(دکترای جامعهشناسی، استاد بازنشسته دانشگاه تهران)
همراستا با پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران
آنچه در پاسخ به سوالات در اینجا آمده، طرح یک اندیشه است که باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
1. مهمترین ویژگی جامعۀ ایران در تاریخ معاصر چیست؟
آیا اساساً در دوران معاصر، جامعه ایران موجودیت پیدا کرده است، تا تحلیل کنیم که مهمترین ویژگی آن چیست؟ قطعا مردمانی در این سرزمین کهن زندگی میکنند و ما کشوری به نام ایران داریم. اما به نظر میرسد نمیتوان به کسانی که در این سرزمین زندگی میکنند اطلاق جامعه کرد. جامعه در تعریف، دارای مختصاتی است که کمتر شامل مردمان این سرزمین میشود. هویتهای خرد دیگری در این سرزمین وجود دارد؛ مثلاً ما خانواده ایرانی داریم، قبایل و اقوام متعددی در این سرزمین زیست کرده و همچنان آثاری از آنها تداوم یافته است، اما فراتر از این هویتهای پیشینی، هویتهای پایدار و بزرگتری در دنیای معاصر در این سرزمین شکل نگرفته است. البته با الزام دولتهای مدرن، تلاشهایی برای نهادسازی و هویتسازی و شکلگیری جامعه ایرانی شده، اما به زعم نویسنده این سطور موفق نبوده است و تنها میتوان گفت چیزی به نام «جامعۀ بر خود» در فرازهای کوتاهی از زمان و در عصر جنبشها پدید آمده است. در حالی که «جامعۀ در خود و برای خود» که بتواند در نهادها و سازمانهایی فراتر از خانواده، قوام یابد، استحکام پیدا کند و تداوم یابد، در این سرزمین حتی در قالب یک محله شهری هم شکل نگرفته است. بنابر این مردمان این سرزمین فاقد هویتهایی از جنس جامعه بزرگ که در میان بسیاری از جوامع معاصر تقویم یافته است هستند. مردم این سرزمین در شرایط عادی و زندگی روزمره، کمتر به بنیان هویتی جدید و هنجارهای آن تن دادهاند و تنها در لحظه خاص و بحرانی ضدیت با وضع موجود است که هویت یگانهای میان کسانی که حتی همدیگر را اصلا نمیشناسند ساخته میشود و همه چیز را دگرگون میکند، حتی به قیمت از دست دادن بسیاری از داراییها و میراث ارزشمندشان. شاید کمتر مردمانی را سراغ داشته باشیم که در تاریخ معاصر، اینهمه علیه موجودیت خود قیام کرده و همه چیز را در هم کوبیده است. چقدر در ساکنان این سرزمین در دوران معاصر، برای استقرار نهادها و سازمانهای اجتماعی تلاش موثر میتوان سراغ گرفت؟ رقابتهای کشنده، تضاد، ستیز، حذف دیگران از جمله همکاران، فساد و انحصار منابع و سرمایهها، مانع جدی شکلگیری حتی یک نهاد اجتماعی محلی شده است. در تاریخ معاصر، کدام نهاد مدنی پایدار شکل گرفته و تداوم یافته است؟ اینها اشاراتی بر این نکته است که به هر دلیل، ساکنان این سرزمین کهن که در زمانهای دور هویتهایی بزرگتر از خانواده داشتهاند و احتمالا تمدنساز نیز بودهاند، اما در تاریخ معاصر چنین توفیقی نداشتهاند و تنها میراث آنان از گذشته، شکلگیری هویتهای موقت و زودگذر در برهههای خاص تاریخی در قالب جنبشهای اجتماعی بوده است. بنابراین ایران جامعهی در خود و برای خود ندارد، بلکه جامعهی بر خود و زودگذر دارد.
۲. مهمترین تغییر اجتماعی ایران معاصر، مفهوم توصیف کننده آن و روندهای اصلی تغییرات کدامند؟
تغییرات اجتماعی مهم را هم میتوان در دو عرصه توضیح داد: اول، تغییرات اجتماعی که در نهاد خانواده ایجاد شده و نوعی فردگرایی و آرمانگرایی افراطی نسل جوانان را رقم زده که محصول آن نه در خدمت جامعه بلکه در معارضه با جامعه است.
دوم، تغییرات در راستای جامعۀ بر خود که عبارتست از جنبشها و انقلابهای پی در پی در تاریخ معاصر که همه آنها نظامها و نهادهای سنتی مانند نهاد سیاست، نهاد دین و نهاد اقتصاد را نشانه گرفته و جز تخریب این نهادها دستاورد دیگری نداشته است و کشور و مردم این سرزمین را گامی بیشتر بهسوی سرگردانی و فروپاشی اجتماعی رهنمون ساخته است. اساس در این جنبشها و انقلابها صرفاً برهم زدن نظم پیشین است و نه رسیدن به نظمی نوین. بقول معروف مردم این سرزمین و نخبگان آنها میدانند که چه نمیخواهند اما نمیدانند که چه میخواهند. با این وصف، هر جنبش و انقلابی ویژگی جامعۀ بر خود را تقویت و جامعۀ در خود و برای خود را تضعیف کرده است. نتیجه چنین تغییرات اجتماعی نیز بروز چالشهای فراوان در محیطهای اجتماعی مانند محل کار، تحصیل، سکونت و بروز خشونت در روابط اجتماعی، زوال اخلاق اجتماعی و فساد و پیدایش و تقویت اندیشه فرار از جامعه چه به درون و چه به بیرون است.
قطعاً چنین وضعیتی در کشور و روند تغییرات مزبور، امیدهای واهی برای آینده روشن در این کشور و ساکنان این سرزمین را با تردیدهای جدی روبهرو میسازد. اینکه نسل امروز، تحصیلکردهتر است و آمادگی بیشتری برای ساختن آیندهای بهتر از نسلهای پیشین دارد، به نظر میرسد دارای همان مختصات موصوف جامعۀ بر خود است. اگر چنین بود، ما رو به آینده نبوديم و تغییرات در کشور میبایست از مدتها پیش اتفاق میافتاد. در حالی که این نسل در رؤیای فرار از این سرزمین بهسر میبرد و در داخل نیز در سودای یک شبه ره صد ساله رفتن دارد. علاوه بر این که روند گسیختگی میان نخبگان سیاسی، اجتماعی در داخل و خارج از کشور نیز رو به تزاید است و نشانههایی از همبستگی میان نیروهای اجتماعی در همه سطوح مشاهده نمیشود. دلیل آن نیز فروپاشی نهادهای اجتماعیِ سنتی و زوال ارزشهای اجتماعی پیشین و جایگزین نشدن آنها با نهادها و ارزشهای جدید است. این همان روند جامعهی بر خود است و نه جامعهی در خود و برای خود.
حالا آیا میشود به اندیشه کسانی امید بست که معتقدند این تحولات، عملاً دارد ما را به رنسانسی رهسپار میکند مانند آنچه در اروپا در سدههای ۱۵ و ۱۶ اتفاق افتاد؟ چنین اندیشهای جای بسی تامل دارد.
مصاحبهکننده همکار: آقای ذوالفقاری
مدیر بخش اقتراح: آقای حسین نورینیا