(دکترای تاریخ، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی)
همراستا با پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران
1. مهمترین ویژگی جامعۀ ایران در تاریخ معاصر چیست؟
از آنجایی که نمیتوان اوضاع و احوال امروز ایران را ملاک کلیّت تاریخ معاصر گرفت، در یک نگاه عمومی میتوان چند ویژگی را برشمرد: تلاش برای تحقق دمکراسی؛ انقلاب اسلامی ایران هر چند در چنبرهای از دو مطالبۀ عمدۀ تحقق عدالت و ایجاد حکومتی مستقل و غیروابسته شکل گرفت، اما باید آن را در چرخه تلاشی دانست که از مشروطه به این سو مدنظر بوده است. در مشروطه هم عدالتخانه مهمترین درخواست بود. حتی موضوع برکناری عسگر گاریچی از ایستگاه درشکهرانی تهران به قم هم میتواند به یکی از درخواستهای تحصنکنندگان شاه عبدالعظیم بدل شود! اما ورای این مطالبه، محدود کردن حکومت استبدادی و بالاتر بردن نقش مردم و نهادهای عمومی از لایههای اصلی این درخواست مشترک است.
ویژگی دوم به نظرم میل به پیشرفت است. ایرانیان همواره با تکنولوژی و رهآوردهای نوین، رابطه مطلوبی داشتهاند. این تلاش که از زمان رضاشاه سرعت بیشتری گرفت، در طول سالهای بعد هم ادامه یافت. امروز هم یکی از مهمترین رؤیاهای ایرانی نیل به پیشرفت و آبادانی است.
ویژگی سوم، تلاش برای سکولاریزاسیون است. تجربه انقلاب اسلامی در بخش گفتمانی یک قدم به جلو بود. اما نتایج حاصله این باور را تقویت کرد که نمیتوان با الگوی مستقر به اهداف دلخواه دست یافت. جمهوری اسلامی با تأکید بر ارزشهای خود، شرایط تربیتی نسلی را رقم زد که هیچ اعتقادی به آیین و مناسک و باورهای فقهی ندارد. پیمایشهای میدانی نشان میدهد که ایران در مقایسه با کشورهای اطراف بالاترین تمایل را برای جدایی دین از سیاست دارد. پس اگر جمهوری اسلامی برای گسترش اندیشه دینی و ایجاد نظامی با این مؤلّفهها شکل گرفت، در اهداف خود در تئوری و پراتیک به نتیجه نرسیده است.
ویژگی دیگر در این میان، عدم مسئولیتپذیری اجتماعی و سیاسی است. ایرانیها هنوز نپذیرفتهاند که مسئول اعمال خویشند. از نظر فرهنگی در این باب مشکل داریم. اینکه بدانیم هر فردایی در نتیجه خواست امروزمان شکل گرفته است. حکومتها نیز بخشی از رؤیای نامحقق دیروزند.
۲. مهمترین تغییر اجتماعی ایران معاصر از دید شما کدام است؟
مهمترین تغییر اجتماعی در ایران امروز جابهجایی طبقاتی است. این جابهجایی نه بر اثر تحول اقتصادی یا تغییر زیرپوستی و مستمر، بلکه در نتیجه موقعیتهای رانتی، اقتصاد حکومتی، سلطه بازار نفت، فقدان طبقه دولتساز، نبود احزاب فراگیر، ابتر بودن رکن چهارم دمکراسی، سلطه نگرش فقها در اداره کشور، رشد فرهنگ مرید و مرادی و مداحی و چاپلوسی، دوگانگی سبک زندگی و گسترۀ ریا و نفاق در زندگی سیاسی و اجتماعی شکل گرفته است. از سویی، مفهوم ثروت با سرمایه فهم نشده است. ما هنوز دارای گروههای نوکیسه سرمایهدار هستیم، نه گروههای موثر ثروتساز.
به نظر من مشکل دیگر تضعیف مفهوم وطنپرستی در ایران است. عُلقههای ایدئولوژیک و تبلیغی حاکمیت، سرکوب گستردۀ خواستههای فرهنگی و اجتماعی گروههای در حاشیه، یکسان کردن فرهنگ و نظام ارزشی یکدست و عمدتاً بیرونق و بیمحتوا، مهاجرت گسترده و کاهش هوش ملی در شاخصهای کلی، فقر گستردۀ اقتصادی و جابهجاییهای هر سالۀ لایههای اجتماعی و در هم ریختگیِ ریخت اقتصادی از مهمترین این ویژگیها هستند.
3. چه مفهومی مهمترین خصوصیت تغییرات اجتماعی ایران را وصف میکند؟
سر در گمی و فقدان هویت فردی و اجتماعی، در کنار ناامیدی مفرط از رستگاری وطن، و رشد و تعمیق این باور که به خاطر فضایل ارج نمیبینید.
4. روندهای اصلی تغییرات اجتماعی کنونی ایران کداماند؟
تضعیف طبقه متوسط اجتماعی در ایران از روندهای اصلی این تغییرات است. این تضعیف ریشه در سیاستهای کلان حاکمیّت دارد؛ چرا که طبقۀ متوسّط را حامل ارزشهای دمکراتیک میداند. سیاستهای اقتصادی و کمیته امدادی هم به این شکاف دامن زده است. از سویی دیگر، انقلاب اسلامی اندیشه و دیدگاه روستایی را جانشین نگره شهری کرده است. با احترام به همه روستاییان شریف، اما نگرۀ آنها محدود، محافظهکارانه و بیاطلاع از روندهای تغییرات جهانی است. نگرش، در ادارۀ یک سرزمین اهمیت بسزایی دارد. نگرش روستایی قدرت دید، راهبردهای کلان، وسعت نطر و بلندنظری را در تمام سطوح نابود کرده است.
5. برای شخص شما کدام خصوصیت این تغییرات، امیدآفرین و کدام، بیمآفریناند؟
امید من به میراث باشکوه فرهنگ و هویّت ایرانی است. ایرانی، در طول تاریخ آموخت با نامهربانی طبیعت در یزد و کرمان و اصفهان بسازد و راههای برون رفت را بیاموزد. از حملههای سبُعانۀ اعراب و مغولان و غزها و به تعبیر شریعتی از حمله غرب - که این یکی در کنار افکار جلال آل احمد و احمد فردید به بلایی برای تحول بعدی ایران بدل شد- اما فارغ از آن نگاه ایدئولوژیک؛ از زمان صفویه و آمد و شد غربیها به ایران، معتقدم تا مدتها چیزی به نام شرق و غرب نداشتیم. غرب بود و جهان عقب مانده یا به تعبیر امروزی جهان سوم. زمانی شرق منبع الهام غرب بود. اما از قرن 17 به بعد این معادله معکوس شد. ترس من ناامیدی و مهاجرت گسترده نخبگان و کاردانان است. جامعۀ بدون امید به شورش سفید دست میزند. شورش سفید به خود ویرانگری میانجامد. بگذارید همچنان امیدوار باشم.
مصاحبهکننده همکار: آقای محمدرضا ذوالفقاری
مدیر بخش اقتراح: آقای حسین نورینیا