سید یعقوب موسوی*
بسیاری این پرسش را مطرح میکنند که سهم علوم اجتماعی نوین در کاهش بحران چند لایه و پیچیده کنونی در کشور چیست؟ چرا اصحاب علوم اجتماعی و از جمله نهادهای برآمده از آن، در حد لازم و مورد انتظار توانایی تبیین و مهمتر از آن، ترسیم شرایط پیش رو را ندارند؟ حتی بعضاً با نگرانی از عقبماندگی یافتههای علوم اجتماعی و یا کند بودن سرعت درونی تحولات این علوم در قبال افزایش سریع مطالبات در نسل جوان و نیز ظهور رویدادهای شکننده اجتماعی و سیاسی در سطح جامعه سخن به میان میآورند. این نوع گزارههای پرسشی بخشی از حقایق را با خود همراه دارند اما نه لزوماً تمام آن را.
واقعیت آن است که علوم اجتماعی در جامعهای مانند ایران، با انواع گوناگون محدودیتهای رشدیابی چه در بعد نظری و چه به لحاظ سیاستگذاری علمی و سیاستورزی عملی، روبرو است و در نقطه مقابل، ظرفیتهای فراوانی مشوق و مؤید توسعه و کارایی آن در نظام پرمسأله اجتماعی کنونی است. رشد و توسعه علوم اجتماعی اگر چه همیشه در شرایط رونق و شکوفایی اجتماعی حاصل نمیشود اما میتوان گفت که پویایی آن در مفهوم حضور در تمام عرصهها و صحنههای اجتماعی، مستلزم آمادگی ساختاری و توانمندی نظام فرهنگی و اجتماعی است. به عبارت دیگر، طرح مقولاتی از این قبیل که آیا توسعه اجتماعی لزوماً در گرو توسعه کلی علم است و آیا توسعه علوم خود نیازمند توسعه اجتماعی در معنای اعم آن است؛ همچون بسیاری از گزارههای پاردوکسیکال دیگر، دو روی یک سکه بوده و کاملاً به یکدیگر مرتبطاند. تحقیقات علوم اجتماعی هنگامی میتوانند نقش و سهمی اساسی در شناخت معضلات, مصائب, تنگناها و بنبستهای اجتماعی و دستیابی به راه حلهای ممکن آن بیابند که ضمن برخورداری از لوازم اولیه توسعه معرفتی, حداقلی از بسترهای باور و اعتماد به یافتههای آنها موجود باشد. علوم اجتماعی، همانند سایر علوم، هنگامی میتواند قطبنمای تبیینی و ترسیمی تحولات مرتبط موضوعی خود باشد که ماهیت و موجودیت آن در سطوح مختلف سیاستگذاری و کارگزاری پذیرفته شود. در غیر این صورت و با ترویج علوم اجتماعی بدلی، این دانش همچون بسیاری از شاخههای دیگر معرفت، به جای زایش دچار توقف, به جای تحقیق گرفتار تقلید, به جای تولید متوسل به ترجمه, در عوض صراحت گفتمان گرفتار زبان رمزآلود و نمادین, به عوض اتخاذ رسالت و مسئولیت اجتماعی و مدنی توجیه کننده وضعیت ناهنجار عملکردها و به جای تحول در راستای معرفتی رهاییبخش به ابزار استحاله افراد در جامعه تبدیل میشود. به تعبیر فوکو، در چنین شرایطی علوم اجتماعی نقشی را به عهده میگیرد که ارباب معرفت کلاسیک در حبس و دفن افراد قربانی شده محیط منحط و افسون شده به عهده داشتهاند.
برای جامعهای همچون جامعه ایران، تجویز نسخه آرمانی از علوم اجتماعی و تحقیقات آن، همان قدر نادرست است که نفی واقعیت توسعه کنونی این علوم و فرجام نسبتاً امیدوارکنندهای که آنها در پرورش فرهنگ عقلانی و مدنی و نیز چرخش نگاه تحقیقاتی در عمدهترین بخش معضلات اجتماعی در سطح کشور با خود همراه داشتهاند. قطعاً ورود به عرصه محدودیتها و ظرفیتهای علوم اجتماعی در شرایط کنونی جامعه ایران، نیازمند واکاویهای بیشتری است که انجمن جامعهشناسی ایران با برگزاری نشستها و همایشهایی آن را دنبال کرده است و در سال آینده نیز با برگزاری همایشی دیگر به آن میپردازد اما با این وجود، اشاره به چند نکته مهم در اینجا ضروری است:
تحقیقات علوم اجتماعی در مرحله کنونی، با محدودیتهای فراوانی روبرو است. بدگمانی فرهنگی, عدم شناخت مبنایی فرایند تحقیقات, رقابتهای درون علمی, سیاستزدگی, نفوذ رسوبات فرهنگ استبدادی و خودکامگی, ضعف روابط علمی منطقهای و جهانی و سرانجام، خود اتکایی کاذب و بسیاری از مقولات مشابه دیگر، از جمله محدودیتهای توسعه و افزایش سهم علوم اجتماعی در حل و فصل مسائل کنونی جامعه ایران است. دانشجویان این حوزه از علوم و بسیاری دیگر از علاقمندان در این ایام، انتظار افزایش سهم کنشگران در میان اصحاب علوم اجتماعی در فضای عمومی جامعه اعم از فعالیتهای رسانهای, مشارکت در تبیین مسائل اجتماعی در رادیو و تلویزیون, ارائه مقالات تاثیرگذار در منابع و مجلات عمومی, شرکت در سخنرانیها, همایشها و نظایر آنها را دارند. اما به دلایلی که گفته شد و از جمله به دلیل آمیختگی علوم اجتماعی و سیاستورزی و فقدان شرایط لازم عمومی، ما شاهد نوعی توقف نسبی در عرصههای خروجی این دانش هستیم که البته این تمام داستان نیست. علوم اجتماعی و تحقیقات مبتنی به آن با همه رنجوریهای روزگار با ورود به خانه تکتک اصحاب معرفت در کشور به هنجاری تعیین کننده تبدیل شده است. کدام نهاد و سازمان امروزه خود را بینیاز از توسل به روشها و آموزههای نظری علوم اجتماعی میبیند؟ حتی منکران علوم اجتماعی هم لازم است سالها در پای دروس گرانسنگ نظری و تجربی آن تلمذ کنند تا بتوانند فرمولهای بنبست و یا تحدید آن را در کشور توصیه کنند اما بعید است آنان که دلسوزانه دل در گرو حل مشکلات اجتماعی که امروزه متوجه بخشهای اقتصادی, سیاسی, فرهنگی, جمعیتی و نهادی کشور است، دارند با غور کافی درانبوه یافتههای نظری و تجربیات این دسته از دانش بشری، خواستار ورود آن به عرصه تحقیقات بیشتر و سیاستگذاری موثر نباشند.
در این میان، انتظار میرود انجمن جامعهشناسی ایران به عنوان نهادی برآمده از متن علوم اجتماعی نوین، پاسدار رونق دانش و تحقیقات علوم اجتماعی برای اعتلای فردای جامعه ایران بوده و با درک حساسیتهای کنونی صاحبان اندیشه و تأمل اجتماعی، سهم خود را در تحلیل, تفسیر و تبیین رویدادهای مهم اجتماعی جامعه ایران و ارائه راه حلهای لازم در حد ممکن افزایش دهد.
* عضو علیالبدل هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران