دو راهی های جامعه شناسی ایران[*]
سیدحسین سراجزاده**
بهار، ای بهار بهشتی، سلام!
نسیم، ای نسیم بهاری، درود!
به این فصل پرشور و شادی، سلام!
بر این موسم بیقراری درود!
به سرمست مرغان خوشخوان سلام!
به سرمستی و هوشیاری درود!
(مهدی اخوان ثالث)
سالی دیگر گذشت و بهاری دیگر و سالی نو از راه رسید. جا دارد در این "بهار بهشتی" و "موسم بیقراری" پروردگار "دگرگون ساز دل ها و دیدگان" را به یاری بخوانیم و برای خود، جامعه، و جهانمان "نیک پنداری، نیک گفتاری، نیک کرداری"، و درنتیجه، نیک فرجامی آرزو کنیم و در این راه بکوشیم. چنین باد!
در این ایام "سرمستی" بی جا نیست که اندکی در کار و بارمان (جامعهشناسی) "هوشیاری" کنیم. از این رو، به عنوان یادداشت این آغازین ماه سال، تاملات خام خود را درباره آنچه که دو راهیهای فکری فلسفی روششناختی جامعهشناسی ایران نامیدهام، کوتاه و به اشارت با شما گرامیان درمیان میگذارم تا اگر قابلیتی برای تامل داشته باشد، با تاملات و گفتگوهای جمعی و راهنماییهای پیشکسوتان و اساتید، عمیق و پخته شود و برای حرفهمان، جامعهشناسی، و سازمان حرفهایمان، انجمن جامعهشناسی ایران، مفید و راهگشا باشد.
از معرفی جامعهشناسی یا علم اجتماعی، توسط روانشاد دکتر غلامحسین صدیقی، به آموزش عالی ایران، حدود نیم قرن میگذرد. از آن روز تا کنون، با وجود دشواریهایی که وجود داشته، جامعهشناسی به تدریج به یک رشته معتبر و گسترده در در دانشگاههای کشور تبدیل شده است. به علاوه، مباحث و واژگان جامعهشناسی به حوزههای سیاسی، مدیریتی، رسانهای، و از طریق آن، حتی به گفتگوهای روزمره هم وارد شدهاند. برای این ادعا میتوان شواهد فراوانی ارائه کرد که در این یادداشت کوتاه و برای مخاطبان آشنا با جامعهشناسی ایران، نیازی به آن نمیبینم. شاید به خاطر این اعتبار است که انجمن جامعهشناسی ایران یکی از انجمنهای علمی جاافتاده علمی/دانشگاهی بوده و از حمایت و همکاری اکثریت جامعهشناسان و عالمان علوم اجتماعی برخوردار بوده است.
جامعهشناسی ایران اما در دو سه دهه اخیر، با چالشها و بحث و جدلهایی در درون و بیرون از رشته مواجه بوده است که گاه تا مرز تضادهای آشتی ناپذیر کشیده میشوند. شاید گفتوگوهای جدلی که درباره جامعهشناسی به طور کلی و درباره جامعهشناسی ایران به طور خاص، در سال های اخیر جریان داشته از حیث کمیت و کیفیت در تاریخ کوتاه جامعهشناسی این کشور سابقه نداشته باشد. جامعهشناسی ایران به تعبیر بنتون و کرایب*** (1384: 18) امروز بسیار "خوداندیش"تر از دیروز است و این گفتگوهای انتقادی و مناقشات نشانه این "خود اندیشی" است. اگر روزی تقریرات و تالیفات و ترجمههای محدود بنیانگذاران و پیشکسوتان (که نسل اول خوانده میشوند و همواره نسلهای بعدی باید ارجگزار همت والای آنان در ایجاد و توسعه رشته جامعهشناسی باشند) کمتر با چون و چرا روبرو میشد و تصور وجود یک جامعهشناسی تصور غالب در دانشگاههای ما بود، امروز صحبت از جامعهشناسیهای مختلف و به زیر سوال رفتن هژمونی یک روش و یک جامعهشناسی است. این وضعیت، ناشی از تالیفات و ترجمههای فراونتر، و ورود بحثهای جدی فلسفه علوم اجتماعی و روششناسی سطح جهانی به ایران، شمار فراوان فارغالتحصیلان جوان پرسشگر و نوگرا، و تجربههای بزرگ اجتماعی ناشی از تحولات اجتماعی اقتصادی و فرهنگی است.
شمار اندکی از این چالشها و گفتوگوها، ویژه جامعه ایران و بسیاری از آنها همانهایی هستند که جامعهشناسی و علوم اجتماعی در سطح جهانی درگیر آن هستند. این بحث و جدلها، جامعهشناسی و جامعهشناسان ایران را بر دوراهیهایی قرار داده است. از مهمترین دوراهیها یا بحث و جدلهای جاری در جامعهشناسی ایران، میتوان موارد زیر را برشمرد:
جامعهشناسی ایدئولوژیک / اسلامی یا جامعهشناسی علمی
جامعهشناسی بومی یا جامعهشناسی جهانی
جامعهشناسی ترجمهای یا جامعهشناسی تالیفی
جامعهشناسی پزیتویست و کمی یا جامعهشناسی تفسیری و کیفی
جامعهشناسی انتقادی، عملگرا و سیاسی یا جامعهشناسی آکادمیک و تکنوکراتیک
جامعهشناسی فمنیست یا جامعهشناسی مردانه
جامعهشناسی نسل اول یا جامعهشناسی نسل دوم و سوم
میتوان بر دو گانههای فوق، افزود یا برخی از آنها را در هم ادغام کرد. اما اینها دوگانههایی هستند که جامعهشناسان ایرانی خواه ناخواه با آن مواجه هستند و باید درباره آنها تامل و گفتوگو کنند و هر یک راهی را در مواجهه با آنها برگزینند. همچنین نمیتوان و نباید انتظار داشت که اجماعی عام بر سر درستی و نادرستی یک پاسخ و تبعیت از یک گزینه ایجاد شود. چنین انتظاری با ماهیت رشتههای علوم اجتماعی و انسانی و با طبع بشر ناسازگار است.
گفتوهای انتقادی و جدلی درباره درستی این یا آن نظر و روش و تمایزیافتگیهای روششناسانه (کمی، کیفی، واقع گرا، انتقادی، و ...) و رشتهای (مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان، و ...)، حتی اگر گاه با خامیهایی همراه شوند و جلوهای زمخت پیدا کنند و به زبانی غیرفاخر ابراز شوند، باز هم در مجموع، نشان از توسعهیافتگی جامعهشناسی و علوم اجتماعی دارند. دانش اجتماعی یا جامعهشناسی با اعلام مرگ آن توسط یک نفر، نمیمیرد و تلاشها و جستجوگریهای علمی نسلهای مختلف جامعهشناسان با زبان گزنده و هجو و تمسخر چند نفر بیقدر نمیشود. جامعهشناسی با تمایزیافتگی روششناختی و رشتهای و سازمانی، نه تنها آسیب نمیبیند بلکه "خوداندیش"تر و خودآگاهتر و در نتیجه، عمیقتر و غنیتر، و پربارتر و گستردهتر میشود.
با وجود این، همه باید تلاش کنیم تا این تنوعها، تمایز یافتگیها و رقابتها را با زبان و روشهایی بیان نکنیم که تبدیل به تضادهای آشتی ناپذیر شوند. میتوان در این تکثرگرایی روشی و رشتهای به استناد پسند و سلیقه، ایدئولوزی و استدلال، و سابقه و مهارت خود یکی را برگزید و از آن منظر، به دانش روشمند اجتماعی مدد رساند و در عین حال به انتخاب دیگران هم احترام گذاشت. تواضع علمی ایجاب میکند تا "درویشان گلیم" دانش رفتاری چون "پادشاهان اقلیم" قدرت نداشته باشند.****
انجمن جامعهشناسی ایران، به عنوان فراگیرترین سازمان علمی و حرفهای جامعهشناسی کشور، همواره بنایش برآن بوده تا اولاً، از حضور، عضویت و همکاری همه اساتید، پژوهشگران، و دانشجویان علوم اجتماعی با آغوش باز استقبال کند. عضویت و همکاری هرچه بیشتر در انجمن موجب تقویت موقعیت آن و درنتیجه، تثبیت هر چه بیشتر رشته و حرفه مورد علاقهمان میشود. ثانیاً، انجمن محل امن و آرامی باشد برای تضارب آرا و گفتوگوهای علمی همه دیدگاهها و سلیقههای فکری و روششناختی و نه محدود به یک نحله و دیدگاه در درون جامعهشناسی ایران. البته آنها که به هر دلیل از انجمن فاصله میگیرند، خود با عث میشوند صدایشان از تریبونهای انجمن کمتر شنیده شود و مخاطبان فراوانی را از سخن خود محروم میکنند.
در این راستا، دست خود را به سوی همه کسانی که خود را ساکنان "گلیم و اقلیم" جامعهشناسی میدانند، دراز میکنیم و تنوع، تکثر و تمایزیافتگی را محترم میشماریم.
[*]این عنوان را با الهام از موضوع سیونهمین کنگره جهانی انستیتوی بینالمللی جامعهشناسی، که در ژوئن 2009 (تیر 1388) در ارمنستان برگزار میشود، انتخاب کردهام. موضوع این کنگره "جامعهشناسی بر سر دوراهی ها” (Sociology at the Crossroads)است.
**منمخهتخئمنئم
***بنتون، تد و یان کرایب (1386) فلسفه علوم اجتماعی: بنیادهای فلسفی تفکر اجتماعی، ترجمه شهناز مسمیپرست و محمود محمد، تهران: نشر آگه.
****"هفت درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند" (سعدی)