بهرنگ صدیقی[*]
وظیفه جامعهشناسی چیست؟ این پرسشی است به قدمت جامعهشناسی. جامعهشناسان همواره مسئولیتی بر دوششان احساس کردهاند و مدام به خود هشدار دادهاند تا مبادا به درستی از عهده این مسئولیت برنیایند. اما این احساس مسئولیت لزوماً همزاد علم نیست، چرا که اگر چنین بود، قطعاً فیزیکدانان چنان که ادعای علمیت بیشتری دارند، میبایست در تعریف این وظیفه و مسئولیت هم میدانداری میکردند.
با این وجود، همواره این جامعهشناسان بودهاند که هم خود چنین باری را بر دوش خود گذاشتهاند و هم دیگران آنان را مسئول تحمل این بار شناختهاند. همین است که همواره در بحرانهای اجتماعی پای جامعهشناسان به میان میآید و البته نه همیشه در مقامی که تبیینهایی راهگشا به دست دهند که در بسیاری موارد در جایگاه متهم.
جامعهشناسی در ایران نهاد نشده است. این نقدی است که بسیار از آن گفتهاند. اما جامعهشناسی در ایران چه ویژگیهایی دارد و چه ویژگیهایی ندارد که بدل شدن آن را به یک نهاد از نظر منتقدان به تعویق انداخته است؟ اگر به تعبیری ساده، هر نهاد را عامل تعریف و گسترش هنجارهایی در یک حیطه و مراقبت از تخطی از آنها بدانیم، بی تردید جامعهشناسان این دیار بسیار کوشیدهاند تا از مسیر انجمنهای علمی به تعریف هنجارهای این حیطه از علم و مراقبت از آنها نائل شوند. فارغ از نقدهایی که همچنان در این خصوص قابل طرح است، این گسترش هنجارهای جامعهشناختی بوده که چنین انجمنهایی از آن بسیار غفلت کردهاند. با گسترش هنجارهاست که یک نهاد مستقر و تثبیت میشود و در چانهزنیها توان ابراز وجود مییابد وگر نه جامعهشناسی، با تمام تلاشی که برای حفظ آن در قالبهای حرفهای و سیاستگذار یا حتی انتقادی میشود، همواره زیر سایه تهدید، به زیستنی حاشیهای و پرمخاطره تن میدهد. جامعهشناسی باید از قلمرو دانشگاه پا بیرون بگذارد، هنجارهایش را به مخاطبانی گستردهتر ارائه دهد تا هم وظیفهای را که بر دوش خود احساس میکند، به درستی انجام دهد و هم با کسب پایگاهی "مردمی"، چتری حمایتی بر سرش بگسترد. جامعهشناسی مردممدار قسمی از جامعهشناسی است که در پی تحقق این اهداف است.
امروزه با توجه به سنت پژوهشی تازه و در عین حال دارای ریشههای آشکار در سنت جامعهشناسی کلاسیک، میتوان از چهار نوع جامعهشناسی حرفهای، انتقادی، سیاستگذار و مردممدار سخن گفت و این نوع اخیر را مکملی ضروری برای آن سه دیگر دانست. در این میان، جامعهشناسی حرفهای مفاهیم و روشهای آزموده شده و انبانی معرفتی برای پیکره جامعهشناسی فراهم میآورد و جامعهشناسی انتقادی با نقد آنها عرصه جامعهشناسی حرفهای را به بازاندیشی مدام در خود فرا میخواند. با این وصف، خصلت آکادمیک دو قسم جامعهشناسی فوق مانعی بزرگ بر سر راه ارتباط آنها با گروههای متفاوت مردم در بیرون از مرزهای دانشگاه است. از جمله عوامل این اختلال ارتباطی، بیتوجهی چنین جامعهشناسیهای آکادمیکی به مجاری ارتباط عمومی، از جمله زبانی عامه فهم و نیز رسانههای عمومی است. این امر زمینهساز گسستی رو به گسترش میان جامعهشناسی با مسائلی بوده که مردم در زندگی اجتماعیشان با آنها سر و کار دارند؛ همان مسائلی که تبیینشان از مهمترین وظایفی بوده که جامعهشناسی همیشه بر دوش خود احساس میکرده است. اما در سویی دیگر، جامعهشناسی سیاستگذار قرار گرفته که اگرچه مسأله محور است، در پی راه حل مسائلی است که کارفرمایی بیرون از دایره آکادمی جامعهشناسی، اعم از دولت یا بازار، صورتبندی کرده است. این نوع جامعهشناسی، به تأیید بسیاری از جامعهشناسانی که در اجرای طرحهای تحقیقاتی سازمانهای دولتی و خصوصی دست در کارند، عموماً به نوعی جامعهشناسی ”بله قربان گو” بدل میشود که وظیفهاش، نه حل مسأله که مشروعیتبخشی به راه حلهایی است که پیشاپیش تدارک دیده شدهاند.
جامعهشناسی مردممدار نیز مسأله محور است، اما مسائلش را از تعامل با گروههای مردمی استخراج میکند و با مشارکت آنان در پی راه حل برایشان میگردد. در این تعامل، این فقط مسائل مردم نیستند که آشکار میشوند، بلکه رویکردهای معرفتشناختی و روششناختی خود جامعهشناسی هم محک خورده و حک و اصلاح میشوند. این قسم جامعهشناسی از راه چنین تعامل انضمامی است که هشیار باقی میماند و به بازاندیشی مدام در خود میپردازد، نه از طریق مناقشات انتزاعی درونعلمی. با این وصف، برای جامعهشناسی مردممدار، تجربه زیسته مردم هم منبع پژوهش است و هم موضوع پژوهش. اما تعامل جامعهشناسی با گروههای مردمی، مستلزم توسل به مجاری ارتباطی مناسب است. همین نکته است که حضور در رسانههای عمومی را مورد توجه جامعهشناسی مردممدار قرار میدهد. البته تسلط به زبانی عامه فهم لازمه چنین حضوری است، اما این زبان که در پی نزدیکی به عموم مردم است نه لزوماً سخیف است و نه عامه فریب. از سویی دیگر، از همین طریق است که جامعهشناسی میتواند با عرضه مفاهیم و نوع نگرش خود به عموم مردم، ابزارهای مفهومی کارآمدتری را برای توصیف و تبیین شرایط تاریخی- اجتماعی در اختیارشان بگذارد. بر همین مبناست که دلمشغولی به آموزش نیز به یکی از مهمترین دغدغههای جامعهشناسی مردممدار بدل میشود؛ چه برای بهرهگیری از روشها و ابزارهای کارآمدتر آموزشی برای تدریس این علم به مخاطبان آکادمیک و چه آموزش این علم به افرادی که بیرون از دایره آکادمی جامعهشناسیاند. جامعهشناسی مردممدار بر این باور است که پزشک و وکیل و کاسب و معلم و روزنامهنگار و مهندس و راننده و روانشناسی که به بینش جامعهشناختی مسلح است، هم فردی کارآمدتر در حرفهاش خواهد بود و هم شهروندی مسئولتر در سایر حیطههای زندگی شخصی و اجتماعیاش. اما آموزشی که جامعهشناسی مردممدار از آن سخن میگوید، آموزشی است دو طرفه حاصل از دیالوگ میان جامعهشناسی و مردم.
طرفه آن که، در این سالها کمتر حیطه آکادمیکی را میتوان یافت که به نوعی در صدد گسترش مخاطبانش برنیامده باشد. در این میان، روانشناسی البته شهره است؛ اما با نگاهی به حیطههایی چون فلسفه و پزشکی و اقتصاد و حتی نجوم و فیزیک و ریاضی درمییابیم که گویا جامعهشناسی از معدود علومی است که از این قافله عقب مانده است؛ قافلهای که سالهاست در پی گسترش حوزه عمومی روان شده است. اکنون این جامعهشناسی مردممدار است که جامعهشناسان را به این مشارکت گفتمانی در حوزه عمومی فرا میخواند؛ قسمی جامعهشناسی که با وجود ریشههای دیرینش در سنت جامعهشناسی، جوانههایی تازه هم به بار آورده است.
بی تردید تشکیل یک کمیته یا گروه جامعهشناسی مردممدار در انجمن جامعهشناسی ایران، در پیوند با جامعهشناسیهای حرفهای و انتقادی و سیاستگذار در ایران، به باروری این جوانههای نو کمک خواهد کرد. اما شکلگیری و تداوم چنین جمعی، مستلزم مشارکت اساتید و پژوهشگران و دانشآموختگان جامعهشناسی است که به این مقوله علاقهمندند و برای پیشبرد این امرِ مغفول، ایدههایی دارند. با ارسال پیشنهادهای خود از طریق ایمیل انجمن، ما را در گشودن این راه تازه یاری کنید.
[*]عضو انجمن جامعهشناسی ایران