(دانشآموخته جامعهشناسی)
جامعه در حال تجربه نوعی گسست و شکست است. گسستی که خود را در چالشهای منبعث از کرونا باز مینمایاند. بحرانی که میتوان آن را به عنوان یکی از پیامدهای قصد نکرده جهانی شدن در نظر گرفت. بحرانی که به واسطه تکنولوژیهای مدرن و صنعت توریسم و تجارت آزاد خود را از کمند قلمروهای محلی و ملی به قلمروی جهانی گستراند. نهادهای بینالمللی به فکر تدبیر و راهحل افتادهاند تا بتوانند آن را کنترل کنند اما گویا کنترل از دست همگان خارج شده است و این جاگرنوت در حال فروپاشاندن بسیاری از نهادها و سنتهای ریشهداری است که امر اجتماعی را تولید و بازتولید میکنند. عدم کنترل و ناتوانی نهادهای قدرت در همه جهان عیان است و میرود این بحران به عدم مشروعیت برخی از نظامهای سیاسی در جهان منتهی شود. آیا این بحران بهداشتی را میتوان به مثابه نوعی خودتنظیمی و داروینیسم طبیعی قلمداد کرد؟ فرماسیون سیاسی ـ اجتماعی جهان پساکرونایی چگونه خواهد بود؟ آیا به گفته یکی از اقتصاددانان وطنی، جامعه ما به سوی سکولاریسم رهنمون میشود؟ ویروس کرونا چه تاثیری بر جماعتگرایی و نژادپرستی دارد؟ آیا آن را تقویت میکند یا از شدت و حدت آن میکاهد؟ ارزشها و هنجارهای متصلب و سخت رو به کدامین سو مینهد؟ آیا دولت ـ ملتها وزن بیشتری نسبت به قبل کسب میکنند و مرزهای ملی با شدت بیشتری کنترل میشود؟ آیا جهانی شدن فلاکت راه را برای ملیگرایی پوپولیستی فراهم میکند؟
سوالاتی از این دست شاید از جمله پرسشهایی باشد که در ذهن بسیاری از افراد شکل بگیرد که یقیناً نمیتوان جوابی قطعی و یقینی به آن داد. اما آنچه ویروس کرونا نشان داد گواه بر این است که خیلی از نهادهای ملی و حاکمیتهای سرزمینی بسیار ناکارآمدتر از آن چیزی هستند که ما فکر میکردیم. تزلزل و بیتصمیمی در بسیاری از نهادهای ملی و بینالمللی امری مشهود است و اقتصاد جهانی را در برابر بحرانی اینچنین به شدت آسیبپذیر و متزلزل نشان داد. قیمت نفت به پایینترین حد خود در سی سال اخیر رسیده است، بورسهای بسیاری از کشورهای پیشرفته با رکودی عجیب دست به گریباناند. به قول اولریش بک، جامعهشناس آلمانی ما اکنون در جامعۀ ریسک زندگی میکنیم؛ در جهان مخاطرهآمیزی که اینبار نه به واسطه جنگ سرد و مسابقات تسلیحاتی هستهای، که بحرانی پزشکی و بهداشتی به آن دامن زده است. بحران کرونا اگرچه به ساختارهای اجتماعی و اقتصادی جهان لطمههای جبرانناپذیری زده است اما ناتوانی نظامها و نهادهای ملی و فراملی را در مدیریت بحرانهای جهانی نشان میدهد و بستری را برای بازاندیشی و تغییرات مثبت، فراهم میکند. امید است در وضعیت آینده جهان شاهد ظهور سوژههای انسانی باشیم که به قول آلن تورن با پذیرش اصول جهانشمولی همچون؛ آزادی و حقوق بشر در صدد بنیان نهادن جهانی عادلانهتر و فارغ از سلطهگی نهادهای سرکوبگری باشیم که در پس پشت امور اجتماعی متصلب سنگر گرفتهاند. احتمالاً دوران پساکرونایی دوران متفاوتی از امروز خواهد بود اما نباید در این تفاوتها اغراق کرد و جهانی سراپا متفاوت از امروز را متصور شد.
در مورد ایران چه میتوان گفت؟ تلاش من بر آن خواهد بود به خوشبینی و بدبینی مفرط نغلتم هرچند شاید نتوان از این وسوسه دور ماند. بر اساس دیدگاهی کلاننگرانه و ساختاری، جامعه پساکرونایی ایران به نظر نمیرسد شاهد تجربۀ سکولاریسم باشد. احتمالاً ما با نوعی ورشکستگی اقتصادی و اجتماعی وسیع و عمیق روبرو خواهیم بود که زمینه را برای تداوم سیاستهای مرکزمحور و نخبهگرایانه فراهم خواهد کرد که به شدت و حدت در پی بازسازی سریع جامعه و ارزشهای اجتماعی و فرهنگیای خواهد بود که در بحران کرونا با آسیب روبرو بودهاند.
سکولاریسم نیازمند بسترهای اجتماعی و سیاسی خاص خود است و تغییری جزیی در نگرش مردم نسبت به مقولههای دینی نمیتواند لزوماً به ظهور سکولاریسم منتهی شود. گفتمانهای حاکم بر جامعه ایران اجازه سکولاریزاسیون را حداقل در کوتاه مدت نمیدهند و بسترهای اجتماعی و اقتصادی آن فراهم نیست. تا گشایشی در مناسبات سیاسی رخ ندهد این امر، محال است. اما آنچه شاید قابل قبولتر باشد ساماندهی نهادی قدرتمند در زمینۀ مقابله با بحرانهای گوناگون باشد که بتواند ضربتی و فرابخشی عمل نماید تا بتواند از تاثیرات مخرب بر نظام سیاسی در ایران بکاهد.
بر اساس رویکردی خردنگرانه، آنچه امروز در جامعه مشاهده میشود نوعی اتمیسم و انزوای نهادهای جامعه مدنی است که به کلی توش و توان آن سلب شده است. نهادهای مدنی به سلبریتیهای پر زرق و برق اینستاگرام، تلگرام و فضای مجازی فروکاسته شده است. در فقدان نهادهای مدنی مستقل و کارا، ما شاهد انواع بمبارانهای اطلاعاتی در زمینه ویروس کرونا هستیم. این شرایط زمینه را برای ورشکستگانی چند فراهم میکند که در قالب نمایشهای نارسیسیستی در عرصه عمومی، خود را عرضه کنند؛ هنرمندان، سلبریتیها، پزشکان، بازیگران، خوانندگان و... که ناتوان در خلق در حوزه تخصصی خود، در قالب معلمان اخلاق به بازگویی اموری مشغولند که بر همگان عیان است. شهوت دیده شدن در این وضعیت بحرانی بیداد میکند. در این هنگامه ما نه شاهد ظهور و بروز سوژههای انسانی بلکه نظارهگر خودشیفتگانی ناآگاه هستیم که میخواهند از آب گلآلود ماهی بگیرند و با رویکردی تبلیغاتی در پی برندسازی از خود و محصولاتشان هستند. تداوم این وضعیت میتواند به نوعی فردگرایی خودمحور و منزوی دامن بزند که تمایل به مشارکت و تعاملهای اجتماعی و گروهی را کاهش دهد؛ قرنطینه تعاملات اجتماعی و مراودات. با این وصف در وضعیت فعلی شاهد نوعی همدلی و همیاری در جماعتهای محلی هستیم که این خود میتواند خبری خوش در این اوضاع نابسامان باشد.