مدتی است که بخش جدیدی به سایت انجمن جامعه‌شناسی ایران اضافه شده که به انتشار یادداشت‌های ارسالی اعضای انجمن در زمینه‌های مختلف مرتبط با حوزه علوم اجتماعی می‌پردازد. متنی که در زیر می‌خوانید یادداشتی از این نوع است که از سوی یکی از اعضای پیوسته انجمن ارسال شده و با نگاهی علمی اما دردمندانه و برانگیزاننده به مسأله خودکشی در ایلام می‌پردازد. به نظر می‌رسد اهمیت و گستردگی این مسأله حاد اجتماعی، به خصوص در بخش‌های غربی و محروم کشور، اصحاب علوم اجتماعی را به توجه بیشتر به آن فرا می‌خواند.

علی موسی نژاد[*]

«احساس سوختن به تماشا نمی‌­شود/ آتش بگیر تا که بدانی چه می­‌کشم»

این یک بیت شعر، سطر آغازین اعلامیه­ ترحیم جوانی بود که به اتفاق تنی چند از دوستان به منزل و مراسم فاتحه او رفته بودیم؛ می­‌دانستم که خودکشی کرده ولی از روش خودکشی­‌اش خبر نداشتم، امّا وقتی آن شعر را خواندم، روش مورد استفاده را حدس زدم و درست هم بود: خودسوزی، خشن­‌ترین و دردناک­‌ترین روش؛ فرد جسم خود را می­‌سوزاند و جان دیگران را. بسیار تأسف خوردیم و با هم درد دل کردیم، یکی گفت کاش چنان و دیگری جواب داد که افسوس چنین! کثیری دانشگاه ­رفته گردهم آمده بودند، یکی از بستگان آن جوان که خود اتفاقاً از خانواده علوم اجتماعی بود، سخن گفتن را آغاز کرد؛ آن هم سخنانی آتشین، سخنانی که هر واژه آن لهیبی بود که بایستی جان همه را به آتش می­‌کشید، ولی شنیدن چنین سخنانی دیگر بر ما چندان گران نیامد، چه سال­‌هاست که جان جوانان و گوش پیران ما با این واژه مأنوس گشته و تلفظ واژه "آتش"، دیگر "سوختن" را در ذهن­مان تداعی نمی­‌کند. باری؛ در آن مجلس ترحیم، گرچه در میان ما ایلامی­‌ها کمتر معمول است، بحث­‌هایی به میان آمد، سخنانی پراکنده مطرح شد و مجلس ترحیم کم­‌کم داشت تبدیل می­‌شد به محفل تحلیل، که راستی چرا جوانان ما به همین راحتی دل از زندگی می­‌کنند و مرگ ساده­ بی­‌سر وصدا را هم نمی­‌خواهند، بلکه مرگی که حسابی هم خود فرد را زجر بدهد و هم دیگران را، به روشی و با وسیله­‌ای که اطرافیان مدام با آن سرو کار دارند، همیشه و در هر جا، تابستان و زمستان فرقی نمی­‌کند؛ یعنی آتش، و بازماندگان با دیدن آن، مدام مرگ عزیزان­شان را در ذهن تداعی کرده و زجر می­‌کشند. لذا چه روشی بهتر از روش خودسوزی برای انتقام گرفتن از زندگی و زندگان! به زبان علمی اگر بخواهیم سخن بگوییم، این می‌شود که در آن مجلس، سخن از عوامل مؤثر بر خودکشی به میان آمد و تلاش شد که مسأله­ خودکشی "تبیین" شود. نوشته حاضر نیز در صدد است که همین را تعقیب کند؛ یعنی: شناسایی و بررسی زمینه­‌ها، شرایط و عوامل خودکشی در استان ایلام. البته ناگفته نگذاریم که این چند جمله دست و پا شکسته­‌ی درهم ریخته نه سخن اول درباره خودکشی در ایلام است و نه آخر، بسیار گفته و نوشته­‌اند و تعدادی نیز تحقیق کرده­‌اند؛ البته معدود، که مجال طرح و نقدشان در این جا نیست، یکی بیان کرده که عامل اصلی خودکشی در ایلام فقط و فقط افسردگی است و یکی همه چیز را بر سر جنگ، یا فقر، یا بی­کاری، یا تضاد فرهنگ سنتی و مدرن خراب کرده و ... . به هر حال بگذریم. اصولاً خودکشی زمینه­‌ها و شرایط و عواملی زیادی دارد که می­‌توان آن­ها را به دو دسته شکوفا کننده و مستعدکننده تقسیم کرد. دسته اول؛ مانند بروز تضاد میان افراد (در خانواده یا مدرسه)، گم کردن چیزی یا از دست دادن کسی، نمره نگرفتن از یک درس و یا هر ناکامی دیگر، که استعداد فرد را جهت نابودی خود فعلیت می­‌بخشد. اما دسته­ دیگر که زمان­‌مند و تاریخی­‌اند و در علت­‌شناسی خودکشی بسیار مهم­‌ترند، به مرور زمان فرد را به سوی نابودسازی خود سوق می­‌دهند؛ یعنی استعداد خودکشی را ایجاد می­‌کنند. این دو دسته عوامل را می­‌توان در سه سطح مورد بررسی قرار داد: نخست، سطح خرد یا سطح فردی که دربرگیرنده ویژگی­‌هایی از قبیل سن، جنسیت، ترتیب تولد، وضعیت اشتغال، نوع شغل، وضعیت تأهل، نوع شخصیت، زمینه ژنتیک، میزان سلامت عصبی-روانی و ... است. دوم، سطح میانه یا گروهی که اشاره می­‌کند به عملکرد گروه­‌ها، سازمان­‌ها و نهادهایی که فرد با آن­ها ارتباط دارد و از آن­ها تأثیر مستقیم می­‌پذیرد؛ مانند خانواده، دوستان، مدرسه، وسایل ارتباط جمعی، مرکز تأمینی، مراکز بهداشتی و درمانی، دستگاه­‌های مربوط به اشتغال و بی­کاری و به طورکلی، وضعیت، ساختار و عملکرد آن­ها. سوم، سطح کلان یا ساختاری که ناظر بر عواملی است که کل جامعه را هرچند با درجات متفاوت شدت و ضعف، تحت تأثیر قرار می­‌دهند. این سطوح سه­‌گانه با یکدیگر تعامل داشته و بر یکدیگر تأثیر متقابل می­‌گذارند یعنی ممکن است اثر همدیگر را تقویت، تضعیف یا حتی خنثی کنند. بیان شماتیک رابطه این سه سطح به صورت زیر است:
288

بر این اساس، در ادامه به برخی از "مهم­‌ترین" عوامل مؤثر بر خودکشی در استان ایلام پرداخته می­‌شود:

الف) استان ایلام در اوایل دهه 1360، به طور هم‌زمان با سه پدیده دست به گریبان بود و در واقع چند گذار را هم‌زمان تجربه می­‌کرد: انقلاب، جنگ و شهرنشینی. آمارها نشان می­‌دهند که در 1345، صرفاً 11 درصد از جمعیت استان ایلام در مناطق شهری ساکن بوده است، این نسبت در 1355 و جدا شدن ایلام از استان کرمانشاه و تبدیل آن به استان، به 20 درصد و در دهه 1365 به 41 درصد رسید. مهم­‌ترین عاملی که انتقال تدریجی جامعه را به دوره بعد و اصولاً روند رشد و توسعه تدریجی و طبیعی استان ایلام را مختل کرد، جنگ تحمیلی بود. همان­‌طور که افزایش میزان شهر شنینی بین دو دهه­ 1365-1355 نشان می­‌دهد، جنگ موجب شد که جمعیت مناطق هم مرز عراق (اعم از عشایر، روستانشینان و شهرنشینان) به مناطق امن­‌تر و دور از جبهه، مانند شهر ایلام و حتی استان­‌های دیگر مهاجرت کنند. این امر مشکلات بسیاری را در پی داشت؛ از قبیل ناسازگاری شدید ارزش­‌های قبلی مهاجران با هنجارهای و شیوه­‌های رفتاری محیط جدید سکونت­‌شان، تضاد خرده­ فرهنگ­‌ها، رشد سرطانی و بدون برنامه جمعیت مناطق شهری و بر هم خوردن تعادل جمعیت و امکانات و ... . مهاجرت اجباری ناشی از جنگ نیز موجب افزایش استفاده از وسایل ارتباط جمعی و آشنایی مهاجران با فرهنگ­‌های دیگر شد. این امر به همراه ارتباط با دیگر خرده فرهنگ­‌های داخل استان و همچنین افزایش میزان با سوادی خصوصاً در میان زنان، آگاهی اجتماعی را افزایش، و بینش نسل جوان را ارتقا داده و فاصله­ میان نسل­‌ها (شکاف نسل­‌ها) را به حدی مشکل­‌ساز رساند. افزایش میزان آگاهی در میان جوانان به ویژه زنان، سبب تغییر گروه مرجع زن ایلامی، افزایش انتظارات و مطالبات، تضاد نقش­‌ها، افزایش رقابت، و ایجاد انگیزه در زنان جهت مشارکت فعال در جامعه، آن هم در بیرون از دایره ایل و عشیره و خانواده، شد. اما افزایش آگاهی و انتظارات زنان، به دلیل عدم آمادگی بستر فرهنگی و همچنین فقدان هرگونه برنامه­، به دلیل درگیری در جنگ، مشکلات را افزایش داده فشارهای اجتماعی را بر آن­ها تشدید کرد. فرهنگ "مذکر" محور و مردسالار سنتی جامعه و شوهر هوس­‌ران و پدر مستبد خانواده احساس خطر کرده مشروعیت و اقتدار خود را در معرض زوال دیده و مکانیسم­‌های خشنی (چه فیزیکی و چه نمادین به تعبیر بوردیو) را جهت پاس­داری از آن تعبیه کرده و در پیش گرفتند. تبعیض شدید جنسی که در جامعه قبلی، امری کاملاً طبیعی و پذیرفته شده، بود و اینک به چالش کشیده شده بود، در جامعه جدید جامه­‌ای نو بر تن کرد و در راستای اهداف و منافع مردان بازتولید شد. حاصل این فرآیند، بازتعریف مرز خودی و غیرخودی، محرومیت زنان از امکانات گوناگون، فشار به زن در راستای غیبت از جامعه، محدود شدن او به داخل خانه، افزایش سخت­‌گیری نهاد خانواده در مورد زنان، و در نتیجه، افزایش فشارهای عصبی، احساس پوچی و بیهودگی و بی­‌قدرتی در میان زنان استان ایلام بود.

جنگ همچنین آثار و عوارضی از لحاظ تقسیم قدرت سیاسی، اولویت­‌های توسعه­‌ای در سطح کشور و استان­‌ها، قشربندی اجتماعی، توزیع فرصت­‌ها (چه در دوره­ جنگ و چه بعد از پایان جنگ)، تقسیم امکانات در میان استان­‌ها، و نیز خساراتی (جسمی، عصبی و روانی) به ویژه برای ساکنان استان­‌های مرزی که به طور مستقیم درگیر جنگ بودند، در پی داشت که بر آسیب­‌های اجتماعی از قبیل خودکشی بسیار اثر گذاشت.

ب) مؤلفه­‌های فرهنگ سنتی استان ایلام؛ از قبیل جایگاه زن، شیوه تربیت مورد استفاده خانواده، به ویژه در مورد دختران، میزان همبستگی اجتماعی، فردگرایی و جمع­‌گرایی، جایگاه نشاط و شادی و مؤلفه­‌های آن مانند موسیقی، رقص و آواز در میان خرده­ فرهنگ­‌های استان ایلام به طورکلی، میزان مدارای اجتماعی نسبت به اموری از قبیل طلاق، تقاوت­‌های فردی و فرهنگی، جرائم جنسی و مرتکبان این قبیل جرائم، نظام تغذیه­‌ای رایج در استان با توجه به موقعیت و امکانات و محدودیت­‌های جغرافیایی استان ایلام، سرمایه­ اجتماعی و ... . که به منظور اجتناب از طول و تفصیل مطلب، صرفاً به طرح و شرح چند مورد می‌پردازیم.

1- بررسی­‌ها نشان می­‌دهند که جایگاه زن در جامعه سنتی ایلام متأثر از دو عامل مهم بوده است: یکی تضاد و نزاع میان ایلات و به طور کلی ناامنی، و دیگری وابستگی زندگی به کشاورزی و دامداری. بر این اساس از آنجا که دفاع از حریم قبیله و رفع مشکل ناامنی و انجام بخش عمده­ فعالیت­‌های طاقت­‌فرسای دامداری و کشاورزی بیش­تر در توان جنس مذکر است، لذا زن صرفاً زمانی از احترام اجتماعی برخوردار می‌شود که بتواند نیروی کار و نیروی نظامی (کارگر و سرباز) تولید کند؛ یعنی "نشیند و زاید شیران نر". تا این­جا، فروتری زن و تبعیض جنسی از شرایط و ساختار جامعه ناشی شده، و امری کاملاً طبیعی تلقی می‌شود که نظام آفرینش آن را مقدر کرده لذا از سوی همه­ افراد جامعه نیز پذیرفته می­‌شود و به همین دلیل کم­تر (حتی از سوی خود زنان) مورد اعتراض واقع شده و به چالش کشیده می­‌شود و حتی در مواردی، خود زنان در ابقاس آن بر مردان پیشی می‌گیرند. بر این اساس، پدیده­ تبعیض جنسی جزء طبیعی (نه عارضی) جامعه­ سنتی بوده و مشکلی ایجاد نمی­‌کند. اما، پدیده مذکور هنگامی تبدیل به مسأله می­‌شود که محیط عوض شده و این پدیده و فرهنگ حامی آن به شهر آورده می­‌شود و سعی و سماجت می­‌شود که در شهر که باید بر اساس آگاهی، دانش، تخصص، تلاش، رقابت و شایستگی سازمان یابد، تبدیل به مبنای تعاملات گردد. این نگاه تبعیض­‌آمیز به زن، به علاوه­ ابهامات ایدئولوژیک در خصوص جایگاه زن و مرد در جامعه ما، در همه عرصه­‌ها و فعالیت­‌ها خود را نشان می­‌دهد که از جمله­ آن­ها می­‌توان به شیوه مورد استفاده والدین در تربیت فرزندان و همچنین میزان ارتباط کلامی اعضای خانواده (والدین با یکدیگر و با فرزندان) اشاره کرد. دیدگاه مذکور باعث می­‌شود که در استان ایلام به طور کلی (صرف­‌نظر از تفاوت­‌های میان مناطق و ایلات)، از روش تنبیه فیزیکی در مورد پسران و از تنبیه روانی (تحقیر، تمسخر، قهر، محرومیت، محدودیت و ...) در مورد دختران، استفاده شود. این شیوه تربیت، بدان­‌گونه که مارتین گلد در نظریه "اجتماعی ­کردن پرخاشگری" بیان کرده، بسیار خطرناک و آسیب­‌زا ست. وی بر اساس داده­‌های برگرفته از تحقیقات نشان داده که زنان، اعضای طبقه متوسط و سفیدپوستان که در تربیت آن­ها بیش­تر از تنبیه روانی استفاده می­‌شود، چنان­چه در بزرگ‌سالی دچار ناکامی شوند، پرخاشگری­‌شان را متوجه آماج­‌های درونی می­‌کنند. لذا بیش از سه دسته­ مقابل­شان (مردان، اعضای طبقه­ پایین و سیاه‌پوستان) که بیش­تر تنبیه فیزیکی را تجربه می­‌کنند، اقدام به خودکشی می­‌کنند.

2- دیگر مؤلفه مهم و مؤثر بر خودکشی، جایگاه شادی و نشاط در استان ایلام است که خود را در ظاهر افراد و میزان تنوع رنگ­‌های مورد استفاده در لباس­‌ها، رنگ­‌آمیزی درب منازل و مغازه­‌ها، میزان مشارکت در فعالیت­‌های نشاط­‌بخش از قبیل موسیقی، رقص و آواز نشان می­‌دهد. در این زمینه، هرچند تاکنون تحقیقی انجام نگرفته؛ اما مشاهدات، تفاوت­‌های بارزی را در میان ایلات و مناطق مختلف استان ایلام نشان می­‌دهند و مؤید این فرضیه مقدماتی است که مدارای جامعه با شادی و نشاط و تشویق و ترغیب افراد جهت پرداختن به این گونه فعالیت­‌ها، به عنوان یک عامل بازدارنده بر خودکشی تأثیر معکوس می­‌گذارد.

3- عامل دیگر، سرمایه اجتماعی است که از آغاز شروع جنگ تحمیلی، به طورکلی رو به فرسایش نهاده است. تنوع فرهنگی و در کنار آن، انسجام داخلی شدید خرده­ فرهنگ­‌ها، عدم تحمل تفاوت­‌ها، جدایی مکانی ایلات حتی در داخل مناطق شهری استان ایلام، و فقدان هرگونه برنامه در زمینه شهرسازی، موجب کاهش ارتباط مسالمت­‌آمیز ایلات با یکدیگر و شکل­‌گیری سرمایه اجتماعی درون­‌گروهی و ضعف شدید سرمایه­ اجتماعی برون­‌گروهی شده که از جمله­ نتایح و نمودهای این وضع، می‌توان به ازدواج درون­‌گروهی و بسته بودن دایره همسر­گزینی، افزایش نظارت و کنترل اجتماعی بر افراد جامعه به ویژه زنان، بروز نزاع­‌های متعدد قبیله­‌ای، پارتی­‌بازی، رابطه­‌گرایی و خویشاوندسالاری، فساد، تبعیض جنسی و قومی، مختل شدن روند توسعه و... اشاره کرد.

ج) مناطقی همچون استان ایلام مانند سپری هستند که در دوران جنگ، آماج هر گونه ضربه و زیان بودند ولی در دوران صلح هیچ کاربرد و لذا هیچ ارزشی ندارند. این احساس فراموش­ شدگی حتی اگر یک تصور واهی هم باشد، بسیار آزاردهنده و مخرب است و متأسفانه واقعیت­‌ها آن را تأیید می­‌کنند. تنظیم برنامه­‌های توسعه­‌ای به صورت متمرکز و بدون توجه به سطح توسعه، امکانات، مقدورات و محدودیت­‌ها و تهدیدهای هر استان، توزیع نابرابر امکانات و تمرکز آنها در مناطق خاص از قبیل تهران، عدم استفاده کافی از نیروهای بومی ماهر و متخصص در داخل و خارج از استان ایلام، فقدان زیرساخت­‌های لازم جهت توسعه، نصب­‌ها و عزل­‌های مصلحتی و سیاسی و ایلیاتی، فساد و تبعیض فاحش و بی­‌توجهی مسئولین نسبت به آن و ... همه و همه مؤید این امر هستند که استان­‌هایی نظیر ایلام در نقشه­ توسعه­ کشوری جایگاهی ندارند. این نگاه متأسفانه در امتحان کنکور سراسری حتی برجسته­‌تر و پررنگ­‌تر خود را نشان می­‌دهد و بی­‌تردید در آینده، فرصت­‌های اشتغال را هم از فرزندان مظلوم و محروم این مناطق سلب خواهد کرد.

د) تراکم شکاف­‌های گوناگون فرهنگی، طبقاتی، جنسیتی و سیاسی و شکل­‌گیری مثلث شوم فقر (فرهنگی و اقتصاد)، تبعیض (قومیتی، جنسیتی و سیاسی) و فساد (اقتصادی و سیاسی).

ه) بی­‌ثباتی و ناکارآمدی شدید مدیریتی: نیازی به ذکر نیست که در جامعه ما، انتخابات به ویژه انتخابات ریاست جمهوری در نوع خود یک انقلاب است و با وقوع آن، همه­ لایه­‌های نظام بیمار اداری دست‌خوش دگرگونی می­‌شود و این امر امکان هرگونه برنامه­‌ریزی را سلب می­‌کند. آن‌چه که دامنه مشکل را گسترده­‌تر می­‌کند، این است که نظام بوروکراتیک ما، فردمحور است و به همین دلیل، آمدن مدیر جدید به یک سازمان به معنای برنامه جدید، دستورالعمل­‌های جدید جهت فعالیت، و قوانین و هنجارهای رفتاری جدید نیز هست. لذا یک مدیر حتی اگر فرض را بر شایستگی­‌اش بگذاریم، تا برنامه­‌ای را تنظیم کند و در صدد قبولاندن آن و انجام هماهنگی­‌های لازم و اجرایش برآید، عمر مدیریتش به پایان رسیده و باید جایش را به دیگری که سرنوشتی همچون او خواهد داشت، بسپارد و این دور باطل را پایانی نیست. لذا فرصت و امنیت برای برنامه­‌ریزی و کار نیست. خلاصه؛ نظام اداری ما صرفاً وعده می­‌دهد ولی از وفا کردن عاجز است، انتظارات را بالا می­‌برد اما چندان تعهدی در قبال برآوردن­‌شان ندارد. ایام انتخابات دوره­ اوج این وعده دادن است. بیچارگی و فلاکت مردم سبب می­‌شود که در آغاز فعالیت­‌های انتخاباتی دل به هر شعر و شعار ببازند ولی در پایان دوره­ نمایندگی منتخب­شان، هنگامی که امیدهای­شان را برنیامده می­‌بینند، نارضایتی از زمین و زمان و افسردگی بر آن­ها عارض می­‌شود. مشاهدات نیز مؤید این امر هستند که نرخ خودکشی در آغاز فعالیت­‌های انتخاباتی، کاهش و در پایان دوره نمایندگی وکلا افزایش می­‌یابد. به این صورت است که باتلاقی از مشکلات شکل می­‌گیرد و زن ایلامی در آن گرفتار می­‌شود و هر تلاش نسنجیده و بی­‌برنامه، او را هرچه بیش­تر در آن باتلاق فرو می­‌برد.

لذا با توجه به آنچه ذکر شد، طبیعی است که نرخ خودکشی استان ایلام در سال 70 به 32 در هر صد هزارنفر، در سال 81 به 35 در هر صد هزار نفر و در سال 84 به 85 در هر صد هزار نفر برسد.

و) فردی که خود را می­‌کشد، محصول چنین ساختار و شرایطی است و در واقع شخصیت و مشکلاتش، برآیند تعامل نیروهایی است که در سطوح کلان و میانی فعال هستند. برای توضیح بهتر مطلب و بیان روشن‌تر مقصود، از یک مثال کمک گرفته می­‌شود. یکی از اندیشمندان تمثیلی دارد به این مضمون، که یک بادکنک را در نظر بگیرید که میزان زیادی در آن می‌دمیم و بر اثر آن می­‌ترکد. این عمل یعنی ترکیدن بادکنک، تحت تأثیر دو چیز است: یکی جنس بادکنک و دیگری میزان فشاری که بر آن وارد شده است. حال اگر فردی که خود را می­‌کشد، همان بادکنک در نظر بگیریم، به عقیده نگارنده، جنس آن (توانایی مواجهه با مشکلات) را شیوه تربیت تعیین می­‌کند و مشکلات گوناگونی که به برخی از آن­ها در این نوشته پرداخته شد، فشارهایی را تولید و بر فرد تحمیل می­‌کنند که بیرون از توان فرد است و ساختار شکننده­ فردی که خود را می­‌کشد، توان تحمل آن را ندارد.

نکته دیگری که لازم است به آن اشاره شود، این است که بنا به مشاهدات نگارنده، بیشترین خودکشی­‌ها در میان افرادی رخ می­‌دهند که از یک یا چند جنبه (سنی، شغلی، طبقاتی، نکاحی، مکانی) درگیر انتقال و گذار به شرایطی جدید هستند و این می­‌تواند ما را به نکات جدیدی در باره خودکشی در استان ایلام رهنمون سازد.

در پایان باید گفت که عوامل خودکشی بسیار بیش از آن چیزی هستند که در این نوشته مختصر آمد، و بحث پیرامون ترکیب، میزان، نوع و جهت تأثیر آن­ها در خودکشی افراد (در سطوح سه گانه­‌ی کلان، میانی و خرد) نیازمند مجال فراخ­‌تری است. لذا به همین مقدار اکتفا کرده و نوشته را با ارائه چند پیشنهاد جهت شناخت بهتر مسأله به پایان می­‌بریم. لازم به ذکر است که ارائه هرگونه راهکار باید باید مبتنی بر تحقیق و کسب شناخت درست از مسأله بوده و راهکارها هم باید هر سه سطح مطروحه (کلان، میانه و خرد) را مد نظر داشته باشند.

- انجام تحقیقات مردم­‌شناختی و جامعه­‌شناختی، به منظور شناسایی دقیق مؤلفه­‌های فرهنگی آسیب­‌زا در استان ایلام.

- انجام تحقیقات موردی، کیفی و عمیق پیرامون شرایط زندگی و ویژگی­‌های افرادی که خودکشی یا اقدام به خودکشی می­‌کنند.

- تهیه نقشه خودکشی در استان ایلام، بر اساس خرده­‌فرهنگ­ها، ایلات، شهر و روستا، جنسیت، وضعیت اشتغال و ... .

- برگزاری همایش­‌های علمی پیرامون خودکشی و دیگر آسیب­‌های اجتماعی شایع در استان ایلام.

- گردآوری منابع و آمارمربوط به خودکشی و تشکیل بانک اطلاعاتی خودکشی در استان ایلام و فراهم کردن امکان استفاده محققان از آنها.

[*]عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد ایلام