(دکترای تاریخ، دانشیار دانشگاه تهران)

هم­راستا با پنجمین همایش کنکاش‌های مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران

1. مهم‌ترین ویژگی جامعۀ ایران در تاریخ معاصر چیست؟

از مهم‌ها می‌شود سخن گفت و نه از مهم­ترین. نمی‏‌توان یک ویژگی را به عنوان مهم‏ترین ویژگی نام برد. کوتاه و اشاره‌وار می‌گویم و می‌گذرم: نخست باید اشاره کرد که خود «تاریخ» - یعنی روند تغییرات تاریخی – شتابی بی‌سابقه گرفته است. «تحرک تاریخی» در ایران کنونی نسبت به هر زمان دیگری بیشتراست. یکی از ویژگی‏ها، برآمدن فرودستان است. در چند سال اخیر نشانه‌‏های این خیزش و برآمدن به روشنی دیده شده است.

ویژگی دیگر، روند رو به رشد حضور زنان در جامعۀ ایران است که اگر این روند ادامه پیدا کند (که به نظرم ادامه خواهد داشت) تغییری بنیادی را در آینده رقم خواهد زد. هم نظام آموزشی و هم نظام اداری- نظام دیوان­سالاری و بخش بوروکراتیک - در روزگار پیشامدرن در اختیار مردان بوده است. در تاریخ معاصر به‌خصوص در چند دهۀ اخیر جابه­‌جایی مهمی را شاهد بوده‌‏ایم. انحصار حضور مردان در نظام اداری و مدیریتی شکسته شده و ما با روند رو به رشد حضور زنان در نظام اداری روبه­‌رو هستیم؛ چیزی که در نظام سنّتی ایران نبود یا بهتر است بگوییم خیلی ضعیف و کاملاً موردی و خاص بود. تا پیش ازانقلاب مشروطه با غیبت زنان در نظام اداری و دیوان­سالاری روبه‌­روییم و به‌­طور کلی حضور زنان در عرصۀ اجتماعی و سیاسی بسیار کمرنگ و موردی و خاص بود.زن در پرده بود. از زمان رضاشاه این حصار شکسته شد. روند حضور زنان در عرصۀ اداری کشور آغاز شد و ادامه یافت. در دو سه دهۀ اخیر به نحو خیلی گسترده و ملموس روند رو به رشد حضور زنان در نظام اداری کشور مشاهده می‏‌شود. البته باید تأکید کنم تا نقطۀ مطلوب هنوز خیلی فاصله داریم. با این حال این پدیده یکی از ویژگی‌‏های مهم جامعۀ ایران کنونی است. در نظام آموزشی هم همین روند دیده می‌‏شود؛ روندی که چند دهه است شروع شده، ولی امروزه به نحو خیلی ملموسی کفۀ ترازو به نفع زنان پایین می‏رود. برای نمونه آمار امسال نشان می‏‌دهد که شمار داوطلبان کنکور ۶۱ درصد خانم‌‏ها و ۳۹ درصد آقایان بوده‏‌اند.

از ویژگی‏‌های مهم دیگر، شکست انحصار در گردش اطلاعات است که البته مخصوص ایران نیست و در کل جهان این اتفاق افتاده است. یک پدیدۀ جهانی است که می‌توان در چارچوب ایران و شرایط و اوضاع و احوال ویژۀ ایران بروز و ظهور و اثرات و پیامدهای آن را ملاحظه و مطالعه کرد. دولت، حکومت و ارباب قدرت سررشتۀ گردش اطلاعات را در دست داشتند. اما با ظهور فناوری‏‌های نو و شبکه‏‌های اجتماعی، شکستی محسوس در انحصارگردش اطلاعات دیده می‏‌شود که همۀ ابعاد زندگی ایرانیان را تحت تاثیر قرار داده است. به یاد بیاوریم که تا چندی پیش از شبکه‌های اجتماعی خبری نبود و کنترل ارتباطات برای حکومت بسیار آسان بود.

یک ویژگی بسیار پراهمیت دیگر که می‌‏توانم برای جامعۀ ایران معاصر یاد کنم، مهاجرت و جابجایی‏‌های جمعیتی است که گویا نه‌‏تنها متوقف نخواهند شد، بلکه گونه‌‏گون‏‌تر و گسترده‏‌تر هم خواهند شد. به ویژه مهاجرت به خارج از کشور که باعث شده دایاسپورای ایرانی شکل بگیرد. این پدیده پیامدهای زیادی برای جامعۀ ما خواهد داشت. البته گسترش بی‏‌سابقۀ افکار عمومی و رشد طبقۀ متوسّط، رشد جامعۀ دانشجویی و مسائل مربوط به مطالبات گوناگون اجتماعی، اقلیّت‌‏های قومی و مذهبی و غیره هم جزء ویژگی‏‌های ایران هستند که خیلی مهم هستند.

اگر بخواهم به یک ویژگی دیگر اشاره کنم، به گمان من یک جابه‌­جایی مهم گفتمانی در ایران در حال رخ دادن است. جابه­‌جایی در گفتمان اسلام‏‌گرایی، از اسلام سیاسی و اسلام انقلابی به گونه‏ای از اندیشۀ مبتنی بر مدارا و رواداری و سکولاریزاسیون و درواقع خواست جدایی دین از سیاست که به طور ملموس و محسوس در حال رشد است. گفتمان اسلام سیاسی در جامعۀ ایران به شدّت تضعیف شده است. در پیوند با این می‏‌شود از آسیب دیدن محسوس نهاد روحانیّت سخن گفت. نهادی که پس از پیدایش و استقرار دولت صفویه به مثابۀ دولتی درون دولت شکل گرفته بود. روحانیت حیثیت و اعتبار و منزلت و اقتدار فرهنگی ویژه‌‏ای داشت که بر اثر رویدادها و تجربه‌های چند دهۀ اخیر به شدّت کاسته شده است.

همین‌جا به اشاره بگویم که در پی انقلاب اخیر خاندان‌های قدیمی و ریشه‌دار برافتادند و گونه‌ای از اشرافیّت جدید شکل گرفت و یا در حال شکل‌گیری است. این پدیده‌ای است که سویه‌های گوناگون دارد و پیامدهای بزرگ ‌و بنیادین. سیاست ایرانی که دست‌کم در هزارۀ اخیر همواره از آفت قبیله‌گرایی و باندزدگی و دارودسته‌سازی رنج برده است با ابعاد و شکل‌های تازه‌ای از بروز و ظهور این آفت روبه­روست.

۲. مهم‌ترین تغییر اجتماعی ایران معاصر از دید شما کدام است؟

رابطۀ بین علل و شرایط تاریخی، رابطۀ یک سویه و ساده نیست، بلکه همیشه چندسویه، تاریخ‏مند و فعّال و پویاست. بنابراین وقتی از «مهم‏ترین» بحث کنیم، با فهم تاریخی و ادراک مورّخانه مشکل خواهد داشت. در تاریخ نمی‌توان به دنبال «علت‌ العلل» گشت. فهم، بینش، تخیل و ادراک مورّخانه مخالف کلان‏‌روایت‏‌سازی‏‌ها است. به همین دلیل در اینجا هم از پاره‌ای تغییرات مهم اجتماعی – و یا تغییرات به طور کلی - می‏‌گویم نه مهم‏ترین تغییر اجتماعی. نکتۀ دیگر این است که مراد از تغییرات – که در پرسش‌های شما به عنوان تغییرات اجتماعی تعریف و توصیف می‌شوند - چیست؟ گمان می‏‌کنم منظور دگرگونی‏‌های پایداری است که می‌‏توانند باعث گسست‏‌های تاریخی شوند، ادامه پیدا کنند و پیامدهای بزرگ داشته باشند. دربارۀ مفهوم معاصر هم – که به درجات مورد مناقشه و اختلاف است - باید درجه‌ای از توافق و هم‏فهمی داشته باشیم. اگر بخواهیم از این ملاحظات مفهومی گذر کنیم و با تساهل و تسامح با این مناقشه‏‌ها برخورد کنیم، یک تغییر مهم اجتماعی که می‌‏توان از آن یاد کرد، «شکل‏‌گیری روند عمومی شدن و مردمی شدن عرصه‌‏های گوناگون زندگی» است. این همان تعریفی است که ما از مدرنیته و تجدّد ارائه می‌‏دهیم. در جامعۀ ایران که در طول دو سدۀ اخیر تجربه‏‌های گوناگون و پر فراز و نشیب در برخورد با مدرنیته داشته، انحصاری که در عرصه‌‏های سیاسی، اقتصادی، فکری، فرهنگی و غیره وجود داشت و در اختیار طبقات فرادست بود، شکسته شده و یک روند برآمدن و بالیدن مردم شکل گرفته است. روند برآمدن و بالیدن مردم – به معنی مدرن کلمه - و مطالباتی که در مردم در برابر ارباب قدرت و انحصارطلبی آنان پدید آمده، پدیدۀ بسیار پراهمیتی است که تاریخ معاصر ایران را برپایۀ آن می‌‌توان و باید تحلیل و تفسیر کرد. دارودسته­ها و باندهای قدرت می‌‏خواهند به این روند لگام بزنند، و تقلا می‌کنند سلطۀ سنّتی و انحصاری خود را حفظ کنند. دوگانۀ «ارباب قدرت و حکومت» و «مردم» و چالشی بین این دو،از ویژگی‌‏های بسیار مهم روند تغییرات در ایران است. همۀ تغییرات تاریخی ایران سدۀ اخیر را می‌‏توان بر اساس این دوگانۀ مردم و حکومت بررسی و روایت کرد. مردم به عنوان گروهی که بر آمده‌‏اند و می‏‌خواهند سلطه‌‏های سنّتی را براندازند، انحصارهای سنّتی را بشکنند و از بین ببرند، و اقتصاد و سیاست و فرهنگ را مردم ‏بنیاد کنند.

در پیوند با این موضوع مشکلی که ما در این عرصه با آن مواجهیم و به گمانم جا دارد که جامعۀ فکری و علمی ایران به طور جدی به آن بیندیشد، شکل‏‌گیری دوگانۀ دیگری به نام «مردم» و «ملت» است. روند تجدّد و نوسازی در ایران معاصر در دام کلان‏ روایت دولت‏ گرفتار آمده است. دولت‌سازی، اندیشه و آرمان محوری همۀ برنامه‌های نوسازی و توسعه در دو سدۀ اخیر بوده است. اینجا یک کلان‏‌روایت ویژه‏ای شکل گرفته که برای جامعۀ ایران و تغییراتی که مورد نیاز کشور بوده، مشکلات متعدد به وجود آورده است.

در یک نگاه کلی و کلان در پاسخ به این سوال که تاریخ تجدّد، نوگرایی و نوسازی ایران را که بر پایۀ این روند و در درون این روند به بار نشسته است، چگونه می‌‏توان نقد و ارزیابی کرد،با یک نگاه آسیب‏ شناختی می‏‌توان گفت در تاریخ نوسازی، تجدّد و نوگرایی یک غیبت مهم وجود دارد و آن، غیات مردم است. منظورم از مردم، گروه‌‏های متکثّر درون جامعه است که حقوق و شرایط و وضعیت‏شان باید از سوی حکومت و دولت ـ دولتی که نمایندۀ ملت و حاکمیّت ملی است و یا باید باشد ـ به رسمیّت شناخته شود و به توسعۀ آن‏ها اندیشیده شود. در کوشش‌ها و برنامه‌های نوسازی و توسعهدر طول دو سدۀ اخیراین نقیصه وجود دارد. هدفِ محوریْ ساختنِ دولت مرکزی نیرومند است که البته فی‌نفسه خوب و مطلوب است اما در تجربۀ ایرانی به درجات در برابر «امر مردم» قرار گرفته است. آرمانِ نیرومندی و اقتداردولت/حکومت با نیرومند ساختن مردم هماهنگ نشده است. به همین دلیل هم امروز، وقتی می‏‌خواهیم به گونه‌ای انتقادی از تغییرات اجتماعی و ویژگی‏های آن سخن بگوییم، محور این نقد نوعی از دولت‌محوری و مرکزگرایی بیمارگونه است که در جامعۀ ایران شکل گرفته است. البته در طول چند دهۀ اخیر تلاش شده است تا حدّی این وضعیّت خنثی شود و مرهمی بر این زخم تاریخی گذاشته شود، اما ناکام مانده است. ما هنوز از مشکلاتی رنج می‏بریم که در طول بیش از یک سدۀ اخیر با آن‏ها دست به گریبان بوده‌‏ایم و این‏ رویکرد و این نوع برنامه‌‏ریزی، بنیان ایران را با خطرات جدّی مواجه کرده است. بر این باور هستم که جامعۀ علمی و فکری ایران باید به سیاست‏گذاران، به ارباب قدرت و به کسانی که سررشتۀ حکومت را در اختیار دارند، پیام بدهند، هشدار بدهند و به آنان کمک کنند تا بیندیشند که این دوگانۀ «ملت» و «دولت/حکومت» و دوگانۀ «مردم» و «ملّت» را علاج کنند. یعنی باید وحدت ملت در کثرت مردم تعریف شود. هیچ کدام نباید دشمن دیگری باشد، هیچ کدام نباید دیگری را فرو بکشد و ببلعد و از بین ببرد.

۳. چه مفهومی مهم‌ترین خصوصیّت تغییرات اجتماعی ایران را وصف می‌کند؟

یکی از اساسی‌‏ترین مفاهیم، مفهوم «مردم» است؛ مردم به معنی مدرن کلمه نه به عنوان مفهومی خنثی و سنتی. مفهوم مردم به عنوان کسانی که در همۀ عرصه‌‏های زندگی از حقّ مادرزادی و حقّ آب و گِل در کشور خود و در سرزمینی که در آن زندگی می‏‌کند، برخوردارند. مردمی که رعیّت و تحت قیومیّت نیستند. در نقد بحث‏‌هایی که دربارۀ توسعه و اولویّت‌ها و محورهای آن می‌شود، همواره گفته‌‏ام که از دوگانه‌های توسعۀ سیاسی و توسعۀ فرهنگی و اقتصادی و تقدّم نان بر آزادی یا بالعکس باید پرهیز و بلکه گریز کرد. این دوگانه‌های سفسطه‌آمیزْ فریبنده هستند و یادآور معمای معروف مرغ و تخم‌مرغ. هرگونه خواست و آرمان و برنامۀ توسعه باید مردم‌‏گرایانه و مردم‌‏باورانه باشد. اگر قرار است یک مفهوم و یک تعبیر را محور این برنامه‌ها و این کنش‌ها قرار بدهیم، آن این است: «توسعۀ مردم‌محور». اگر بخواهیم خصوصیّت تغییرات اجتماعی ایران را وصف کنیم، معتقدم یک مطالبۀ عمیقی در میان مردم ما وجود دارد که می‏‌گویند ما را باور کنید و ما را درک کنید. در مقابل، حکومت و ارباب قدرت و حتی خیلی از محقّقان ما هنوز به این باور نرسیده‌‏اند و یک رابطۀ معلّم و شاگردی بین خودشان و مردم دارند. گویا قیّم مردم هستند و مردم بی‌‏سرپرست و نادان هستند و نمی‏‌فهمند و حکومت باید برای­شان تصمیم بگیرد. مردم به عنوان مفهومی مدرن و مشتقاتی مانند مردم‌محوری که بر اساس این مفهوم می‏‌توان ساخت، خصوصیّات تغییرات در حال وقوع و یا تغییرات مطلوب و آرمانی جامعۀ ایران است. مردم ما در طول این چند دهۀ اخیر تمام کوشش خود را به کار بسته‌‏اند تا بگویند که ما را بپذیرید، بر ما تکیه کنید که با نیروی ما کشور به پیش می‏‌رود. یکی از نقدهایی که من دربارۀ برنامه‏‌های توسعه در ارتباط با همان کلان‌‏روایت دولت‏‌سازی دارم، این است که همواره بر تقویت و توسعۀ ارتش، نیروی نظامی، موشک، نیروی هوایی و دریایی تکیه داشته است. منظور این نیست که کشور به این‏ها نیاز ندارد، مسلّما همۀ کشورها و دولت‏‌ها به نیروی نظامی مقتدر نیاز دارند. اما اگر مردم ضعیف باشند و این نیروها به مردم تکیه نداشته باشند، در طول تاریخ دیده‏ایم که کاری از نیروی نظامی بر نمی‌‏آید. ما در تاریخ کشور دیده‌‏ایم همۀ حکومت‏‌هایی که بر افتادند به دلیل جدایی از مردم بود و به دلیل ضعفی بود که در مناسبات­‌شان با مردم داشتند. در ایران کنونی نوعی از سد شدنِ راهِ مردم برای حضور در عرصه‌‏های گوناگون وجود دارد. حاکمیّت کوشیده است که همۀ عرصه‌ها را زیر سلطه و نظارت خود در آورد و این مانع بروز و ظهور نیرو و استعداد مردم شده است. در خیلی موارد مردم نیرو دارند، می‏‌توانند بسازند و آباد کنند، می‏‌توانند بسیاری از امور راپیش ببرند و گره‌ها را بگشایند، ولی جامعۀ مدنی تهی و تکیده و کم‌رمق شده و حکومت عرصه‏‌های گوناگون را تصرّف و تسخیر کرده است. {حاصلِ} این دولت‌‏محوری، حکومت‏‌محوری و نظام‏‌محوری درواقع سست کردن ریشه‌‏های خود نظام و حکومت است.

اگر منظور ما از تغییرات، تغییرات اساسی در ساختارها نه در سطح و رویه، بلکه در اساس جامعه باشد، باز هم {باید} برآمدن و بالیدن تودۀ مردم و فرودستان، برآمدن و بالیدنِ گروه‌‏های زنان و روند رو به رشد جمعیّت مهاجر ایران در خارج از کشور و شکل‏‌گیری دیاسپورای ایرانی – جمعیت ایرانی در خارج از ایران – را که می‏‌تواند از نظر اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خیلی تاثیرگذار باشد، {پرداخت}.

ما نوعی جابه‌­جایی گفتمانی داریم که روند پراهمیّتی است و می‏توان از آن به عنوان روندهای تغییرات اجتماعی یاد کرد. جابه­‌جایی‏‌های گفتمانی خیلی از گسست‌‏ها را در جامعۀ ما رقم زده است. اگر جابه­‌جایی گفتمانی در سال‌های پرآشوب پس از انقلاب مشروطه که به صورت خواسته و ناخواسته شکل گرفت، وجود نداشت، رضاشاهی هم نمی‌‏آمد. اگر گفتمان آزادی‏خواهانه و مشروطه‏‌خواهانه جای خود را به گفتمان حکومت مرکزی مقتدر و مشت آهنین نمی‌‏داد، رضاشاه نمی‌‏توانست بر این موج سوار شود. این جابه­‌جایی گفتمانی باعث شد تا پدیدۀ رضاشاه ظهور کند. جابه­‌جایی گفتمانی پس از سقوط رضاشاه یکی از عوامل زمینه‌‏ساز برآمدن نهضت ملی و رهبری دکتر محمّد مصدق شد. بعدتر، جابه‌­جایی‏‌های گفتمانی که در دهه‌‏های ۳۰ و ۴۰ اتفاق افتاد؛ گفتمان غرب‏زدگی و گفتمان جهان‏‌سوم‏‌گرایی و در کنار آن، گفتمان بازگشت به خویش و گفتمان اسلام انقلابی و اسلام سیاسی، یعنی بهره‌‏گیری از اسلام به عنوان یک ایدئولوژی در مبارزه با قدرت حاکم، فضای کشور را تسخیر کردند و به بسیج نیروها علیه نظام حاکم یاری رساندند. اگر این جابه­‌جایی‏‌های گفتمانی نبودند، تغییراتی که ما در طول چند دهه دیدیم، شاید اصلاً اتفاق نمی‏‌افتادند. بنابراین، روند جابه‌­جایی‌‏های گفتمانی نقش تعیین‏‌کننده‏‌ای در تغییرات اجتماعی ایران داشته است. با این توضیحات می‌‏توانم بگویم یکی از روندهای پراهمیت تغییرات در ایران، ضعف و افول گفتمان دینی و ضعف و زوال جایگاه روحانیت به شکل کاملاً محسوس و کاهش شدید تعصّبات و علایق دینی به‌ویژه در قشر جوان است. شاهد نوعی دین‏‌گریزی یا انفعال‌در مسائل دینی هستیم که قبلاً در جامعۀ ما نبود. ضعف گفتمان دینی وسقوط ملموس گفتمان اسلام سیاسی و اسلام انقلابی که پشتوانۀ حکومت کنونی – به مثابۀ رژیم حقیقت آن - قرار گرفته است، پیامدهای بسیار بزرگ ‌و دوران‌ساز خواهد داشت. این جابه‌­جایی گفتمانی همراه با نوع خاصّی از سکولاریزاسیون و جدایی دین از سیاست می‌‏تواند ادامه داشته باشد و تغییرات مهمّی را رقم بزند. ایران در آستانۀ یک گسست دُورانی ایستاده است و نشانه‌های آستانه‌ای آغاز یک ‌پایان به روشنی در افق پدیدار شده است.

یک مسئله را هم باید متذکر شوم؛ اگر تاریخ معاصر را به دورۀ مشروطه بازگردانیم، یکی از روندهایی که باید مورد توجّه قرار داد، تحولات جمعیتی به نفع رشد جامعۀ شهری است. تا انقلاب مشروطه و روی کار آمدن رضاشاه، کفۀ ترازوی جمعیتی ایران به نفع جمعیت روستایی و ایلی و عشایری سنگینی می‌‏کرد. ایلات و عشایر حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد، جمعیت روستایی حدود ۵۰ تا ۵۵ درصد و جمعیت شهری حدود ۱۵ درصد و گاه کمتر را شامل می‏‌شدند. تحوّلات جمعیتی و به هم خوردن چنین توازنی، چندین دهه است که شروع شده و تبعات زیادی داشته است. مثلاً در تبیین انقلاب ۵۷ و سال‏های قبل از آن، بحث‌‏های مربوط به مهاجرت روستاییان به شهرها، شکل‏‌گیری زاغه‌‏نشینی و شکاف شدید طبقاتی و به تعبیر برخی، شکل‏‌گیری سیاست خیابانی و خیابانی شدن سیاست و نقش فرودستان، تهیدستان، گرسنگان، بیکاران و خیل عظیم کسانی که شغل نداشتند، مطرح است. این گروه‌­ها در اوضاع و احوال سیاسی، فرهنگی و اجتماعی همچنان با قدرت حضور دارند و قابل رؤیت هستند که تغییرات مهمی را نوید می‏‌دهند.

روند دیگری که وجود دارد و مربوط به ایران هم نیست، روند جهانی شدن است. جهانی شدن پدیده‌‏ای است که در حال رشد است. اگر ایران بخواهد از خودش جزیره‏‌ای جدا بسازد و مثل امروز که طرح کنترل اینترنت را طرح می‏‌کند، ممکن است کیان ایران را با خطرات جدّی مواجه کند؛ کشوری که همواره در طول تاریخ هر گونه درخشندگی، پویایی، شکوفایی و بالندگی تجربه شده در آن، به دلیل گشوده بودن، باز بودن، دادوستد با حوزه‏‌های تمدّنی گوناگون بوده است و اینکه پل شرق و غرب بوده، اهل ستیز نبوده، اهل مدارا، سازش، گفتگو و بده بستان بوده و گذرگاه اقوام و ملل بوده است. برای نمونه فعّال بودن راه ابریشم در ایران فقط به معنای داد و ستد کالاهای تجاری نبوده، بلکه بیشتر تبادل کالاهای فرهنگی، فکری، ادبی و هنری بوده که باعث رشد و شکوفایی و اقتدار ایران می‌‏شده است. ولی اگر روند کنترل‏‌ها، ستیزها، بن‏‌بست‏‌ها و گره‌‏هایی که در سیاست خارجی و داخلی دنبال می‏‌شود ادامه یابد، هزینه‏‌های بسیار سنگین – و بیش از آن‌چه که تاکنون شاهد بوده‌ایم - روی دست کشور خواهد گذاشت. گاه حتی می‏‌توان به خطر جنگ داخلی اشاره کرد. پان‏هایی که تبلیغ می‌‏کنند و اندیشه‏‌های تجزیه‏‌طلبانه و القائاتی که به جوانان به‌ویژه در استان‌های مرزی مثل آذربایجان، کردستان، خوزستان و سیستان و بلوچستان و مناطق دیگر می‏‌شود، اگر ادامه پیدا کند و اگر ما به سرمایه‏‌های فرهنگی، روایتی و مفهومی ایران همچنان مثل چند دهۀ گذشته بی‌‏اعتنایی کنیم و نتوانیم از این سرمایۀ عظیم درست بهره بگیریم، چنانچه روایت ایران و مفهوم ایران را برای کنش سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی پایه قرار ندهیم، اگر در سیاست داخلی و در سیاست خارجی بر اساس این مفهوم (مفهوم ایران) که اصلی‌‏ترین سرمایۀ ایران و ایرانی است، نتوانیم کار کنیم، هستی و کیان ایران در خطر قرار می‏گیرد.امروز ما نیاز داریم کاخ بلند مفهوم و روایت ایران را متناسب با چالش‌های جدید و معاصر بازسازی کنیم.

۵. برای شخص شما کدام خصوصیّتِ این تغییرات، اُمیدآفرین و کدام، بیم‌آفرین‌اند؟

تغییراتی که به آن‏ها اشاره شد از جمله رشد جامعۀ دانشگاهی، رشد بی‌‏سابقۀ حضور زنان، رشد گردش اطلاعات و نوعی هشیاری اجتماعی و سیاسی امیدآفرین است. بی‌‏تابی و بی­‌قراری جامعۀ ایران اگر تبدیل به گونه‌ای نارضایتی خلّاق شود و با نوعی از چیرگی عقلانیّت در رفتار سیاست‏گذاران، حکومت‏گران و ارباب قدرت همراه شود، می‌‏تواند امیدآفرین باشد. نیروی جوانی که وارد صحنه شده، تغییرات بزرگی را می‌‏تواند رقم بزند. ولی اگر با این جریان درست برخورد نشود و فهم درستی از آن بویژه از سوی سیاست‏گذاران و متفکران صورت نگیرد، همۀ فرصت‏‌ها می‌­توانند تبدیل به تهدید شوند. البته باید به مواردی هم توجه کرد. مثلا جابجایی‏‌هایی درون ایران که با بحران آب، محیط زیست و مرکزگرایی مُزمن در ارتباط است. دیگر اینکه امکانات در شهرهای بزرگ جمع شده و برخی جاها فاقد امکانات هستند. اگر این روند به همین شکل بیمارگونه پیش برود، آسیب‏‌های جدی در پی خواهد داشت. الان نوعی جنگ آب ـ که می‌شود تعبیر جنگ‌آب را برای آن ساخت و به کار برد ـ در برخی مناطق ایران شروع شده است و می‌تواند گسترش و ژرفا یابد و کشور را با پیامدهای ناخواسته و پیش‌بینی نشده و بی‌سابقه روبه­رو ‌کند. این جنگ‏‌آبه‏‌ها را اکنون باید دقیق رصد کنیم. با تضعیف اقتدار حکومت مرکزی، گروه‏‌های مختلف در مناطق گوناگون بیشتر با هم درگیر خواهند شد و پیداست از این میان چه برخواهد خاست. از این اتفاقات نمی‌‏توان به سادگی عبور کرد.

 

 


مصاحبه‌کننده همکار: خانم اختر (الناز) شیری
مدیر بخش اقتراح: آقای حسین نوری‌نیا