به همت دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه یزد و انجمن جامعه شناسی ایران دفتر دانشگاهی یزد، فیلم بادیگارد ساخته ابراهیم حاتمی کیا با حضور دکتر علیرضا افشانی و دکتر ابوالفضل مرشدی روز دوشنبه یک آذر 1395 در دانشگاه یزد مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
در این نشست که با حضور تعداد زیادی از دانشجویان برگزار گردید، ابتدا فیلم بادیگارد به نمایش در آمد و سپس دکتر علیرضا افشانی (رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه یزد) و دکتر ابوالفضل مرشدی (عضو هیات علمی این دانشکده) به نقد این فیلم پرداختند.
دکتر سیدعلیرضا افشانی بحث خود را با معرفی ابراهیم حاتمی کیا (کارگردان فیلم) آغاز کرد و گفت: حاتمیکیا از کارگردانان خوب و موفق کشور است که جنگ و دفاع مقدس همواره دغدغه ذهنی وی بوده است و بیشتر فیلمهایش را در همین راستا ساخته است. وی افزود: در این فیلم نیز اگر چه به نظر میرسد در مورد جنگ نیست ولی در مورد شغلی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است و قهرمان فیلم یک بازمانده از قافله شهدا در زمان جنگ است که اتفاقاً به لحاظ ظاهری شبیه به سردار قاسم سلیمانی است که این روزها به نماد اصلی محافظت از نظام اسلامی تبدیل شده است.
دکتر افشانی ضمن اشاره به صحنه ابتدایی فیلم خاطر نشان کرد: کارگردان از همان صحنه اول میخواهد بگوید ارزشهای درون جامعه ما تغییر کرده است به طوری که در اولین صحنه فیلم، «حاج حیدر» نماینده جوانان دهه ۱۳۶۰ شغلش را «محافظ» میداند ولی در جامعه (توسط پزشک معالجش) «بادیگارد» خوانده میشود. در حالیکه وظیفه «محافظ» حفظ «شخصیت نظام» است وظیفه بادیگارد حفظ «شخص» است. به عقیده وی، این فیلم به مقایسه ویژگیهای جوانان در دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۹۰ پرداخته است. ولی در معرفی جوانان دهه ۱۳۹۰ کمی بدبینانه تصویرسازی کرده است. در این فیلم، جوان دهه نودی یا در مدرسه خودکشی میکند یا در پارک دنبال تفریحهای نامناسب و مواد مخدر است، حتی حاضر نیست با نابغه کشورش همین جا ازدواج و زندگی کند و او را تشویق به مهاجرت میکند. البته در این بین استثناهایی وجود دارد که مهندس زرین (فرزند یک شهید) نمونه این قشر در فیلم بادیگارد است.
دکتر افشانی ادامه داد: حاتمی کیا سعی کرده است در این فیلم، «تغییرات ارزشی» دهه ۶۰ و ۹۰ را به تصویر بکشد و در این زمینه موفق عمل کرده است و بیننده را به خوبی به این مسئله آگاه میسازد اگر چه در مورد نمایندگان این دو نسل، اغراق نمایی کرده است یعنی جوانان دهه ۱۳۶۰ را ایده آلتر و جوانان دهه ۱۳۹۰ را ناکارآمدتر از واقعیت نشان داده است.
وی تصریح کرد: نکته دیگری که در فیلم بادیگارد منعکس شده، «شکاف نسلی» است به گونهای که حتی فرزندان «حاج حیدر» قهرمان فیلم و نماینده اصلی جوانان دهه ۱۳۶۰، نیز مثل پدرشان فکر نمیکنند و دخترش حتی حاضر نیست به دوستانش بگوید که پدرش بادیگارد یا به قول حاج حیدر «محافظ» است.
در ادامه دکتر ابوالفضل مرشدی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی و نماینده انجمن جامعهشناسی در دانشگاه یزد به برخی از ویژگیهای کارگردان فیلم اشاره کرد و او را کسی دانست که در عین حال که «حرفه ای» کار میکند اما با عشق و علاقه و دغدغه و بنابراین، کارهای او بر دل بینندگان آثارش مینشیند. وی افزود: او همچنین کسی است که «هنر را برای هنر» نمیخواهد بلکه برای هنرش «رسالتِ» روشنگری و اصلاح جامعه قائل است. بر این اساس، وی برای جشنواره های داخلی و خارجی فیلم نمی سازد بلکه موضوعاتی را انتخاب میکند که دغدغه و مسأله جامعه و نظام است. به علاوه اینکه حاتمی کیا در همه فیلم هایش خط مشخصی را دنبال میکند و آن عبارت است از موضوع جبهه و جنگ و مسائل آن نسل در جامعه بعد از جنگ. نکته دیگر آنکه حاتمی کیا جزء کارگردانان مَحرم نظام محسوب میشود و بنابراین، میتواند روی سوژه ها و موضوعات حساس نظام (انرژی هسته ای، مأمورین اطلاعات، محافظین و ...) کار کند؛ موضوعاتی که احتمالا بسیاری از کارگردانان دیگر، مایل نباشند یا نتوانند به آنها بپردازند.
مرشدی یکی از جذابیت های این فیلم را موضوع آن یعنی زندگی یک بادیگارد (محافظ) دانست؛ چیزی که بسیاری از افراد جامعه اطلاع چندانی درباره اش ندارند و مایلند که خیلی بیشتر از آن بدانند و گفت: این فیلم فیلمی است که از لحاظ هنری برجستگی های زیادی دارد؛ این برجستگیها عبارتند از: استفاده از بازیگران حرفهای، جلوه های ویژه جذاب، دیالوگ های دقیق و پرمحتوا، تدوین مناسب، و موسیقی خوب. بعلاوه، فیلم بادیگارد غیرشلوغ و «تمییز» است؛ یعنی فیلمی است که هم تعداد بازیگران در آن معدود است و هم نقشها از هم کاملا متمایز و مشخص است و داستان فیلم هم روندی منطقی و باورپذیری دارد.
در ادامه، عضو هیات علمی دانشگاه یزد مهمترین موضوع فیلم را کشاکش و تنش بین «اخلاق اعتقاد» و «اخلاق وظیفه» دانست و گفت: اخلاقِ اعتقاد اخلاقی است که فرد را سوق میدهد به اینکه از روی اعتقاد و تکلیف اخلاقی و دینی اش کار کند و شغلش را در راستای اعتقاد و ایمانش تعریف کند و از این روی در مواقع سخت، حاضر باشد حتی جان خودش را برای هدفش فدا کند. اما اخلاقِ وظیفه اخلاقی است که باعث میشود فرد فقط از روی وظیفه ای که به او محول شده و به ازای مزدی که دریافت میکند، کار کند و بنابراین، در مواقع خطر حاضر نیست جان خودش را فدای چیزی کند. در این فیلم «محافظ» به عنوان حامل اخلاقِ اعتقاد است و «بادیگارد» به عنوان حامل اخلاقِ وظیفه تعریف شده است. و قهرمان داستان، یعنی حاج حیدر که اصرار دارد که «محافظ» نامیده شود نه «بادیگارد»، نماینده اخلاقِ اعتقاد، و دختر حاج حیدر و نابغه هستیای (مهندس میثم زرین) نماینده اخلاقِ وظیفه هستند. مؤید این برداشت هم عباراتی است که حاج حیدر در بخشهای مختلف فیلم خطاب به دخترش یا به مسئول بالادستی خود (آقای اشرفی) میگوید: «سر سفرة کسی بزرگ شدی که شغلش اعتقادش است»، «آمدم از شخصیت نظام دفاع کنم، آمدم جانم را پای اعتقادم بگذارم»، «بادیگارد مزدوره؛ اعتقاد پشت عملش نیست». دختر حاج حیدر آنجا که میگوید «به نظر من هیچ چیز ارزش مردن را ندارد» یا از نامزدش میخواهد که بین او و اعتقادش یکی را انتخاب کند، نشان میدهد که بر خلاف پدرش به اخلاق اعتقاد پایبند نیست. همچنین، همه رفتارها و صحبتهای نابغه هستهای نشان میدهد که وی به شغلش و «خدمتش به نظام» نگاه اعتقادی ندارد بلکه صرفاً نگاهی «حرفه ای» و موظفی دارد. اما در این فیلم دودلی هایی که برای حاملین هر دو نوع اخلاق، یعنی اخلاق اعتقاد و اخلاق وظیفه ایجاد میشود، به خوبی به نمایش درآمده است. این دودلی در تردیدهای حاج حیدر مبنی بر اینکه آیا مأموریت خود را در صحنه حمله تروریستی به خوبی انجام داده یا نه و درخواست او برای مرخصی، نمایان است. همچنین این موضوع در این جمله وی که «ما داریم میشیم بادیگارد»، یا زمانی که آقای اشرفی از او میپرسد «تو که به همه چیز شک نکردی؟» و او پاسخ میدهد «نمیدانم»، آشکار است. با این حال، حاج حیدر در صحنه پایانی فیلم نشان میدهد که هنوز پایبند اخلاق اعتقاد است. همچنین تردیدهای نابغه هسته ای را در مقاومت وی در برابر نامزدش که از او میخواهد از ایران بروند و در کشوری دیگر «آزادانه» زندگی کنند، میتوان دید؛ وی در پاسخ به اصرار نامزدش میگوید «من خودم را هنوز به حراج نگذاشته ام» و در پایان گفتگو با وی از اینکه «دلش برای مادرش [که همسر شهید و از همان نسل حاج حیدر است] تنگ شده» سخن میگوید.
مدیر دفتر دانشگاهی یزد انجمن جامعه شناسی ایران در پایان بحث خود افزود: در هر حال، این فیلم حکایت جامعه ای است که در سی سال گذشته دچار تغییرات بسیار زیادی شده ست و در آن «اوضاع خیلی فرق کرده» و به همین خاطر نسلی که از روی اعتقاد کار میکرد، به خاطر مناسبات شکل گرفته مغایر با آرمانهایش، احساس «خستگی» میکند و انتقال آرمانها و ارزش هایش به نسل بعد از خود را «سخت» میداند، و از این رو، خود نیز دچار تردیدها و دودلی هایی میشود اما در مواقع خطر همچنان به آرمانها و ارزشهای خود پایبند میماند و خود را فدای اعتقادش میکند و همین فداکاری باعث میشود که نسل بعد از او با وی احساس نزدیکی بیشتری پیدا کند.