوستان وارد نشده است. در واقع آنها از جامعه شناسی حداقلی استفاده های کلان می­کنند. پس بنابراین جامعه شناسی در ایران دچار بی کانونی، گریز از کانون و یا بدکانونی شده است.

در پژوهش های ما در ایران کانون توجه بیشتر به سمت آسیب های اجتماعی، انحرافات اجتماعی و آثار اجتماعی است. درصورتی که ما به دونوع رویکرد دیگر نیاز داریم، یکی این که مطالعات و تحقیقات ما باید رویکردی تاریخی داشته باشد و دیگر این که ساختارگرایانه باشد که هم بتواند مناسبات درونی، سیستمی، درون نهادی و درون گروهی را بررسی کند و هم پیوست خود را با گذشته تاریخی توضیح دهد. جامعه شناسی در دنیا این دو نوع جهت گیری را داشته است. یکی از مشکلات پژوهش های اجتماعی این است که بسیار آسیب شناسانه است و این موضوع در بعضی مواقع آزار دهنده می شود. تحلیل یک جامعه شناس از تحلیل یک سیاست مدار یا یک روحانی از یک موضوع باید متفاوت باشد، هم از لحظ زبانی، هم از لحاظ منطق تحلیل. اگر بخواهیم همچین اتفاقی بیفتد باید از آن ساحت آسیب شناسانه فاصله بگیریم و به سمت مطالعات تاریخی ساختاری برویم. این چیزی است که ما نیاز داریم، در این صورت است که پژوهش های ما می تواند به کشف مسئله های جدیدی دست پیدا کند و هم حل مسئله کند. با این کار هم خستگی ناشی از کار زیاد رفع می شود، هم دانشجو احساس هویت می کند و مهمتر اینکه ساختمان علم شکل می گیرد. چرا یک میلیون پژوهش اجتماعی نباید یک میلیون نتیجه داشته باشد! در جامعه شناسی آمریکا چهار تا پژوهش تعیین کننده بوده است، ولی در ایران یک میلیون تحقیق دویست، سیصد صفحه ای داریم. پس بنابراین اگر ما این وضعیت را سامان دهیم می توانیم جامعه را به سمت جلو سوق بدهیم .

مشکل ازدواج در ایران این است که پسران و دختران ما می ترسند ازدواج کنند، جوانان به این نتیجه رسیده اند که ما چرا باید به ازدواجی تن بدهیم که به طلاق منجر شود! ما نمی گوییم در حوزه آسیب شناسی در مورد طلاق حرف نزنید، بلکه می گوییم وقتی از طلاق حرف میزنید از ریشه های تاریخی ساختاری شروع به بررسی کردن کنید.

در دنیا وقتی کسی لیسانس می گیرد محکم از لیسانس خود دفاع می کند. چرا در ایران کسی که دکترا می گیرد نمی تواند از حق خود دفاع کند!؟ این امر ناشی از فشار رویکرد آسیب شناسانه ای است که وجود دارد که در یک مقطع خوب بود ولی در حال حاضر می تواند منشا یک نابسامانی شود. در دیگر کشورها دانشجویی که مدرک می گیرد می گوید من کارگر با مدرکم. یعنی دانشجو وقتی مدرکش را می گیرد ممکن است آن را رها کند و در یک پیتزا فروشی مشغول به کار شود ولی احساس حقارت نمی کند، ولی دانشجوی ما اگر مدرکی بگیرد احساس حقارت می کند که به داخل مغاز پدرش برود چون می گوید به مدرک من نگاه کنید، به من ظلم شده است، این امر ناشی از این نگاه آسیب شناسانه هست.

اگر جامعه شناسی از این مشکل عبور کند و پژوهش هایش را به سمت پژوهش های ساختاری تاریخی ببرد این مشکل نیز حل خواهد شد. منطق دموکراسی ناشی از تفکر جامعه شناسی است. جامعه شناسی مدافع این نوع تفکر است. در دموکراسی هر کسی که برنده شد وظیفه اش این است که به همه خدمت کند نه به یک گروه خاص یا اقلیتی ویژه. در دموکراسی همه در سهم بری از امکانات مثل هم هستند و باید با یک چشم به همه اقشار جامعه نگاه شود.

جامعه شناسی می تواند به ما کمک کند که آسان زندگی کنیم، زیرا ما داریم سخت زندگی می کنیم، بخاطر اینکه ایدئولوژی دارد حکمرانی می کند. اگر جامعه شناسی نقش خود را به خوبی ایفا کند، انسان آسان، مشارکت آرام، نظام اجتماعی غیر رادیکال، عمل متناسب به معطوف به مناسبات به مدرنیت و زندگی آسان و آرام شکل می گیرد. ما به این نوع معرفت نیاز مبرم داریم. امکان خدمت گذاری که هدف جامعه شناسی است زمانی محقق می شود که پژوهش همراه با تأمل داشته باشیم. جامعه شناسی علمی است که ما را دعوت به خدمت گذاری می کند.

در پایان سخنرانی به پرسش و پاسخ منتهی شد که برخی از مهم ­ترین سوالات و پاسخ­های دکتر آزاد عبارتند از:

سوال : رابطه جامعه شناسی با ساختار سیاسی و قدرت چگونه باید باشد؟ وقتی ساختار اجازه حرف زدن به جامعه شناسی را نمی دهد چه توقعی از جامعه شناسی می توان داشت ؟

جواب: یکی از ضعفهای جامعه شناسی ضعف و نداشتن هنر مدیریت دیدگاههای مخالف است. ما هنر مدیریت دیدگاه مخالف را نداریم. دوم اینکه جامعه شناسی سیاست نیست، حزب نیست، بلکه جامعه شناسی علم است، علمی که یک سری مختصات برای خود دارد. در واقع علم به این سادگی ها به دست نمی آید. به عنوان مثال در دهه 1950کنگره آمریکا تصمیم می گیرد که بساط جامعه شناسی را برچیند و آن را جمع کند، ولی تالکوت پارسونز در متنی 50صفحه ای به کنگره ارسال می کند و از حق جامعه شناسی دفاع می کند. این نمونه یک نوع جامعه شناس چانه زن هست .پس مشکل اساسی جامعه شناسی ما فقدان نیروی چانه زن است. نیروی چانه زن جامعه شناسی ما کجاست؟

جامعه شناسی باید سیاست ظهور، حضور و اثرگذاری خود را طراحی کند و به چانه زنی بپرازد. جامعه شناسی آدمی می خواهد که فراخ اندیشه و فراخ رفتار باشد، بتواند چانه بزند، مجاب کند. باید دهها بار برای مسئولان نامه نوشت تا آنها را مجاب کنیم. اما ما حرف های رادیکال می زنیم و فکر می کنیم با یک رساله 100صفحه ای تمام مشکلات کشور را حل کرده ایم! نه خیر به این سادگی ها نیست. جامعه شناس باید آبرو مصرف کند در این صورت است که خواهد توانست جلوی سیاست های غلط مدیران و مسئولان را بگیرد. جامعه شناس باید هر جا که فرصت اثر گذاری است برود و از حق خود دفاع کند. جامعه شناسی باید رابطه اش را با نظام سیاسی، قدرت، حوزه دین، روحانیت و غیره مشخص کند. در این صورت است که تبدیل به علمی اثر گذار خواهد شد.

سوال: دکتر در خصوص تغییر موضع فکری در بررسی اندیشه ابن خلدون مبنی بر اینکه چرا در ابتدا ابن خلدون را جامعه شناس می دانستید ولی اکنون تغییر موضع داده اید و او را جامعه شناس به معنای امروزی نمی­ دانید؟

جواب: من ابن خلدون را هنوز جامعه شناس می دانم ولی نه آن جامعه شناسی که جامعه شناسی اسلامی از آن دربیاید. من ابن خلدون را جامعه شناس جامعه عرب از نوع خارج از عرصه تمدن اسلامی، حاشیه تمدن اسلامی می دانم. در واقع ابن خلدون تنها فروپاشی سنت را مطرح می کند نه برپایی مدرنیته را. جامعه شناسی عموما علم توضیح نحوه انتقال ساحت سنت به مدرنیته است یا اینکه جامعه شناسی علم فراخ شدن جهان مدرن است. دورکیم می گوید که چگونه جامعه از حالت مکانیکی خارج می شود و به حالت ارگانیستی تبدیل می شود. در واقع در اندیشه اکثرجامعه شناسان، کسانی هچون کنت، تونیس، زیمل وغیره شاهد بررسی تغییر جوامع از حالت سنتی به مدرن هستیم، اما در اندیشه ابن خلدون تنها شاهد بررسی فروپاشی سنت هستیم. از جامعه شناسی ابن خلدون نه جامعه شناسی مدرن در می آید نه جامعه شناسی اسلامی. در واقع ابن خلدون یک ساحت خیلی حاشیه ای از تحولات جهان را بررسی می کند. در پایان می گویم که جامعه ما یک جامعه قوی است. نه یک جامعه ضعیف. زیرا که جامعه ضعیف، طلب استبداد می کند و جامعه قوی طلب دموکراسی. به این جامعه نمی توان دروغ گفت، نه می توان ظلم کرد، نمی توان تشر زد، نه قابل مدیریت آسان هست. با این جامعه باید رفتاری از نوع رفتار پدرانه مادرانه داشت.