نعمت الله فاضلی
وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در دوره اصلاحات، اصل تمرکززدایی و تفویض اختیار به مراکز علمی و دانشگاهی را با هدف پویایی این مراکز و کمک به توسعه دانش و پژوهش وجهه همت خود قرار داد. این اقدام اگرچه فی نفسه امری مثبت تلقی میشود اما متأسفانه اجرای نامتناسب آن موجب تصمیم گیری های نادرست و متعارض شده است. در این باره در فرصتی دیگر سخن خواهیم گفت. اما آنچه در این جا میخواهم درباره آن بگویم، اِعمال سیاستهای متمرکز در معاونت پژوهشی آن وزارتخانه در همین دوره اصلاحات است که یکی از آنها، تعیین معیارهای ارزیابی رشد علمی است.
با رویکردی پوزیتیویستی تکلیف شد که از این پس براساس استاندارد بانک جهانی و اتحادیه اروپا که بیشتر اقتصادی و سیاسی است، معیار رشد و توسعه علمی، مقالاتی است که در مجلات ISI به چاپ میرسد. بر این اساس متری ساخته شد که با آن پیشرفت یا عقب ماندگی علوم در کشور مورد سنجش قرار گرفت و چشم بر سایر معیارها بسته شد و از آن پس در اکثر گزارشها درباره میزان رشد یا عقب ماندگی رشته های مختلف علمی، این ملاک مد نظر قرار گیرد. اما به نظر میرسد این اقدام از چند جهت مورد انتقاد جدی است و می طلبد که مدعیان اصلاحات درباره آن تجدیدنظر کنند.
1ـ تا زمانی که زیرساختهای رشد و توسعه علمی در کشور فراهم نشده باشد، تأکید بر این معیار میتواند موجب بهره برداری ناصواب از آن و به عبارت دیگر فساد شود.
2ـ در حالی که سیاست اصلی وزارتخانه، توسعه تحصیلات تکمیلی در داخل کشور بوده و متأسفانه به هر دلیل زمینه مبادلات استاد و دانشجو با خارج از کشور به حداقل رسیده است، این معیار سیاست یک بام و دو هوا را به ذهن متبادر میسازد.
3ـ در حالی که امروز به طور جدی سیاستهای بانک جهانی و مراکز اقتصادی بین المللی خصوصاً در زمینه توسعه علمی زیر سوال رفته به طوری که از آن به عنوان یک نوع امپریالیزم فرهنگی یاد میشود (مک دونالدیزه کردن علم به روایت ریتزر)، این معیار نه تنها موجب پویایی و خلاقیت علم و دانش نخواهد شد، بلکه روند وابستگی را استمرار میبخشد.
4ـ این منازعه به ویژه در حوزه علوم انسانی همیشه وجود داشته است که اصحاب علوم انسانی و اجتماعی، برخلاف متقدمین پوزیتویست، تقریباً با تسلط علوم فیزیکی و طبیعی بر علوم انسانی به مبارزه بر خواسته اند و خواهان استقلال این دو حوزة معرفتی از یکدیگر و تعامل آنها با هم بودهاند. علوم انسانی روشه ای خاص خود را داشته و با تأکید بر موضوع تحقیق خود یعنی انسان و پیچیدگی آن نسبت به طبیعت، همچنین با تأکید بر مفاهیم به عنوان ماده اصلی تحقیق، توانسته اند استقلال خود را از علوم فیزیکی و طبیعی حفظ کنند. ضمن آنکه به طور نسبی با نقد جدی رویکردها و روندهای محافظه کارانه دانشِ تحت سلطه نظامهای سیاسی، تنها حوزه معرفتی بوده اند که مانع استفاده ابزاری از علم شده اند چیزی که میتوانسته رکود کلیه رشتهه ای علمی و به طور کلی معرفت بشری را در پی داشته باشد.
5ـ اگرمسامحتاً معیار مقاله را در علوم فیزیکی بپذیریم اما در مورد علوم انسانی و اجتماعی باید گفت که این، تنها معیار نیست. حتی در کشورهای توسعه یافته نیز مشارکت علوم انسانی و اجتماعی در تولید مقالات، آن هم در مجلات ISI قابل مقایسه با علوم فیزیکی نیست. در علوم انسانی همواره منوگراف و کتاب بیش از مقاله معیار توسعه دانش بوده است. مضافاً اینکه علوم انسانی رسالت های دیگر اجتماعی نیز داشتهاند که در کشورهای توسعه یافته این رسالتها، مبارزه با از خود بیگانگی و تسلط نظامهای سیاسی، اقتصادی بر علم و دانش و در کشورهای در حال توسعه، این رسالتها در راستای گسترش فرهنگ عمومی و ایجاد فرهنگ مشارکت و شهروندی بوده است.
6ـ در ایران خصوصاً در دو دهه اخیر، ما شاهد رشد و توسعه کمی و کیفی علوم انسانی و اجتماعی و به ویژه تأثیر فراوان آنها بر حوزه فرهنگ عمومی بودهایم. تعداد کتابها و آثار منتشر شده و تحقیقات انجام شده و کمکهایی که به طور مستقیم و غیرمستقیم این حوزه از دانش برای رشد و ارتقای کشور انجام داده قابل مقایسه با قبل از آن نیست. اما متأسفانه با چنین معیار سنجش نادرستی، تلقی از رشد نایافتگی علوم انسانی و اجتماعی در اذهان خشک و چشم بستن بر واقعیتها و تحولات انجام شده در این حوزه از معرفت در ایران، همچنان پابرجاست و تداوم این ذهنیت میتوان به رشد و توسعه واقعی علوم انسانی و اجتماعی در ایران ضربه وارد کند.
در پایان اینکه ماهیت انقلاب ایران، فرهنگی است و بایستی براساس قانون اساسی و سیاست فرهنگی کشور، استقلال فرهنگی کشور حفظ شود. رعایت معیارهای بانک جهانی اگر در حوزه های دیگر دانش موجبات رشد کمی آن حوزهها را فراهم آورد اما در علوم انسانی و اجتماعی، با استقلال فرهنگی کشور منافات دارد. مجال توضیح بیشتر نیست. اعضای هیأت علمی مکرراً گزارش کردهاند که مجلات بین المللی در حوزه علوم انسانی مطالب جهت دار و مبتنی بر چارچوبهای ارزشی تعیین شده خود را پذیرا هستند و مسلماً آنچه در ایران میگذرد تمایز اساسی با روندها و فرایندهای اجتماعی سیاسی غرب دارد