در گفتگو با پاسارگاد
شیوع ویروس کرونا و بروز یک بحران جهانی باعث شده تا اقشار مختلف جامعه با توجه به مقتضیات طبقهای که در آن قرار دارند دچار مشکلاتی شده و در مواجهه با این مشکلات رفتار بخصوصی از خود بروز بدهند. همچنین دولت نیز به عنوان یک رکن اصلی در جامعه در مواجهه با این بحران واکنشهای مختص خود را بروز داده که مجموعه واکنشهای دولت و اقشار مختلف جامعه میتوانند در نهایت روندی را برای خروج یا ماندن در این بحران مطرح نمایند. سیامک زند رضوی، دکترای جامعهشناسی و استادیار بازنشسته دانشگاه شهید باهنر کرمان در گفتگویی با هفتهنامه پاسارگاد ضمن بررسی اقشار مختلف جامعه و مواجهه آنها با بحران کرونا، واکنش هر یک از این طبقات اجتماعی را بررسی کرده است:
*در مواجهه با بحران کرونا چه نوع طبقهبندی از جامعه میتوان ارائه داد؟
از منظر دانش جامعهشناسی، جمعیت و مردم مجموعهای یکپارچه نیستند و حداقل به سه طبقه اجتماعی تقسیم میشوند: طبقه بالا؛ که معمولاً صاحبان سرمایه هستند و ممکن است در بخش صنعت، کشاورزی و... فعال باشند و اشکال متنوعی مانند سرمایه خصوصی، دولتی و خصولتی را داشته باشند. معمولاً مدیران سرمایههای کلان هم در طبقه بالا قرار میگیرند. بعد از آن طبقه متوسط است که معمولاً در دو گروه اصلی طبقه بندی میشود: طبقه متوسط دستمزد بگیر یا کسانی که فروشنده نیروی کار هستند و طبقه متوسطی که به طور مستقل کار میکنند، یعنی کارفرمایی ندارند که از او دستمزد بگیرند اما ممکن است اعضای خانواده و یا چند نفررا برای دریافت مزد با این کارکن مستقل همکاری کنند. طبقه سوم هم اقشار پایین جامعه اند که عموماً فروشندگان نیروی کارند و در این گروه عموماً زنانی هم هستند که سرپرست خانوار هستند و بسیاری دیگر هم، از جمله کسانی که به دلایلی از کار افتاده هستند و در این مجموعه قرار می گیرند. بنابراین بهتر است بحران کرونا را در درون این مجموعهها تحلیل کرد .
*در کنار این طبقات اجتماعی آیا دولت را هم میتوان در مواجهه با ویروس کرونا به عنوان یک گروه ذینفع درنظر گرفت؟
بله. مجموعه دیگری را هم در کنار مجموعههای پیش گفته میتوان معرفی کرد و آن دولت است. دولت به عنوان یک سازمان ادعا دارد که بر فراز طبقات اجتماعی قرار داشته و سعی میکند ایجاد نظم کند و اختلافات پیش آمده را مدیریت نماید و امنیت را تامین کند. بنابراین سازمان دولت را هم باید در نظر بگیریم. فقط یادمان باشد این سازمان دولت خودش به عنوان یک سازمان، منافعی دارد و این منافع خیلی مهم است و توضیح خواهم داد در بحران کرونا چگونه خودش را نشان میدهد.
*هر یک از این طبقات اجتماعی که از آنها نام بردید در مواجهه با بحران کرونا به سراغ چه دستاویزهایی میروند؟
در چنین بستری یکسری مفاهیم کلیدی وجود دارد که در دوره بحران استمرار دارد و طبقات اجتماعی و دولت از آن استفاده میکنند و باید به این کلمات دقت داشت چرا که بعداً اثرات خودشان را نشان خواهند داد. به عنوان مثال یکی از مفاهیم کلیدی که طبقات بالا و صاحبان سرمایه از آن استفاده میکنند، ورشکستگی است. آنها دائم در ادبیات خود نگران این هستند که وضعیت فعلی به مرحله ورشکستگی برسد. در حالی که در عمل تلاش دارند که تولید خود را حفظ کنند و در صورت نیاز خط تولید خود را عوض کنند تا بتوانند سود بیشتری ببرند. مثل شرکتهای معدنی سیرجان مجموعههایی هستند که مدیران اصلی و سهامداران آن مجموعه پولی را وارد این چرخه کردهاند و بخشی از آن به ماشین الات وابزار و بخشی را هم برای پرداخت دستمزد استفاده میکنند.
انتظارشان این است پولی که به دست میآورند به مراتب از پولی که ابتدا وارد کار شده بیشتر باشد. اگر آن پولی که به دست میآورند زیادتر از پول ورودی باشد، کار را ادامه میدهند حتی اگر کرونا جریان داشته باشد؛ اما به محض اینکه احساس بکنند پولی که وارد (سرمایه گذاری )کردند صرف خرید نیروی کار و تجهیزات شده است، برگشت کمتری دارد؛ بلافاصله اعلام ورشکستگی میکنند و دیگر کار نمیکنند. این کار آنها قانونی هم هست و کسی به آنها خورده نمیگیرد برای اعلام ورشکستگی. اما اگر کارگر اعتصاب کند و جمعی بگویند کار نمی کنیم حتی برای مدت کوتاهی ، مجرم شناخته میشود. در حقیقت ورشکستگی همان معنی اعتصاب را دارد اما به شکلی دیگر؛ یعنی من حاضر به ادامه کار در این وضعیت نیستم. متاسفانه ورشکستگی در قانون ما قابل قبول است اما اعتصاب غیر قابل قبول و البته نباید اینطور باشد.
*با این حساب برای طبقه متوسط و طبقه پایین نیز باید مفاهیم کلیدی وجود داشته باشد در مواجهه با کرونا؟
بله. مفهوم کلیدی نزد صاحبان سرمایه همانطور که گفتیم، حفظ تولید و اشتغال است و برخی از آنها به فکر اعلام ورشکستگی هستند. در مورد طبقه متوسط، شعار در خانه بمانید و اصطلاح «دورکاری» معمول شد و مورد استفاده قرار گرفت. این گروه مخصوصاً کارکنان مستقل در این طبقه، مفاهیمی که استفاده کردند شبیه ورشکستگی بود اما بسیاری از این کارکنان مستقل احتمالاً تا حالا مدارا کرده و سعی کردند کارکنان خود را حفظ کنند. نکته مهم این است که این دو طبقه اجتماعی در این دو ماه انقدر پس انداز داشتهاند که بتوانند اوضاع را با آن بگذرانند. در طبقه پایین وضعیت دشوار است، چه طبقات پایین دستمزد بگیر و چه افراد بیکار، زنان سرپرست خانوار و از کار افتادههایی که چتر حمایتی ندارند. در بین این افراد کسانی که شاغلند نگران اخراج هستند و کسانی که مستاجر هستند مشکل اجارهخانه دارند. خیلی از آنها سررسید وام وقسط دارند، با گرفتن قرض از آشنایان دچار بدهی شدند و به دشواری میتوانند اوضاع را بگذرانند.
*و دولت در چنین وضعیتی از چه مفاهیم کلیدی استفاده کرد؟
دولت طرحی را اعلام کرد که طرح نادرستی است، مشاغل را به مشاغل پرخطر و کم خطر تقسیم کرد و اعلام کرد مشاغل پرخطر تعطیل باشند و مشاغل کم خطر با رعایت فاصله و ملزومات لازم کار خود را ادامه دهند. شاید اینطور فکر کردند که وقتی میگویند مشاغل پرخطر، جامعه متوجه نمیشود که مفهوم سازی نادرست است. مثلاً شاغلین بخش بهداشت و درمان در بیمارستانها وجاهای دیگر هم که در حال حاضر پرخطرترین شغل را دارند طبق این تعریف باید تعطیل باشند یا خطراتی که در مشاغل معدن هست، در حالی که میبینیم معادن در تمامی این دو ماه باز بودند. بنابراین طبقهبندی مشاغل با این مفاهیم نادرست است و جایگزین آن در جهان، مشاغل ضروری و مشاغل غیر ضروری است. اگر این طبقهبندی انجام شود به لحاظ کاربردی همه معادن میتوانند غیرضروری تشخیص داده شوند که باید با دقت بررسی شود. مشاغل ضروری تامین کننده مایحتاج عمومی روزمره هستند. مثل کشاورزی، حمل و نقل و... در حالی که مفهوم نادرست مشاغل پرخطر و کم خطر سبب شده که بسیاری از مشاغل توجیه باشند که به کار خود ادامه دهند و ممکن است باعث بیماری و گسترش ویروس بشوند که بسیار خطرناک است. یعنی دولت از زاویهای به جامعه نگاه کرده که دو چیز در آن مغفول واقع شده: یکی حفظ جان شهروندان و کارکنان و دیگری اینکه مسأله حفاظت از خود را به مسأله شخصی هر فرد تبدیل کرده در حالی که این یک امر اجتماعی و جامعه باید مسأله حمایت از افراد با مشاغل ضروری و خانواده های آنان را برعهده بگیرد.
*هر طبقه اجتماعی چگونه با وضعیت کرونا برخورد کرده و دولت چطور؟
بهطور خلاصه برپایه شواهد، کنشگری طبقه بالا از یک طرف حفظ خود از احتمال بیماری با همه امکانات ممکن و از طرف دیگر تلاش در سهیم شدن در بودجه اضطراری بحران کرونا است که به شکلهای گوناگون سهم خود را طلب می کنند. نحوه کنشگری طبقه متوسط در دوران بحران اما خیلی جالب و نوآورانه است. استفاده کاربردی از شبکههای اجتماعی، ترجمه و ساخت و توزیع کلیپهای علمی بهداشتی همراه با شوخی و... خطری که در این کنشگری وجود دارد انتشار اخبار نادرست است. این فعالین اجتماعی در این طبقه هنوز قانع نشده قبل از انتشار اخبار به محتوای آنها توجه کند و راستیآزمایی درست انجام دهند. مهمترین خدمت فعالین این طبقه، دوشعار کلیدی "در خانه بمانیم "و "برای حفظ جان والدین خود فاصله فیزیکی رارعایت کنیم" است.
اما نحوه کنشگری طبقه کارگرنیز یک وضعیت دوگانه دارد. از یک طرف تجمع و اعتراض است به خاطر ساعت کاری و شیفت بندی مثلاً از ۸ ساعت به ۱۲ ساعت که بیشتر در خانه بمانند و کمتر سوار سرویس های شلوغ شوند و درخواست پرداخت معوقات و.. .،
از طرف دیگردر اعتراض خود احتیاط هم میکنند. چرا که تعداد بیکاران در جامعه بسیار زیاد است و اشتغال روند نزولی دارد و اضطرابی که حاصل از احتمال بیکاری، نبود پس انداز، مساله امرار معاش خانواده و مستاجری است سبب میشود این افراد احتیاط کنند و گاهی حتی اعتراضات خود را در نیمه رها کنند.
نحوه کنشگری دستگاههای اداری دولت هم به دلیل نبود یک راهبرد برای مدیریت کرونا از ابتدا محل نقد بوده است. از همان روز اول مطرح شد چرا شهر قم را قرنطینه نکردند؟ کسانی که این سوال را میپرسند فراموش میکنند که ما یک حکومت دینی داریم و در تاریخ بشر برخورد حکومتهای دینی با علم، معمولا برخوردی دینی بوده است و آنجایی که مانند بحران کرونا، بایستی تصمیم علمی بگیرند برخورد دینی میکنند و چهل روز طلایی را از دست می دهیم؛ مثل همین بحث قرنطینه و کنترل رفت آمد حاملان ویروس که درحکومتهای غیردینی کره جنوبی، تایوان و... به خوبی آن را اجرایی کردند. چنانکه اشاره شد برخورد حکومت دینی با علم؛ دینی و برخوردش با دین؛ سیاسی است، که مثالش مراوده شهر قم با کشور چین به طور خاص است که این کشور بخشی از هلال شیعی هم نیست. ستاد مدیریت بحران کرونا هم متاثر از همین حکومت دینی است و فقدان راهبرد دارد و در این سه ماه بیشتر سیاست خواهش و تمنا را به کار بردهاند.
*چه تحلیلی از اثراتی که شرایط کرونا بر هر یک از این طبقات اجتماعی بر جای گذاشته، دارید؟
طبقه بالا از نظر شخصی امکانات خوبی دارد و در خانه ماندن را رعایت کرده و چون بسیاری از آنان دو مکانی زندگی میکند، این افراد به مناطقی رفتند که آلودگی کمتر بود. از لحاظ حرفهای عموماً توانستند سازمان کار خود را حفظ کنند. تولید خود را استمرار دهند و همزمان تلاش دارند تسهیلات زمان بحران را دریافت کنند. طبقه متوسط کسانی هستند که فروشندگان نیروی کار هستند و با کاهش دستمزد مواجه شدند. در شرایط دورکاری چون برای کارفرما، اضافهکاری معنای خود را از دست میدهد، دستمزد آنها نیز کاهش پیدا میکند. کسب و کار کارکنان مستقل تعطیل شد، بخشی سرمایههای ناچیزشان از دست رفت و کسب و کارهایی که فروشنده جزء بودند، بازار کارشان از بین رفت و آنها از مستاصلترین افراد در شرایط کنونی هستند. اما طبقه پایین و کارگران روزمزد دشواریهای بسیاری را تجربه میکنند. کارگران روزمزد مهاجر افغانستانی از همه بدتر هستند، به این دلیل که حتی بستههای حمایتی دولت شامل حال آنها نمیشود. مسئله و دغدغه این بخش از طبقه کارگر به صورت روزانه است. اینکه چگونه سر کار حاضر شوند. آیا رفت و آمد امکان پذیر است؟ فواصل فیزیکی ضروری حفظ میشود؟ آیا رعایت بهداشت محیط کار (مثل ماسک و دستکش) را کارفرما در اختیارشان می گذارد؟ بیتوجهی کارفرما آنها را به اضطراب دائمی دچار میکند. خانواده آنها نگران سلامتی این افراد هستند و رنج احتمال مرگ نزدیکان در خانوادههایی طبقه کارگر زیاد است، در همین زمان هم عده ای در این گروه بی خیالی از سر ناچاری را انتخاب کرده اند.
اما اگر بخواهیم اثرات کرونا روی فعالیتهای دولت را بررسی کنیم باید بگویم تلاش کردند که از صندوق ذخیره ارزی پول در بیاورند. یعنی یک میلیارد را خارج کنند و باید دید این مبلغ چگونه هزینه می شود. اینکه بعد از سیستم خدمات بهداشت ودرمان، به طبقه کارگر و متوسط داده شود، اینکه بخش مهمی از آن به حساب سازمانهای بزرگ صنعتی و معدنی خاص واریز شود که لابی دارند و یا بهانههایی دارند برای دسترسی و جذب این بودجه. بخشی از آن را هم ممکن است خود دستگاه اداری دولت صرف فعالیتهای روزمره کند و در این شرایط عملاً حیف و میل شود در آینده معلوم میشود.
آخرین تصمیمی هم که دولت گرفته اعلام شهرهای با وضعیت سفید است که میتوان در آنها فعالیتها را به حالت عادی برگرداند. یعنی میخواهد رها سازی را انجام دهد که خطرناک است. پیشنهاد من این است که برگردیم به مفاهیم اصلی بینالمللی در مدیریت بحران کرونا و مفاهیم را به درستی استفاده کنیم. نیاز داریم به بحث فاصله فیزیکی، استفاده از ماسک و دستکش کافی و منظم در محیط کار به هزینه کارفرما، به اینکه مردم اطمینان حاصل کنند وقتی به خانه برمیگردند خانوادهشان در آرامش است. بنابراین باید مدارس و دانشگاهها تا پایان سال جاری تحصیلی، بسته نگه داشته شود، بایستی دستمزدها را پرداخت کنند و کارفرماها آن را به تعویق نیندازند و اگر دولت میخواهد کمکی به طبقات بالا بکند بایستی پرداخت حق بیمه کارکنان آنها را برعهده بگیرد یا پرداخت بیمه کارکنان موقت را هم و اخراج ممنوع شود. چرا که آنها سرمایههای انسانی این کشور هستند و دولت نباید همیشه طبقات بالا را حمایت کند؛ کاری که معمولاً انجام میشود.
منبع: هفته نامه پاسارگاد / 15 اردیبهشت 99