(دانشیار جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبائی و عضو هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران)
همهگیری ویروس کرونا مسلماً، بیشتر با جنبههای منفی آن در جامعۀ ما یا سایر جوامع شناخته و تداعی میشود، اما در پس هر مصیبتی میتوان مشاهده کرد که دانش و تجربیات جدیدی شکل میگیرد که خود، مبنای سیاستها، برنامهریزیها، و تصمیمگیریهای نو میشود و شاید به تجدید نظر در رویههای مرسومی بیانجامد که پیش از این، اساساً هوشیاری و آگاهی لازم نسبت به ماهیت و پیامدهای منفی شان به وجود نیامده بود.
شاید نگاهی بر اساس یک سنخ شناسی تیپیک اجتماعی - اقتصادی، معطوف به مهمترین گروهبندیهای جمعیتی، که در هر جامعه، میتوان به راحتی تشخیص داد، کمک کند تصویری روشنتر از تغییر و تحولات اخیرِ ناشی از بحران کرونا به دست بیاوریم. خانوادهها، را معمولاً اقتصاد دانان در دهکهای درآمدی دستهبندی میکنند. اطلاع از تعلق هر خانواده به یکی از دهکهای درآمدی در سلسله مراتب صعودی یا نزولی، به سادگی، حقایق زیادی را درمورد شرایط و کیفیت زندگی ایشان عیان میکند. در یک دستهبندی دوگانۀ ساده انگارانه، اگر بخواهیم تنها دو گروه درآمدی اصلی را از هم متمایز کنیم، گروه اول را میتوان با برچسب «مرفهها» شناسایی کرد، که وضعیتشان را با گروه دومِ، یعنی گروه فاقد رفاه نسبی یا -مثلاً گروه افراد واقع در زیر خط فقر- مورد مقایسه قرار میدهیم.
اگر بخواهیم به تجربیاتی که در خانوادههایی با خاستگاه طبقاتی متوسط به بالا شکل گرفته اشاره کنیم، ملاحظه میکنیم که پیشینۀ برخورداری ایشان از ثروت، درآمد یا رفاه نسبی، در ایام توقف یا محدود شدنِ کار و هر گونه اشتغالِ ناشی از بحران کرونا، موجب شود تا ایشان، از دغدغههای مالی شدید و حس عدم امنیت اقتصادی–در کوتاه مدت- تا حد زیادی مبرا باشند. میتوان گفت از منظر اجتماعی، شواهد حکایت از این دارد که در این ایام، «خانه»، بیش از پیش، به مأمن و کانون گرم تعاملات زندگی اجتماعی و فرهنگی این گروه از جمعیت تبدیل شده است. برای اقشار با درآمد متوسط به بالا، بحران کرونا، به فرصتی تبدیل شد که خانههایشان را، خواستنیتر، زیباتر و کاربردیتر تجربه کنند، و خانهها، به فضایی پرشورترِ برای لذت بردن از تعاملات خانوادگی، گذران مهیجترِ اوقات فراغت، کتابخوانی بیشتر، لذتجویی از فرصت آشپزی تفننی، تجربۀ پختن نان در خانه، شیرینیپزی، گل آرایی، مراقبه، یوگا، ورزش، نرمش، نواختن موسیقی و شاید حرکات موزونی به همراهش؛ و همچنین سایر فعالیتهای مفرح جمعی نظیر بازیهای قدیمی و جدید، گوش دادن به موسیقی، تماشای فیلم و سریال، فعالیت و پویش لبخند و خاطرهپردازی در شبکههای اجتماعی، پرداختن به فعالیتهای هنری، شعر و ادبیات، استراحت بیشتر ناشی از توفیق اجباری تعطیلی کار و درس و کلیۀ تکالیف، و شاید مهمتر از همه، صرف وقت مطلوبتر و با کیفیتتر با اعضای خانوادۀ خودشان، که اینک قدر حضور پررنگ شان را بیشتر میدانستند، تبدیل شود. با اتکا به جیب و کارتهای بانکی انباشته از پول، با مراجعه به سوپراستورها، اقدام به تجهیز آشپزخانه به انواع موادغذایی و مایحتاج چند هفته کردند، و از نظر اقلام بهداشتی هم موفق به تأمین ماسک، و ژل ضدعفونی و صابون و امثالهم شدند که کمی بالا پایین قیمت هم البته، چندان تأثیری در تصمیم گیریشان برای خرید و انبار کردن برای روز مبادا نداشته و ندارد. دیگر چه بهتر از این!
در این گروه، طبق شواهد، «فانکشن» یا کارکردِ خانه، به چیزهایی خیلی بیش از صرفاً محلی برای خوابیدن و یا گاه ضیافتهای تجملی تبدیل شد. بعد از مدتهای مدید، سفرههای آراسته و رنگینی پهن شد که تمامی اعضای خانواده را این بار در خلوت خانوادگیشان، گرد هم آورد، برای این که صدای یکدیگر را بشنوند، چهرههای همدیگر را، رو در رو و در دنیای واقعی (نه مجازی) ببینند، و تجربههای مشترک لذتبخش جدیدی در کنار هم و با هم بیافرینند. حتی اگر، برای ارتباط گرفتن با افرادی خارج از دایرۀ نزدیک خانوادگی، ناگزیر از بهرهگیری از ابزار رسانههای نوین و شبکههای اجتماعی میشدند، وسایل و امکانات آن نظیر اینترنت، کامپیوتر و موبایلهای هوشمند بیدغدغه برایشان فراهم و در دسترس بوده، تا حتی فاصله گزینیهای اجباری ناشی از خطر ویروس مرگبار، و «بُعد مکان» هم نتواند خدشهای به روند ارتباط گیریشان در فضای مجازی با اقوام و دوستان یا همکاران و هم پالکیهای اینور آبی یا آنور آبیشان، وارد کند. و البته بحران کرونا، باعث شد اهمیت و تأثیرگذاری مثبت مناسبات و روابط اجتماعی و نیاز مبرمی که به تداوم آن داشتند، را بیش از پیش بازبشناسند.
اینک به گروه دوم میپردازیم که معمولاً، با توجه به ارقام و آمارهای مستند، سهم بیشتری از جمعیت را به خود اختصاص میدهند، به ویژه در جوامعی که نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی در آنها عمیقتر و گستردهتر است. این گروه دوم، از اقشاری تشکیل شده که از درآمد متوسط و پایین برخوردارند. تصویرسازی ما در مورد این گروه، اما، برخلاف گروه قبلی، جلوهای تیره و ناخوشایند از شرایط زندگی اجتماعی و مناسبات خانوادگی در عصر کرونا به خود میگیرد. چراکه، نگاهمان اینک متوجۀ خانوارها یا خانوادههایی میشود، که هر چند مانند خانوادههای گروه قبلی، تا پیش از این، خانه – یا سرپناه شان- به محلی عمدتاً برای خوابیدن برایشان تبدیل شده بود، و تعاملات خانوادگی زیر یک سقف، معمولاً سهم کمی از فعالیت روزانهشان را تشکیل میداد، اما شرایط توفیق اجباریِ در خانه ماندن بنا به توصیههای بهداشتی ناشی از بحران کرونا، خانه را به محلی دلچسب برای این که با فراغ خاطر به لذت بردن از همنشینی با سایر اعضای خانه بپردارند، تبدیل نکرده است.
ایشان که عمدتاً افرادی را تشکیل میدهند که برای تامین مایحتاج روزانه از صبح تا غروب در تلاش معاشاند، در خانه ماندن یعنی؛ محروم شدن از درآمدهای حداقلی، یعنی، متمرکز شدن بر فکر و نگرانی انواع بدهیهایشان، یعنی، دغدغۀ عدم تناسب درآمد با هزینههایشان، یعنی، شرم و سرافکندگی بیشتر ناشی از ناتوانی در برابر پاسخگویی به انتظارات شریک زندگی و فرزندان، یعنی، محصور شدن در خانههای کوچک، دلگیر، پرهمهمه در محلههایی شلوغ و متراکم از جمعیت، یعنی مواجهشدن با یخچالهای خالی و نبودن آذوقه و عدم امکان ذخیره مایحتاج برای چند روز و چند هفته چه برسد به ماه، یعنی غم دکتر و درمان بیماریهای مزمنی که تامین داروهایشان اینک برایشان پرهزینهتر و دور از دسترستر هم شده، یعنی، مواجهه با احساس عدم ایمنی و نگرانی از ابتلا به ویروس کرونا، در شرایطی که امکان ابتیاع وسایل بهداشتی با قیمتهای چند برابر از محتکران و بازار آزاد برایشان موجود نبوده است.
پدری که از صبح تا غروب در پی لقمۀ نانی سرپناه خانوادگیشان را ترک میکرد، و در این میان، امکان چندانی برای این که شاهد رشد و پرورش فرزندانش باشد را نداشت، و از همراهی همسرش برای انجام امور خانه یا بچهداری غافل بود، اینک که ناگهان خود را در کنار همسر و فرزندان یافته است، چگونه میتواند از این ایام کشدار برای گذران زمان «با کیفیت» برای زن و فرزند با خشنودی بهره ببرد؟! در شرایط فشار اقتصادی، تورم روزافزون، هزینههای متزاید پوشاک و تحصیل و سایر نیازها و انتظارات فرزندان، عدم امنیت کار و اشتغال، بیمه، آیندۀ نا ایمن و ناروشن، گرانی و شرایط ناپایدار مسکن، گرانی مواد غذایی، و به دنبال اینها، انواع فشارهای عصبی، استرس و افسردگی، وسوسههای دائمی برای توسل به تسکینهای کاذب با مواد و نوشیدنیها و روانگردانها که کار را از این که هست خرابتر میکند.... افراد این گروه از شهروندان، در این روزها به مرور خاطرات سفرهای رویایی داخلی و خارجیشان، و پویشها و چالشهای جمعی دلفریب در شبکههای اجتماعی نمیپیوندند و نمیاندیشند. زمانی که، علیرغم همۀ مقررات یکی در میانِ سیاستهای فاصله گذاری، بالاخره، ناگزیر از ترک خانه برای ادامۀ فعالیت شغلی به دنبال کسب درآمد ناچیز میشوند، شرایط شان تازه میشود همان گونه که تاکنون بوده؛ یعنی به این میاندیشند که مبادا، امروز، به سکته، تصادف، دزدی، زورگیری و امثال آن که خطر ابتلا به کرونا هم، چندی است به فهرست بلندبالایش اضافه شده دچار شوند و در این صورت، چه بر سر کانون گرم خانوادهشان خواهد آمد. آن وقت است که میاندیشند، خب، همان که تاکنون حافظ جان او و خانواده بوده، حتماً باز هم خواهد بود! بیخیال!