398سوال اول: آیا علوم اجتماعی در ارائه راهکارها و تجویزهای مناسب در کاهش و مدیریت آسیب­های اجتماعی موفق بوده است؟

مسائل اجتماعی در ایران به تعبیر دورکیم حالت بیمارگونی گرفته و در قالب آسیب­‌های اجتماعی، گستردگی غیرقابل باوری پیدا کرده‌­اند. در برخی زمینه­‌ها از جمله در زمینه اعتیاد، جنایت‌­های خانوادگی، فساد مالی و اداری، ناهنجاری­‌های رفتاری و اخلاقی نوجوانان و جوانان، خودکشی (خاصه در بین جوانان)، بیماری‌­های روحی و روانی و از همه مهم­تر بحران اخلاقی فراگیر در جامعه موقعیت ایران ممتاز منفی است و نسبت به تعداد جمعیت چگالی آسیب­‌های اجتماعی و تراکم مسائل اجتماعی در آن جزو بالاترین­‌ها در جهان است. این وضعیت صرف نظر از دلالت آن بر شرایط بحرانی خاص گذار توسعه‌­ای در کشور و ناهماهنگی ارزش­‌ها و هنجارهای رسمی با ترجیحات خرده فرهنگ­‌های مردمی و هنجارهای عرفی و ارزش­‌های این جهانی (سکولار) که مورد اقبال بخش‌­های مهمی از مردم است، دلالت بر آن دارد که علوم اجتماعی و به ویژه جامعه‌­شناسی در ارائه راهکارهای مناسب و تجویزهای قابل اجرا برای کاهش آسیب­‌های اجتماعی و شناسایی و تقلیل تعداد و دامنه اثرگذاری مسائل اجتماعی موفق نبوده است و تاکنون عملاً توفیق قابل ذکری در مدیریت این آسیب‌­ها نداشته است. البته ذکر این نکته مهم است که مسئولیت کاهش و مدیریت آسیب­‌های اجتماعی تنها بر عهده جامعه‌­شناسی به مثابه یک رشته علمی و اصحاب این رشته نیست که کم‌­کاری­‌ها و ناتوانی‌­ها در این امر تماماً به این رشته و اصحاب آن نسبت داده شود. حال چرا جامعه­‌شناسی و جامعه‌­شناسان ایران نتوانسته ­اند دین خود را نسبت به بهبود و کاهش آسیب‌­های اجتماعی ایفا کنند؟ دلایل زیادی دارد که فقط بخشی از آن مربوط به اجتماع علمی جامعه شناسی است و شاید بیشترین قسمت آن از خارج آکادمی و حوزه علم به این رشته تحمیل شده است. در تبیین ناتوانی های علوم اجتماعی در شناسایی راهکارهای لازم برای مقابله با آسیب های اجتماعی و مدیریت بهینه برای کاهش آن به عوامل متعدد بیرونی و درونی رشته جامعه­ شناسی در ایران به مثابه یک خرده نهاد در درون نهاد کلان آموزش عالی می ­توان اشاره کرد. در رأس عوامل بیرونی نگاه بدبینانه حکومت به جامعه ­شناسی به طور خاص و علوم اجتماعی به طور عام و نیز کوشش ­های سازمان ­یافته حکومتی برای محدودسازی دامنه فعالیت در فضای نهادی جامعه­ شناسی و علوم اجتماعی قرار دارد. البته عوامل بیرونی دیگری نیز در کارند که از آن جمله است: فقدان فضای نقد و گفت و گو دربارۀ آسیب­ ها و مسائل اجتماعی، و فقدان تعامل سازنده میان مدیران و کارگزاران دستگاه­ های برنامه­ ریزی و اجرایی با دانشگاه‌­ها و موسسات پژوهشی در رشته ­های علوم اجتماعی. از عوامل درونی در تأثیرگذاری اندک رشته جامعه­ شناسی در کاهش و مدیریت آسیب­ های اجتماعی می ­توان به این نکته اشاره کرد که رشته جامعه ­شناسی در ایران مردم­ مدار نیست و بیش­تر به صورت آکادمیکی صرف عمل می­ کند. همچنین عامل دیگر فقدان برهم کنش سازنده و همکاری علمی اصحاب رشته جامعه­ شناسی است که اغلب اوقات به صورت جزیره ­ای عمل می­ کنند. این در حالی است که در اکثر کشورهایی که رشته جامعه­ شناسی در مدیریت کلان جامعه و به ویژه در مدیریت و کاهش آسیب­ های اجتماعی بسیار تأثیرگذار است، همکاری علمی جامعه­ شناسان در سطح بسیار بالایی قرار دارد. تولیدات علمی نمایه شده در پایگاه­ های علمی بهترین شاهد برای اثبات این مدعا بشمار می آید. از دیگر عوامل درونی می ­توان به محافظه ­کاری و در خدمت وضعیت موجود بودن رشته جامعه ­شناسی در ایران اشاره کرد. اغلب نتایج تحقیقات انجام شده در ایران همان چیزی است که سیاست­‌گذاران و سیاست­مداران طالب آن هستند و اغلب فقط نیمه پر لیوان وضعیت اجتماعی را نشان می­ دهند. عامل دیگر روزمرگی علمی اساتید این رشته به مانند اساتید دیگر رشته­ های دانشگاهی کشوراست که به این واقعیت اشاره دارد که اساتید جامعه­ شناسی به دخیره دانش پیش آموخته خود تکیه کرده و در به روز کردن اطلاعات علمی خود کوتاهی می­ کنند و بنابراین اندوخته علمی آنان ذخیره مناسبی برای مقابله با آسیب های اجتماعی برخاسته از درون مناسبات ساختاری و برهمکنش های اجتماعی معمول در این جامعه بشمار نمی آید. عامل درونی دیگر عدم جامعه ­­پذیری علمی سر تا پا قابل نقد دانشجویان رشته جامعه­ شناسی است که مشکل آن هم به کم کاری اساتید و هم به کم کاری خود دانشجویان باز می­ گردد.

سوال دوم: ارزیابی شما از وضعیت امروز جامعه ایران در حوزه آسیب­‌های اجتماعی چیست؟

جامعه ایران جامعه ­ای است آکنده از آسیب­ های مختلف اجتماعی. از قاچاق و فساد مالی و تن فروشی و تولید و مصرف مواد مخدر و روان گردان گرفته تا حضور کودکان کار در شهرها، مهاجرت نخبگان و فرار مغزها و فرسایش شدید اعتماد اجتماعی و فراوانی بیماری­ های روحی و روانی و از همه مهم­تر گستردگی بحران­ های اخلاقی در جامعه از رواج مال اندوزی های ناسالم از راه­ هایی به غیر از کار مشروع گرفته تا ریا کاری و درغگویی تقریبا همگانی شده.

سردستی ­ترین فهرست ­ها از انواع آسیب­ های اجتماعی موجود در کشور سیاهه هراس انگیزی از بدخیم ­ترین بحران­ها در برهمکنش های اجتماعی موجود در جامعه را بازگو می کند که نه فقط تنوع آن در مقایسه با بسیاری از دیگر کشورهای جهان بیش تر است بلکه در بسیاری از موارد نیز چگالی آن در مقایسه با جوامع دیگر به شدت نگران کننده است. اهم آسیب های اجتماعی و مسایل اجتماعی مرتبط با آن از این قرار اند: 1) فقر؛ 2) بیکاری؛ 3 ) اعتیاد به مواد مخدر؛ 4)تبعیض و بی عدالتی؛ 5) مسائل قومیت ­ها: اقلیت ­های قومی، اختلافات مذهبی، قومیت گرایی؛ 6) بحران هویت؛ 7) تضاد های طبقاتی؛ 8) طلاق و اختلاف­ های خانوادگی؛ 9) فساد اداری و مالی؛ 10) جرایم مالی و اداری: رانت­خواری، کلاهبرداری، اختلاس، رشوه؛ 11) جنایت­ های خانوادگی؛ 12) خشونت ­های خانوادگی: همسر آزاری و کودک آزاری؛ 13 ) بحران اخلاقی: رواج مال اندوزی های ناسالم از راه­ هایی غیر از کار مشروع، ریاکاری، دروغ گویی ؛ 14) قاچاق مواد مخدر: ترانزیت مواد مخدر، تولید و توزیع مواد ؛ 15) قاچاق زنان و کودکان: بردگی جنسی ؛ 16) روسپیگری و تن فروشی ؛ 17 ) فرار از خانه (و معضل دختران فراری)؛ 18) کودکان خیابانی؛ 19) مهاجرت و فرار مغزها و نخبگان‌؛ 20) قاچاق کالاها و آثار فرهنگی و هنری ؛ 21) انحرافات جوانان؛ 22) خودکشی؛ 23) بیماری­های روحی و روانی؛ 24) فرسایش شدید اعتماد اجتماعی ؛ 25) سالخوردگی رو به رشد جمعیت و مشکلات ناشی از آن؛ 26) زندانیان و خانواده هایشان.

گوآنکه در بسیاری از کشورهای جهان این قبیل آسیب ­های اجتماعی را کم وبیش می­ توان دید اما گستردگی این آسیب ها و ضریب بالای ابتلای به آن و نیز فراگیری آن در بین برخی گروه ­های سنی و به ویژه جوانان وضعیت بسیار نگران کننده ­ای را پدید آورده است که بیش از هرچیز مبین و مؤید فقدان انسجام اجتماعی در کشور و حرکت شتابان به سوی یک نوع فروپاشی اجتماعی است که نظیر آن در کمتر کشوری در جهان دیده شده است.

سوال سوم: علت عدم وفاق حلقه ذهن (اندیشمندان علوم انسانی و علوم اجتماعی) و عین (سیاست­گذاران اجتماعی) در ایران چیست؟

 تصور می­ کنم که عوامل متعددی در فقدان وفاق در اجتماع علمی علوم اجتماعی در کشور دخالت دارند. در راس این عوامل باید از ضعف اخلاق آکادمیکی در فضای نهادی علوم اجتماعی؛ ضعف قابلیت ­های مفهوم ­سازی و نظریه ­پردازی در حوزه علوم اجتماعی و جامعه ­شناسی؛ فقدان اعتماد و همدلی میان مسئولان و کارگزاران حکومتی از سویی و اصحاب علوم اجتماعی از سوی دیگر؛ فقدان جریان­ های فکری اصلی و به اصطلاح «مین استریم» در این دیسپلین علمی؛ ضعف فرهنگ گفت و گو در دانشگاه ­ها و در میان صاحب نظران؛ عوام ­زدگی مسلط شده بر دانشگاه­ها؛ و محدودیت ­های خواسته و ناخواسته در زمینه ارتباطات علمی و مبادله دانش اجتماعی میان ایران و کشورهای پیشرفته جهان نام برد. نتیجه محتوم این وضعیت ضعف توان اجتماع علمی در رشته­ های علوم اجتماعی برای شناخت مسائل و آسیب ­های اجتماعی و پیشنهاد راهکارهای علمی و عملیاتی برای برون رفت از آن­ها از سویی و بی ­توجهی دستگاه ­های حکومتی به ظرفیت ­سازی برای تقویت دانش اجتماعی عمل گرا و مردم مدار در دانشگاه های کشور به تبع ضعف­ های اشاره شده از سوی دیگر است.شکی نیست که کمترین و محتوم ترین نتیجه برهمکنش این نیروهای نا همسو و خنثی کننده یکدیگر عدم وفاق در حوزه شناسایی و تشخیص عوامل خاستگاهی آسیب های اجتماعی و دستیابی به اجماع علمی و عملیاتی در زمینه راه های مقابله با نفوذ و گسترش آن است و این همان وضعیت غیر کارکردی و قابل انتقادی است که در حال حاضر در حوزه شناخت آسیب های اجتماعی و سیاست گذاری برای مدیریت و کاهش آن در کشور وجود دارد.