ولی بهرامی
اخلاق در هر درجهای از تکاملش هیچگاه جز در جامعه وجود نداشته و تغییرات آن همیشه تابعی از تغییرات شرایط اجتماعی است. انسانهای بزرگ از طریق اخلاق و عقل( دین و علم) روابط خود را با جامعه تنظیم میکنند و به لحاظ اخلاقی و عقلانی به جامعه تن میدهند و در جامعه زیست میکنند. در شخصیت این انسانها سه جزء مهم روح انضباط، دلبستگی به گروه و خودمختاری و استقلال وجود دارد که آنها را ارزشمند و صاحب اخلاق در جامعه میکند. بر زندگی این انسانها روح انضباط حاکم است، چرا که این انضباط برای آنها وسیلهای برای رسیدن به هدف نیست؛ بلکه فینفسه خود هدف است. روح انضباط در این انسانها به حدی است که آنها نقش قانون در جامعه را دارند و به عنوان تنظیم کننده امور در اجتماع عمل میکنند.
استاد توسلی چون به گروه و اجتماع خود دلبسته بود، فراتر از مرزها و جناح بندیهای سیاسی قرار داشت و اگر وارد بازی سیاست میشد، مانند سربازان مهرههای شطرنج برای دفاع، خدمت به اجتماع خود عمل میکرد. شخصیتی بود که در شکستش پیروزی، در سکوتش درس و در گفتارش دفاع از جامعه بود . وی انسانی بود که درد اجتماع را درد خود میدانست و نسبت به اجتماع خود متعهد و وظیفهشناس بود. استاد از این جهت اخلاقی بود که در جامعه زندگی میکرد و هم بسته گروه، اجتماع محلی، هم دانشگاهیان و دانشجویانش بود. جامعه نیز این استاد را نگهداشت، به او معنا بخشد و وی را از غرقاب خودبینی و خودشیفتگی نجات داد و به شخصیت وی رشد و تعالی بخشید. استاد عقل جمعی را بر خرد فردی خود ترجیح میداد و از خود رأی بیزار بود، چون خود رأی را ریشه تفرقه و نفاق در اجتماع و خرد جمعی را چاره درمان و حل مشکلات میدانست. استاد توسلی انسانی آزاده بود، ولی حد و مرزها را خوب میدانست و میشناخت. آزاد بود ولی عملش ضد اجتماع نبود .ویژگیهای دیگر شخصیتی استاد آن بود که هر جا لازم بود با گذاشتن حیثیت و آبروی خود در جهت تقویت اعتماد، صمیمیت و احیای امر اخلاق در جامعه و نهادینه کردن آن عمل میکنند. با اینکه استاد توسلی از نسل گذشته بود ولی نسل جدید را خوب میفهمیدند، از نسل سنت بودند، ولی افکار و رفتارشان امروزی بود. انگار استاد برای زمانه امروز تربیت شده بود.
استاد توسلی در شخصیتش خودمختار و مستقل بود. چون خودمختاریش ریشه در آگاهی از نظم اجتماعی، جهان طبیعت و فهم دلایل و توجیهات آن داشت. در عین اینکه تابع اجتماع بود ولی هر جا نیاز بود قیام میکرد و اجتماع و دانشجویانش را از خواب غفلت بیدار میکرد. استاد در طول زندگیاش به عنوان یک «مصلح اجتماعی» عمل کرد . علی وار زندگی کرد و فهمیده بود که امامش در نهجالبلاغه در نکوهش غافلان چه میفرماید؟ ” شما که برادران دینی هستید، چیزی جز پلیدیهای درون و نیتهای نادرست از هم دورتان نکرده و بهم نمیبخشید و محبت نمیورزید. چه شده که به اندکی از دنیا که میرسید شادمان میگردید و بسیاری از آخرت را از دست میدهید. غصه دار نمیشوید و مقدار کمی از دنیا را از کف میدهید پریشان میگردید، تا آنجا که آثار این آشفتگی و اضطراب در سیمایتان و در بی صبریتان در برابر آنچه از دست رفته نمایان میگردد؟ ”.
روحش شاد و یادش گرامیباد.