چند سالی است که جامعهشناسان اردیبهشت را ماه اجتماع علمی خود میدانند، چرا که در این ماه، به بهانه یکی از همایشهای انجمن جامعهشناسی ایران، معمولاً بزرگترین گردهمایی اصحاب این علم برگزار میشود و آنها را دور هم جمع میکند که در حاشیه و متن، به بحث و گفتوگو درباره این دانش بپردازند.
بیست و نهم و سیام اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹، برگزاری همایش دیگری توسط انجمن جامعهشناسی ایران با عنوان "علوم اجتماعی در ایران: دستاوردها و چالشها"، در کنار مجمع عمومی انجمن، بار دیگر این فرصت را برای اصحاب علوم اجتماعی کشور فراهم کرد و مورد استقبال افراد مختلف از نسلها و شهرها و دانشگاههای متفاوت قرار گرفت. ارسال نزدیک به ۶۰ مقاله برای این همایش، انجام بیش از ۳۰ مصاحبه و گفتوگو، پیش از برگزاری همایش در رابطه با این موضوع با سایت و خبرنامه انجمن و در نهایت ارائه حدود ۳۰ مقاله طی دو روز همایش، بخشی از دغدغهها و دیدگاههای جامعهشناسان را در مورد دستاوردها و چالشهای این دانش نشان میداد. دکتر محمدامین قانعیراد، دبیر همایش "علوم اجتماعی در ایران: دستاوردها و چالشها"، پیش از برگزاری آن، به طور کلی این همایش را تلاشی برای یافتن نگاهی واحد به دو مقوله چالشها و دستاوردهای علوم اجتماعی کشور دانسته و تأکید کرده بود که این همایش علاوه بر ارزیابی دستاوردها و شناخت مشکلات و چالشهای کنونی علوم اجتماعی ایران، معطوف به گسترش ارتباط گفتمانی در عرصه مباحث توسعه علوم اجتماعی و گسترش تعاملات بین انجمنهای علمی است.
چالشهای دستاوردی و دستاوردهای چالشی
روز بیست و نهم اردیبهشت ماه در سالن ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، همایش "علوم اجتماعی در ایران: دستاوردها و چالشها" با سخنرانی دکتر محمدامین قانعیراد، دبیر همایش، کار خود را آغاز کرد. قانعیراد در ابتدای سخنان خود با ارائه گزارشی کوتاه از روند برگزاری همایش گفت: در شرایط کنونی که ما به سر میبریم، علوم اجتماعی دارای مجموعهای از دستاوردها است و نیاز است که این دستاوردها بیان شود. از سویی دیگر چالشهایی برای نهادینه شدن این دانش در کشور وجود دارد و برای اینکه این دانش بتواند بیش از پیش اثرگذار شود، باید این چالشها مورد بحث و بررسی قرار گیرند.
وی همچنین افزود: دو مفهوم دستاوردها و چالشها تا حد زیادی از یکدیگر قابل تفکیک نیستند و چنین نیست که یکی از آنها جنبه مثبت داشته باشد و دیگری جنبه منفی. چالشهای ما در کشور تا حد زیادی ناشی از دستاوردهای ما است و برخی از چالشها در این عرصه به توسعهیافتگی علوم اجتماعی باز میگردد. بنابراین این چالشها، چالشهای دستاوردی است و دستاوردها نیز دستاوردهای چالشی است. علوم اجتماعی، این موجود قوی، جدی و استوار، به طور طبیعی با چالشهایی مواجه است و در بسیاری از موارد، زندگی و رشد و توسعه از دل همین چالشها بیرون میآید و به همین دلیل ما نیز باید به استقبال این چالشها برویم.
تمایزیافتگی در علوم اجتماعی
دکتر سیدحسین سراجزاده، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران، دومین سخنران افتتاحیه این همایش بود، وی در ابتدای سخنانش گفت: بیش از نیم قرن از عمر علوم اجتماعی در ایران میگذرد. در این زمان، گرچه رشد کمی در علوم اجتماعی از بسیاری جهات مورد نقد است، اما باید توجه داشت که این حوزه علمی تا حد زیادی رشد کیفی نیز داشته است.
سراجزاده سپس مواردی مانند افزایش کتابهای تألیفی و ترجمهای در علوم اجتماعی، به ویژه در دو دهه گذشته، تمایز یافتگی رشتههای علوم اجتماعی در دانشگاهها و دایر شدن رشتههای انسانشناسی، جمعیتشناسی، مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان، ارتباطات اجتماعی و... در مقاطع مختلف، توسعه تحصیلات تکمیلی که منجر به افزایش فعالیتهای پژوهشی درباره مسایل جامعهایران شده، ظاهر شدن تمایزهای رویکردی در علوم اجتماعی و شکلگیری بحث و گفتوگوهای انتقادی در این خصوص را از جمله نشانههای رشد کیفی در علوم اجتماعی دانست.
حسین سراجزاده همچنین در ادامه گفت: اگر تمایزیافتگی را نشانه توسعه بدانیم، چالشهای ناشی از این تمایزیافتگی، به نوعی با توسعهیافتگی ارتباط پیدا خواهند کرد. رقابت در علوم اجتماعی، بحث و منازعه پیروان روشهای مختلف در علوم اجتماعی، جدال مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی فمینیستی با جامعهشناسی کلاسیک و جدال جامعهشناسی ایدئولوژیک با علوم اجتماعی آکادمیک و جهانی از جلوههای این تمایزیافتگی هستند.
رئیس انجمن جامعهشناسی ایران همچنین گفت: ورود جدی علوم اجتماعی در ایران به مرحله خوداندیشی، نشانه دیگری از توسعهیافتگی این دانش است. به تبع تمایزیابی رشتهای و رویکردی، تمایز یافتگی انجمنهای علمی علوم اجتماعی نیز پدیدار شدهاند. بهطوریکه علاوه بر انجمن جامعهشناسی ایران، انجمنهای انسانشناسی، جمعیتشناسی، مطالعات فرهنگی و ارتباطات، علوم سیاسی و ... نیز تأسیس شده و به فعالیت خود ادامه میدهند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود، تأکید کرد: اصحاب علوم اجتماعی بیش از هر رشته دیگری درباره ضعف و قوتهای خود میاندیشند و گفتوگو میکنند. به همین دلیل مباحث روششناسانه و فلسفه علم، جدیترین مباحث مطرح در رشته جامعهشناسی است.
با وجود همه این نکات به نسبت مثبت، دکتر سراجزاده در پایان سخنانش، خاطرنشان کرد: علوم اجتماعی امروز در وضعیت خطیری قرار دارد؛ چرا که مورد پرسش قرار گرفته و کفایت و کارآمدی و حتی مفید بودن آن زیر سؤال رفته است. پرسش از کفایت و کارآمدی، موضوع تازهای نیست و بیش از هر کس، خود اصحاب علوم اجتماعی به آن میپردازند. اما وقتی که این پرسشها از منظر سیاسی مطرح میشوند و پس از آن حملات رسانهای یکسویهای شکل میگیرد، باید نگران برنامههایی بود که بدون مشورت با متخصصان این حوزه، با خیال مشکلزدایی بر دایره مشکلات بیافزایند. انجمن جامعهشناسی ایران همواره بر آن بوده که محلی برای تضارب آراء، خوداندیشی و تمایزیافتگی باشد.
علوم اجتماعی، پیش و پس از انقلاب
سومین سخنران نشست افتتاحیه این همایش، دکتر غلامرضا جمشیدیها، رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بود که در سخنرانی خود به مقایسه دو مقطع تاریخی قبل و بعد از انقلاب و تفاوتهای علوم اجتماعی در این دو مقطع پرداخت. وی در این باره گفت: پیش از انقلاب، منابع بسیار محدودی برای علوم اجتماعی وجود داشت. ادامه تحصیل نیز فقط تا سطح کارشناسی ارشد آن هم تنها در دانشگاه تهران و یک یا دو دانشگاه دیگر امکانپذیر بود. در خارج از دانشگاه اما گرایشاتی از علوم اجتماعی وجود داشت و مورد اقبال قرار میگرفت که از آن جمله میتوان به نظرات دکتر شریعتی و مرحوم مطهری اشاره کرد. این گرایش خارج از دانشگاه، دارای مخاطبان مردمی بود و به نقد جامعهشناسی دانشگاهی میپرداخت.
جمشیدیها سپس به وضعیت علوم اجتماعی پس از انقلاب پرداخت و گفت: ما پس از انقلاب در علوم اجتماعی توسعه زیادی پیدا کردهایم و فراوانی در همه سطوح بسیار زیاد است. به لحاظ دیدگاهها نیز میتوان گفت که تنوع بسیاری وجود دارد. البته پس از انقلاب در خارج از دانشگاه، در جامعهشناسی یا نظریات اجتماعی، چهرههای شاخص وجود ندارد و حرف نویی گفته نشده است؛ از طرف دیگر چالش علوم اجتماعی بیرون و درون دانشگاه به چالش علوم اجتماعی با خودش تبدیل شده است.
جامعهشناسی از حوادث جامعه منفک نیست
در ادامه این نشست، دکتر غلامعباس توسلی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، به سخنرانی پرداخت. وی در ابتدا گفت: ما نباید جامعهشناسی را منفک از حوادث و وقایع اجتماعی یک جامعه بدانیم. جامعهشناسی، بخشی از علوم اجتماعی است و علوم اجتماعی، بخشی از علوم انسانی است. علوم انسانی در دانشگاه جایگاه معینی داشته و سیستم آموزش عالی در قالب نظامی از جامعه ما قرار دارد. بنابراین اگر فارغ از اتفاقاتی که در جامعه ما افتاده، بگوییم فقط جامعهشناسی چالشهایی داشته است، در حق جامعهشناسی کملطفی کردهایم.
دکتر توسلی افزود: در ایران انقلابی رخ داد که گسستی در وضعیت علوم انسانی و اجتماعی به وجود آورد. در همان سالهای اولیه انقلاب نیز انقلاب فرهنگی به وقوع پیوست که عمدتا در حوزه علوم انسانی وارد شد. البته همه این چالشها ناشی از محدودیت فعالیت علوم اجتماعی نیست؛ بلکه بخشی از این چالشها تقاضای حرکت انقلابی بوده و شاید سرچشمه آنها از زبان خود جامعهشناسان، مانند دکتر شریعتی و دیگران مطرح شده است و این چیزی نیست که تنها از بیرون وارد شده باشد.
وی همچنین گفت: اتفاق مهمی که قبل از انقلاب افتاد، این بود که کار علوم اجتماعی با تحقیقات اجتماعی شروع شد و این مسأله به بومی کردن علوم اجتماعی در ایران کمک کرد. به نظر من یکی از راههای بومی کردن این است که ما تحقیقات را از درون جامعه شروع کنیم.
غلامعباس توسلی همچنین ضمن اشاره به رشد کمی و کیفی علوم اجتماعی در ایران یادآور شد: رشد علوم اجتماعی به این معنی است که جامعه مدنی و مسائل مربوط به آن به جامعه رسیده است. و به نظر من علوم اجتماعی در چارچوب نظام آموزشی ایران، کار خودش را خوب انجام داده است.
روش ترکیبی، راه حلی برای چالش روششناسانه
دکتر باقر ساروخانی آخرین سخنران افتتاحیه همایش بود. وی در ابتدای بحث خود تأکید کرد که اگر چالشی وجود دارد، به این معنا نیست که دانش ما دچار بحران شده؛ بلکه نشاندهنده این است که این دانش در حال رشد است وهر دانشی که حرکت میکند، در مسیر خود با چالشهایی مواجه خواهد شد.
ساروخانی سپس با پرداختن به چالشهای روششناسانه، بحث خود را پیگرفت و افزود: در هر دانش، تولید دادههای علمی ضروری است و روشها ابزاری اجتنابناپذیر در تولید دادههای علمی هستند. محققان مسئول داده نیستند اما مسئول روششان هستند و باید از روشهای خود دفاع کنند. این در حالی است که دانشمندان اجتماعی همواره با چالشهای پارادایمی در حوزه روش مواجه بودهاند.
وی ادامه داد: ما در آغاز تنها پارادایمهای تجربهگرایانه و اثباتگرایانه داشتیم. اما این پارادایمها جواب کافی ندادند و در راستای رشد، محققان متوجه شدند که طبیعت انسان پیچیدهتر از طبیعت شیء است و بنابراین نقدها آغاز شد. در تئوری هرمنوتیک، تفسیر، روشها و نظریههای انتقادی تولید شد. محققان به این سمت رفتند که به طور کلی آنتیتز پوزیتیویسم باشند اما این امر در نهایت به ایدهآلیسم آرمانی و کیفیتزدگی منتهی شد. پس از آن بود که مشخص شد کیفیتزدگی محض، همچون کمیتزدگی محض راه به جایی نمیبرد. در نتیجه ما در دهه نود میلادی، با دنیایی مواجه شدیم که به سوی چرخش پوزیتیویسم و تولد نئوپوزیتیویسم از یک سو و روشهای دیالکتیکی از سوی دیگر حرکت میکرد. با این دیدگاههای جدید، روشهای جدیدی نیز بهوجود آمد.
دکتر ساروخانی افزود: ما گرایشی عام به پرسشنامه پیدا کردیم و روشهای اثباتگرایانه کار خود را انجام میدهند. اما این پرسش مطرح است که آیا این پرسشنامهها، دادههای درستی به ما میدهند؟ متاسفانه ما پرسشهایمان را به صورت کمی محض به کار میبریم و اثباتگرایی خام را هنوز ادامه میدهیم؛ در حالیکه نسبت به آن شک داریم. در عین اینکه قبول داریم روشهای کیفی، روشهای مناسبی هستند، اما با بحران تعریف مواجه هستیم.
باقر ساروخانی سپس از وجود پارادایم سوم خبر داد و گفت: در پارادایم ثالث، ما از تناقض پارادایمها فراتر میرویم. پارادایم پوزیتیویسم را بهکار میگیریم و در کنار پارادایم کیفی قرار میدهیم. پارادایم ثالث، فراگیری و پیدایی روشهای تازه و ترکیب و تولد روشهای ترکیبی است. روش ترکیبی، روشی است که در آن انواع گوناگون روشها با هم و کنار هم قرار میگیرند تا بتوانند واقعیت پیچیده چند ساحتی را منتقل کنند. مثلا در روش ترکیبی ما در مرحله اول از روش کمی و پرسشنامه کیفی استفاده میکنیم و بعد در نقاط حساس و جایی که با چرایی سرو کار داریم، وارد روشهای کیفی میشویم.
جلسه اول: پژوهش علوم اجتماعی
جامعهشناسی و مسأله اجتماعی
بعد از نشست افتتاحیه، نخستین جلسه همایش به بحث پژوهش علوم اجتماعی اختصاص داشت که در آن، دکتر جلالالدین رفیعفر، دکتر شهلا کاظمیپور و دکتر علی یوسفی به عنوان هیأت رئیسه حضور داشتند. در ابتدای این نشست، اسماعیل خلیلی با موضوع "جامعهشناسی و مسأله اجتماعی" به سخنرانی پرداخت. وی با اشاره به غلبه تفکر مهندسی در کشور گفت: بسیاری از مسائل اجتماعی ما، ناشی از غلبه تفکر مهندسی در کشور است. اگر بتوانیم این گزاره را کمی تحلیل کنیم، باید بگوییم که به نظر میرسد چنین تفکری که در کشور ما وجود دارد، ناشی از نوعی توطئه نبوده است؛ بلکه شرایط اجتماعی ما بهگونهای رقم خورده که باور به مهندسی امور کشور در همه ارکان اجتماع نمود پیدا کرده است. نمونه این امر این است که طی ۲۰۰ سال اخیر، عموم ایرانیان در پی این بودهاند که فرزندانشان را برای تحصیل رشتههای فنی، مهندسی و همچنین طب ترغیب کنند.
وی در ادامه، باور به این نگاه مهندسی را ناشی از پرسش عباسمیرزایی قلمداد کرد و گفت: پرسشی که عباسمیرزا پس از شکست جنگهای ایران و روس مطرح کرد این بود که دلیل برتری اروپاییان از ما چیست؟ وی بر این باور بود که دلیل تفوق اروپاییان بر ایرانیان برخورداری آنها از تکنیک است. از همان جا پرسش اجتماعی ما، پرسش از تکنیک شد؛ نه پرسش از فلسفه اجتماعی.
خلیلی گفت: پرسش از تکنیک و نه پرسش از کیستی، چیستی و هدف، وضعیتی است که بر تفکر و معرفت ایرانیان کمابیش در طول این ۲۰۰ سال غلبه داشته و از همان جا این گفتار اجتماعی شکل گرفته است اما به نظر میرسد که ممکن است علوم اجتماعی ما هم در لحظه پیدایش خود، ذیل همین گفتمان شکل گرفته باشد. ما در علوم اجتماعی هم از فهم مسأله اجتماعی آغاز نکردیم. اگر چنین فرضی درست باشد، به گمان من یکی از مهمترین چالشهای علوم اجتماعی در ایران همین مسأله است.
وی به دو مورد از عوارضی که از پرسش عباسمیرزایی نشأت میگیرد، اشاره کرد و افزود: یکی از این عوارض این است که ما لوازم و امکان فهم مسأله اجتماعی خود را بهتدریج واگذار کردهایم. این واگذاری به دو صورت انجام شده است، یک بخش، همان انتقاداتی است که به علوم اجتماعی میشود و میگویند علوم اجتماعی ما ترجمهگرا است. یک وجه دیگر نیز این است که ما استقرار در یک سنت فکری مشخص را در شمار وظایف خود نمیدانیم. علم اجتماعی ناچار است برای تحریر و تقریر مسأله اجتماعی، وجدان اجتماعی جامعهای را که میخواهد موضوع خود قرار دهد، بهخوبی فهم کند. جامعهشناس به خلق امر اجتماعی نمیپردازد؛ بلکه امر اجتماعی موجود را فهم میکند.
دبیر گروه جامعهشناسی علم و معرفت انجمن از سخنان خود چنین نتیجه گیری کرد که در غیاب مسأله اجتماعی، کماکان با نوعی بحران در علم اجتماعی مواجه هستیم و علم اجتماعی، همواره در هر کشور و هر سرزمین، با بحران همراه است.
اسماعیل خلیلی در پایان گفت: باید کوشش کنیم مبادا به جای فهم مسأله اجتماعی، آن را مفروض بگیریم و سپس در دام حل مسألهای بیفتیم که یا وجود ندارد یا ما آن را فهم نکردهایم. پیشنهاد من به اهل علوم اجتماعی این است که ما تا آنجا که میتوانیم، از ذیل گفتمان عباس میرزایی خارج شویم و مستقلاً سعی در شناخت جامعه داشته باشیم.
وضعیت تولید و انتشار علوم اجتماعی در ایران بر اساس الگوی علمسنجی
در ادامه این نشست، دکتر غلامرضا ذاکرصالحی به سخنرانی درباره "وضعیت تولید و انتشار کتابهای علوم اجتماعی در ایران" پرداخت. او در ابتدای سخنانش گفت: علوم اجتماعی در معرض اتهام کمکاری و عدم هماهنگی با نیازهای ملی است. تعداد مقالات ISI ایران به ۱۶ هزار رسیده است و سهم علوم اجتماعی از این تعداد ۳۹۱ مقاله است. در سال ۲۰۰۷، بیشتر رشتههای ایران یک یا دو رتبه ارتقاء پیدا کردهاند و علوم اجتماعی در سال ۲۰۰۷ دو رتبه ارتقاء و در سال ۲۰۰۸ سه رتبه ارتقاء پیدا کرده است.
عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی خاطرنشان کرد: اگر به مقالات ISC یا مقالات داخل کشور نگاه کنیم، میبینیم که از مجموع ۶۳۵۰۰ مقاله علمی پژوهشی نمایه شده در دهه اخیر، پنجاه در صد در حوزه علوم انسانی بودهاند. این امر به این معنی است که رویکرد علوم انسانی در ایران، رویکردی داخلی بوده و تلاش کرده مقالات خود را در داخل کشور چاپ کند. از مجموع ۳۹۹ نشریه علمی مصوب وزارت علوم و وزارت بهداشت ۳۸ درصد به علوم انسانی تعلق دارند.
وی سپس با اشاره به رویکرد بومشناختی به علمسنجی گفت: برای من قابل تصور نیست که کشوری داشته باشیم که در دو رشته فنی در اوج باشد ولی علوم انسانی آن عقب مانده باشد. اگر این زیست بوم در ایران ارتقاء پیدا کرده، همه رشتهها با هم ارتقاء پیدا کردهاند. علوم انسانی بین زیستبوم، انسان و فناوری میانجیگری میکند.
دکتر ذاکرصالحی افزود: برای شیمی موقعیتی محلی فراهم بوده و توانسته در ISI وضعیت خوبی پیدا کند. علوم اجتماعی هم موقعیت محلی خود را دارد؛ به عنوان مثال، به جای تمرکز بر ISI روی ذهن سیاستمداران تأثیر میگذارد، افکار عمومی را تغییر داده و تولید معنا و ایده میکند. ما باید بپذیریم که الگوی توسعه در ایران متنوع است و الگوهای مختلفی را در تولید و انتشار علم بپذیریم.
وی در خاتمه سخنانش گفت: علوم انسانی و اجتماعی در زیستبوم علم میتواند یک گونه کلیدی و یک آشیان مناسب باشد و امیدواریم که شاهد ترقی و پیشرفت آشیان علوم اجتماعی در ایران باشیم.
رهیافتی بدیل برای آینده علوم اجتماعی در ایران
سخنران بعدی نشست اول، دکتر سید یعقوب موسوی، عضو هیأت علمی دانشگاه الزهرا بود. وی در ابتدا به بحث نقد در علوم اجتماعی پرداخت و گفت: هر نقد و بررسی ایجابی از علوم اجتماعی، از لوازم ذاتی این رشته بوده است. اگر هر نوع بررسی منتقدانه از ساختار و چارچوب علوم اجتماعی از طرف اصحاب این دانش صورت نگیرد، قطعا دیگرانی هستند که از بیرون بخواهند تکلیف علوم اجتماعی را به زعم خود روشن کنند. علوم اجتماعی علیرغم معضلاتی که هم در درون و هم از بیرون با آن مواجه است، قابلیت رشد و توسعه گفتمانهای برونبر، نجات دهنده و توسعه دهنده را نیز با خود به همراه دارد.
وی افزود: علوم اجتماعی از مرحله فراگیری تا بازسازی، دانشی بیرونی تلقی میشود. شرایط و زمینههایی برای اقتباس، فراگیری و انتقال علوم اجتماعی از مغرب زمین به ایران وجود داشته و این کار انجام پذیرفته است اما آنچه مسلم است این است که به دلیل اقتباس یا فراگیری خام یا نا کارآمد علوم اجتماعی در مواجهه با انبوه انتظارات و مشکلات فراوان و بهدلیل نبود تجربه تاریخی در کاربرد این علم، شاهد نوعی اغتشاش نظری و مفهومی در این دانش قبل از انقلاب بودهایم.
وی سپس علوم اجتماعی را در سه نوع طبقهبندی کرد و آنها را چنین توضیح داد: یکی از این سه نوع، علوم اجتماعی موجود است؛ علوم اجتماعی کنونی از تأسیسات معرفتشناسانه مشخص برخوردار است. دومین شاخصه علوم اجتماعی موجود، جامعیت نظری و مفهومی علوم اجتماعی است. سومین شاخصه مهم علوم اجتماعی موجود نیز هویت شناختهشده جهانی آن است.
سید یعقوب موسوی درباره نوع دوم گفت: نوع دوم، علوم اجتماعی بدلی است؛ شبه علمی که مدعی است در مقابل علوم اجتماعی موجود ایستاده است. این نوع علوم اجتماعی فاقد هویت شناخته شده علمی است و از نوعی تشتت و پراکندگی نظری مفرط برخوردار است.
سخنران این بخش همایش در ادامه سخنان خود و در اشاره به نوع بدیل علوم اجتماعی، گفت: علوم اجتماعی سوم، بحث علوم اجتماعی بدیل است که از شاخصههای آن میتوان به همسازی درونی با فرآیند و واقعیت علوم اجتماعی در واقعیت جهانی، ساختار پذیری و امکان تغییر درونی، تکثرگرایی، قابلیتهای کاربردی و عقلانیتپذیری و رشد اشاره کرد.
مجلات علمی: چالشی اساسی در علوم اجتماعی ایران
در ادامه این جلسه، دکتر محمدعلی زکی با موضوع "مجلات علمی: چالشی اساسی در علوم اجتماعی ایران" به سخنرانی پرداخت. وی در ابتدای سخنانش به تعریف مجلات علمی و ویژگیهای آنها پرداخت و پس از آن، سه جنبه اهمیت مجلات علمی از نظر جامعهشناسی را اینگونه بیان کرد: مجلات پل ارتباطی دانشمندان هستند. علاوه بر این، مجلات منابع ارزشمندی در زمینه تولید دانش هستند. در عین حال، مجلات عامل رشد علم بوده و باعث بالندگی علوم میشوند.
وی سپس با نگاه به تاریخ علوم اجتماعی در ایران گفت: یکی از عوامل رشد علوم اجتماعی در ایران، مجلات علمی بودهاند. نامه علوم اجتماعی دانشگاه تهران، فصلنامه علوم اجتماعی دانشگاه علامه و مجله جامعهشناسی ایران، از جمله این مجلات هستند.
وی همچنین به ارائه پیشنهاداتی برای بهبود وضعیت موجود پرداخت و به عنوان نمونه، مواردی را مورد اشاره قرار داد و گفت: انتشار مجلات علمی تخصصی در حوزه علوم اجتماعی، افزایش تعداد مجلات، انتشار مجلهای با عنوان "تحقیقات جامعهشناسی ایران" جهت انتشار مقالات دانشجویان دکتری، انتشار سالنامه جامعهشناسی ایران، آسیبشناسی مجلات تخصصی و ... میتواند به رشد علوم اجتماعی در کشور کمک کند.
فقدان نظریه به مثابه یک نظریه؛ بحثی پیرامون چالشهای پژوهش و تولید علم در ایران
دکتر فرهاد ابیزاده که با همکاری دکتر مجتبی صداقتیفرد مقاله خود را به دبیرخانه همایش ارائه کرده بود، آخرین سخنران نشست اول بود. وی در آغاز بحث خود، به سه جریان فکری اصلی از زمان دارالفنون تا به امروز در ایران اشاره کرد و آنها را چنین برشمرد: جریان فکری آکادمیک که مبدأ آن از تأسیس دارلفنون و سپس تأسیس دانشگاه تهران آغاز میشود، جریان فکر دینی که پیشنه طولانی در ایران دارد و جریان سیاسی اجتماعی که از انقلاب مشروطه به بعد ظهور کرده و تحت تأثیر چپگرایی سیاسی در ایران بوده است.
دکتر ابیزاده سپس افزود: نطفه جریان فکری علمی در دورهای منعقد شد که ما از آن تحت عنوان پوزیتیویسم یاد میکنیم. این جریان در ایران با جریان سیاسی اجتماعی، که توسط اندیشه سوسیالیستی بهوجود آمده بود، آمیخته شد. تأثیری که جریان چپگرایی بر اندیشه آکادمیک ما گذاشت، این بود که دریافتباوری را که از مغرب زمین الگوبرداری کرده بودیم، بهصورت غیر محسوس در جامعه آکادمیک ما نهادینه کرد؛ به طوریکه هنوز هم ما نتوانستیم از چنبره این رسوبات خلاص شویم. جریان چپگرایی فقط بر جریان آکادمیک تأثیر نگذاشت، بلکه روی جریان فکر دینی نیز اثرگذار بود.
دکتر ابیزاده گفت: جوامع دینی در مقابل جریانهای فکری غیردینی، سه مرحله واکنش از خود نشان میدهند. مرحله اول انکار اندیشه مقابل است. در مرحله بعد به صورت گزینشی، بخشهایی از آن را میپذیرند و از آن بهرهبرداری میکنند و در مرحله سوم برای ایجاد تغییر در آن جریان فکری اقدام میکنند و مدل جدیدی از خود ارایه میدهند.
وی همچنین گفت: استقرایی دیدن علم از سوی جریان فکر دینی در کنار نگاه پوزیتیویستی و در کنار جریان چپ سیاسی که در جامعه ما رسوخ کرده بود، باعث شد که امروز یک جریان علمی آکادمیک داشته باشیم که آمارشیدا و عددشیدا است؛ چنانکه اگر آمار را از جریان آکادمیک امروز ایران بگیریم، چیزی برای گفتن باقی نمیماند.
ابیزاده همچنین گفت: ما رویکردهای متعددی به نظریه داریم؛ رویکردهای دریافتباورانه، ابزارانگارانه، پندارگرایانه یا ایدهآلیستی و واقعگرایانه. آنچه امروز وجود دارد این است که جامعه آکادمیکی داریم که با رویکرد ابزارانگارانه و دریافتباورانه به علم نگاه میکند و از طرف دیگر جریانی بیرون از دانشگاه وجود دارد که رویکرد آن به نگرش علمی و نظریهپردازی، کاملاً رویکرد ایدهآلیستی است. آنچه امروز بهوجود آمده است، تعارض بین این دو است و تا زمانیکه جامعه آکادمیک و جامعه فکر دینی ما با هم به یک اتفاق نظر نسبت به یک بینش علمی نرسند، کار به جایی نمیرسد.
جلسه دوم: آموزش علوم اجتماعی
دومین جلسه همایش که با عنوان آموزش علوم اجتماعی و با حضور دکتر محمد میرزایی، دکتر شهلا اعزازی و دکتر محمد رضایی ملایری به عنوان هیأت رئیسه برگزار شد.
بررسی تجربه زیسته دانش آموختگان کارشناسی ارشد علوم اجتماعی
در این نشست، دکتر شیرین احمدنیا، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، به سخنرانی پرداخت. وی در توضیح مقاله خود گفت: من در مطالعه خود، از روش کیفی، با توسل به تکنیک مصاحبه عمیق از دانشآموختگان در دو دانشگاه تهران و علامه طباطبایی، در رشتههای کارشناسی ارشد جامعهشناسی، مطالعات زنان و مطالعات فرهنگی استفاده کردهام و هدف از این تحقیق، بررسی کیفیت و شرایط آموزش و پژوهش، نقاط ضعف و قوت و مسائل و رویههای جاری در فضای آموزشی از منظر دانشآموختگان این رشتهها بوده است.
وی همچنین محورهای عمده مورد بررسی خود را چنین برشمرد: انگیزههای انتخاب رشته، حس و تلقی فرد از تجربه تحصیل در این مقطع در رشته مربوطه و تحولات آن، ارزیابی فرد از مناسبت و مطلوبیت شیوه و محتوای تدریس کادر آموزشی، برداشت فرد از ساخت و کیفیت رابطه استاد-دانشجو و نیز بررسی تجربه مراحل انجام پایاننامه، آزادی عمل در خصوص پیگیری علایق تحقیقاتی و نوع روش و فنون تحقیق مناسب.
وی همچنین گفت: ارزیابی فرد از امکانات آموزشی و پژوهشی اعم از فضاهای آموزشی، امکانات و منابع کتابخانهای و تجهیزات و تسهیلات مورد نیاز تحصیلی- تحقیقاتی، فضای اجتماعی دانشکده، عوامل مؤثر بر تقویت یا تضعیف انگیزه ادامه تحصیل، موانع، محدودیتها، چشمانداز ادامه تحصیل و ایفای نقش حرفهای به عنوان دانشآموخته علوم اجتماعی از دیگر محورهای مورد توجه است.
احمدنیا در ادمه سخنانش گفت: یافتههای این تحقیق، حکایت از غلبه نوعی حس سرخوردگی دانشآموختگان از تجربه تحصیلشان، بهویژه در ارتباط با "به روز بودن" دانش و عملکرد آموزشی اساتید، کیفیت تعامل استاد و دانشجو، امکانات آموزشی و پژوهشی و امکان نقد و نظرورزی دارد. این امر نقش دانشجویی را به نوعی به نقش دانشآموزی تقلیل داده است، تا آنجا که حتی در مرحله پایاننامهنویسی، گستره ممکن موضوعات انتخابی، نوع روش و ابزار تحقیق و... تا حدودی به دانشجویان دیکته میشود.
جامعهشناسی آموزش علوم اجتماعی در ایران بعد از انقلاب اسلامی
در ادامه این نشست، دکتر مقصود فراستخواه به سخنرانی پرداخت. وی در آغاز سخنانش در زمینه بحث آموزش علوم اجتماعی، گفت: آموزش علوم اجتماعی بیش از سایر آموزشها با زمینههای فرهنگی، اجتماعی، عقاید و آداب مردم و شرایط ساختاری جامعه ارتباط دارد. مسأله این است که علوم اجتماعی یک فعالیت خنثی نیست که کار آموزش آن به سادگی رفع و رجوع شود.
دکتر فراستخواه شرایط پس از انقلاب را مسبب بحثبرانگیز شدن آموزش علوم اجتماعی دانست و سپس افزود: در جامعهشناسی آموزش، میتوان دو پارادایم کلان را با هم مقایسه کرد؛ سرمشق اول نظریه توافق است. نظریه توافق، این است که آموزش ساز و کاری معطوف به نظم و جامعهپذیری است. سرمشق کلان دیگر، تعارض است. در اینجا آموزش از منظر تضاد و تغییر دیده میشود. به نظر من، نظریه توافق نمیتواند آموزش علوم اجتماعی در ایران را توضیح دهد. ما باید برای توضیح آنچه که در کلاس اتفاق میافتد، بیشتر از سرمشق تعارض بهره بگیریم.
مقصود فراستخواه پس از مرور نظریات مختلف به اختلافات در آموزش علوم اجتماعی اشاره کرد و این اختلافات را تا حد زیادی مثبت دانست. او در این باره گفت: من معتقدم وجود اختلافات برای آموزش علوم اجتماعی بسیار خوب است. وضعیت پس از انقلاب به دلیل وجود بحثها و تعارضات میتواند فرصت بسیار خوبی برای آموزش علوم اجتماعی باشد؛ ولی در شرایطی که دانشگاه تحت تسلط یک ایدئولوژی سیاسی و دولتی قرار نگیرد.
فراستخواه ادامه داد: روابط هژمونیک دولت سبب شده یکسری ضدهژمونیها و مقاومتها شکل بگیرند. در نتیجه هم هژمونی و هم پادهژمونیها سبب شدهاند که هنجارهای علمورزی و پرهیز از سوگیریهای موجود در حوزه علم مخدوش شوند. محیط دانش جهانی تبدیل به محیط تهدید شده و در مقابل آن گفتار مغشوشی به وجود آمده به نام علم بومی که از مغشوشترین و گمراهکنندترین گفتارها است.
وی در پایان گفت: من معتقدم که آموزشهای دانشگاهی باید آزادسازی شوند. برای این آزادسازی دولت باید خود را به استقلال دانشگاهی و آزادی علمی به معنای دقیق کلمه ملتزم بداند و از این طریق است که نوعی سازگاری رضایتبخش میان دانشگاه و دولت بهوجود میآید.
آسیبشناسی گسترش تحصیلات تکمیلی در ایران با تأکید بر علوم اجتماعی
دکتر اسدالله نقدی سخنران دیگر این جلسه بود. وی با پرداختن به بحث تحصیلات تکمیلی سخنان خود را پی گرفت و گفت:گسترش تحصیلات تکمیلی در سالیان اخیر و در برنامههای توسعه، به عنوان سرلوحه نظام آموزش عالی ایران در نظر گرفته شده است. این حرکت فی نفسه مثبت بوده و در صورت اجرای اصولی به تحرک و توسعه علمی کشور کمک شایانی خواهد کرد؛ اما تجارب عملی نشان میدهند که در فرآیند گسترش، به دلیل بروز برخی کاستیهای اساسی و عدم رعایت استانداردها و شاخصهای توسعه آموزش عالی پایدار، این نقص آینده تحصیلات تکمیلی را تهدید میکند.
وی سپس با اشاره به شرایط تأسیس رشتههای کارشناسی ارشد علوم اجتماعی، از سهل بودن این شرایط انتقاد کرد و در ادامه، با اشاره به شیوههای آموزش و تربیت دانشجویان تحصیلات تکمیلی یعنی، آموزشی، آموزشی - پژوهشی و پژوهشی به طرح نکاتی درباره وضعیت تحصیلات تکمیلی در رشتههای علوم اجتماعی پرداخت.
عضو هیأت علمی دانشگاه بوعلی سینای همدان افزود: مدیران دانشگاهها از یکسو برای پاسخگویی به نیازها و خواستههای همکاران، دانشجویان و متقاضیان و از سوی دیگر برای ارتقاء کمی کارنامه عملکرد دوران مدیریت خود، تلاش بیوقفهای برای راهاندازی رشتههای جدید تحصیلات تکمیلی به کار میگیرند. این در حالی است که از سوی دیگر، اعضای هیأت علمی و اساتید نیز به دلیل برخورداری از مزایای مادی، آموزشی و پژوهشی دانشجویان تحصیلات تکمیلی، مصرانه از تأسیس گرایشهای جدید استقبال میکنند. در چنین شرایطی، نه تنها استانداردهای جوامع توسعه یافته، بلکه حتی شاخصها و استانداردهای مصوب دفتر گسترش وزارت علوم نیز در تأسیس بسیاری از رشته- گرایشهای تحصیلات تکمیلی لحاظ نمیشوند.
این استاد دانشگاه همچنین وضعیت دانشگاههای غیردولتی را نیز مورد انتقاد قرار داد و گفت: با کم شدن تقاضا برای دورههای کارشناسی در مؤسسات غیر دولتی، این واحدها نیز با شتاب دورههای ارشد و دکتری خود را از طریق به کارگیری اساتید بازنشسته گسترش میدهند و در مقیاسهای چند ده نفری در دورههای ارشد اقدام به پذیرش دانشجو میکنند.
نقدی با ابراز تأسف از اینکه در بسیاری موارد در جریان گسترش کمی، کیفیت فدای بسط دورهها و ظرفیتهای اسمی شده است و ملاحظات ادرای و صنفی بر سایر شاخصها برتری دارند؛ گفت: در حال حاضر بر اساس اطلاعات سایت دفتر گسترش، در حدود بیست گرایش ارشد علوم اجتماعی در اقصی نقاط ایران مشغول تربیت دانشجو هستند و در دوره دکتری نیز در حال حاضر در هشت دانشگاه دولتی و سه واحد دانشگاه آزاد دوره دکتری جامعهشناسی دایر شده است.
به اعتقاد دکتر نقدی، باید همزمان با این رشد کمی، به روند و سرعت رشد امکانات (خرید منابع دست اول جهانی، فضاهای کمک آموزشی و...)، بسط تولیدات علمی معتبر (کتاب، مقالات و...) و نوآوری در آموزش و پژوهش در حوزه علوم اجتماعی و سرانه استاد به دانشجو نیز توجه کافی صورت گیرد.
چالشهای یادگیری و یاددهی در علوم اجتماعی ایران
در ادامه این جلسه، دکتر نعمتالله فاضلی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، به سخنرانی پرداخت. وی بحث خود را با طرح دو پرسش آغاز کرد و گفت: سؤال اول من این است که اگر فرآیندهای یاددهی و یادگیری در آکادمیهای علوم اجتماعی در ایران درست و مناسب انجام نمیشود، دانشجویان ما در دانشگاهها چه میکنند؟ و سؤال دوم اینکه چرا فرآیندهای یاددهی و یادگیری درست انجام نمیشوند؟
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه به دو شاخص فرآیندهای یاددهی و یادگیری اشاره کرد و گفت: شاخص اول این است که طی این فرآیندها، دانشجویان قابلیتها و تواناییهای کانونی خود را تقویت کنند و شاخص دوم هم این است که طی این فرآیندها، دانشجویان پس از گذراندن دوره آموزش، به توسعه و رشد خود در فرآیندهای تولید و کاربست دانش بپردازند که به نظر میرسد، بر اساس هر دو شاخص، فرآیندهای یاددهی و یادگیری علوم اجتماعی در ایران وضعیت مناسبی ندارند.
فاضلی در ادامه تصریح کرد: به اعتقاد من، تنها حدود ۲۰ در صد دانشجویان ما از سرمایههای فرهنگی و فکری مناسبی برای تحصیل در رشتههای علوم انسانی برخوردارند. همینطور ۲۰ در صد اساتید. اما بیشتر اساتید و دانشجویان سرمایههای فکری و فرهنگی لازم برای ایفای نقشهای خود را ندارند.
دکتر فاضلی افزود: علوم اجتماعی امروز ما از دو جهت با چالش ایدئولوژیک رو به رو است. چالش اول این است که حکومت انتظار دارد که از طریق برنامه درسی و نظام اداری، تمام تفاوتها در قومیت، جنسیت و تمام ویژگیهای فرهنگی را کنار گذاشته و از این آدمهایی که وارد دانشگاه میشوند، موجودات یکدست و یکنواختی بسازد. چالش دوم هم چالش فرامحلی است. علوم انسانی و علوم اجتماعی خاستگاه ملی ندارند و به نوعی دانش جهان وطن و غربی هستند.
دکتر فاضلی همچنین گفت: در هر حوزه از دانشگاه، بحرانی را به نام بحران ماکتسازی تجربه میکنیم و ماکتهایی از آموزش عالی، موسسه دانشگاهی و مجله دانشگاهی درست میکنیم. در دانشگاههای ما وارونه عمل میشود؛ کسی که کتاب آموزشی منتشر کند دارای امتیاز است اما کسی که کتاب پژوهشی منتشر کند، امتیاز نمیگیرد. بدین ترتیب، ما در واقع، ماکت کتاب، ماکت مجله، ماکت استاد و دانشجو و ماکت دانشگاه و فضای کلاس درس را تولید میکنیم.
میزگرد اول: دستاوردها و چالشهای آموزش و پژوهش دانشگاهی
آخرین برنامه همایش علوم اجتماعی در ایران: دستاوردها و چالشها، میزگردی با عنوان دستاوردها و چالشهای آموزش و پژوهش دانشگاهی بود که با مدیریت دکتر تقی آزاد ارمکی و حضور دکتر سوسن باستانی، دکتر حمیدرضا جلاییپور، دکتر سعید زاهد، دکتر علیرضا شجاعیزند و دکتر حسن محدثی برگزار شد.
سطوح مختلف شناخت
در آغاز این میزگرد، دکتر سعید زاهد به ارائه بحث خود پرداخت. او گفت: علوم اجتماعی، از جمله جامعهشناسی، علومی فطری هستند. به عبارت دیگر همه انسانها به چنین علومی نیاز دارند و اگر این نیاز را به صورت سیستماتیک و آکادمیک برطرف کنند، تصمیمگیریهای آنها، موضعگیریهای درستی خواهد بود و در غیر اینصورت، دچار مشکل میشوند.
وی سپس با دستهبندی از علوم و روشهای شناخت گفت: ابتدا ممکن است ما شناخت خود را از پدیدههای اجتماعی به صورت استاتیک تنظیم کنیم و قضاوتهای خود را در زمان و مکان محدود کنیم. اگر به این مورد، فاکتور زمان را نیز اضافه کنیم، تداوم موضوع در زمان، شناخت ما را بیشتر میکند. اگر علت تغییراتی را که در زمان اتفاق افتاده است بررسی کنیم، این شناخت قویتر خواهد بود. پس از همه اینها، اگر بخواهیم علت علتها را نیز بررسی کنیم، به بالاترین سطح شناخت میرسیم.
عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز همچنین تصریح کرد: باید توجه داشت که در بحث شناخت موضوعات بیجان یا غیر از انسان، تغییرات در زمان تکرار شدنی هستند اما تنها وجودی که تغییراتش در زمان تکرار شدنی نیست، انسان است. بنابراین بشر در حال تغییر است و ما نمیتوانیم برای شناخت این تغییرات تئوریهای جهانشمول ارائه کنیم. با این اوصاف، اگر بتوانیم به اتکای دانش الهی نظریهپردازی کنیم، به نظر میرسد نظریههای قویتری داشته باشیم.
ضرورت فلسفه اجتماعی
در ادامه این میزگرد، دکتر علیرضا شجاعیزند در سخنان خود کوشید نیاز مبرم جامعهشناسی به فلسفه اجتماعی را مورد بحث و بررسی قرار دهد. سخنان وی که ناظر به یک پیشنهاد مشخص برای راهاندازی درسی با عنوان فلسفه اجتماعی برای دانشجویان کارشناسی ارشد بود، با این پرسش آغاز شد که ضرورت فلسفه اجتماعی چیست و چه خلائی را برای علوم اجتماعی پر میکند؟
این عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، سپس به مواردی پرداخت که تاکنون مانع از طرح این موضوع شدهاند و گفت: بدگمانی جامعهشناسان نسبت به فلسفه و سادهانگاریهای معرفتی که جامعهشناسان به آن مبتلا بودهاند، از این جملهاند.
وی افزود: بنیاد پوزیتیویستی علم جامعهشناسی همواره نگاه تحقیرآمیزی به فلسفه داشته است. همچنین جامعهشناسی همواره اصرار داشته که مرزهای خودش را با علوم دیگر مشخص کند تا بتواند عَلَم استقلال خود را بلند کند.
شجاعیزند گفت: کمتر جامعهشناسی وجود دارد که به سراغ تأمل در باب پیشفرضهای این علم رفته باشد. هیچ نظریه و رهیافت جامعهشناسیای نیست که تحت تأثیر بنیادهای هستیشناختی و معرفتشناختی نباشد. علت شکل گرفتن ایده نیاز به فلسفه اجتماعی را شاید بتوان رفع همین موانع عنوان کرد.
وی خاطرنشان کرد: منطق حاکم بر جامعهشناسی، منطق قدیم را نقض نکرده است. حتی اگر بپذیریم که علم جدید، منطق جدیدی را با خود به همراه آورده است، این منطق در خود جامعهشناسی مورد بحث قرار نمیگیرد و همچنان نیازمند فلسفه است.
علیرضا شجاعی زند همچنین با طرح این پرسش که اگر نیاز به فلسفه اجتماعی، نیازی مبرم و حقیقی بوده، چرا آسیبی به جامعهشناسی نخورده است؟، افزود: ما در عین جامعهشناسبودن، فیلسوفی کردهایم. همچنین جامعهشناسی به سمت مقولاتی رفته که ارتباط آنها با فلسفه کمتر است. این امر باعث شده که جامعهشناسی آسیب جدی نبیند؛ هر چند آسیبهایی هم دیده است.
شجاعیزند در پایان به نیازهایی پرداخت که فلسفه اجتماعی برطرف میکند و گفت: یکی از نیازهای جامعهشناسی به فلسفه در موضوعشناسی و روششناسی است. همچنین تعیین اهداف جامعهشناسی و بررسی پیشفرضهای آن به مدد فلسفه میسر میشود.
ضرورت تفکیک نظریههای اجتماعی از نظریههای جامعهشناسی
دکتر حسن محدثی از دیگر شرکتکنندگان در میزگرد بعدازظهر روز اول همایش بود که در بحث خود، کوشید ایده جدیدی را طرح کند. وی که از تفکیک نظریه جامعهشناسی و نظریه اجتماعی سخن گفت، ضمن اشاره به اسلامی کردن جامعهشناسی، این پرسش را مطرح کرد که آیا اسلام به عنوان یک دین سخنی درباره جامعه دارد؟
محدثی در ادامه، با تأکید بر تفاوت پیشفرضهای موردنظر در جامعهشناسی و پیشفرضهای مورد نظر در دین گفت: ما در کل تاریخ، نظریههای مختلفی درباره جامعه داشتهایم. بنابراین این تئوریها میتوانند از دین هم استخراج شوند.
وی خاطرنشان کرد: نظریههای اجتماعی با نوعی طراحی همراه هستند. بنابراین افلاطون، فارابی، کسروی، هابرماس، فوکو و ... نظریهپرداز اجتماعی هستند. آنها از آنچه باید باشد، سخن میگویند.
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی گفت: این در حالی است که جامعهشناسی به دنبال طراحی جامعه ایدهآل نیست. جامعهشناسی حداکثر دنبال دستکاری جامعه است و نه بیشتر. از این نظر، ما میتوانیم تفکیک دقیقی میان نظریههای اجتماعی و نظریههای جامعهشناسی قائل شویم و با این مقدمات میتوانیم از نظریههای اجتماعی دینی هم سخن بگوییم.
چهار شاخه جامعهشناسی
در ادامه این میزگرد، دکتر حمیدرضا جلاییپور، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران، به بحث در مورد جامعهشناسی مردممدار پرداخت. وی با نگاه به تقسیمبندی مایکل بوراووی گفت: در یک تقسیمبندی ساده، جامعهشناسی به سه دسته آکادمیک، سیاستگذار و انتقادی تقسیم میشود اما بوراووی جامعهشناسی مردممدار را به این تقسیمبندی اضافه میکند و خود جامعهشناسی مردممدار را به دو دسته یک طرفه و دوطرفه تقسیم میکند.
وی با اشاره به اینکه در ایران نیز جامعهشناسی مردممدار دوطرفه وجود دارد، گفت: در جامعهشناسی مردممدار دو طرفه، جامعهشناس حرف خود را با مخاطب مطرح میکند و حرف مخاطب را هم میشنود.
جلاییپور افزود: این چهار شاخه جامعهشناسی در کشور ما شکل گرفتهاند و میتوانیم آنها را آسیبشناسی کنیم. مسأله اینجاست که این چهار شاخه متفرق هستند. به نظر من اینها باید به هم نزدیک شوند، یکدیگر را به رسمیت شناخته و نقد کنند و هژمونی جامعهشناسی آکادمیک را نیز بپذیرند؛ چرا که اگر سه شاخه دیگر، هژمونی جامعهشناسی آکادمیک را نپذیرند، به مباحث ایدئولوژیک و بیرون از این دیسیپلین نزدیک میشوند.
جلاییپور سپس به طرح انتقاداتی از جامعهشناسی آکادمیک پرداخت و گفت: در جامعهشناسی آکادمیک، بهطور مستقل و غیر ایدئولوژیک، آسیبهای اجتماعی مورد بحث قرار نمیگیرند. جامعهشناسی آکادمیک با جامعهشناسی سیاستگذار در ایران تقریبا خوب کار میکند ولی جامعهشناسی آکادمیک، دانشجو را تشویق نمیکند که جامعهشناسی سیاستگذار را نقد کند. نکته بعدی این است که جامعهشناسی آکادمیک باید جامعهشناسی مردممدار را جدی بگیرد؛ چرا که جامعهشناسی مردممدار پوپولیست نیست و تابع جامعهشناسی آکادمیک است.
رفرنسدهی مقالات در شبکههای فکری
در ادامه این میزگرد، دکتر سوسن باستانی نیز که سخنانش را به بحث اجتماع علمی اختصاص داده بود، گفت: تولید دانش و معرفت کار ارتباط علمی است. ارتباطات علمی از طریق کانالهای رسمی و غیررسمی دانش را به جریان میاندازند و در نتیجه افراد در شبکههای فکری و اجتماعی به هم وصل میشوند.
وی افزود: در بحث تحلیل رویکرد شبکه، در واقع شبکههای اجتماعی، حالت غیررسمی روابط و شبکههای فکری، حالت رسمی روابط را مورد توجه قرار میدهند. یکی از شیوههای بررسی این روابط در اجتماع علمی، نگاه به رفرنسدهیها و نقل قولهایی است که صاحبنظران در تولید علمی خود دارند.
دکتر باستانی گفت: در این رفرنسدهیها، میتوان دو نگاه را مطرح کرد. یک نگاه، شبکههای اجتماعی است که بحث اینکه "من چه کسی را میشناسم" اهمیت پیدا میکند. نگاه دیگر، شبکههای فکری است که در آنجا ساخت فکری مطرح میشود و بیشتر این بحت مطرح است که "فرد چه میداند". بنابراین توجه به ساخت فکری یا ساخت اجتماعی، به دو نوع متفاوت از ارجاعدهی علمی منجر میشود.
وی پس از بیان نتایج بهدست آمده از تحقیق خود در این زمینه گفت: وقتی محقق بهدنبال این است که رفرنسدهی براساس موضوع مشترک، تئوری مشترک و روش مشترک، دستهبندی شود، رفرنسدهی براساس آشنایی مردود شناخته شده و بیشتر دنبال این هستیم که نگاه ما، نگاه علمی و ریشهیابی و تدوین فکری باشد.
علوم اجتماعی و قدرت
روز دوم همایش با سخنرانی مصطفی ملکیان آغاز شد. او در بحث خود، با اشاره به ابعاد گوناگون هر پدیده، از جمله پدیدههای اجتماعی و امکان بررسی آنها از منظرهای گوناگون، گفت: علوم اجتماعی و علوم انسانی از پلورالیسم ذاتی برخوردار هستند. یعنی برای یک سؤال واحد تنها یک جواب واحد ندارد و می توان به یک سوال جوابهای مختلف و از منظرهای مختلف داد.
وی در ادامه سخنانش گفت: چند مسأله در علوم اجتماعی ایران قابل تفکیک هستند. مسأله اول که در سطح جهانی هم مطرح شده این است که آیا علوم انسانی نسبت به علوم طبیعی (فیزیک، شیمی و زیستشناسی) مرتبه فروتر دارد یا نه؟ نکته و مسأله دوم این است که علوم انسانی برای جامعه ارزشمندتر است یا علوم طبیعی؟ یعنی در سرشت جامعه و سیر مطلوب یک جامعه رشد علوم طبیعی تأثیرگذارتر است یا علوم انسانی؟ مسأله سوم نیز وضع علوم انسانی و عقبماندگی این علوم در مقایسه با علوم طبیعی را مطرح میکند. در این زمینه، سؤال این است که در ایران کنونی، علوم انسانی نسبت به علوم فنی و مهندسی، پزشکی، علوم طبیعی و علوم دقیقه عقب ماندهتر است که در این مورد، از طرف دیگر میتوان این علوم را با وضع علوم انسانی در سایر جوامع مقایسه کرد.
ملکیان افزود: در مورد وضعیت علوم انسانی در ایران، باید سه نکته را مد نظر داشت. مسأله اول، وضع تحقیقات در علوم اجتماعی در ایران است. یعنی باید دید کسب معرفت در علوم اجتماعی در ایران چگونه بوده است. مسأله دوم وضع انتقال و تعلیم علوم انسانی و علوم اجتماعی در ایران است. یعنی آنچه را که به دست آوردهایم، چگونه به مصرف کنندگان دانش انتقال دهیم. ممکن است در جامعهای تحقیق علوم اجتماعی رشد کند ولی تعلیم علوم اجتماعی رشد نکرده باشد.
وی تصریح کرد: مسأله سوم، موضوع تأثیرگذاری علوم اجتماعی در بهتر کردن وضع اجتماعی ایران در حوزههای اخلاق، سیاست، اقتصاد، دین و مذهب و حقوق است. ممکن است که هم تحقیق علوم اجتماعی در جامعهای رشد کرده باشد و هم تعلیم و تربیت علوم اجتماعی ولی این علوم نتوانسته باشند تأثیرگذاری در جامعه داشته باشد که این امر علل گوناگونی دارد.
وی تأکید کرد: اولین علت این است که کسانی که باید اجازه و امکان بدهند که تحقیقات محققان در جامعه تأثیر بگذارند، افرادی ایدئولوژیک هستند و یا برای منافع خود به ایدئولوژیک بودن وانمود میکنند و منافعشان ایجاب میکند که خود را ایدئولوژیک جلوه دهند. فرد ایدئولوژیک معتقد است که جوابهای آماده برای پرسشها وجود دارد و این جوابها باید از منابعی استخراج شوند و البته آثار متخصصان علوم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جزء منابع کشف و استخراج آنها نیست.
وی افزود: علت و مشکل دیگر این است که علوم انسانی یک پلورالیسم ذاتی دارد و این موضوع، برای هر قدرتی، اعم از ایدئولوژیک یا غیر ایدئولوژیک خطرناک است. وقتی از منطق وارد حوزه ریاضیات میشویم و وقتی از ریاضیات وارد علوم تجربی و طبیعی میشویم و از این علوم به علوم انسانی میرویم و از این علوم وارد علوم انسانی تاریخی میشویم و از این علوم به فلسفه وارد میشویم، شاهد این پلورالیسم هستیم. یعنی برای یک سؤال واحد، تنها یک جواب واحد وجود ندارد و جوابهای مختلفی از منظرهای مختلف میتوان به یک سؤال داد.
وی افزود: هر چیز و پدیدهای جنبههای مختلفی دارد و ما هم از منظرهایگوناگون و متفاوت میتوانیم به آن نگاه کنیم. باید توجه داشت که پدیدههای انسانی در مقایسه با اشیاء و اجسام مادی جنبههای بیشتری دارند و خود ما هم از جنبهها و منظرهای گوناگونی به آنها میتوانیم بنگریم.
ملکیان خاطر نشان کرد: حاکمان در پاسخ به این موضوع که چرا به عالمان علوم اجتماعی رجوع نمیکنند، میگویند دلیل اول این است که میان عالمان علوم اجتماعی اختلاف نظر وجود دارد و برای پاسخ گرفتن سؤالهایمان با چندین جواب مواجه هستیم. در پاسخ به این مسأله باید توجه داشت که وجود اختلاف و جوابهای متفاوت، به معنای نبودن نسبیگرایی است.
ملکیان یادآور شد: نکته دومی که حاکمان برای عدم رجوع به عالمان علوم اجتماعی ارائه میکنند، این است که معتقدند علوم اجتماعی از بن و بنیادی مادیگرا و غیر معنویتگرا و غیر دینی برخوردار است. این در حالی است که باید توجه داشت که ماتریالیسم روششناختی غیر از ماتریالیسم وجود شناختی است. یعنی در علوم اجتماعی، عالم بر عهده میگیرد که هر پدیده مادی را معلول پدیده مادی دیگری بدانیم و برای هر پدیده مادی سراغ علتهای مادی برویم و به لحاظ روش، به دنبال علتهای مادی پدیدهها و دنبال معلولهای مادی پدیدهها باشیم.
جلسه سوم: علوم اجتماعی و سیاستگذاری اجتماعی
بعد از سخنرانی مصطفی ملکیان، جلسه سوم همایش "علوم اجتماعی در ایران: دستاوردها و چالشها" برگزار شد. عنوان این جلسه، "علوم اجتماعی و سیاستگذاری اجتماعی" بود و در آن، دکتر فرهنگ ارشاد، دکتر هما زنجانیزاده و دکتر سیدرضا مصطفوی، به عنوان هیأت رئیسه حضور داشتند.
تحقیقات اجتماع بنیاد و ضرورت تعامل میکرو- ماکرو پروبلماتیک
دکتر حسین میرزایی استاد دانشگاه تهران نخستین سخنران جلسه سوم همایش بود. وی در سخنرانی خود، در روز دوم همایش گفت: حدود ۱۰۰ سال است که از ورود مفاهیم علوم اجتماعی و بیش از ۵۰ سال از استقرار رسمی علوم اجتماعی در ایران میگذرد. در عین حال، بیش از ۲۰ از شروع دوره دکتری در جامعهشناسی ایران میگذرد.
وی با این مقدمه و پس از مروری بر عناوین پایاننامهها در مقطع دکتری گفت: با مرور بر این پایاننامهها درمییابیم که در علوم اجتماعی کشور نه برنامه پژوهشی مشخصی دنبال میشود و نه از این پایاننامهها امکان استخراج یک برنامه پژوهشی وجود دارد. نبود برنامه پژوهشی سبب سردرگمی در حوزه علوم اجتماعی ایران میشود.
وی افزود: حرکت از جامعهشناسی کلان به جامعهشناسی خرد و ایجاد رویکردهای تلفیقی در چند دهه اخیر، گشایش نظری و کاربردی فراوانی به همراه داشته است. در عرصه پژوهشهای اجتماعی نیز انجام تحقیقات جهانی، ملی، منطقهای و محلی و مسألهشناسیهای مرتبط با سطوح ذکر شده هر یک به نوبه خود از فوایدی برخوردار هستند.
وی خاطر نشان کرد: در این میان ابهام و فقدان استراتراتژی تحقیقاتی مشخص از ملی به محلی یا برعکس در دانشگاهها، سازمانهای پژوهشی و پژوهشگران علوم اجتماعی در ایران سبب شده راهگشایی کافی در این خصوص کمتر فراهم شود.
میرزایی افزود: تحقیقات اجتماع بنیاد و محله محور رویکردی است که مبنای خود را از مسألهشناسیهای محلی، محلهای و خرد آغاز میکند و در فرایند تحقیق از رویکردهای کیفی امکان بهرهمندی داشته و منطق استقرایی را به کار میگیرد و در پی حل مسأله در سطح خرد است.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: با این حال اگر این سطح از مسأله شناسی و پژوهش به سطوح بالاتر و منطق قیاسی مرتبط نشود و فاقد حرکت نوسانی بین استقراء و قیاس و بین سطوح مذکور باشد، کارآمدی لازم را نخواهد داشت. به همین دلیل، تعامل میکرو- ماکرو پروبلماتیک و ارتباط تحقیقات اجتماع بنیاد با برنامه پژوهشی بالادستی موجود از لوازم کارآمدی مذکور است که به نظر میرسد از این حیث، توجه به رویکرد مذکور برای علوم اجتماعی ایران از ضرورت برخوردار است.
نیاز توسعه علوم اجتماعی در ایران: سیاست اجتماعی یا سیاست جنایی؟
در ادامه این جلسه، امیر ایروانیان به رابطه بین سیاست اجتماعی و سیاست جزایی پرداخت. وی در ابتدای سخنانش با تعریف سیاست اجتماعی گفت: سیاست اجتماعی را باید یک راهبرد کلان و مادر در سطح کشور دانست. سیاست اجتماعی در سه محور تدوین میشود؛ شناخت جامعه آنگونه که هست، منطبق نمودن حداکثری انتظار آرمانی حاکم بر جامعه با نظم عینی حاکم بر اجتماع و حرکت به سوی یک نظم عالی بر مبنای واقعیتهای اجتماعی.
وی افزود: سیاست اجتماعی عرصهای است که در آن علوم اجتماعی به حرکت درمیآید، تئوریهای علوم اجتماعی در عرصه عمل و سیاست اجتماعی کلان مورد سنجش قرار میگیرند و علوم اجتماعی به عنوان منبع سیاست اجتماعی از طرحها، راهبردها و برنامهها، امکان سنجش نظریهها را پیدا میکنند.
ایروانیان پس از آن، به بحث در مورد سیاست جنایی پرداخت و گفت: سیاست جنایی پاسخ دولت و جامعه مدنی به پدیده مجرمانه است. این پدیده مجرمانه میتواند یا جرم باشد یا کجروی و انحراف. سیاست جنایی یکی از محورهای انتظام آرمانی حاکم بر جامعه است. برنامهای که دولت برای کنترل جرم و انحراف در جامعه پیاده میکند، یکی از وجوه انتظام آرمانی است که دولت بر جامعه حاکم کرده است. اگر سیاست جنایی در بستر سیاست اجتماعی تدوین شود، تقدم عینیت اجتماعی بر انتزاع سیاستگذاری اجتماعی مطرح میشود. در چنین حالتی، پاسخهای سیستم نسبت به عمل مجرمانه تعدیل شده و پاسخهای آرمانی سیستم به پاسخهای عینی تنزل پیدا میکنند.
وی خاطرنشان کرد: اگر بین سیاست اجتماعی و سیاست جنایی گسست ایجاد شود، سیاست جنایی بر جنبه اعتباری خود تکیه کرده و جنبه عینی آن ضعیف میشود و سیاستهای تنظیمی با عدم اجرا و اجرای ناکارامد مواجه میشود. از سوی دیگر علوم اجتماعی از نظریهپردازی ناتوان میشود و امکان سنجش نظریهها نیز از بین میرود. وقتی که سیاست اجتماعی در کشور شکل نگیرد، علوم اجتماعی عقب مانده میشود و علوم اجتماعی عقب مانده، نمیتواند سیاست پاسخدهنده تنظیم کند.
چالشهای میان گفتمانهای علوم اجتماعی و پارادایمهای قدرت
دکتر محمد علی محمدی، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، به عنوان آخرین سخنران جلسه آخر این همایش، به بررسی "چالشهای میان گفتمانهای علوم اجتماعی و پارادایمهای قدرت" پرداخت. وی سپس با اشاره به مهمترین چالشهایی که علوم اجتماعی با قدرت دارد، گفت: نظام قدرت در درجه اول نمیخواهد به علم بودن علوم اجتماعی اعتراف کند و در درجه دوم میگوید که این علم نامحرم بوده و به لحاظ نظری وابسته به الگوهای بیگانه است.
دکتر علیمحمدی با اشاره به خاصیت روشنگری و عقلانیت موجود در علوم جتماعی گفت: علوم اجتماعی در ایران، در نگاه به قدرت همواره با چند مسأله مواجه بوده است. دولتها همواره تمرکزگرا و ایدئولوژیک بودهاند، به نیازهای جامعه توجه نمیکرده و اولویت مردم را پرداختن به مسائل آیینی میدانستند و این در حالی است که نگاه علوم اجتماعی به صورت دیگری به فهم مسأله میپردازد.
وی افزود: از زاویه علوم اجتماعی در مواجهه با دولت به چند نکته برمیخوریم. نخست اینکه دولت با این ویژگی، نمیتواند نخبگان علمی را جذب خود کند. از سوی دیگر، دولت در ایران پیشگیری نمیکند بلکه درمانگر است، هیچ دولتی در ایران میراث خود را برای دولت بعد باقی نمیگذارد و علوم اجتماعی از طرف حوزه قدرت سخت و دیر فهمیده میشود.
دکتر علیمحمدی سپس گفت: وضعیت علوم اجتماعی در جوامع گوناگون تا حد زیادی با نسبت بین گفتمانهای رایج در عرصه علوم اجتماعی و پارادایمهای قدرت ارتباط دارد. به نظر میرسد که در جامعه ما، اتهاماتی چون غرب زدگی، وابستگی، وارداتی و ترجمهای بودن علوم اجتماعی، رهیافتی صحیح برای حل چالشهای میان گفتمان جامعهشناسی و پارادایم قدرت نیست و چالشهای بین این دو قلمرو را باید در رویارویی سنت و مدرنیته در ایران جستجو کرد.
وی افزود: عدم کالایی شدن علوم اجتماعی و انسانی و عدم مصرف یافتهای پژوهشهای اجتماعی در شرایط کنونی، یکی از نشانههای این وضعیت است. سیاسی شدن حوزههای مطالعاتی علوم اجتماعی، همچون بررسی بیکاری، اعتیاد و مواد مخدر، حاشیهنشینی و بزهکاری، نابرابریهای اجتماعی و مشارکت و سرمایه اجتماعی به محلی از اختلافات در آمارها و راهحلها تبدیل شده است. در این شرایط، گاه گرایش انتقادی در علوم اجتماعی نیز در واکنش به تلاش دولت جهت مهندسی اجتماعی، در دام پژوهش اجتماعی به مثابه پیکار سیاسی میافتد.
دکتر علیمحمدی همچنین گفت: با وجود چنین شرایطی که هر دو طرف یکدیگر را بر نمیتابند، نه علوم اجتماعی میتواند مطابق با انتظاراتی که از آن میرود، خدمت شایانی به جامعه بکند و یا اندیشمندی در قواره جهانی و یا حتی منطقهای عرضه کند و نه نظام قدرت میتواند علوم اجتماعی را در اختیار داشته و از آن در جهت بهبود فرایندهای اجتماعی استفاده کند.
میزگرد دوم: دستاوردها و چالشهای ارتباط علوم اجتماعی و جامعه
بالاخره همایش "علوم اجتماعی در ایران: دستاوردها و چالشها" در بعدازظهر روز دوم، با میزگرد "دستاوردها و چالشهای ارتباط علوم اجتماعی و جامعه" به پایان رسید. مدیر آخرین میزگرد همایش، دکتر سعید معیدفر و دکتر فاطمه جواهریِ، دکتر هادی خانیکی، دکتر حسین راغفر، دکتر سارا شریعتی و دکتر داور شیخاوندی در آن شرکت داشتند.
علل اقبال به رشتههای علوم اجتماعی در سالهای اخیر
دکتر فاطمه جواهری، عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم، آغاز کننده میزگرد آخر همایش بود که در سخنانش تلاش کرد تا دلایل اقبال دانشجویان را به علوم اجتماعی در سالهای اخیر توضیح دهد. دکتر جواهری در این زمینه گفت: طی چند سال گذشته، در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری جامعهشناسی و رشتههای زیر مجموعه علوم اجتماعی، دانشجویانی را مشاهده میکنیم که رشتههای مقطعی کارشناسی آنها، علوم اجتماعی نبوده است و مطالعه این موضوع میتواند شناخت ما را نسبت به وضعیت فعلی جامعهشناسی ایران افزایش دهد.
وی افزود: از اطلاعاتی که سال ۸۷ از وزارت علوم و سازمان سنجش گرفتهام، مشخص میشود که بین سالهای ۸۴تا ۸۶، در دپارتمانهای رشتههای پژوهش و جامعهشناسی، بین ۱۰ تا ۴۵ درصد از دانشجویان، از رشتههایی غیر از رشتههای حوزهعلوم اجتماعی وارد شدهاند.
جواهری سپس به صورت خلاصه به نتایج حاصل از پرسشنامه پرداخت و پس از آن افزود: به نظر میآید اقبال به علوم اجتماعی، تحت تاثیر دو خلاء، یکی در نظام آموزشی و دیگری در فضای جامعه شکل گرفته است. رشتههای علوم فنی و مهندسی دارای یک نظام معرفتشناسی هستند و آن نظام معرفتشناسی، اگرچه از نظر علمی، مطلوب، موثر و ارزشمند است اما بعضی از افراد را اقناع نمیکند.
فاطمه جواهری ادامه داد: نکته دیگر این است که خلاءهایی در عرصه جامعه وجود دارد که راه افراد را برای مشارکت بهتر در جامعه میبندد و بسیاری از همین افراد برای اینکه بتوانند جامعه خود را اصلاح کنند و توسعه بخشند، جامعهشناسی را انتخاب کردهاند. این در حالی است که شاید اگر وضعیت اجتماعی ما بهگونهای بود که تشکلهای قوی مدنی در جامعه داشتیم که افراد از طریق عضویت در این تشکلها، احزاب و گروهها، میتوانستند نیاز به مشارکت و کسب آگاهی از مسائل اجتماعی، خود را تأمین کنند، کمتر چنین اقبالی نسبت به رشته جامعهشناسی بهوجود میآمد.
دکتر جواهری در نتیجهگیری سخنانش گفت: در هر حال، این فرآیند بیانگر این است که جامعهشناسی از مقبولیت قابل ملاحظهای در بیرون از مرزهای خود برخوردار شده و توانسته است بین افرادی که در ابتدا انتخابشان جامعهشناسی نبوده، نفوذ کند و همین امر کافی است که ما احساس کنیم جامعهشناسی دستاوردهای قابل اعتنایی داشته است.
علوم اجتماعی رسانهایتر شده است
سخنران بعدی این میزگرد، دکتر هادی خانیکی، عضو گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی بود که بحث خود را در پیوند علوم اجتماعی با رسانهها دنبال کرد. وی در مقدمه سخنانش گفت: اگر به فاصله بین دو نشست اخیر نگاه کنیم و ببینیم که علوم اجتماعی در ایران در قیاس با نشست پیشین چهقدر رسانهایتر شده است و این رسانهای بودنش در کجاها فرصت بوده و در کجاها تهدید، مسأله روشن میشود.
خانیکی افزود: پاسخ به این پرسشها روشن است؛ علوم اجتماعی نسبت به گذشته، خیلی رسانهایتر شده است. منظور من از رسانهایتر شدن، دو وجه دارد. بسیاری از جامعهشناسان و صاحبنظران علوم اجتماعی، وارد رسانهها شدند یا آنها را وارد رسانهها کردهاند. امکان دارد حتی خودشان نیز نخواسته باشند اما میبینیم که مطالبشان در رسانهها منعکس میشوند. دوم اینکه حجم زیادی از مطالب نیز وارد فضای مجازی شده و ما میتوانیم امروز از علوم اجتماعی مجازی صحبت کنیم و ببینیم که آیا علوم اجتماعی مجازی با علوم اجتماعی واقعی تفاوتی دارد یا خیر.
وی سپس با نقل قول از کاستلز گفت: ما وارد عصری شدیم که وسایل ارتباط جمعی، جای خود را به رسانههای خودگزین دادهاند. اینها از نظر محتوا خودتولید و از نظر پخش، خودگردان هستند و دریافتشان نیز خودگزین است. حال، باید ببینیم این پدیدهای که رخداده، چرخش اطلاعات است یا اینکه دانش نیز جا به جا میشود.
هادی خانیکی ادامه داد: سنت گفتاری در فضای مجازی و شبکهای به دلیل بافت و ماهیتش، تا حدودی شکل گرفتهاست. فقط دامنه دریافت ما گسترش پیدا نکرده و دامنه تولید ما نیز گسترش پیدا کرده است و این امر به این معنا است که نوعی حوزه عمومی جایگزین در فضای ایران به وجود آمده است. شکلگیری این فضای انتقادی و شکلگیری فضای مسأله بنیاد، تولید اجتماعی معنا را افزایش داده و زمینه تفکر انتقادی را در حوزه علوم اجتماعی پدید آورده است.
قدرت علوم اجتماعی
سخنران دیگر این میزگرد دکتر سارا شریعتی، استادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بود. دکتر شریعتی در این سخنان تلاش کرد با استفاده از دو مفهوم سیاست و جامعه یا نسبت علوم اجتماعی و قدرت، به بحث قدرت علوم اجتماعی برسد. وی سپس با اشاره به نقشاجتماعی علوم اجتماعی گفت: این نقش اغلب انتقادی ارزیابی میشود ولی برای من، نقشی است که انتقادی خواسته میشود. نقشی که انتقادی میخواستیم و به همین دلیل هم به سراغ علوم اجتماعی، به عنوان ابزار نقد اجتماعی، رفتیم. من به نسلی تعلق دارم که به تعبیر گی روشه، در یک "عرفان تعهد اجتماعی" میزیست. تعهدی که انگیزه اولیه اغلب ما برای گرایش به علوم اجتماعی بود.
سارا شریعتی افزود: برای ما، نه فقط در سنت جامعهشناسی انتقادی، بلکه با هر گونه استفادهای که از کلاسیکهای جامعهشناسی شود، رویکرد انتقادی به نظم اجتماعی و خصلت انتقادی این علوم بارز بود؛ در سنت مارکسی معطوف به تغییر، در سنت دورکیمی که مسائل نظری از مشکلات عملی تفکیک نمیشوند و حتی در سنت وبری معطوف به فهم. در هر سه سنت، جامعهشناسی همواره خصلت انتقادی اولیه خود را حفظ کرده است.
وی در توضیح چرایی این مسأله گفت: کارکرد علمی جامعهشناسی، فهم جهان اجتماعی است و به تعبیر بوردیو، این فهم با فهم قدرتها آغاز میشود. قدرتهایی که اقتدارشان را از ناشناختگی ساز و کارهایی میگیرند که بر آن مبتنی هستند. در نتیجه، نفس فهم جهان اجتماعی و نفس مشارکت در آگاهیبخشی از جهان اجتماعی، ضرورتاً کارکردی انتقادی یافته و از این نظر، جامعهشناسی به نوبه خود، همواره منبع نقد اجتماعی بوده است. اما به نظر می رسد که علوم اجتماعی امروز بیش از آن که منبع نقد اجتماعی باشند به هدف و آماج نقد بدل شدهاند. هم نقد ما از آن، هم نقد قدرت از آن. هم نقد درونی و هم نقد از بیرون. این موقعیت را برخی از دوستان به بحران اعتبار یا حیثیت جامعهشناسی تعبیر کردهاند که به یک معنا درست هم هست اما از منظری دیگر و با استدلالاتی از جنس دیگر، می توان این موقعیت را برعکس به قدرت خود علوم اجتماعی نیز نسبت داد.
دکتر شریعتی سپس با اشاره به استقبال از علوم اجتماعی گفت: این استقبال تا حدی است که این علوم را به گفته دوستان، گاه در معرض عوامزدگی قرار داده است که عوامزدگی هم خود نشانگر یک نیاز عمومی است. نیازی که باعث می شود حتی آنها که مورد نقدش قرار می دهند، در نقد آن هم از فرهنگ عمومی همین علوم استفاده کنند و از آگاهیای که اصحاب همین علوم نسبت به کاستیهای رشته خود انتقال دادهاند، بهره جویند.
وی در خاتمه سخنانش گفت: این شرایط، به نظر من، دانش علوم انسانی را به یک مطالبه عمومی بدل کرده و این بزرگترین دستاورد این علوم است. در این شرایط، نباید به نام دانش آکادمیک، به تخلیه این علوم از وجوه انتقادی، مداخلهگر و متعهدانهاش پرداخت و به نیاز اجتماعی بیتوجه ماند یا اینکه برای پرهیز از سیاستزدگی، به سیاستزدایی پرداخت و از آنچه میتواند یک دستاورد قلمداد شود، چشم پوشید.
جامعهشناسی در ایران؛ از آغاز تا کنون
در ادامه این میزگرد دکتر داور شیخاوندی نیز تلاش کرد در وقتی که برای ایراد سخنانش داشت، مروری کوتاه داشته باشد بر سیر تغییر و تحولات جامعهشناسی در ایران. وی در ابتدا، به نخستین صداهای جامعهشناسی در ایران پرداخت و گفت: آغازین درس جامعهشناسی، در سال ۱۳۱۷ توسط دکتر صدیقی ارائه شد. وی اولین کسی بود که سوسیولوژی را به جامعهشناسی ترجمه کرد. پس از او، در سال ۱۳۲۲، آقای یحیی مهدوی اولین کتاب جامعهشناسی علمی را منتشر کرد. وی در مقدمه این کتاب از دکتر صدیقی تشکر کرده که مروری بر این کتاب کرده است.
وی سپس به نشرهای غیر علمی به نام جامعهشناسی اشاره کرد و گفت: در سال ۱۳۲۰، کتابی از طرف حزب توده چاپ شده است به نام جامعهشناسی، به قلم احمد قاسمی که در آن به تضادهای طبقاتی میپرداخت. نتیجه این کتاب این شد که بلافاصله قدرتهای حاکمه احساس کردند که جامعهشناسی یک خطر است. از آنجایی که اولین افرادی که مسائل جامعه را مطرح کردند، افراد حزبی بودند، جامعهشناسی از همان اول برچسب سیاسی مبارزه برای جانشینی و جایگزینی نظام حاکم را خورد. در سال ۱۳۳۲ نیز از حیثیت جامعهشناسی سوء استفاده شد. در "نبرد زندگی"، ارگان راه سوم که توسط طرفداران خلیل ملکی منتشر میشد، مطلبی به نام جامعهشناسی منتشر شده است. اما زیر تیتر جامعهشناسی بحث انتقاد از کمینترن و کمینفرم مطرح شده است. در این نشریه، از نویسنده مطلب نیز با عنوان دانشجوی جامعهشناسی نام برده شده است که این امر نشان دهنده این است که از بدو تولد جامعهشناسی، این رشته دارای حیثیت بوده است.
داور شیخاوندی افزود: در سال ۱۳۳۹، اولین کتاب جامعهشناسی ایران به وسیله دکتر بهنام و دکتر آصف منتشر میشود. از سال ۱۳۴۴ به بعد ما با نهضتهای اجتماعی مانند نهضت سیاهکل رو به رو هستیم که برحسب اتفاق چند نفر از اعضای این نهضت، فارغالتحصیل جامعهشناسی بودند. همین مسأله حکومت را نسبت به جامعهشناسی حساستر کرد. به همین مناسبت، دانشجویان جامعهشناسی برچسب مخالف بالقوه خوردند؛ درصورتیکه در میان صدها نفر فارغالتحصیل، امکان داشت تنها چند مبارز سیاسی وجود داشته باشد.
وی همچنین افزود: پس از انقلاب نیز در جریان انقلاب فرهنگی، هنگامی که قرار شد بر برنامههای درسی مرور کنند، بلافاصله این مسأله مطرح شد که آیا جامعهشناسی ضرورت دارد یا خیر و در یکی از این بحثها قرار شد که جامعهشناسی به پژوهشگری تغییر نام دهد.
فناوری و تأثیر آن بر علوم اجتماعی
دکتر حسین راغفر آخرین سخنران میزگرد بود. وی در بخش نخست سخنانش گفت: جامعه انسانی روی شبکهای از روابط قدرت استوار است و هدف قدرت نیز کنترل است. در واقع، اصلیترین بحث علوم اجتماعی، کنترل اجتماعی است و به همین دلیل قدرت در خوشبینانهترین حالت، تنها نتیجه تحقیقات انتقادی را نادیده گرفتهاست. همین امر میتواند یکی از دلایل عقبماندگی علوم اجتماعی در جهان سوم باشد.
راغفر افزود: نظامهای پژوهشی در ایران نیز از محدودیتهای فراوانی رنج میبرند که یکی از این محدودیتها ناشی از فقدان یک سازمان فلسفه علم در کشور و همچنین موانع فرهنگی و سیاسی ناشی از اقتصاد سیاسی جامعه کنونی ایران است.
وی در ادامه، با اشاره به ماموریتهای علوم اجتماعی گفت: علوم اجتماعی از ابتدا دارای دو ماموریت مهم بود؛ یکی پروژه علم که هدفش شناخت روابط انسانی و روابط بین نهادها و اجتماعات انسانی است و دیگری پروژه سیاسی-ملی که هدفش بهبود شرایط انسانی یا رشد اقتصادی است.
حسین راغفر سپس به مرور پیشرفتهایی پرداخت که به مدد اینترنت و فناوری اطلاعات حاصل شده است. وی در این بخش از سخنانش با اشاره به ظرفیتهای فنآوری گفت: این ظرفیتهای فناوری، ظرفیتهای آگاهیبخش علوم اجتماعی در کشور ما را نیز تحت تاثیر خود بالندهتر میکند و انتظار میرود که این ظرفیتها، نوعی از آموزش را شکل داده و راهبری کند که اقامه کننده آزادی و مخالف استثمار و انحراف ساختارهای اجتماعی باشد. به این ترتیب علوم اجتماعی میتواند متعهد به آیندهای باشد که خود را با تغییر شرایط حاضر میسازد.
در خاتمه این همایش مجمع عمومی انجمن تشکیل شد و طی آن، اعضای هفتمین دوره هیأت مدیره برای یک دوره سه ساله انتخاب شدند.