این نشست با حضور دکتر رحیم محمدی مدیر گروه جامعه شناسی ایران و دکتر مرتضی قلیچ، عضو هیأت علمی دانشگاه بین المللی قزوین پنج شنبه نهم مرداد ماه سال 1399 برگزار شد. در ابتدا دکتر مرتضی قلیچ به پیدایش «مسأله» دانشگاه در ایران معاصر اشاره کرد و گفت: اینکه پاره ای از پژوهشگران به نئولیبرالی شدن دانشگاه، موضوع سواد و سرمایه فرهنگی، ورود دانشگاه به دوران مدرن، شکل گیری دانشگاه ایرانی و ... می پردازند همگی بر مسأله‌مند شدن دانشگاه در دوران معاصر دلالت دارد.

دانشگاه در بستر تاریخ معاصر

دکتر رحیم محمدی با بحث در خصوص وضعیت دانشگاه در دوران معاصر گفت: دانشگاه مدرن واجد سابقه‌ای طولانی است. در زمان عباس میرزا به عنوان ولیعهد و میرزا قائم مقام ابوالقاسم فراهانی تعدادی محصل را برای فراگیری علوم مدرن به اروپا اعزام نمودند. امیرکبیر هم که نماینده سیاسی ایران بود از طریق عثمانی و روسیه با تحولات مدرن آشنا بود، به تاسیس دانشگاه با برداشت آن زمانی به علوم مدرن و البته علوم تکنیکی فکر می‌کرد. دارالفنون محصول آن دوره بود که به علم به معنای تکنیک باور داشتند. در آن دوره احساس غنایی وجود داشت نسبت به علوم انسانی و فلسفه. درک آنها از علم مدرن، علوم مهندسی مثل فیزیک و شیمی، طب و علوم فنی بود که به دلیل عقب ماندگی از غرب شکل گرفت. دانشگاه در آن مقطع دانشگاه فنی بود.

مدیر گروه جامعه‌شناسی ایران انجمن جامعه‌شناسی ادامه داد: در دوره مظفری همزمان با شکل‌گیری گفتمان مشروطه، مدارس عالی بوجود آمد. مدرسه عالی طب، زراعت، حقوق و علوم سیاسی تاسیس شد. مدرسه عالی طب در ارومیه به واسطه ارامنه ایجاد شد، چه آنکه ارامنه رابطه فرهنگی و زبانی خوبی با آن سوی مرزها و با ارامنه روسی داشتند. مدرسه عالی علوم سیاسی در محل کنونی وزارت خارجه مستقر شد و بعدها با همین هیأت به دانشگاه تهران منتقل گردید. بذرهای مشروطه در همین مدارس عالی هم پرورده شد گرچه نباید سهم سایر عوامل در شکل گیری گفتمان مشروطه را نا دیده انگاشت. در سال 1298 در تهران دارالمعلمین مرکزی و دارالمعلمین عالی تاسیس شد. علوم فنی و علوم ادبی در دارالمعلمین تدریس می شد. منظور از علوم ادبی، حقوق، فلسفه و روان شناسی و علوم سیاسی و اقتصاد بود.

سخنران این نشست افزود: در دوره پهلوی اول دانشسراهای مقدماتی و دانشسرای عالی تاسیس شد که در 25 نقطه در کشور وجود داشت. نقطه اوج شکل گیری دانشگاه در دوران مدرن تاسیس دانشگاه تهران در سال 1313 بود. دانشگاه تهران با سابقۀ نود ساله ای که در ورای آن وجود داشت، از دارالفنون تا مدارس عالی شکل گرفت. ایده دانشگاه تهران را میرزا علی اصغر حکمت، عیسی صدیق و محمود حسابی که همگی اشراف زاده بودند پایه گذاری و عملی نمودند. ایده دانشگاه تهران معنای جامعیت را با خود داشت. بعد از دانشگاه تهران هم با فرهنگستان‌های علوم مواجه ایم که در چندین رشته، فرهنگستان علوم تاسیس شد. بعد از پهلوی دوم در تمام مراکز کشور داشگاه‌های جامعی افتتاح شد. با نگاه زمان سپار (chronological) ملاحظه می کنیم که در ذهن و زبان جامعه ایرانی ایده دانشگاه و یادگیری وجود داشت. به عبارت دیگر دانشگاه واجد تاریخیت است. در جامعه ما تا دو دهه اخیر در حوزه تاریخ‌نگاری، تاریخ اجتماعی و فلسفی دانشگاه نوعی خلأ وجود داشت. اگر چه در دو دهه اخیر تحولات خوبی در زمینه پرسش از دانشگاه آغاز و استوار شده است.

پرسش از دانشگاه

دکتر محمدی گفت: واقعیت این است که امکان نقد دانشگاه و بازاندیشی در خصوص دانشگاه در ایران معاصر وجود نداشت. بدان معنی که فرض‌های نخستین در خصوص تأسیس دانشگاه و سنجش آن شکل نگرفت. پرسش از دانشگاه به معنای این است که دانشگاه چیست؟ دانشگاه چه چیزی نیست؟ در دوران معاصر چه کاری کرده و چه کاری نکرده است؟ یکی از بحث هایی که در رسانه ها، افواه عمومی و تبلیغات مشاهده می کنیم سخن از نسل‌های چهارم دانشگاه است. در حالی‌که ما نمی دانیم الان در کجا قرار داریم. واقعیت این است که نمی دانیم دانشگاه ایرانی کجاست؟ از کدام شرایط تاریخی برآمده و به تعبیری «ایستادن گاه» خود را نمی داند.

پرسش: دو سده تاریخی زمان اندکی نیست. چرا در طی دو سده دانشگاه نتوانست به یک نهاد مرکزی و محوری بدل شود؟

سخنران این نشست در پاسخ به سوال بالا گفت: پاسخ به پرسش مزبور نیز مستلزم نگره ای تاریخی است. بعد از انقلاب اسلامی مسیر دانشگاه دچار نوعی گسست می شود. توسعه کمی با شکل گیری دانشگاه آزاد و پیام نور و دانشگاه انتفاعی ایجاد شد در حالی که به غلط «غیرانتفاعی» مصطلح شده است. بعد از انقلاب، مطالبه دانشگاه و آموزش عالی به پدیده اجتماعی بدل می شود. این درحالی است که در زمان عباس میرزا ایده علوم مدرن به دلیل عقب ماندگی، عامل رشد دانشگاه بود. بعد از انقلاب اسلامی، تحولات در حوزه آگاهی، خانواده ها، شهری شدن و ... منجر می شود که دانشگاه در میان همه خانواده ها به مطالبه ای اجتماعی و تقاضای اجتماعی بدل شود. حکومت هم یک دولت ایدئولوژیک است که مداخله ای سراسری در دانشگاه با هدف اسلام سیاسی و ایده اسلامی سازی را دنبال می‌کرد.

دکتر محمدی دانشگاه را یک نهاد اجتماعی می داند و تداوم آن نیز مستلزم نهادمند بودن آن می داند. وی اضافه کرد: رشد کمیت و ایده تعطیلی دانشگاه و ایدئولوژیک شدن دانشگاه منجر به پرسش از دانشگاه شد. اهالی علوم اجتماعی به این فکر رسیدند دانشگاه چیست؟ آیا دانشگاه ایدئولوژی است؟ بازاندیشی در خصوص چیستی دانشگاه در دو دهه اخیر شکل گرفت. بازگشت به ایده دانشگاه به معنای همبولتی و کانتی شکل گرفت. ایده اولیه دانشگاه با هدف انتقال و یادگیری علوم مدرن بود. در علوم انسانی کسانی مثل دکتر علی اکبر سیاسی، محمد علی فروغی، غلامحسین صدیقی و یحیی مهدوی نقش موثری داشتند که البته همه از خانواده های اشرافی بودند و از گفتمان منابع عصر روشنگری مشروب می شد. به تدریج در دهه سی با شکل گیری جبهه ملی یک جریان ایدئولوژیک چپ اندیش ملهم از چپ روسی با ایدئولوژی بلشویکی در ایران شکل گرفت. داستان 53 نفر و تاسیس حزب اشتراکی ملهم از چپ شوروی بود.

مدیرگروه جامعه‌شناسی ایران انجمن جامعه‌شناسی گفت: با رشد چپ‌اندیشی، ایده اولیه دانشگاه یک شیفت یا تغییر مسیر را تجربه کرد. تغییر انقلابی با فعالیت های دکتر علی شریعتی، جلال آل احمد این چپ سیاسی با اسلام سیاسی تکمیل می شود. ایده نخستین که مؤسسان دنبال کردند استقلال علم و دانشگاه را از سیاست بود که در دوره مزبور با سیاست تلفیق می شود. در سال 1337 مؤسسه تحقیقات دانشگاه تهران با محوریت احسان نراقی تاسیس می شود که موضوعاتی مثل؛ انقلاب دهقانی، توسعه روستایی و سپاه دانش و ... را دنبال می کرد. اغلب پژوهشگران نگرش چپ داشتند. اغلب تحقیقات با محوریت نگرش چپ انجام می شد. دانشگاه از دهه سی تا انقلاب اسلامی به ایدئولوژی‌گرایی کشیده می شود. از اواسط دهه 70 به بعد این پرسش گرفت که آیا دانشگاه نباید به صورت بی طرفانه اقتصاد ایران، سیاست ایران، دین ایران، تجدد ایران و توسعه ایران را دنبال کند؟ از مقطع مزبور بازگشت به ایده نخستین دانشگاه، یعنی دانشگاه مستقل و علم مستقل دنبال شد. یعنی حکومت و دین و سیاست به «موضوع پژوهش» دانشگاه تبدیل می شود. دانشگاه در ایده نخستین یک نهاد سرآمد است. نهادهای دیگر را دانشگاه موضوع اندیشه خود قرار می دهد.

رقبا و «دیگری» های دانشگاه

دکتر محمدی گفت: دانشگاه به دنبال بازیابی و فرادستی خود است. دانشگاه در ایران بخشی از تاریخ جامع تجدد و توسعه ایرانی به معنای تحول اجتماعی است. در این فرایند دانشگاه با رقبای جان سخت و قدرتمندی مواجه است. کانت از نزاع دانشکده ها سخن می گفت. نزاع میان حوزه علمیه و دانشکده فلسفه در زمان کانت وجود داشت. علوم قدیمه و آموزه های دینی یک چالش بزرگ پیش روی علم جدید به وجود آورده بود. متاسفانه، استدلال ها و منازعات بعدها بازنویسی نشد و یکی از خلأها هم همین است که نزاع دانشگاه با رقبا و حریفان چه مواجه ای بوده است. این روایت در حوزه علوم قدیمه و دین به معنای کلی است و این نزاع از ناتوانی گفتگو و شناخت جهان هم دیگر هم بر می‌خیزد. این یک کشمکش بی حاصل است. اگر این گفتگو بین علوم قدیمه و علوم جدید شکل می گرفت نتایج بهتری را شاهد بودیم. هر دو جهان نتوانستند به درک یکدیگر بپردازند.

وی در بخش دیگری از سخنان خود ادامه داد: یکی دیگر از رقبای دانشگاه، نهاد سیاست و حکومت‌ها است. سیاست در ایران خود را متصل به آسمان می دانست. پس متصل بودن به آسمان به معنای برتری آن و فرودستی سایر نهادها را در پی داشت. به این معنا دانشگاه با سیاست هم نتوانست گفتگوی کارآمدی داشته باشد و گفتگوی عقلانی قابل فهم در طول تاریخ شکل نگرفت. سومین دیگری دانشگاه، روشنفکری به معنای ایدئولوژی اسلام سیاسی و ایدئولوژی چپ است. نزاع مهم دیگر دانشگاه با این ایدئولوژی هاست. نزاع ها و ستیزهایی که تا امروز ادامه داشته است. بخشی از تاریخ معاصر دانشگاه در ایران معطوف به همین نزاع هاست. دانشگاه در دوران تجدد نتوانسته به یک نهاد سرآمد بدل شود. نهاد رئیسه به تعبیر فارابی نیست. هرچند نهاد رئیسه در اندیشه فارابی نهاد سیاست بود. 

او خاطر نشان کرد: همبولت به تعبیری به کلمه یونیورس به معنای جهان و کیهان باور داشت. یعنی هستی و جهان به دانشگاه احضار می شود و اندیشیده می شود. دانشگاه همتراز سیاست نیست. دانشگاه افق گشایی می کند در قبال سیاست و دین . به همین دلیل در بینش مدرن دانشگاه نهاد مرکزی است. رقبا در نزاع با دانشگاه، می خواهند دانشگاه را به خط بیاورد. دانشگاه هم تلاش دارد تا نهادهای دیگر را نظم و سیاق دهد. به هر روی، دانشگاه به شکل طبیعی جهان را موضوع پژوهش خود قرار می دهد. به طور طبیعی تبدیل شدن دانشگاه به ایده اصلی این گونه بود که از ابتدا میل به مرکزیت داشت اما این روند با گسست و پیوست، یا به صورت افتان و خیزان همراه بوده و به تعبیر دکتر فراستخواه «گاه و بی گاه» شده است. در سال های اخیر پاره ای از کنشگران علمی تلاش دارند تا بازگشت به ایده اولیه دانشگاه را دنبال کنند. نوعی خودآگاهی در میان اندیشمندان علوم انسانی به واسطه کسانی مثل دکتر داوری اردکانی، تقی آزاد ارمکی، مقصود فراستخواه، نعمت الله فاضلی و سایر اندیشمندان شکل گرفته است که محوریت دانشگاه و استقلال نهاد دانشگاه را دنبال می کنند.

نتیجه آن که: «شرط مدرنیته و موفقیت در مدرن شدن آن است که دانشگاه نهاد رئیسه باشد. تا زمانی که دانشگاه نهاد رئیسه و محوری نباشد و گفتمان دانشگاهی گفتمان مسلط نباشد، تجدد ایرانی مستقر و محقق نخواهد شد».