252اسماعیل خلیلی*

1. مقدّمه:

مطلب منتشر شده توسّط جناب آقای دکتر کاظمی و سپس آنچه که توسّط افراد دیگری در آن‌باره تحریر و انتشار یافت، نشان می‌دهد که دستِ کم در شرایط کنونی تقاضایی بالفعل برای افزایش نقش انجمن جامعه‌شناسی، از یک انجمن صرفاً علمی به سوی یک انجمنِ علمی- صنفی، وجود دارد. ضمن آن‌که می‌توان تقاضاهای بالقوّه‌ای را هم برای ایفای نقشِ نهاد‌هایی که امکان بیشتری برای پاسخ‌دهی به نیازهای اجتماعیِ اهلِ علم فرآهم می‌آورند، تشخیص داد.

زیرا در زمان کنونی به نظر می‌رسد که مجموعة شرایط اجتماعی و ناکارآمدی نسبیِ نهادهایی که نقشِ افراددر آنها، بر اساس «روابط اولیّه» بین افراد تعریف می‌شوند، آحاد جامعه را به نهادها و گروههای جایگزین نیازمند کرده باشد. بخشی از عوامل مؤثّر برافزایش گرایش افراد به گروههای موجود در فضای مجازی و نیز بخشی از گرایش به نهادهای مختلف را، در مقایسه با سالهای گذشته، می‌توان از این طریق تبیین نمود. به علاوه، یکی از کارکردهای هر نهادی «هویّت بخشی» به اعضای آن نهاد است که این مهم نیز در هر دو نمونة یاد شده، تا اندازه‌ای پاسخ می‌یابند. امّا در همین رابطه، انجمن جامعه‌شناسی شاید نتوانسته باشد تا کنون این کارکرد را به خوبی و تا اندازه‌ای که مورد نیاز است، ایفا کند.

2. نقشِ اجتماعیِ علوم اجتماعی:

از دید من نقشِ علوم اجتماعی ما(اعم از علوم اجتماعی آکادمیک و غیر آکادمیک) در تحولّات آتی ایران می‌تواند و می‌باید با این نقش در دهه‌های پیشین، بخصوص دهه‌های سی تا هشتاد شمسی متفاوت باشد. همان‌طور که می‌دانید از یک نظرگاه، این نقش در دهه‌های مذکور عمدتاً در هیأتی ایدئولوژیک ایفا شده و بدون درک عمیق، همه جانبه و روشن از جامعة ایران، صرفاً به دامن زدن به گفتارهای سیاسی نیروهای اجتماعیِ عمدتاً اپوزیسیون معطوف بوده است. از نظرگاه دوم، نقش این علوم در سطح کلان همان بوده است که در نظرگاه اول بیان می‌شود امّا در سطح میانه در ساختن نهادهای رسمی مانند دانشگاه‌ها، نهادهایی همچون نهاد برنامه و بودجه، شهرداریها، در نظام آموزشِ عمومی و تا اندازه‌ای در کلِّ نهاد دولت و امثالهم، بر مبنای الگویی کم یا بیش نمونه‌برداری شده و کم و بیش بهنجار شده با شرایط ایران، ایفا شده است. از یک نظرگاه سوم نیز این علوم در بارور ساختن آگاهی عمومی ایفای نقش کرده‌اند امّا منجر به عینیّت‌ها یا همان ساختارهای روشنی که در نهادها، سازمانها، کنشها و رفتارهای اجتماعی و فردی نمود مشخّص بیابند، نشده‌اند. به نظر من، صرف نظر از هرگونه ارزیابی کلان و تاریخی که از نقش علوم اجتماعی ایران در دهه‌های گذشته داشته باشیم، می‌توان انتظار داشت که این نقش پس از این اولاً مبتنی بر شناخت و ارزیابیِ روشنی از گذشتة این علوم باشد؛ ثانیاً با وجود و حضور انجمن جامعه‌شناسی، زین پس، به صورت نهادمند شده‌تر و با آگاهی از نقشی که این علوم در حال ایفای آن هستند؛ و ثالثاً –به همان دلیل - با امکان رصد کردن و ارزیابی دوره‌ای و اِعمال تجدید نظرهای دوره‌ای در هدفها و روشها، ایفا شود؛ یعنی بیش از پیش آگاهانه باشد.

2.1. نقش انجمن‌های علمی در نظام علم:

به‌طور کلّی در شرایطی که از سویی دانشِ بنیادی تولید نشده و نمی‌تواند متون و منابعِ بنیان‌سازِ لازم برای فعالیّتِ آموزشی و پژوهشی را فراهم آوَرَد و از سوی دیگر، گسست‌های تاریخی و عصری، توان نظام علم را برای برخورداری از تکیه‌گاه‌های مطمئن به‌شدّت کاهش داده‌اند، نظام دانشگاهی نمی‌تواند تمامی ظرفیّت‌های بالقوّه را به فعلیّت درآوَرِد و محافل علمی برای کاستن از آثار این وضعیّت، در چنین شرایطی نقش بسیار مهم‌تری بر عُهده خواهند داشت. علاوه بر آن که حتّا در یک نظام علمیِ استوار نیز محافل علمی هم از کارکرد تولید ایده و هم از کارویژة پشتیبانیِ فرآیندهای رسمیِ آموزش و پژوهش برخوردارند. حال اگربا فرآیندهای کاهشِ مشارکت نخبگان هم مواجه باشیم، اهمیّت و ضرورت ایفایِ نقشِ انجمن‌های علمی به‌مراتب بیشتر هم می‌شود. زیرا هدفگذاری، سیاستگذاری و برنامه‌ریزیِ نهاد علم (دانشگاه)، نیازمندِ اندیشة بسامان، دارای اصول و انعطافِ توامان و شناخت لازم و کافی از مقتضیاتِ این کار است؛ اندیشه‌ای که فاقد تناقضِ درونی، روشمند و مجرّب در این امرو دارای احساس مسؤولیّت نسبت به علم و نقشِ آن در حفظ، تداوم، موفقیّت و پیشرفتِ کشور و مردم باشد. اگر در دانشگاه‌ها و نظام مدیریّت علم با نقصان یا کاهش نقش چنین اندیشه‌ای مواجه باشیم یاارزیابی‌های موجود در مجموع و تا اندازه‌ای حاکی از چنین روندی باشند، محافلِ علمی‌که در این‌جا در ساختار انجمن‌های علمی بروز می‌یابند- مسؤولیّت‌های مضاعفی خواهند داشت. منظور از «انعطاف» در عبارت اخیر، انعطافی است که ناشی از شناخت و هماهنگی با جریان‌های علمی در سطح جهانی و خصوصیّات عصریِ داخلی باشد. حال، چنانچه این برداشت کم و بیش درست باشد، مسؤولیّت‌های ملّی و علمیِ ما اقتضاء می‌کنند که نقش بیشتری از حیثِ کارکرد اصلیِ کنونیِ کلیّتِ انجمن، یعنیِ ایفای نقشِ یک انجمنِ علمی داشته و برعهده بگیریم.

3. کلیّت و نمودهای تغییر پیشنهادی:

با توجه بدانچه گفته شد،بسیار بهتر و شاید ضروری است که از این به بعد، انجمن به طرف ساختمندیِ بیشترِ درونی، یعنی ساختمندیِ بیشترِ روابط درون‌نهادی، نقش و مسوولیّت متقابل اعضاء و روالمندیِ فعالیّت‌هایش حرکت کند. از جمله:

3.1. عضویّت نمود یافته:

از همان ابتدای پذیرش عضویّت یک عضو در انجمن، جایگاهِ گروهیِ وی نیز معلوم باشد (مثلاً اگر من به افتخار عضویّت انجمن نائل می‌شوم، از همان ابتدا به عنوان عضو گروه جامعه‌شناسیِ معرفت ثبت نام کنم) و انتظاراتِ انجمن از هر عضو نیز به عنوان مسؤولیّت‌های وی به گونه ای در نظر گرفته شود که هم برای انجمن و هم برای خودِ وی دارای شفّافیّت بوده، هم کاملاً معلوم و هم مُحرز باشد. البته روشن است که مانند هر نهاد دیگری، جایگاه فرد در نهاد، با معیارهای روشن، قابل تغییر خواهد بود و باید باشد.

3.2. سازمان نقش و ساخت کلّی:

نقش‌های اعضاء در یک سازمانِ نقشِ نسبتاً بیضی‌وار (نَه هرَم و نه دایره) ترسیم شده و بر اساس یک کلیتِ تعریف شدة نسبتاً همه جانبه برای اهدافِ میان‌مدت (5 یا 7 ساله) سامان یافته باشد.

3.3. مسؤولیّت متقابل:

مسؤولیّت متقابلی بین اعضاء و انجمن برقرار شود؛ به‌طوری که بتوان عضویّت در انجمن را از این به بعد یک عضویّت نهادمند تلقی نمود و انجمن را از حیث استحکام درونی، تعریف شدگیِ نقش‌ها، مسؤولیّت‌پذیری اعضاء، مشارکت‌کنندگیِ اعضاء، هم در تعیینِ اهداف و هم در پیشبُرد هدفهایش تقویت کرده و ارتقاء داد. البتّه این نظر تابعی از تحلیلی است که از کلیّت انجمن و انتظارات از آن در شرایط مشخّص داریم. در بخش چهارم این یادداشت تحلیل کلّی نگارنده را ملاحظه می‌کنید.

3.4. شرایط و ضرورت‌های ناشی از آن:

ساختار کنونی انجمن در شرایط خاصّی شکل گرفته است، اما این ساختار الزاماً در همة شرایط ممکن«مناسب» نخواهد بود. در برخی شرایط آحاد جامعه نیاز خواهند داشت که همبستگی محسوس‌تری با اجزای نهادهای‌شان داشته باشند، تبادل آگاهی با نهادهای متبوعشان و دیگر اعضای آنها افزایش یابد، و حتّا فرصت و فضای بیشتری برای تبادل عاطفی با دیگر اعضای نهاد فرآهم آید. این خصوصیّت نیز ضرورت دیگری برای تغییرات ساختاری انجمن پیش می‌نهد و بایسته است که انجمن اولاً به این نیازها پاسخ دهد و ثانیاً از این امر برای ساختمندی درازمدت خود و ارتقاء توانش استفاده کند.

4. تحلیلی کوتاه از ساختارِ کُنش در انجمن:

بر مبنای این تحلیل، «آنچه اصولاً بناست که انجمن جامعه‌شناسیِ ایران انجام دهد» یعنی هم نقش و کارکرد انجمن در نظامِ علمِ کشور و هم بضاعتِ فعلیِ انجمن (از حیثِ ساختار درونی‌اش) برای ایفای این نقش و کارکرد، در شرایط کنونیِ علم در ایران،شایستة بازبینی هستند.

4.1. سطوح کُنش:

به نظر می‌رسد‌که اصولاٌ انجمن جامعه‌شناسی یک دورة نسبتاً طولانی را با ساختاری نیمه محفلی- نیمه نهاد‌یافته پشتِ سر گذاشته است. در این دوره، در رأس هرَم انجمن، یعنی در هیأت مدیره،مدیریّت نشریة علمیِ انجمن و برخی از گروه‌های علمی-تخصّصی، «رفتار نهاد‌یافتة»هدفمند با گرایشِ تأسیسی، که اصولی را برای حیات درازمدت یک نهاد علمی بنا می‌نهاده است، همراه با شناخت و تحلیل از جایگاه و موقعیّت انجمن، جریان داشته است. امّا در پایینِ هرَم، یعنی در گروه‌ها و تا اندازه‌ای در دفاتر استانی و بویژه در میان کثیری از اعضاء که در مجموع می‌توان ایشان را کنشگرِ غیرِ فعّال قلمداد کرد، «رفتارِ محفلی و مبتنی بر مشارکتِ گاه‌گاهی و نه چندان برنامه‌پذیر و لذا نه چندان برنامه‌ریزی شده»، فاقد تحلیلِ جدّی از شرایط درونی و بیرونی‌ انجمن و بدون هدف‌های مشخّصِ میان‌مدت و حتّا کوتاه‌مدت،مشهود بوده ‌است.امّا به نظر می‌رسد که در مورد شرایط درونیِ انجمن، ضرورتی برای تغییر وضعیّتِ موجود پیشاروی انجمن قرار داشته باشد تا نهادیافتگی بدنة انجمن نیز به‌‌طور قابل ملاحظه‌ای افزایش یابَد.

4.2. احساس عضویّتِ اعضاء و میزان موفقیّت نهاد:

دلیل دیگرمن برای تخمین این ضرورت آن است که میزان «احساسِ عضویّت» که ناشی از مجموعه‌ای از روابط متقابلِ نهادی شده است (و می‌تواند با معیارهای «احساس مسؤولیّت»، «احساس علاقه»، «احساس نیاز»، «احساس پذیرش» و «برخورداری از شناختی از نسبتِ کل با جزء» تعریف شده و حتّا پس از تعریف شاخص‌های این معیارها، اندازه‌گیری شود) با میزان پیشرفت و دستاوردهای بیرونیِ انجمنِ جامعه‌شناسی تناسب ندارد. بدین معنی که «احساسِ عضویّتِ» اعضای انجمن در شرایط کنونی پایینتر از «میزان موفقیت‌های بیرونی انجمن» است؛ حال آن که دربارة هر گروه، نهاد و جمع مُرتبطی انتظار می‌رود که به نسبت «تغییرات در احساس عضویّت»، در «میزان موفقیت‌های بیرونی»اش، و به نسبت «میزان موفقیت بیرونیِ» آن نهاد، در «میزان احساس عضویّتِ»اعضائش، تغییر ایجاد شود. لذا اگر این برآورد درست باشد، بدان معنی خواهد بود که دستاوردهای انجمن بیش از آن که ناشی از تنیدگی و همبستگی و ارتقاء درونیِ تنیدگی و همبستگیِ انجمن باشد، یا استثنائاً ناشی از شرایطِ خاص در دورة همایشها و برگزاریِ مجامع و یا عمدتاً،در طول دوران،ناشی از برخورد و فعالیّت تقریباً حرفه‌ایِ هیأت مدیره و فعالیّت برخی از کنشگرانِ فعّال انجمن بوده است که صرفاً به‌طور داوطلبانه و بدونِ هرگونه نقش ساختاری‌ای که همراه با تشویق‌ها و پاداش‌های عینی و نمادین باشد، در همة سالهای گذشته، بار مسؤولیّت پیشبُردِ امور را بر دوش داشته‌اند. در این صورت، از آن‌جا که برای بقای یک انجمنِ حرفه‌ای تکیه بر احتمالِ تداوم فعالیّتِ کاملاً مسؤولانة یا فداکارانة هیأت مدیره‌های انتخابیِ آتی و وجود احتمالیِ کنشگرانِ فعّالِ داوطلب در آینده، یک اشتباه بزرگ است، پس انجمن هم باید به سوی نهاد‌یابیِ بسیار بیشتر اعضاء و افزایشِ استحکام و همبستگیِ درونی‌اش گامهای استوار و جدّی بردارد و کنشگریِ فعّال را، در اعضاء و هیأت مدیره‌های بعدی‌اش، به احتمالی نامعلوم وانگذارد.

4.3. عضویّت به عنوان نقش و کُنشی معنی‌دار:

دلیل سوم من برای ضرورتِ افزایش قابل ملاحظة نهادیافتگی بدنة انجمن، آن است که اصولاً در هر جامعه‌ای، نهادی و گروهی «عضویّت» باید امری «معنی‌دار» باشد. این «معنی‌داری» الزاماً هم دارای جنبه‌های عینی یا نهادی و هم دارای جنبه‌های ذهنی یا نمادی است. چه عضویّت در یک قبیلة واجد «عصبیّت ابن خلدونی»، چه عضویّت در یک باشگاه ورزشی مُدرن، چه عضویّت در یک گروه و نهاد دینی و چه عضویّت در یک بانک (سهامداری بانک) از این قاعده مُستثنا نخواهند بود. این عضویّت از دو وجه برخوردار است. از سویی واجد مجموعه‌ای از مسؤولیّت‌هاست و از سوی دیگر واجد مجموعه‌ای از حقوق یا برخورداری‌ها. به نظر می‌رسد که در سالهای گذشته، انجمن کمابیش شرایط دوران تأسیس را که در آن نه نقش‌ها چندان تعریف شده ‌بوده‌اند و نه حقوق، پشت سر می‌گذاشته است. بنابراین اگر از اعضاء انجمن بپرسیم که به عنوان عضو، چه مسؤولیّت‌هایی بر عهده دارند و در مقابل از چه حقوقی برخوردارند، به احتمال زیاد، پاسخ‌هایی دریافت خواهیم کرد که حاکی از ابهامِ بسیار در تعریف این دو عنصر هستند. باید چنین پنداشت که شرایط دوران تأسیس و ابهام در این تعاریف و بسیار حدّاقلّی دانستنِ آنها برای یک دورة نه‌چندان طولانی می‌تواند قابل قبول باشد، امّابرای درازمدت و همیشه، خیر. اگر در شرایط تأسیسی ضرورت داشته است که این امور به صورت حدّاقلّی در نظر گرفته شوند و یا اصولاً چندان محلّ توجه نبوده و درباره‌شان اندیشه نکرده‌باشیم، بدان معنی نیست که همواره باید آن راه را ادامه داد و این امور مهم را به بوتة فراموشی و تعویق افکند؛ بخصوص اگر گمان کنیم که شرایط بیرونی‌ای که منجر به علاقة عِدادی از افراد برای پیوستن و همکاری با انجمن بوده است، می‌تواند حتّا در کوتاه‌مدّت کاملاً تغییر کند و نسبت عوامل بازدارنده بر عوامل ترغیب کننده فزونی یابد.از این روی، عضویّتِ انجمن جامعه‌شناسی باید عملاً برای اعضائش معنی‌دار باشد.

5. سخن پایانی:

باید یادآوری کرد که هرآنچه گفته شد، مبتنی بر تصوّر و انتظار نگارنده است: از سویی از کارکردها، روشها و ماهیّت مفروضِ یک انجمن علمی- صنفیِ جامعه‌شناسی در شرایطی مانند شرایطِ جامعة ایران و از سوی دیگر مبتنی بر ارزیابی‌اجمالیِ شرایط درونی و بیرونی انجمن. این نیز روشن است که این مطالب صرفاً از دیدگاه من تحریر یافته‌اند و می‌توانند در نظر دیگران چنین نباشند.

لذا، در خاتمه، ضمن آرزوی مجدد برای موفقیّت علم و نهادهای علمی کشور، بویژه در ادوار خاصّی که مسؤولیّت بیشتری بر عهده دارند، پیشنهادِ می‌کنم که موضوع این یادداشت از منظر دیگر اعضای انجمن هم نگریسته و توسّطِ آنان اظهار نظر شود و سرانجام با در نظر گرفتنِ برآیند نظر عمومیِ اعضاء، تصمیم مناسب اتّخاذ گردد. حتّا نیکوتر است، کسانی که واجد درایت، شناخت و تحلیل درونی و بیرونی از انجمن و احساس مسؤولیّت نهادین هستند، طی نشست‌هایی در این خصوص به گفت‌و‌گو و رایزنی بپردازند تا تصمیمی هرچه اندیشیده‌تر فراز آید. سخن آخر که توجه مخاطبان محترم را بدان جلب می‌کنم، یادآوری مجدّدِ این نکته است که اصولاً هر ساختاری باید هم با هدفهای یک نهاد و هم با شرایطی که آن نهاد در آن قرار دارد، طراحی و اندیشیده شود؛ ساختاری که متناسب با نوع و نظام نقشِ اعضایش باشد.

* عضو انجمن جامعه شناسی ایران