آسیب شناسی ترجمه1در نیم قرن اخیر، ترجمه در حوزه متون علوم انسانی، گسترده ترین و تاثیرگذار ترین عرصه ترجمه در ایران بوده است. پس از انقلاب، با توسعه رشته های علوم انسانی در دانشگاه های ما رشد کمی و کیفی ترجمه متون علوم انسانی کاملا محسوس و حتی چشمگیر بوده است، از این رو بررسی دقیق و همه جانبه شیوه ها، فرایندها و اهداف ترجمه این متون فعالیتی ضروری و ناگزیر است. کرسی آزاداندیشی در این خصوص به همت دفتر انجمن جامعه شناسی در دانشگاه گیلان و انجمن علمی زبان انگلیسی دانشگاه با موضوع «آسیب شناسی ترجمه متون علوم انسانی» در ساعت 14:30 ظهر روز دو شنبه 25 اردیبهشت ماه 1396 با حضور گسترده دانشجویان و اساتید در تالار حکمت و با سخنرانی سه نفر از اعضای هیئت دانشگاه گیلان دکتر بهزاد برکت (دانشیار ادبیات تطبیقی و ترجمه شناسی دانشگاه گیلان)، دکتر محمد امین صراحی (عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات انگلیسی) و دکتر حسن چاوشیان (عضو هیات علمی گروه علوم اجتماعی) برگزار شد.

در ابتدا دکتر بهزاد برکت به بررسی سه نوع شیوه ترجمه معمول در دهه های اخیر پرداخت و گفت: به نظر مى رسد كه در ميان شيوه هاى مرسوم ترجمه سه شيوه از همه رايج تر و به تبع تأثيرگذارتر است. هر يك از اين شيوه ها مستند به نوعى نگرش است كه در حقيقت چارچوب نظرى ترجمه را مشخص مى كند و در نتيجه روش كلى ترجمه و تكنيك هاى مورد استفاده بر آن اساس شكل مى گيرد.

شيوه اول بر اين باور است كه تمام يافته هاى جديد غربى ما به ازايى در فرهنگ ايرانى دارد، فقط كافى است كه به ميزان كافى در خزانه فرهنگ ايرانى تامل و جستجو كنيم. در عين حال اين شيوه باور دارد كه زبان ترجمه بايد چنان نزديك و همانند زبان فارسى باشد گويى متن ترجمه شده به زبان فارسى نوشته شده است. چنين است كه براى نمونه واژه هاى , id,ego,superego به ترتيب «معرفت»، «نفس» و «وجدان» ترجمه می شود و چون علم جدید را بر اساس مبانی دانش قدیم قرائت می کند نه تنها امکانی برای شناخت این علم نمی شود بلکه چنان زمینه هایی از سوء تفاهم را پدید می آورد که به سختی بتوان باب برخوردی سلامت با علم جدید را گشود. این نگاه تبدیل به آفتی بزرگ شده به گونه ای که پرونده آشنایی با بسیاری از اندیشه های دوران ساز را پیش از آنکه به درستی گشوده شده باشند بسته است.

شیوه دوم از جهتی در نقطه مقابل شیوه نخست است چرا که در معادل یابی برای اصطلاحات، به استناد عنایت به دقت حد اکثری، توجهی به تلاش های زبان مقصد ندارد و می کوشد معادل هایی کاملا بدیع خلق کند بی آنکه دغدغه امکان ارتباط پذیری این معادل ها را داشته باشد. نتیجه آن می شود که ترجمه، نوشتاری دقیق اما تقریبا غیر قابل ارتباط می آفریند و تلاش جدی مترجم بازخوردی نمی یابد چنین ترجمه هایی فراگیرند اما چنانچه موارد افراطی را کنار بگذاریم به هیچ وجه به اندازه ترجمه های نوع نخست زیان بار نیست و شکل غالب آن ترجمه های نامانوس است. در موارد افراطی توجه بیش از حد به معادل های سره دیده می شود که در دوره ای تبدیل به نوعی ارزش شده بود. مثال هایی در این موردمعادل های «دویچمگوئیک»، «پرتوم» و «آروینانه» به ترتیب برای واژه های empirically, a priori, dialectic. می باشد.

آسیب شناسی ترجمه2شیوه سوم، متن را به فهرستی از لغات تقلیل می دهد و برگردان کاملا صوری و خطی را ترجمه می نامد. در چنین روایتی ما با معادل های نوعا قابل قبولی طرف هستیم؛ بیان فارسی هم غالبا قواعد زبانی را رعایت کرده است اما متن مفهوم نیست زیرا مترجم به این نکته توجه نداشته که متن بخشی تلویحی، درونی و پنهان دارد که بی توجهی به آن انسجام متن را از هم می پاشد و مجموعه ای دستوری اما نامفهوم ارائه می کند. این نوع ترجمه به وفور در بازار نشر دیده می شود و سرانجام کار دردی را دوا نمی کند.

دکتر برکت در ادامه افزود: اگر در این نکته تامل کنیم که سه شیوه ترجمه ای که ذکر کردیم رایج ترین شیوه های ترجمه در ایران است متوجه خواهیم شد که ترجمه علوم انسانی در ایران گرفتار معضلاتی جدی است و به حق باید گفت تنها در صد قلیلی از ترجمه های موجود در حدود قابل قبول ارزیابی می شود و امکان تعامل با زبان ها و فرهنگ های دیگر را فراهم می آورد. بر این اساس است که گفتگویی وسیع، همه جانبه و تخصصی در زمینه ترجمه علوم انسانی چاره ناچار است.

سپس دکتر محمد امین صراحی به ارزیابی و نقد ترجمه در علوم انسانی پرداخت و گفت: در مطالعات ترجمه، ارزیابی کیفی ترجمه همیشه مورد توجه منتقدان ترجمه قرار داشته است اما از سال 1990 به بعد شکل علمی تری به خود می گیرد. مشکلات عمده ای که در زمینه ارزشیابی ترجمه وجود داشته است را می توان در دو سوال زیر خلاصه کرد:

1. کیفیت را چگونه باید بیان کرد؟

2. از چه ابزاری می توان برای ارزیابی ترجمه استفاده کرد؟

جواب این دو سوال به میزان قابل توجهی به نظریه ای که مورد استفاده منتقد ترجمه قرار گرفته است بستگی دارد.الگوی ارزیابی کیفی این مطالعه بیشتر بر اساس هاوس (2014) طراحی شده است که ریشه در نظریه نقش گرای هلیدی دارد و از آراء زبان شناسان مکتب پراگ، تجزیه و تحلیل کلام، کاربردشناسی زبان و نظریه کنش‌های گفتاری بسیار سود برده است.

در این رویکرد ترکیبی از رویکردهای زبان شناختی را با جنبه های متنی، موقعیتی، و فرهنگی ترکیب می کنند تا ابزار مناسبی را برای قضاوت درباره کیفیت ترجمه ارائه دهند. بر اساس این الگو، تحلیل و مقایسه متن زبان مبداء ST   و متن زبان مقصد TT در سه سطح انجام می گیرد:

  • سطح اول: زبان/ متن
  • سطح دوم: سیاق متن
  • سطح سوم: ژانر

تحلیل اجزا مختلف این نظریه به صورت زیر می باشد:

  1. دامنه FIELD: توضیح کامل متن زبان مبداء
  2. منش گفتمان TENOR:

الف. زمان، جغرافیا، مسایل اجتماعی مربوط به نویسنده. مثال: نوع زبان به کار برده شده: اینکه مثلا نویسنده از مشخصات نشاندار استفاده می کند و یا از گونه استاندارد زبان استفاده می کند و مانند اینها.

ب. وضعیت احساسی یا عاطفی بیان متن: تحلیل متن شامل مسائلی مانند بیان دیدگاههای شخصی نویسنده و انعکاس آنها در محتوای متن می باشد، اینکه دیدگاه مثبت است یا منفی، اینکه افراد با چه کلامی معرفی می شوند و یا اینکه لحن کلام چگونه است؟.

ج. رابطه نقش‌های اجتماعی: در برخی رویدادهای ارتباطی معین، منش گفتمان با روابط نقشی از پیش تعیین شده و قراردادی ارتباط دارد. مثلا در موقعیت ارتباطی ویزیت پزشک، پزشک همیشه در موضع قدرت است حتی اگر بیمار رئیس جمهور باشد و منش گفتمان باید آن را منعکس کند.

د. نگرش اجتماعی: اینکه مثلا در گفتگوهای یک متن از سبک رسمی یا غیر رسمی استفاده می شود و مانند این.

3. شیوه گفتمان MODE: مثلا متن برای این نوشته شده که بتواند زندگی واقعی را نشان دهد و یا ...

4. ژانر GENRE: نوع متن: کمدی، علمی، ادبی و .....

الگوهای ارزیابی کیفیت و نقد ترجمه یا کمی هستند که در آنها اندازه گیری خطا ملاک ارزیابی است و یا الگوهایی کیفی هستند که بر اساس انتقال عناصر زبانی در سطوح واژگانی، نحوی، معنایی، زیباشناختی و کاربردشناختی عمل می کنند و اساس آنها همسانی یا معادل بودن در همه چیز است.

آسیب شناسی ترجمه3دکتر صراحی در خصوص خطاهای ترجمه اظهار داشت: خطاهای ترجمه را می توان به دو دسته عمده و جزئی تقسیم کرد. در خطاهای عمده متن ترجمه شده مغایرتی کلی با متن اصلی دارد ولی خطاهای جزئی به هر روی مفهوم اصلی را می رساند. از سوی دیگر، خطاهای ترجمه را می توان به دو دسته خطاهای خرد و خطاهای کلان تقسیم کرد. خطاهای خرد شامل ترجمه غلط، حذف غیرضروری، افزودن غیرضروری، تأکید نابجا، نقطه گذاری یا تقطیع نادرست، معادل نامناسب، ترکیب واژگانی غیرمصطلح، و خطای فارسی نویسی می شود. خطای کلان به رعایت سبک و روانی و انسجام بیان مربوط می شود. به عنوان نمونه، الگوی کلی که متخصصین نقد و ارزیابی ترجمه برای متون فنی و تخصصی معرفی می کنند، سه نوع خطای وخیم، عمده و جزئی را در نظر می گیرد که براساس دقت و صحت یعنی میزان به کارگیری معنی اشتباه، واژگان غیر استاندارد، واژگان غیر منسجم، و مفاهیم ترجمه نشده و نیز سبک یعنی کاربرد سیاق نادرست، انگلیسی مآبی و استفاده نادرست از وجه معلوم/مجهول عمل می کند. خطاهای بخش گرامر از جمله غلطهای املایی، خطای چاپی، خطای نحوی و خطای نقطه گذاری و نیز خطاهای شکلی مانند خطای صفحه آرایی، خطای نوع قلم و فاصله های زیادی نیز در این الگو مورد توجه قرار می گیرند.

بنابراین براساس آنچه که متخصصین امر ترجمه مانند خانم هاوس و یا نظریه پردازان شهیر و ارجمند ایرانی مانند دکتر خزاعی اذعان دارند، انواع ترجمه را می توان ترجمه خلاق، ترجمه مقبول، ترجمه التقاطی و ترجمه بازاری دانست.

1. ترجمه خلاق: متن تالیفی است و بر وفق زبان فارسی تعدیل شده است. هدف آموزش ترجمه هم نمی تواند این نوع ترجمه باشد چرا که این نوع ترجمه حداکثری است.

2. ترجمه مقبول: زبانی روشن و خالی از ابهام دارد؛ ترجمه بودن آن آشکار نیست و غیر فارسی بودن آن حواس خواننده را پرت نمی کند؛ انتخاب و ترکیب واژگان مطابق نثر تالیفی است و ژانر آشنا را منتقل می کند؛

3. ترجمه التقاطی: گرچه جملات فارسی هستند، ساختار آن شبیه انگلیسی است؛ تقریبا از نظر دستوری صحیح است؛ در جاهایی می تواند با خواننده ارتباط برقرارکند اما در کل از برقراری ارتباط با خواننده عاجز است؛ جملات آن شبیه متن اصلی است، از نظر ساختار و ترتیب جملات به متن اصلی شباهت دارد؛ ترجمه بودن متن گاهی بسیار آشکار است. هویت ژانری آن مخدوش است.

4. ترجمه بازاری (غیر قابل قبول): از نظر انسجام متنی، زبانی، طول جملات، ترکیبات و ساختارها فاقد صلاحیت است.

سخنران در پایان بحث خود متن اصلی توافقنامه ژنو (برجام) و ترجمه آن را بر اساس الگوی ارزیابی هاوس مورد نقد قرار داد.

سرانجام نوبت به دکتر حسن چاوشیان مترجم کتب علوم اجتماعی رسید. وی گفت: ما وقتی از آسیب شناسیPathology   صحبت می­کنیم، حتما فرض گرفته ایم که وضعیت سالم یا سلامت را می­شناسیم که حالا می­خواهیم از آسیب­شناسی صحبت کنیم. اگر بخواهیم وضعیت ترجمه در ایران را با کشورهای غربی مقایسه کنیم یک قیاس مع­الفارق است. زیرا اساساً پول در گردشی که در حوزه فرهنگ در غرب است شامل تعداد عناوین چاپ شده، تیراژ کتاب ها، میزان تقاضای بازار مطالعه، و همه این آمارها مقایسه­اش شوخی به نظر می­رسد. همه ناشران متوسط و بزرگ در غرب دستِ­کم در هر حوزه تخصصی هرکدام چهار یا پنج کتاب مرجع دارند که به آن افتخار می­کنند. برای مثال یک دانشجوی خارجی در غرب اگر بخواهد تحقیق کند قادر است بیست دیکشنری مرجع در هر حوزه تخصصی پیدا کند، آنها را بخواند و با هم مقایسه کند ولی ما در هر حوزه­ای اگر یک کتاب مرجع داشته باشیم که خوب و قابل مطالعه باشد خوشحالیم.

دکتر چاوشیان ضعف در ترجمه را ناشی از نوع مدرنیته ایرانی دانست و گفت: ضعف در ترجمه برمی گردد به نوع مدرنیته ما، مدرنیته ما یک کالبد بی­روح است، از این جهت که ما همه مظاهر جامعه مدرن را به صورت وارداتی بدون اینکه روح، ریشه و شناسنامه همراهش باشد آوردیم. اگر بخواهم به طنز تشبیه کنم شبیه سازه های پت و متی است و اگر بخواهم شما را بترسانم می توانم بگویم فرانک اشتاین است. مدرنیته ما قطعاتی است که به هم چسبیده است و براساس یک منطق تاریخی و برنامه­ریزی شده نیست. بنابراین ما در حوزه نشر ترجمه های خام­دستانه زیاد داریم و اتفاقی هم در جامعه نمی­افتد. چرا اینگونه است؟ برای اینکه ما چیزی به نام نهادِ نقد در ایران نداریم. وقتی در غرب یک کتاب نوشته می­شود چهل یا پنجاه نشریه کتاب­های که ترجمه یا تالیف می­شوند را رصد می­کنند، عیب و ایرادهایشان را را می­گویند. کسانی که نقد شغلشان است و از این راه پول در می­آورند. ولی ما منتقد به صورت حرفه­ای نداریم و اگر هم کسی در اینجا می­خواهد دست به نقد ترجمه بزند خودش باید هزینه کند. در غیاب «نهادِ نقد» نیز کسانی هستند به وسیله دیکشنری کلمه به کلمه ترجمه می­کنند و ناشرانی هم هستند که این کتاب ها را چاپ می­کنند.

آسیب شناسی ترجمه4او افزود: متاسفانه موسسات آموزش زبان ما هم به همین شیوه کار می­کنند و نهاد نظارتی که بر کیفیت موسسات نظارت کند وجود ندارد. کتاب­خوانهای ما نیز نیاز به آسیب­ شناسی دارند. یعنی حتی فارسی این توده آنقدر خوب نیست که کتاب خوب را از کتاب بد تشخیص دهند. کتاب خوان­های ما ترجمه های بد را به اندازه ترجمه­های خوب می­خرند. البته کتابی مثل نقد عقل محضِ کانت، این کتاب یک کتاب تخصصی است، توده کتاب خوان ها با آن کاری ندارند اما در مورد کتاب­های دیگر خواننده باید بتواند ترجمه خوب را از بد تشخیص دهد.

وی گفت: در سال 86 از طرف وزارت علوم تحقیقی در مورد مخاطب شناسی برنامه های فرهنگی دانشگاه ها را به من سپرده بودند. در واقع می خواستند حال و هوا، زمینه های فکری و سلیقه های فکری دانشجویان را بررسی کنند. تحقیق در سطح ملی بود. من این تحقیق را در پنج دانشگاه تهران، علامه، گیلان، تبریز و مشهد انجام دادم. در آن سال یکی از یافته های تحقیق این بود که در پرسشنامه پرسیده بودیم، داستایفسکی کیست؟ 9 درصد دانشجویان به این سوال پاسخ درست داده بودند. البته کسانی که گفته بودند می­شناسند بالای 30 درصد بود. نکته جالب اینکه، در سوال بعدی معلوم شده بود برخی فکر کرده بودند که داستایفسکی وزیر امور خارجه روسیه است. کتاب خوان های ما هم قادر به تشخیص نیستند در ناشران ما هم خیلی کم پیدا می­شود که آدم­های فرهنگی باشند و کاسب کار نباشند. من چون خودم بسیاری از ناشران را می­شناسم به محض اینکه با این گروه از ناشران تماس می گیرید و می­گویید کتابی دارید و آیا تمایل به چاپ آن دارید، سوال اول ناشر این است که این کتاب درسی هست یا نه؟ سوال بعدی تیراژ کتاب است؟ کار نشر کاری است که اشتیاقات، انگیزه و اهلیت خودش را می خواهد. البته چیزهایی هم هستند که آدم را امیدوار می­کند مثلا کتاب هایی بوده­اند با این که بحث سنگینی داشته­اند ولی متن خوب بوده ترجمه خوب بوده و بارها چاپ شده و به فروش رفته است؛ یعنی در مخاطبان ما گروهی که تشنه مطالب باشند وجود دارند، ولی ظاهراٌ به اندازه کافی متن های درخور، اعم از ترجمه و تالیف تولید نمی­شود. نکته­ای دیگری که می­شود به عنوان آسیب مطرح کرد این است که بعضی وقت ها بحث هایی در بین مترجمان ما مطرح می شود که بعضی متن­ها قابل ترجمه نیستند، آدم­های بزرگی هم این حرف را می­زنند از نظر زبان شناسی مدرن حتی نسبیت خاص و عام انیشتین را می شود به زبان زلویی ترجمه کرد. فکر را نمی­توان گفت که نمی شود ترجمه کرد. البته در حوزه ادبیات یک سری جناس­ها و ایهام­ها را نمی­توان ترجمه کرد و آن آثار ادبی متکی به این ارائه ها هستند و وقتی ترجمه می شوند کیفیت خود را از دست می دهند. اما بحثِ من در علوم انسانی و بحث فکری است. کاری به قضاوت های نژادپرستانه کسانی مثل هایدگر ندارم که می گویند فلسفه فقط به زبان آلمانی ممکن است و به زبان دیگر ترجمه نمی­شود. امروزه زبان شناسی مدرن معتقد است که هر بحث فکری را از هر زبانی به زبان دیگر می شود، برگرداند. منتهی در این برگردان یک سری اصرارهای بیهوده و بچه­گانه ای از هر دو طرف وجود دارد. مثلا اصرار به این که ما همه واژه ها را باید هر طور شده فارسی کنیم این لزومی ندارد. مثلاً ما لازم نیست بجای فاشیزم بگوییم تبرپرستی. این کلمه جا افتاده و به همین معنی بکار می رود. در زبانشناسی مدرن واژه مهم نیست، ساختار و آوا مهم است وقتی شما کلمه ای مثل فاشیسم را با املای فارسی و با تلفظ فارسی در جمله فارسی می­نشانی این کلمه تبدیل به فارسی می شود. همانطوری که کلماتی از قبیل اختصاصاٌ یا خصوصاٌ را هیچ وقت عربها به این صورت به کار نمی برند وقتی ما از آنها استفاده می­کنیم به فارسی تبدیل میشود. این اصرار که ما باید همه کلمات را فارسی کنیم بیهوده است. شما اگر فرهنگ اکسفورد را باز کنید، چند کلمه انگلیسی در آن می­یابید؟ چند تا از مدخل های آکسفورد از جاهای دیگر اقتباس شده است؟ هیچ تعصبی هم انگلیسی­ها در این مساله نداشتند که از جاهای دیگر کلمات در زبان انگلیسی وارد شود. این باعث غنی و ثروتمندی بیشتر یک زبان می­شود که واژه های جدید وارد آن زبان شوند منتهی بعضی وقت ها کسانی هم هستند که اصرار دارند ما باید همه واژه ها را همانطور که در اصل هستند استفاده کنیم. این یک فرایند ارگانیک است یعنی خود به خود باید یک کلمه خاص در یک زبان جا بیفتد نه اینکه یک مترجم بیاید واژه انگلیسی را بدون اینکه هیچ تلاشی برای یافتن معادل کند به همان شکل استفاده نماید. ولی در مواردی که زبان یک کلمه را در خود جذب کرده، یعنی کاربرهای زبان آن را به همان شکل پذیرفته اند. مثلا critique که به معنی نقد است خواننده آلمانی یا انگلیسی هم وقتی آن را می بیند اینcritiqueدر کتاب نقدِ عقل محض با critique با محاوره عادی فرق دارد. زیرا خواننده باید در مورد آن مطالعه کند تا بفهمد critique یعنی چه؟ بنابراین ما برای آن در کتاب نقد عقل محض معادل هرچیزی بگذاریم به کمک همان معادل فهمیده نمی­شود. این که معنی این کلمه (نقد) چیست باید خواننده تحقیق کند و بیاموزد معنی آن چیست تا قادر به فهم آن شود. از این رو، با معادل سازی، هرچقدر هم معادل سازی خوب و دقیق باشد نمی­توان شناسنامه یک واژه را که تاریخی پشت سر آن است بحث های دور و درازی پشت سر آن است در یک واژه گنجاند.

دکتر چاووشیان افزود: آن چیزی که جامعه ما کم دارد و در زبان ما، باید به آن توجه کرد این است که بعضی مفاهیم را بی خبر از تاریخچه ای که پشت آن­ها است می­آوریم و ترجمه می کنیم. بنابراین، واژه­ای که مثلا چهار قرن درباره آن در غرب بحث شده و چیزهایی درباره آن ابهام زدایی شده، و زوایایی درباره آن آشکار شده یک معادل برای آن قرار می­دهیم و استفاده می­کنیم. معلوم است که اینگونه برداشت ما چقدر سطحی و نادرست است. جمله پایانی من این است که ترجمه کردن و آوردن اندیشه ها حتی با تاخیر به مثابه آوردن همان روح و کالبد بی­جان مدرنیته، بدون اینکه اندیشه های پشتِ سر آن را درک کنیم، است.

او همچنین تاکید کرد: برای اینکه یک متن خوب ترجمه شود هم اشراف به زبان انگلیسی و زبان فارسی و هم مخصوصاً اشراف به موضوع، یعنی دانش آن رشته هم لازم است. موارد زیادی من دیده ام که بچه هایی که در رشته زبان بوده­اند و علاقه مند بوده اند و خواستند متن های علوم اجتماعی یا فلسفه را ترجمه کنند اما موفق نبوده اند. یعنی هرچه اشراف به زبان انگلیسی و ظرایف آن بیشتر باشد هر چه آشنایی با فارسی بیشتر باشد هر چه آشنایی با موضوع عمیق تر باشد، ترجمه بهتر می شود. علاوه براین، ترجمه فقط برگردان نیست ترجمه تحقیق هم هست یعنی ترجمه خوب در آنِ واحد یک تحقیق هم هست یک کار پژوهشی هم هست. یعنی کسی که دارد ترجمه می­کند بارها و بارها مجبور می شود درباره مباحث مربوطه دنبال مطلب بگردد، تحقیق کند، مُسلماً فقط با دیکشنری نمی­شود ترجمه کرد.

در انتهای این نشستِ علمی پرسش و پاسخ­هایی بین سخنرانان و حاضرین در خصوص ابعاد و زوایای ترجمه در حوزه علوم انسانی انجام شد.