آنچه در زیر می‏خوانید، متن سخنرانی دکتر ژاله شادی‏ طلب عضو هیات علمی دانشکده‏‏‏ علوم اجتماعی دانشگاه تهران است که به مناسبت روز جهانی زن و به دعوت دفتر انجمن جامعه‏ شناسی دانشگاه گیلان درهفدهم اسفند 84 در این دانشگاه، ایراد شده است.

امروزه جنبش‏ های اجتماعی را به دو دسته‏ ی قدیم و جدید تقسیم ‏می‏کنند. ویژگی جنبش ‏های اجتماعی قدیم حرکت‏های هدف‏‏‏مند ، متحد ،شکل‏یافته از پایین و تلاش در جهت برآورده ساختن خواسته‏ های گروهی معین است. اتحادیه ‏ها و سندیکاها را می‏توان نمونه‏ ی این نوع جنبش‏ها دانست اما جنبش‏های اجتماعی جدید به مرکزیت معینی وصل نبوده و لزوماً اهداف سیاسی مشخصی ندارند ولی کماکان جنبش اجتماعی تلقی می‏شوند. جنبش زنان در ‏ایران از دسته است.

جنبش ‏های اجتماعی جدید زمانی شکل می‏گیرند که اقلیت قابل توجه ی از مردم از شرایط خود ناراضی هستند و مبادرت به انتقاد و اعتراض می‏کنند. بدیهی است که در شکل‏گیری این جنبش‏ها،حرکت جمعی بسیار مهم است اما این جمع از نظر حجم می‏تواند متفاوت باشد . جنبش‏های اجتماعی جدید استمرار دارند، نه غیرقانونی‏ اند و نه مجاز؛ حرکت مستقل از خود دارند و این حرکت در جهت اعتنا به آن چیزی است که برای آنها ”مسأله“ تعریف شده است. به این ترتیب، ما در ایران شاهد جنبش زنانی هستیم که به هیچ وجه تازه نیست و سابقه ‏ ی تاریخی آن به دوران مشروطه و حتی تحریم تنباکو باز می‏گردد.
اگر سال‏های پس ازانقلاب را به دو دوره‏ ی زمانی تقسیم کنیم و دوره‏ ی اول ـ پس از پیروزی انقلاب تاپایان جنگ ـ را دوره‏ ی دگرگون ساز بنامیم و دوره‏ ی بعد را پس از پایان جنگ و شروع دوران بازسازی در نظر بگیریم، دوره‏ ی دگرگون‏ ساز، دوره‏ ای است که طی آن، تغییرات سریع و انقلابی یک ضرورت تلقی شده و تحول بنیادین در ارزش‏های رایج جامعه از طریق نظام آموزشی و رسانه‏ های گروهی پیگیری می‏شد. در این دوره با وجود ایدئولوژی برابریو عدالت اجتماعی و وقوع جنگ و تحریم اقتصادی ، تغییرات بخش‏های تولیدی و تغییراتی که در مالکیت  ‏ها اتفاق افتاد، همچنین در شرایطی که نگرش غالب جایگاه مناسب زن را درخانه و نقش مناسب برای او را مادری می‏‏‏دانست؛ تغییرات چشمگیری در حوزه‏ ی اشتغال زنان رخ داد. در این دوره 70درصد از زنان را خانه ‏داران تشکیل می‏دادند که فعال اقتصادی تعریف نمی‏شوند. سهم زنان شاغل که در سال 1355 به 8/13درصد رسیده‏ بود، به 9/8 درصد کاهش یافت. در دهه‏ ی اول انقلاب با حضور کمتر زنان در بازار کار و طبیعتاً نرخ مشارکت کمتر آنان مواجه هستیم که این حرکت نوعی بازگشت به وضعیت زنان در سال 1354 بود. بخش صنعت عمده ‏ترین بخشی بود که افت اشتغال زنان در آن رخ داد و با کاهش نرخ اشتغال زنان در این بخش، آنها عملاً از این فضا بیرون رانده شدند اما در بخش خدمات، دقیقاَ‏ عکس این حالت رخ داد و سهم زنان به عنوان افراد حقوق‏ بگیر بخش دولتی ـ به ویژه در بخش بهداشت و آموزش به دلایل ایدئولوژیک ـ از 20 درصد در سال 1355 به 42 درصد در سال 1365 رسید. در کنار این اتفاقات در بخش اشتغال، در خانواده ‏ها نیزتغییراتی رخ داد و سن ازدواج زنان از 16 سال به 9 سال کاهش یافت به‏‏‏ طوری‏‏‏که آمار نشان می‏دهد که در آن دوره، حدود 5/2 درصد ازدواج‏ها در سنین پایین رخ داده‏است. در همین شرایط، تغییرات دیگری نیز در عرصه‏ ی سیاست رخ داد. در آخرین دوره‏ ی مجلس در دوران قبل از انقلاب 7 درصد از نمایندگان زن بودند که اکثر آنان مدیر،آموزگار یا پزشک بودند. در دهه‏ ی اول انقلاب میزان مذکور به 5/1 درصد کاهش پیدا کردو 50 درصد از این افراد دارای تحصیلاتی ابتدایی بودند. به این ترتیب نقش زنان درنهادهای سیاسی و نقشی که می‏توانستند به عنوان قانون‏گذار ایفا کنند، بسیار دگرگونشد. در کنار این تغییرات، تحولات مثبتی از جمله در آموزش دختران نیز رخ داد. اعتقاد به ضرورت آموزش سبب شد تا در همه‏ ی روستاها و شهرها مدرسه احداث شود و از این بابت،آنچه که در 10 سال نخست انقلاب به ‏دست آمد، بیش از آنچه بود که در طول 50 سال حکومت پهلوی کسب شده بود. در نتیجه سهم با سوادی زنان کشور از 35 درصد به 53 درصد افزایش یافت اما در کنار این تغییر کمّی، از نظر محتوا تصویری که از زنان در کتاب‏ های دوره‏ ی ابتدایی 10 سال اول انقلاب ارائه شد، شباهت زیادی به عصر قاجار داشت. درمقابل 27 شغلی که برای مردان در این کتاب‏ها مطرح شده‏ بود، برای زنان شغل آموزگاری و آشپزی بسیار بارز بود. در کتاب‏ه ای درسی وظیفه‏ ی مادری و همسری که ادامه‏ اش معلمی و پرستاری است، بسیار بارز شد. جالب اینکه با بزرگ شدن کودکان نام و تصاویر زنان ازکتاب های درسی حذف شد.
افزایش حضور زنان در دوره‏ه ای آموزشی سبب شد که سهم زنان تحصیل‏کرده در کل جمعیت زنان شاغل نیز تغییر کند و از 7/4 درصد در پیش از انقلاب به 5/11 درصد در سال 65 برسد، در حالی‏‏‏که سهم مردان تحصیل‏کرده در کل مردان شاغل از 7/2 درصد در پیش از انقلاب، به 8/3 درصد رسید. البته این در حالی است که افزایش سهم زنان شاغل تحصیل‏کرده در کل شاغلین زن، سبب نشد که زنان به پست‏های مدیریت ـ به جزمدیریت مدرسه و مدیریت مهدکودک ـ دست پیدا کنند. بنابراین ، به طور خلاصه در دوره ‏ی دگرگون ‏ساز قرار شد زنان، مادران و همسران خوبی بوده و در داخل خانه فعالیت اقتصادی داشته باشند.
پس از پایان جنگ و برقراری آرامش، شاید اولین جایی که بازسازی درآن شروع شد خانواده بود. برخی از قوانین مربوط به ازدواج در جهت ایجاد حقوق برابربین زنان و مردان بازنگری شده و فرصت‏های اجتماعی بیشتری، به ویژه در عرصه‏ ی آموزش،فراروی دختران و زنان قرار گرفت. ورود دختران به آموزش مبنایی برای تغییرات درخانواده ‏ها شد؛ اگر چه نظام پدرسالاری در برابر این تغییرات به شدت مقاومت می‏کرد اما در اشتغال زنان نیز تغییراتی رخ داد و سهم اشتغال زنان در بازار کار که در سال 1365 به 9 درصد کاهش پیدا کرده بود، دوباره روند صعودی به خود گرفت و به 1/14 درصدافزایش یافت. در سال 1380 میزان بیکاری دختران تحصیل‏کرده در بازار کار، دو برابرپسرها بود و این به معنای آن است که دختران تحصیل‏کرده وارد بازار کار شده‏اند وجویای کارند. درواقع، دختران نه تنها وارد بازار کار شده ‏اند بلکه امروزه مقام ومنزلت نیز برایشان اهمیت پیدا کرده‏ است اما ، علی‏رغم این سهم‏ خواهی، زنان هنوز نتوانسته ‏اند به مقام و موقعیت دست یابند و از سال 1345 تاکنون سهم آنان در مدیریت عالی بخش عمومی تقریباَ‏ روی عدد 8/2 درصد ثابت مانده است.
دلایل نارضایتی واعتراض از همین جاها شکل می‏‏‏گیرد: نبود فرصت‏های برابر برای تصدی شغل، نابرابری فرصت‏ها برای تحرک اجتماعی، بها ندادن به زنان در تصمیم‏ گیری‏ها و ارجاع موقعیت‏ های شغلی بالاتر به مردان از مواردی به شمار می ‏آیند که اقلیت قابل توجه ی امروزه نسبت به آن اعتراض دارند و انتقاد می‏کنند. عامل مؤثر دیگر در شکل‏گیری جنبش اجتماعی زنان، آگاهی و اعتراض بیشتر دختران جوان تحصیل‏کرده به تبعیض ‏های جنسیتی است. دختران ما در دهه‏ی اخیر از 1357 به این سو، در خانواده بیشتر تمرین دموکراسی می‏کنند. حضور یک دختر تحصیل‏کرده در هر خانواده‏ ی ایرانی مبنایی برای حمایت مادران شده است. بنابراین ، دختران تحصیل‏کرده تنها وضعیت خود را تغییر نمی‏دهند بلکه وضعیت‏ مادران‏شان را نیز تغییر می‏دهند .
در حال حاضر زنان کمتر از خصوصیات فطری‏شان حرف می‏زنند و بیشتر نسبت به ساختارهای جنسیتی معترض‏‏‏اند . زنان امروزه خواهان بازنگری منابع فقهی هستند و بر اساس زمان و مکان، طالب اصلاحات در این منابعه ستند. زنان به بی‏ توجهی مردانِ نواندیش دینی نسبت به وضعیت آنها معترض ‏‏‏اند و ... ؛ بنابراین باید گفت که امروز جنبش زنان ایران در حال بازسازی است