(دکتری علوم سیاسی، استاد دانشگاه تهران)
همراستا با پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران
مهمترین پدیدهای که در 200 سال اخیر جامعه با آن درگیر بوده است، «تحول در جهت تجدد» بوده است. این فرایند از زمان عباس میرزا شروع میشود و همین طور که پیش میآییم حوادث و رویدادها بر شدت این تحول افزوده است. خوشبختانه در این جهت ایست نداشتهایم که دورهای رکود باشد و هیچ دستاوردی نداشته باشیم. ا لبته انقلاب مشروطه از نظر سیاسی شکست خورد، ولی دستاوردهای بسیار مهمی بر جای گذاشت.
انقلاب مشروطه شروع رسمی تجدد در ایران بود. مقدماتی که از پیش فراهم شده بود در آن انقلاب به یک صورتبندی رسید. این صورتبندی که میخواست به صورت ناگهانی جامعه ایران و سیستم سیاسی آن را مدرن کند، اما به شکل ناگهانی هم شکست خورد. دلایل آن نیز این است که طبقه متوسط وجود نداشت، فرهنگ سیاسی قوت و قوامی نیافته بود و آن چه که سازوکار دموکراسی میدانیم در عصر مشروطه وجود نداشت. ولی دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی آن بسیار زیاد بود. از جمله یک قشر روشنفکری به وجود آمد که در هیچ یک از کشورهای جهان سوم سابقه نداشت و به نحوی پا به پای تحوّلات روشنفکری فرانسه پیش میرفت.
وقتی دولت مدرن در جامعهای شکل میگیرد و شروع میشود دیگر قابل بازگشت نیست و نمیتوان به عقب بازگشت. بنابر این اگر راههای دموکراسی شکست بخورد، راههای دیگری در پیش گرفته میشود که یکی از آنها راه اقتدارگرای تجدد و استقرار دولت مدرن است که در دوره پهلویها صورت گرفت. در این مدت شاخصه جامعه ایران چالش میان سنت و مدرنیته بود. انقلاب اسلامی سال 57 در واقع از یک نظر واکنشی در مقابل آن مدرنیتهای بود که بدون توجه به وضعیت فرهنگی جامعه پیش میرفت و تغییرات ایجاد میکرد و ضایعات زیادی هم برجای میگذاشت؛ مانند محرومیت نسبی ناشی از آن. علت این محرومیت نسبی آن بود که همه جامعه از آن فرایند مدرن شدن بهرهمند نمیشد، شاید 5 تا 10 درصد از جامعه در شهرهای بزرگ بهرهمند میشدند و بقیه در حاشیه قرار گرفته بودند. به همین دلیل به طور غریزی شعارهایی علیه مدرنیته و تجدد داده شد، ولی باز هم تجدد از حرکت نایستاد. حتی در دوره جمهوری اسلامی معیارهای تجدد در عمل قویتر از دوره پهلوی بود، هر چند گفتمان آن ضد تجدد بوده است. این تخالفی است که در بطن جمهوری اسلامی وجود داشته است که به نظام سیاسی هم لطمه میزند. اگر این چالش را کنار میگذاشتند و حداقل دولت در این زمینه مداخله نمیکرد، خیلی موفقتر پیش میرفت. همین اسلامی کردن جامعه، اسلامی کردن و بومی سازی علم حرکتهای بلااثر و بیهودهای است که صورت میگیرد. چون علم و دانش چیزی نیست که به ساحت خاص اختصاص داشته باشد و رنگ و بوی محلی داشته باشد. رنگ و بوی محلی در علم بسیار کم است. درست است که وقتی اندیشمند اندیشهورزی میکند خود به خود اندیشه و فرهنگ آن جامعه روی او تأثیر میگذارد، ولی این را نمیتوان به حساب بومیگرایی گذاشت. اگر هم جایی این فرایند رخ داده بدون دخالت دولت یا نیروی خارج از این حوزه بوده است. دخالت دولتها مسیر را دچار انحراف و ضایعات میکند که اثرات آن بعدها مشخص میشود. چه خوب بود که مرکزی وجود میداشت برای این انطباق با تجدد با حفظ فرهنگ ایرانی، تا این که بخواهیم نفی بکنیم و غرب را کنار بگذاریم و بخواهیم از نو و بیخ و بُن اندیشۀ بومی ایجاد کنیم. چنین چیزی اصلاً امکانپذیر نیست. این پیشرفتها به غیر از آن 5 تا 10 درصدی که خود به خود رنگ و بوی محلی به خود میگیرد، بقیهاش جهان شمول است. اگر که دو رمان را در نظر بگیرید، یکی جنگ و صلح تولستوی و دیگر کلیدر استاد دولت آبادی، میبینیم که هر دو یک حرف میزنند و ارزشهای والایی را القا میکنند. اولی از ارزشهای اشرافی روسیه و پوچ بودن آن سخن میگوید و دومی از وضعیت محرومان و دهقانان و حال و هوای ایران را حکایت میکند. ولی آن چه این دو رمان را یکی میکند، ارزشهای والایی است که در هر دو دیده میشود. در حوزه تجدد وضع همین است. یقیناً دولتآبادیها، جمالزادهها، صادق هدایتها از غرب اثر پذیرفتند، ولی وقتی مسائل ایران را تحلیل میکنند و مینویسند، رنگ و بوی ایرانی به خود میگیرد. بنابر این، مداخلۀ دولت در این گونه امور نتایج منفی در بر دارد. در هر صورت، این حرکت و تحرک در جامعه ایران طی 200 سال که روز به روز شتاب بیشتری میگیرد، وجود دارد. رژیمهای سیاسی میآیند و میروند، ولی این روند رو به پیش است و تا حدی جای امیدواری است برای این که ما در جا نزدهایم. جایی که لازم بوده دگرگونیهای فرهنگی ایجاد شده و تأثیرات اجتماعی هم بر جای گذاشته است. اکنون ما در کوران حوادث هستیم و نمیتوانیم آثار عمیقی را که این 40 سال بر جامعه ایرانی به وجود آورده است به درستی تجزیه و تحلیل کنیم. ولی بعدها خواهیم دید که این تحولات در جامعه ایران، خیلی مثبت است، هر چند برای نظام سیاسی خوشنام نخواهد بود؛ چرا که خود را با این تحولات همسو نکرده و در واقع برای آن سد ایجاد کرده است. همان طور که در مورد قاجاریه میگوییم که بویی از تمدن و تجدّد نبرده بودند و میخواستند جامعه ایران را در رکود نگه دارند، میبینیم که جامعه ایران دچار رکود نشد و پیوسته در حرکت بود و این بدنامی دچار رژیم سیاسی قاجار شده است.
مصاحبهکننده همکار: آقای ذوالفقاری
مدیر بخش اقتراح: آقای حسین نورینیا