(دکتری انسان‌شناس پزشکی)

دکتر مزدک دانشور فروردین99برخی روشنفکران امروز ایران در یادداشت‌هایی مرتبط با کرونا به رابطه آزمون تجربی باورهای پیشامدرن و واقعیت‌های سخت پرداخته و پیروزی قاطع مدرنیته را از آن نتیجه گرفته‌اند. آنها علاوه بر اینکه دکان‌های طب اسلامی را به واسطه همه‌گیری کرونا از همین الان تخته می‌بینند، به تغییرات کلانی که در رابطه دین و جامعه خواهد انجامید نیز خوش‌بین هستند.

این افراد را می‌توان از مدرنیست‌هایِ خوش‌بین که به علم و رهایی‌بخش بودن صرف علم باور دارند، به حساب آورد. آنها به درستی بر این عقیده است که علم آزمون‌پذیر است و همین آزمون‌پذیری کمک می کند که باورهای پیشامدرن را بشکند و به هوا بفرستد. حال آنکه این خوش‌بینی مفرط با واقعیت‌های تضادمند جهان اطراف نمی‌خواند و ای بسا که مصیبت و سختی به عمیق شدن باورهای پیشامدرن بینجامد. در ذیل تلاش می‌کنم به خلاصه‌ترین شکل ممکن این بحث را پیش ببرم و نشان دهم که طب سنتی و خرافی چه خاصیتی دارد که در جهان امروز به حیات خود ادامه می‌دهد.

تا پیش از دوره پهلوی و تأسیس دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، درمانگری در انحصار پزشکان مدرن نبود و خیل عظیمی از دعانویسان، حکیم علفی‌ها و درمانگران خانگی به درمان مردم می‌پرداختند. انحصار پزشکان متجدد که به نوعی نمایندگان دولت مدرن بودند و اقتدار آن را بر بدن شهروندان اعمال می کردند، نه با قدرت قاهره و بگیر و ببند، بلکه در توانایی آنها و وزارت صحیه در کنترل و درمان بیماری‌های واگیردار و عفونی آن زمان متعین شد. آنها بیماری‌هایی را که خرافه‌پروران با روغن کرچک و آب دهان مقدسین، از درمان آن ناتوان بودند، بهبود می‌دادند و با مداخله درمانی خود زایمان‌های سالم‌تر، مرگ‌و‌میر کمتر نوزادان، ناتوانی کمتر در پی تصادفات و جراحات را به ارمغان آوردند. این اوج موفقیت پزشکی مدرن و نهاد بیمارستان بود و در جامعه سنتی ایران با کمترین مقاومت روبه‌رو شد. تا آنجا که سنت‌گرایان در ضرورت پیروی مقلِد از مقلَد، پیروی بیمار از پزشک را به عنوان شاهد مثال ذکر می‌کردند.

شکست پزشکان مدرن اما از نهادهای تأسیسی خودشان شروع شد: بیمارستان. بیمارستان نهادی بیگانه‌کننده بود. تعداد بالای بیماران و مرگ و رنج انباشته در یک محیط کوچک، «پزشکی کردن» را از پزشکان گرفت. همانطور که زیمل در حیات ذهنی در کلانشهر مطرح کرده، فقدان همدردی و کاهش همدلی از نتایج زندگی در کلان شهر است. پزشکان در بیمارستان نیز همین احوالات را تجربه می‌کردند و مجبور بودند ذهن و روانشان را با محیطی صنعتی و خط تولیدی بیگانه‌کننده هماهنگ کنند. نتیجه؟ دوری احساسی پزشک از بیمار و ایجاد فاصله بین آنها.

رابطه کالایی پزشک-بیمار نیز در جامعه سرمایه‌داری ناگزیر بوده و هست. همانطور که فیلسوف قرن نوزدهمی آلمانی پیش‌بینی کرده بود هر آنچه مقدس بود در برابر سیر سرمایه بدل به کالایی قابل معامله می‌شد.

در ایران این رابطه کالایی پزشک-بیمار پس از جنگ ایران و عراق و شروع سیاست‌های تعدیل اقتصادی شدت بیشتری گرفت. تا آنجا که بی‌اعتمادی گسترده‌ای به پزشکان را باعث شد و نتایج رسانه‌ای آن را می‌توان پس از مرگ عباس کیارستمی مشاهده کرد. در این رابطه پزشک بیگانه با درد و رنج بیمار فقط به دریافتی‌اش فکر می‌کند و نه سلامتی بیمار. از آنسو بیمار نیز دیگر نمی‌تواند به پزشک-فروشنده اعتماد و اطمینانی را داشته باشد که پیش ازآن داشت.

فقدان همدلی که مدرنیته سرمایه‌دارانه و صنعتی برای پزشکی به ارمغان آورده، موجب بیگانگی پزشک-بیمار می‌شود. این نقطه جایی است که درمانگریِ پیشامدرن انگشت بر آن می‌گذارد و تلاش می‌کند که آن را با باورهای خرافی خود پرکند. سخن بیمار را می‌شنود. از پیشینه و مشکلات بیمار می‌پرسد. اجازه می‌دهد بیمار سخن بگوید. خود را پرحوصله و مهربان نشان می‌دهد و از همه مهمتر آن چنان نوید دهنده promising است که پزشکی مدرن به خاطر ذات علمی خود نمی‌تواند باشد. درمانگرانِ خرافه‌محور، سخنان امید‌بخش می‌گویند، قول‌های ماورایی می‌دهند و با زبانی نرم و نزدیک به اندوخته فرهنگی بیمار سخن می‌گویند...یعنی خلئی را پر می‌کنند که پزشکی مدرن ناتوان از رسیدگی به آن است.

تب کرونا می‌گذرد و ردی خونین از خود در تاریخ این مرز و بوم به جای می‌گذارد. بیمارستان‌ها کم‌کم از بیماران مبتلا به کرونا خالی و پزشکان و پرستاران از حالت جنگی خارج می‌شوند. اما همبستگی و شوق و همدلی ایجاد شده ماندگار نخواهد بود. زیرا صنعت و سرمایه در پزشکی حضوری موثر دارد و حضور همیشگی‌اش همدلی و همبستگی را ذره ذره آب می‌کند و رابطه سرد کالایی را جایگزین می‌کند. در اینجاست که درمانگران خرافی دوباره از حجره‌های‌شان بیرون می‌آیند و خاکشیر و نبات را به جای داروهایِ شیمیاییِ غربی به خلق‌الله می‌فروشند، البته با چاشنی همدلی و همراهی...

دور همان دور است. برهان قاطع مدرنیته وجود ندارد و اگر هم داشته باشد، در فردای حل تضادی آنتاگونیستی خواهد بود یعنی زمانی که پزشکی از شر روند صنعتی-سرمایه‌دارانه خلاص شود. در آن روز است که پزشکان می‌توانند به بیماران خود همدلی را «هدیه» دهند، بیمار را در متن اقتصاد، اجتماع و فرهنگ ببینند و به بیمار این اطمنیان را دهند که فقط و فقط به او فکر می‌کنند و نه به دریافتی آخر ماه. در این حالت است که درمانگری خرافی جایی برای عرض اندام ندارد. آرام آرام از جامعه رخت خواهد بربست و تمامی روبناهای فرهنگی متناسب با آن نیز! زیرا این روبناهای فرهنگی حاصل «بی‌روحی جهان، بی‌وضعی اوضاع و آه خلق ستمدیده» اند که در جستجوی آرامش و مسکنی به آن چنگ انداخته‌اند...

 

منبع: کانال تلگرامی پنجره / 3 فروردين 1399