مدتی است که بخش جدیدی به سایت انجمن جامعهشناسی ایران اضافه شده که به انتشار یادداشتهای ارسالی اعضای انجمن در زمینههای مختلف مرتبط با حوزه علوم اجتماعی میپردازد. متنی که در زیر میخوانید یادداشتی از این نوع است که از سوی یکی از اعضای پیوسته انجمن ارسال شده و با نگاهی علمی اما دردمندانه و برانگیزاننده به مسأله خودکشی در ایلام میپردازد. به نظر میرسد اهمیت و گستردگی این مسأله حاد اجتماعی، به خصوص در بخشهای غربی و محروم کشور، اصحاب علوم اجتماعی را به توجه بیشتر به آن فرا میخواند.
علی موسی نژاد[*]
«احساس سوختن به تماشا نمیشود/ آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم»
این یک بیت شعر، سطر آغازین اعلامیه ترحیم جوانی بود که به اتفاق تنی چند از دوستان به منزل و مراسم فاتحه او رفته بودیم؛ میدانستم که خودکشی کرده ولی از روش خودکشیاش خبر نداشتم، امّا وقتی آن شعر را خواندم، روش مورد استفاده را حدس زدم و درست هم بود: خودسوزی، خشنترین و دردناکترین روش؛ فرد جسم خود را میسوزاند و جان دیگران را. بسیار تأسف خوردیم و با هم درد دل کردیم، یکی گفت کاش چنان و دیگری جواب داد که افسوس چنین! کثیری دانشگاه رفته گردهم آمده بودند، یکی از بستگان آن جوان که خود اتفاقاً از خانواده علوم اجتماعی بود، سخن گفتن را آغاز کرد؛ آن هم سخنانی آتشین، سخنانی که هر واژه آن لهیبی بود که بایستی جان همه را به آتش میکشید، ولی شنیدن چنین سخنانی دیگر بر ما چندان گران نیامد، چه سالهاست که جان جوانان و گوش پیران ما با این واژه مأنوس گشته و تلفظ واژه "آتش"، دیگر "سوختن" را در ذهنمان تداعی نمیکند. باری؛ در آن مجلس ترحیم، گرچه در میان ما ایلامیها کمتر معمول است، بحثهایی به میان آمد، سخنانی پراکنده مطرح شد و مجلس ترحیم کمکم داشت تبدیل میشد به محفل تحلیل، که راستی چرا جوانان ما به همین راحتی دل از زندگی میکنند و مرگ ساده بیسر وصدا را هم نمیخواهند، بلکه مرگی که حسابی هم خود فرد را زجر بدهد و هم دیگران را، به روشی و با وسیلهای که اطرافیان مدام با آن سرو کار دارند، همیشه و در هر جا، تابستان و زمستان فرقی نمیکند؛ یعنی آتش، و بازماندگان با دیدن آن، مدام مرگ عزیزانشان را در ذهن تداعی کرده و زجر میکشند. لذا چه روشی بهتر از روش خودسوزی برای انتقام گرفتن از زندگی و زندگان! به زبان علمی اگر بخواهیم سخن بگوییم، این میشود که در آن مجلس، سخن از عوامل مؤثر بر خودکشی به میان آمد و تلاش شد که مسأله خودکشی "تبیین" شود. نوشته حاضر نیز در صدد است که همین را تعقیب کند؛ یعنی: شناسایی و بررسی زمینهها، شرایط و عوامل خودکشی در استان ایلام. البته ناگفته نگذاریم که این چند جمله دست و پا شکستهی درهم ریخته نه سخن اول درباره خودکشی در ایلام است و نه آخر، بسیار گفته و نوشتهاند و تعدادی نیز تحقیق کردهاند؛ البته معدود، که مجال طرح و نقدشان در این جا نیست، یکی بیان کرده که عامل اصلی خودکشی در ایلام فقط و فقط افسردگی است و یکی همه چیز را بر سر جنگ، یا فقر، یا بیکاری، یا تضاد فرهنگ سنتی و مدرن خراب کرده و ... . به هر حال بگذریم. اصولاً خودکشی زمینهها و شرایط و عواملی زیادی دارد که میتوان آنها را به دو دسته شکوفا کننده و مستعدکننده تقسیم کرد. دسته اول؛ مانند بروز تضاد میان افراد (در خانواده یا مدرسه)، گم کردن چیزی یا از دست دادن کسی، نمره نگرفتن از یک درس و یا هر ناکامی دیگر، که استعداد فرد را جهت نابودی خود فعلیت میبخشد. اما دسته دیگر که زمانمند و تاریخیاند و در علتشناسی خودکشی بسیار مهمترند، به مرور زمان فرد را به سوی نابودسازی خود سوق میدهند؛ یعنی استعداد خودکشی را ایجاد میکنند. این دو دسته عوامل را میتوان در سه سطح مورد بررسی قرار داد: نخست، سطح خرد یا سطح فردی که دربرگیرنده ویژگیهایی از قبیل سن، جنسیت، ترتیب تولد، وضعیت اشتغال، نوع شغل، وضعیت تأهل، نوع شخصیت، زمینه ژنتیک، میزان سلامت عصبی-روانی و ... است. دوم، سطح میانه یا گروهی که اشاره میکند به عملکرد گروهها، سازمانها و نهادهایی که فرد با آنها ارتباط دارد و از آنها تأثیر مستقیم میپذیرد؛ مانند خانواده، دوستان، مدرسه، وسایل ارتباط جمعی، مرکز تأمینی، مراکز بهداشتی و درمانی، دستگاههای مربوط به اشتغال و بیکاری و به طورکلی، وضعیت، ساختار و عملکرد آنها. سوم، سطح کلان یا ساختاری که ناظر بر عواملی است که کل جامعه را هرچند با درجات متفاوت شدت و ضعف، تحت تأثیر قرار میدهند. این سطوح سهگانه با یکدیگر تعامل داشته و بر یکدیگر تأثیر متقابل میگذارند یعنی ممکن است اثر همدیگر را تقویت، تضعیف یا حتی خنثی کنند. بیان شماتیک رابطه این سه سطح به صورت زیر است:
بر این اساس، در ادامه به برخی از "مهمترین" عوامل مؤثر بر خودکشی در استان ایلام پرداخته میشود:
الف) استان ایلام در اوایل دهه 1360، به طور همزمان با سه پدیده دست به گریبان بود و در واقع چند گذار را همزمان تجربه میکرد: انقلاب، جنگ و شهرنشینی. آمارها نشان میدهند که در 1345، صرفاً 11 درصد از جمعیت استان ایلام در مناطق شهری ساکن بوده است، این نسبت در 1355 و جدا شدن ایلام از استان کرمانشاه و تبدیل آن به استان، به 20 درصد و در دهه 1365 به 41 درصد رسید. مهمترین عاملی که انتقال تدریجی جامعه را به دوره بعد و اصولاً روند رشد و توسعه تدریجی و طبیعی استان ایلام را مختل کرد، جنگ تحمیلی بود. همانطور که افزایش میزان شهر شنینی بین دو دهه 1365-1355 نشان میدهد، جنگ موجب شد که جمعیت مناطق هم مرز عراق (اعم از عشایر، روستانشینان و شهرنشینان) به مناطق امنتر و دور از جبهه، مانند شهر ایلام و حتی استانهای دیگر مهاجرت کنند. این امر مشکلات بسیاری را در پی داشت؛ از قبیل ناسازگاری شدید ارزشهای قبلی مهاجران با هنجارهای و شیوههای رفتاری محیط جدید سکونتشان، تضاد خرده فرهنگها، رشد سرطانی و بدون برنامه جمعیت مناطق شهری و بر هم خوردن تعادل جمعیت و امکانات و ... . مهاجرت اجباری ناشی از جنگ نیز موجب افزایش استفاده از وسایل ارتباط جمعی و آشنایی مهاجران با فرهنگهای دیگر شد. این امر به همراه ارتباط با دیگر خرده فرهنگهای داخل استان و همچنین افزایش میزان با سوادی خصوصاً در میان زنان، آگاهی اجتماعی را افزایش، و بینش نسل جوان را ارتقا داده و فاصله میان نسلها (شکاف نسلها) را به حدی مشکلساز رساند. افزایش میزان آگاهی در میان جوانان به ویژه زنان، سبب تغییر گروه مرجع زن ایلامی، افزایش انتظارات و مطالبات، تضاد نقشها، افزایش رقابت، و ایجاد انگیزه در زنان جهت مشارکت فعال در جامعه، آن هم در بیرون از دایره ایل و عشیره و خانواده، شد. اما افزایش آگاهی و انتظارات زنان، به دلیل عدم آمادگی بستر فرهنگی و همچنین فقدان هرگونه برنامه، به دلیل درگیری در جنگ، مشکلات را افزایش داده فشارهای اجتماعی را بر آنها تشدید کرد. فرهنگ "مذکر" محور و مردسالار سنتی جامعه و شوهر هوسران و پدر مستبد خانواده احساس خطر کرده مشروعیت و اقتدار خود را در معرض زوال دیده و مکانیسمهای خشنی (چه فیزیکی و چه نمادین به تعبیر بوردیو) را جهت پاسداری از آن تعبیه کرده و در پیش گرفتند. تبعیض شدید جنسی که در جامعه قبلی، امری کاملاً طبیعی و پذیرفته شده، بود و اینک به چالش کشیده شده بود، در جامعه جدید جامهای نو بر تن کرد و در راستای اهداف و منافع مردان بازتولید شد. حاصل این فرآیند، بازتعریف مرز خودی و غیرخودی، محرومیت زنان از امکانات گوناگون، فشار به زن در راستای غیبت از جامعه، محدود شدن او به داخل خانه، افزایش سختگیری نهاد خانواده در مورد زنان، و در نتیجه، افزایش فشارهای عصبی، احساس پوچی و بیهودگی و بیقدرتی در میان زنان استان ایلام بود.
جنگ همچنین آثار و عوارضی از لحاظ تقسیم قدرت سیاسی، اولویتهای توسعهای در سطح کشور و استانها، قشربندی اجتماعی، توزیع فرصتها (چه در دوره جنگ و چه بعد از پایان جنگ)، تقسیم امکانات در میان استانها، و نیز خساراتی (جسمی، عصبی و روانی) به ویژه برای ساکنان استانهای مرزی که به طور مستقیم درگیر جنگ بودند، در پی داشت که بر آسیبهای اجتماعی از قبیل خودکشی بسیار اثر گذاشت.
ب) مؤلفههای فرهنگ سنتی استان ایلام؛ از قبیل جایگاه زن، شیوه تربیت مورد استفاده خانواده، به ویژه در مورد دختران، میزان همبستگی اجتماعی، فردگرایی و جمعگرایی، جایگاه نشاط و شادی و مؤلفههای آن مانند موسیقی، رقص و آواز در میان خرده فرهنگهای استان ایلام به طورکلی، میزان مدارای اجتماعی نسبت به اموری از قبیل طلاق، تقاوتهای فردی و فرهنگی، جرائم جنسی و مرتکبان این قبیل جرائم، نظام تغذیهای رایج در استان با توجه به موقعیت و امکانات و محدودیتهای جغرافیایی استان ایلام، سرمایه اجتماعی و ... . که به منظور اجتناب از طول و تفصیل مطلب، صرفاً به طرح و شرح چند مورد میپردازیم.
1- بررسیها نشان میدهند که جایگاه زن در جامعه سنتی ایلام متأثر از دو عامل مهم بوده است: یکی تضاد و نزاع میان ایلات و به طور کلی ناامنی، و دیگری وابستگی زندگی به کشاورزی و دامداری. بر این اساس از آنجا که دفاع از حریم قبیله و رفع مشکل ناامنی و انجام بخش عمده فعالیتهای طاقتفرسای دامداری و کشاورزی بیشتر در توان جنس مذکر است، لذا زن صرفاً زمانی از احترام اجتماعی برخوردار میشود که بتواند نیروی کار و نیروی نظامی (کارگر و سرباز) تولید کند؛ یعنی "نشیند و زاید شیران نر". تا اینجا، فروتری زن و تبعیض جنسی از شرایط و ساختار جامعه ناشی شده، و امری کاملاً طبیعی تلقی میشود که نظام آفرینش آن را مقدر کرده لذا از سوی همه افراد جامعه نیز پذیرفته میشود و به همین دلیل کمتر (حتی از سوی خود زنان) مورد اعتراض واقع شده و به چالش کشیده میشود و حتی در مواردی، خود زنان در ابقاس آن بر مردان پیشی میگیرند. بر این اساس، پدیده تبعیض جنسی جزء طبیعی (نه عارضی) جامعه سنتی بوده و مشکلی ایجاد نمیکند. اما، پدیده مذکور هنگامی تبدیل به مسأله میشود که محیط عوض شده و این پدیده و فرهنگ حامی آن به شهر آورده میشود و سعی و سماجت میشود که در شهر که باید بر اساس آگاهی، دانش، تخصص، تلاش، رقابت و شایستگی سازمان یابد، تبدیل به مبنای تعاملات گردد. این نگاه تبعیضآمیز به زن، به علاوه ابهامات ایدئولوژیک در خصوص جایگاه زن و مرد در جامعه ما، در همه عرصهها و فعالیتها خود را نشان میدهد که از جمله آنها میتوان به شیوه مورد استفاده والدین در تربیت فرزندان و همچنین میزان ارتباط کلامی اعضای خانواده (والدین با یکدیگر و با فرزندان) اشاره کرد. دیدگاه مذکور باعث میشود که در استان ایلام به طور کلی (صرفنظر از تفاوتهای میان مناطق و ایلات)، از روش تنبیه فیزیکی در مورد پسران و از تنبیه روانی (تحقیر، تمسخر، قهر، محرومیت، محدودیت و ...) در مورد دختران، استفاده شود. این شیوه تربیت، بدانگونه که مارتین گلد در نظریه "اجتماعی کردن پرخاشگری" بیان کرده، بسیار خطرناک و آسیبزا ست. وی بر اساس دادههای برگرفته از تحقیقات نشان داده که زنان، اعضای طبقه متوسط و سفیدپوستان که در تربیت آنها بیشتر از تنبیه روانی استفاده میشود، چنانچه در بزرگسالی دچار ناکامی شوند، پرخاشگریشان را متوجه آماجهای درونی میکنند. لذا بیش از سه دسته مقابلشان (مردان، اعضای طبقه پایین و سیاهپوستان) که بیشتر تنبیه فیزیکی را تجربه میکنند، اقدام به خودکشی میکنند.
2- دیگر مؤلفه مهم و مؤثر بر خودکشی، جایگاه شادی و نشاط در استان ایلام است که خود را در ظاهر افراد و میزان تنوع رنگهای مورد استفاده در لباسها، رنگآمیزی درب منازل و مغازهها، میزان مشارکت در فعالیتهای نشاطبخش از قبیل موسیقی، رقص و آواز نشان میدهد. در این زمینه، هرچند تاکنون تحقیقی انجام نگرفته؛ اما مشاهدات، تفاوتهای بارزی را در میان ایلات و مناطق مختلف استان ایلام نشان میدهند و مؤید این فرضیه مقدماتی است که مدارای جامعه با شادی و نشاط و تشویق و ترغیب افراد جهت پرداختن به این گونه فعالیتها، به عنوان یک عامل بازدارنده بر خودکشی تأثیر معکوس میگذارد.
3- عامل دیگر، سرمایه اجتماعی است که از آغاز شروع جنگ تحمیلی، به طورکلی رو به فرسایش نهاده است. تنوع فرهنگی و در کنار آن، انسجام داخلی شدید خرده فرهنگها، عدم تحمل تفاوتها، جدایی مکانی ایلات حتی در داخل مناطق شهری استان ایلام، و فقدان هرگونه برنامه در زمینه شهرسازی، موجب کاهش ارتباط مسالمتآمیز ایلات با یکدیگر و شکلگیری سرمایه اجتماعی درونگروهی و ضعف شدید سرمایه اجتماعی برونگروهی شده که از جمله نتایح و نمودهای این وضع، میتوان به ازدواج درونگروهی و بسته بودن دایره همسرگزینی، افزایش نظارت و کنترل اجتماعی بر افراد جامعه به ویژه زنان، بروز نزاعهای متعدد قبیلهای، پارتیبازی، رابطهگرایی و خویشاوندسالاری، فساد، تبعیض جنسی و قومی، مختل شدن روند توسعه و... اشاره کرد.
ج) مناطقی همچون استان ایلام مانند سپری هستند که در دوران جنگ، آماج هر گونه ضربه و زیان بودند ولی در دوران صلح هیچ کاربرد و لذا هیچ ارزشی ندارند. این احساس فراموش شدگی حتی اگر یک تصور واهی هم باشد، بسیار آزاردهنده و مخرب است و متأسفانه واقعیتها آن را تأیید میکنند. تنظیم برنامههای توسعهای به صورت متمرکز و بدون توجه به سطح توسعه، امکانات، مقدورات و محدودیتها و تهدیدهای هر استان، توزیع نابرابر امکانات و تمرکز آنها در مناطق خاص از قبیل تهران، عدم استفاده کافی از نیروهای بومی ماهر و متخصص در داخل و خارج از استان ایلام، فقدان زیرساختهای لازم جهت توسعه، نصبها و عزلهای مصلحتی و سیاسی و ایلیاتی، فساد و تبعیض فاحش و بیتوجهی مسئولین نسبت به آن و ... همه و همه مؤید این امر هستند که استانهایی نظیر ایلام در نقشه توسعه کشوری جایگاهی ندارند. این نگاه متأسفانه در امتحان کنکور سراسری حتی برجستهتر و پررنگتر خود را نشان میدهد و بیتردید در آینده، فرصتهای اشتغال را هم از فرزندان مظلوم و محروم این مناطق سلب خواهد کرد.
د) تراکم شکافهای گوناگون فرهنگی، طبقاتی، جنسیتی و سیاسی و شکلگیری مثلث شوم فقر (فرهنگی و اقتصاد)، تبعیض (قومیتی، جنسیتی و سیاسی) و فساد (اقتصادی و سیاسی).
ه) بیثباتی و ناکارآمدی شدید مدیریتی: نیازی به ذکر نیست که در جامعه ما، انتخابات به ویژه انتخابات ریاست جمهوری در نوع خود یک انقلاب است و با وقوع آن، همه لایههای نظام بیمار اداری دستخوش دگرگونی میشود و این امر امکان هرگونه برنامهریزی را سلب میکند. آنچه که دامنه مشکل را گستردهتر میکند، این است که نظام بوروکراتیک ما، فردمحور است و به همین دلیل، آمدن مدیر جدید به یک سازمان به معنای برنامه جدید، دستورالعملهای جدید جهت فعالیت، و قوانین و هنجارهای رفتاری جدید نیز هست. لذا یک مدیر حتی اگر فرض را بر شایستگیاش بگذاریم، تا برنامهای را تنظیم کند و در صدد قبولاندن آن و انجام هماهنگیهای لازم و اجرایش برآید، عمر مدیریتش به پایان رسیده و باید جایش را به دیگری که سرنوشتی همچون او خواهد داشت، بسپارد و این دور باطل را پایانی نیست. لذا فرصت و امنیت برای برنامهریزی و کار نیست. خلاصه؛ نظام اداری ما صرفاً وعده میدهد ولی از وفا کردن عاجز است، انتظارات را بالا میبرد اما چندان تعهدی در قبال برآوردنشان ندارد. ایام انتخابات دوره اوج این وعده دادن است. بیچارگی و فلاکت مردم سبب میشود که در آغاز فعالیتهای انتخاباتی دل به هر شعر و شعار ببازند ولی در پایان دوره نمایندگی منتخبشان، هنگامی که امیدهایشان را برنیامده میبینند، نارضایتی از زمین و زمان و افسردگی بر آنها عارض میشود. مشاهدات نیز مؤید این امر هستند که نرخ خودکشی در آغاز فعالیتهای انتخاباتی، کاهش و در پایان دوره نمایندگی وکلا افزایش مییابد. به این صورت است که باتلاقی از مشکلات شکل میگیرد و زن ایلامی در آن گرفتار میشود و هر تلاش نسنجیده و بیبرنامه، او را هرچه بیشتر در آن باتلاق فرو میبرد.
لذا با توجه به آنچه ذکر شد، طبیعی است که نرخ خودکشی استان ایلام در سال 70 به 32 در هر صد هزارنفر، در سال 81 به 35 در هر صد هزار نفر و در سال 84 به 85 در هر صد هزار نفر برسد.
و) فردی که خود را میکشد، محصول چنین ساختار و شرایطی است و در واقع شخصیت و مشکلاتش، برآیند تعامل نیروهایی است که در سطوح کلان و میانی فعال هستند. برای توضیح بهتر مطلب و بیان روشنتر مقصود، از یک مثال کمک گرفته میشود. یکی از اندیشمندان تمثیلی دارد به این مضمون، که یک بادکنک را در نظر بگیرید که میزان زیادی در آن میدمیم و بر اثر آن میترکد. این عمل یعنی ترکیدن بادکنک، تحت تأثیر دو چیز است: یکی جنس بادکنک و دیگری میزان فشاری که بر آن وارد شده است. حال اگر فردی که خود را میکشد، همان بادکنک در نظر بگیریم، به عقیده نگارنده، جنس آن (توانایی مواجهه با مشکلات) را شیوه تربیت تعیین میکند و مشکلات گوناگونی که به برخی از آنها در این نوشته پرداخته شد، فشارهایی را تولید و بر فرد تحمیل میکنند که بیرون از توان فرد است و ساختار شکننده فردی که خود را میکشد، توان تحمل آن را ندارد.
نکته دیگری که لازم است به آن اشاره شود، این است که بنا به مشاهدات نگارنده، بیشترین خودکشیها در میان افرادی رخ میدهند که از یک یا چند جنبه (سنی، شغلی، طبقاتی، نکاحی، مکانی) درگیر انتقال و گذار به شرایطی جدید هستند و این میتواند ما را به نکات جدیدی در باره خودکشی در استان ایلام رهنمون سازد.
در پایان باید گفت که عوامل خودکشی بسیار بیش از آن چیزی هستند که در این نوشته مختصر آمد، و بحث پیرامون ترکیب، میزان، نوع و جهت تأثیر آنها در خودکشی افراد (در سطوح سه گانهی کلان، میانی و خرد) نیازمند مجال فراختری است. لذا به همین مقدار اکتفا کرده و نوشته را با ارائه چند پیشنهاد جهت شناخت بهتر مسأله به پایان میبریم. لازم به ذکر است که ارائه هرگونه راهکار باید باید مبتنی بر تحقیق و کسب شناخت درست از مسأله بوده و راهکارها هم باید هر سه سطح مطروحه (کلان، میانه و خرد) را مد نظر داشته باشند.
- انجام تحقیقات مردمشناختی و جامعهشناختی، به منظور شناسایی دقیق مؤلفههای فرهنگی آسیبزا در استان ایلام.
- انجام تحقیقات موردی، کیفی و عمیق پیرامون شرایط زندگی و ویژگیهای افرادی که خودکشی یا اقدام به خودکشی میکنند.
- تهیه نقشه خودکشی در استان ایلام، بر اساس خردهفرهنگها، ایلات، شهر و روستا، جنسیت، وضعیت اشتغال و ... .
- برگزاری همایشهای علمی پیرامون خودکشی و دیگر آسیبهای اجتماعی شایع در استان ایلام.
- گردآوری منابع و آمارمربوط به خودکشی و تشکیل بانک اطلاعاتی خودکشی در استان ایلام و فراهم کردن امکان استفاده محققان از آنها.
[*]عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد ایلام