بهرنگ صدیقی[*]
مدتی است که همیشه و همه جا میپرسند: جامعهشناسی در این مملکت چه کرده؟ نمونه اخیرش جلسهای بود که کسی میگفت هفتاد سالی است که نهالی را در این مملکت کاشتهایم و جامعه شناسیاش خواندهایم. در این سالها جامعهشناسی هر چه خواسته بر این مملکت و فرهنگ و نهادهایش تاخته و به کل خواسته این مملکت را زیر و زبر کند، تا چه شود؟ تا این نهال پا بگیرد. همین شخص شخیص میخواست جامعهشناسی جواب بدهد که چه دستاوردی برای این مملکت داشته که چنین میخواهد همه چیز دگرگون شود تا مبادا این نهال بخشکد!... جالبترین بخش از سخنان این عزیز بزرگوار نهیبی بود که بر سر جامعهشناسان زد که بله! شما کجا بودید در وقایع اخیر؟! نه تحلیلی نه تحقیقی؟!
البته که گزنده است که هر از گرد راه رسیدهای لگد و لجنی نثار جامعهشناسی کند تا عمق سوز آن به قدری شود که یا خرد و خرابمان کند یا واداردمان که همایش برگزار کنیم پشت همایش، اندر باب آسیب شناسی جامعهشناسی در ایران یا نظایر اینها؛ همایشهایی البته پشت دیوارهای محصور دانشگاهها که بیشتر فرصتی فراهم آورده برای تخریب جامعهشناسی در این دیار و انکار دستاوردهای آن یا به تعبیر دوستی خودزنی جامعهشناسی!
اما این سخنان با همه گزندگیاش حامل فراخوانی است برای جامعهشناسی ایران. فراخوان به نشان دادن دستاوردهایش. دستاوردهایی که خود جامعهشناسی هم گویا از آن بیخبر است. چنان بیخبری که اعتماد به نفس را از اصحاب جامعهشناسی هم گرفته و همین است که در همایشها و محافلمان هم در عوض ارائه دستاوردها به سرکوفت خود مشغولیم.
در این میانه راه حلهایی هم البته پیشنهاد میشود برای خروج از این بن بستی که جامعهشناسی ما در آن گرفتار شده است. باور به توانستن، تعامل بین علوم، گسترش فرهنگ گفتوگو، انباشت اطلاعات، تکیه به ساز و کارهای دموکراتیک در مجامع علمی، رفع موانع اقتصادی، و رفع موانع ایدئولوژیک. اینها برخی از همان پیشنهادهاست که با آسیبشناسی جامعهشناسی به آن رسیدهایم. اما به نظر میرسد همچنان نکتهای در تمامی اینها مغفول مانده و آن فرضی است که پشت چنین پیشنهادهایی پنهان است؛ فرض اینکه جامعهشناسی تاکنون کاری نکرده و دستاوردی نداشته و حال باید راهی برای مولد کردناش بیابیم. بله! البته که نهادی که کارکردی نداشته باشد یا محکوم به فناست یا اگر خوش اقبال باشد، کارکردی زینتی مییابد. بنابراین، چه به لحاظ صنفی و چه با تکیه بر آرمانهای جامعهشناسی، چنین باوری باید که ما را به واکنش وادارد. اما سخن بر سر همین باور است؛ باور به بیکارکرد بودن جامعهشناسی ایران.
البته تشریح اینکه چنین باوری از کجا نشئت گرفته مجالی دیگر میطلبد؛ اینکه به واقع چه شد که جامعهشناسی ما، همنوا با دیگرانی که نه دستی در جامعهشناسی دارند و نه دل در گرو آن، حکم به بیکارکرد بودن جامعهشناسی ایران تاکنون میدهد. اما تلاش برای تغییر این فرض معیوب که صغرایی و کبرایی آن چنانی بر آن استوار شده و از اساس تیشه به ریشه جامعهشناسی ایران میزند کاری است که نمیتوان برایش فرصت خواست و به بعد موکول کرد.
در چنین هجومی که به جامعهشناسی ایران وارد میآید حراست از آن ضروریترین کاری به نظر میرسد که بدنه جامعهشناسی ایران باید بر آن همت گمارد. این حراست نه با مولد کردن جامعهشناسی که با عرضه دستاوردهای جامعهشناسی میسر است. اینکه گمان کنیم جامعهشناسی دستاوردی نداشته طبعاً در آسیبشناسیهایمان در پی تولید جامعهشناسی خواهیم رفت. اما واقعیت جز این است! این کارخانهای که دههها از عمر آن گذشته انباری پر از کالا دارد. کالاهایی انباشته در انباری در هم ریخته و نامرتب که چون هیچگاه دغدغه عرضه آنها را نداشتهایم به فکر جدا کردن کالاهای باارزش از بنجل هم در آن برنیامدهایم.
حالا به نظر میرسد وقت آن رسیده که انبار جامعهشناسی را خانه تکانی کنیم و درهای آن را به روی عموم باز کنیم. باید به همگان بگوییم که دریافتهایم چگونه امر اجتماعی ریشهای اجتماعی دارد. باید نشان دهیم که پیوند امر خصوصی را با امر اجتماعی دریافتهایم. باید همگان را در این یافته مهم سهیم کنیم که پیوند سرگذشتهای شخصی را با تاریخ یافتهایم. اما همه اینها مستلزم آن است که در همان فرضی که گفته شد تجدید نظر کنیم. اینکه باور کنیم جامعهشناسی در ایران دستاوردی نداشته، در دایره سیاستگذاری برای تولید دانش مدام دور خود خواهیم گشت. خروج از این دور مستلزم آن است که سیاست عرضه دانش را در جامعهشناسی ایران مقدم بر سیاست تولید آن بدانیم. وگرنه تاخت و تازی که به جامعهشناسی ایران آغاز شده نه از جامعهشناسی اثری باقی خواهد گذاشت و نه از تولید و عرضه آن.
[*]عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و مدیر کارگروه جامعهشناسی مردممدار انجمن جامعهشناسی ایران