267فرهنگ ارشاد
در سال گذشته، انجمن جامعه ‏‏شناسی ایران با برخورداری از پشتیبانی چند مؤسسه دیگر، از فعالیت چهار مترجم نامی، پرکار و مجرب آثار علوم اجتماعی تجلیل به عمل آورد. تا جایی که پس‌خوراند این رویداد نشان می‏داد، این برنامه بزرگداشت، در میان همکاران دانشگاهی که از آثار ترجمه‏ای آن بزرگواران استفاده آموزشی و پژوهشی می‏کنند،‏ مورد اقبال و تأیید کلی قرار گرفت. منظور از این مقدمه چینی، توجهی جدی‏تر به جایگاه متون ترجمه‏ شده در فضای دانشگاهی آموزش علوم اجتماعی در سطوح تخصصی جامعه ما است. شاید چندان لازم به توضیح نباشد که در این جا منظور از متون ترجمه‏ای‏، صرفاَ آثاری است که به نام نویسنده یا نویسندگانی خارجی در یک مجموعه واحد (یک یا چند جلد) منتشر شده و به وسیله مترجمی مشخص به فارسی برگردانده شده است.

یعنی آثاری که محصول فعالیت ترجمه‏ای همکاران از چند متن است و نظرات تفسیری و تعبیری خودشان را بر آن افزوده‏اند و به هر عنوان (اقتباس و ترجمه یا گردآوری و غیره) منتشر کرده‏اند، را در اینجا مد نظر نداریم. همچنین تردیدی نیست که جستجوی همکاران کوشا در میان متون خارجی و ترجمه و تهیه مطالبی برای کارهای آموزشی‏شان که کاری پر ارج و قابل قدردانی است، مورد نظر نیستند. از سوی دیگر، در مورد نیاز دانشجویان به مطالعه آثار نویسندگان و صاحب‏نظران خارجی هم شکی نداریم. بنابراین، در مورد اهمیت کار ترجمه و عرضه آثار کلاسیک به زبان فارسی برای استفاده اهل مطالعه کوچکترین تردیدی نیست. فعلاً وضعیت موجود گواهی می‏دهد که متون ترجمه‏ای در شبکه فعالیت‏های آموزشی ما جایگاه قابل توجهی یافته است.

حال که چنین است، این پرسش چندان نا به جا به نظر نمی‏رسد که: قرار گرفتن آثار ترجمه‏ ای محض به منزله متون درسی و کمک درسی تا چه اندازه و با چه کیفیتی قابل توجیه است؟ در یک کنکاش نسبتاً ساده که آن را نمی‏توان ”پژوهش“ نام نهاد، از یک مجموعه فهرستی نسبتاً جامع از کتب و آثار موجود در کتابفروشی‏های روبه‏روی دانشگاه تهران، به این برآورد خیلی کلی دست یافتیم که اندکی بیش از 50 درصد کتاب‏های مربوط به نظریه‏های اجتماعی و حوزه ‏های جامعه‏ شناسی که در بازار هست و مورد استفاده قرار می‌گیرد، به طور مشخص ترجمه ‏ای محض هستند که در زبان‏های اروپایی، به ویژه انگلیسی و سپس فرانسوی به فارسی برگردانده شده است. ظاهراً در سایر زمینه‏ های جامعه ‏شناسی این آثار ترجمه‏ ای به منزله متون درسی و کمک ‏درسی سهم کمتری دارند، ولی باز هم قابل توجه هستند.

و باز هم با توجه به این سهم قابل توجه آثار ترجمه‏ای در میان کتب درسی و کمک‏درسی آموزش علوم اجتماعی در دانشگاه‏ها، پرسش‏های دیگری پیش می‏آید که آیا این مهم از یک خط مشی معقول و مقبول (مدون یا غیرمدون) پیروی می‏کند؟ آیا در شرایط فعلی، فعالیت ترجمه آثار آکادمیک تابع جریانی خودجوش (به طور خوشبینانه) یا در فضایی بی‏سامان (به طور بدبینانه یا واقع بینانه؟) انجام می‏گیرد؟ نکته‏ای که به ذهن می‏آید این که آیا می‏توان راهی یا راهکاری منطقی و عقلایی و موجه در پیش گرفت که مشخص کند ترجمه چه متنی اولویت دارد یا اصلاً چه متنی لازم است ترجمه شود و چه متنی لازم نیست؟ آیا در کلاس‏هایمان برای معرفی متون درسی و کمک درسی موضعی انفعالی نداریم؟ به این معنی که خواهی نخواهی در میان متونی که در این مسیر خودجوش ترجمه و عرضه شده، برخی را برمی‏گزینیم و از آن استفاده آموزشی می‏کنیم. اگر بهانه‏جویی به شمار نیاید، بعضی از این متون، که بسیاری از آنها شایان اهمیت قابل توجهی هستند ولی بعضی هم بدون مشکل نیستند؛ صرفاً به دلیل این که متن درسی و کمک درسی شده‏اند، به نشر مکرر می‏رسند. در اینجا نمی‏خواهیم قضاوتی درباره کیفیت ترجمه این آثار کنیم، بلکه فقط می‏خواهیم این پرسش محوری را پیش بکشیم که متونی که برای ترجمه انتخاب می‏شوند، متأثر از چه معیارهایی است؟ در همان مجموعه فهرست کتب موجود در بازار، بیش از 10 اثر ترجمه شده را یافتیم که ترجمه مکرر از یک متن (به وسیله دو مترجم جداگانه دو انتشاراتی) هستند. بدیهی است بعضی از این متون ترجمه مکرر، از منابع عمده هستند ولی همه هم این طور نیستند. آیا ترجمه مکرر و هم‌زمان از یک متن، حتی اگر مهم باشد، قابل توجیه است؟ نمی‏خواهیم دامنه این بحث را زیاد گسترش دهیم که ما هنوز آثار اصلی و رساله‏ای صاحب‏نظران، از پارسونز و مرتون تا کانت و هگل و زیمل و اسپنسر و ... را به فارسی در دسترس نداریم ولی آثار و تفسیرهای مربوط به نظریه‏های پساتجددخواهی (آن هم نه منابع اصلی) را به حد کافی می‏یابیم. من شخصاً این متون را مطالعه می‏کنم و برایم مفید و قابل استفاده‏ اند، ولی آیا عرضه آنها نسبت به آثار کلاسیک در اولویت قرار دارد؟ برای این که بحث خود را به طور باز رها نکنیم، اشاره می‏شود که راه برون رفت از این وضعیت یا اجتناب از بی‏سامانی را در این نمی‏بینم که وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری یک واحد رسمی تأسیس کند تا سیاست ترجمه متون درسی را دیکته نماید. یا منظور این نیست که مرجعی در سطوح کلان رسمی ایجاد شود تا اجازه دهد چه متنی منتشر شود و کدام منتشر نشود. شاید اگر این اندیشه به گونه‏ ای سؤال برانگیز در محافل دانشگاهی عرضه یا به قول امروزی‏ها ”رسانه‏ای“ باشد، ممکن است از سوی جمعی کلی از همکاران راه حلی معیارمند و نظام‏مند و حتی مدون ارائه گردد. همچنین انجمن‏های علمی‏ ـ صنفی مثل انجمن‏ جامعه‏شناسی ایران می‏توانند مرجع مناسبی در این باره باشند و این در صورتی است که انجمن‏های علمی از این بابت مورد حمایت پایدار و سازمان‏یافته قرار گیرند تا با مشارکت گروهی کثیر از متخصصان رشته، راه حلی منطقی پیدا کرده و پیشنهادهایی معیاری ارائه دهند.

سردبیر مجله جامعه‌شناسی ایران