25 آبان 1401
دیدگاه سعید معیدفر در نشست اول
موضوع این جلسه همانطور که اشاره شده ماهیت اعتراضات دو ماه گذشته است دو ماه از اعتراض حوادث مربوط به مرگ مظلومانه مهسا امینی گذشت و بر خلاف آنچه که انتظار میرفت جامعه در التهاب قرار گرفته و همچنان فضا درگیر التهاب و اعتراض است. اینکه ماهیت این اعتراضات چیست، سوال اصلی این جلسه است. برای پاسخ به این سوال به نظر میرسد که ما بر حوادث و اعتراضاتی که طی سی سال و پس از سال ۵۷ اتفاق افتاده مروری داشته باشیم. در واقع چندین اعتراض را در سالهای ۷۱، ۷۳ و ۷۴ داشتیم که این اعتراضات معطوف بود به مسائلی که ناشی از سیاستگذاری های دولت دوران آقای هاشمی رفسنجانی است. جریان های تعدیل اقتصادی واکنشهای شدید و اعتراضات خشونتباری را در مشهد، اسلام شهر و شهرهای متعدد دیگر به صورت محلی و منطقهای در بر داشت.
اما صرف نظر از اعتراضاتی که در واکنش نسبت به سیاستگذاریهای دولت در آن زمان بود از سال ۷۸ شاهد شروع اعتراضاتی بودیم در تهران که بر محور جنبش دانشجویی بود. این اعتراضات هم به لحاظ زمانی محدود بود، یعنی در فاصله کمتر از یک هفته طول کشید، و هم از نظر مکانی محدود بود به اطراف کوی دانشگاه و خیابان انقلاب. محور و کانون این اعتراضات نیز عمدتاً دانشجویان بودند که منتسب بودند به اقشار متوسط جامعه. موضوع این اعتراضات نیز محدود بود. این اعتراضات پاسخی بود به ممنوعیتهایی که در ارتباط با تعطیلی روزنامه سلام بود. با این وصف، عملاً هم موضوع، هم مکان و زمان و هم گستره این اعتراضات خیلی محدود بود و کنش معترضان نیز نسبتا مدنی و خشونتپرهیز و در چارچوب ارزشهای موجود قرار میگرفت. ده سال بعد اما اعتراضات به سال ۸۸ که میرسد، دامنه آن نسبت به قبل بسیار گستردهتر و از نظر وسعت مکانی و زمانی هم بیشتر میشود. در آن سال اعتراضات اگرچه در هفته اول مستمر و روزانه است، اما بطور گسیخته تا حدود هفت ماه ادامه مییابد.
عمده این اعتراضات در تهران و بعضاً برخی کلانشهرهای دیگر بود. اگرچه خیلی گسترده است و جمعیت بسیار زیادی به خیابانها آمده است اما صرفا به تهران و بعضا یکی دو کلانشهر دیگر محدود میشود و عمدتاً هم اقشار، گروهها و طبقات متوسط شهری و کلان شهری هستند که در این اعتراضات شرکت میکنند. موضوع این اعتراضات نیز در واکنش نسبت به انتخابات و نتایج آن بود و هنوز در چارچوب نظام جمهوری اسلامی قرار دارد. ضمنا کنش معترضان نیز کاملا مدنی و خشونتپرهیز است، خصوصا در هفته اول که توام است با راهپیماییهای بزرگ سکوت که در تاریخ اعتراضات کشور بیسابقه است. اما این اعتراضات نیز بشدت و با خشونت سرکوب میشود. از سال ۸۸ به این سو با سرکوب گسترده این اعتراضات، برای مدتی جنس کسانی که در این نوع اعتراضات شرکت میکردند تغییر مییابد. اعتراضات طبقه متوسط شهری و دانشجویی به حالت تعلیق درآمده و در مجموع، هم جنبش دانشجویی و هم جنبش طبقه متوسط به محاق میرود و این بخش از جامعه سکوت اختیار میکند. تا سال ۹۱ که شاهد اعتراضاتی از سوی جنس دیگری از معترضین هستیم. بروز مشکلات اقتصادی و افزایش نرخ برابری ارز و ریال و سه برابر شدن دلار، باعث اعتراض بخش مهمی از بازاریان و کسبه در محدودههای بازار تهران و بعضا شهرهای دیگر میشود که آن هم بشدت سرکوب میشود. در آستانه سال ۹۲ با شروع انتخابات ریاست جمهوری و رقابت نیمبند در آن، یک امید مجدد در میان اقشار و گروههای شهری کشور برای ورود به انتخابات و انجام تغییرات از این مسیر شکل میگیرد. در این دوره مجددا در چارچوب نظام سیاسی حاکم، شاهد اقبال مردم نسبت به انتخابات و این رویکرد که از طریق انتخابات امکان مداخله و مشارکت در امور کشور وجود دارد هستیم. ابتدا در دوره اول ریاست جمهوری آقای روحانی با توجه به ایجاد گشایشهایی در روابط بینالملل و شکلگیری توافقنامه برجام، امیدهایی در مردم برای تغییر شرایط کشور و بهبود اوضاع به وجود میآید. اما در پایان دوره اول ریاست جمهوری آقای روحانی، برای رقابتی شدن انتخابات، قولهای بسیار زیادی در راستای گشایشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به مردم داده میشود و در آستانه دور دوم ریاست جمهوری، سطح انتظارات مردم به شدت افزایش مییابد، اما بلافاصله پس از انتخابات، آب سردی بر سر امید و آرزوهای مردم و طبقات متوسط که به این انتخابات دل بسته بودند ریخته میشود. با این وصف، اگرچه سال ۸۸ جنس افرادی که در اعتراضات شرکت داشتند شامل همه مردم نمیشد و در سالهای ۹۲ و ۹۶ نیز کسانی که خواهان تغییر بودند عمدتا از گروهها و اقشار متوسط شهری و کسانی بودند که میل به اصلاح امور از طریق انتخابات داشتند، اما نهایتاً ناکامیهایی که پس از انتخابات ۹۶ اتفاق میافتد و انتظارات ایجاد شدهای که پاسخ داده نمیشود موجب آن میشود تا طبقات و اقشار دیگری هم که در سال 88 معترض نبودند و یا در سالهای 92 و 96 مدافعان تغییر نبودند هم به اعتراضات به پیوندند و زمینههای اعتراض به شکلی گسترده همه اقشار و طبقات مردم را در مقیاس کشوری اعم از مناطق محروم و برخوردار شامل شود. در همان دی ماه سال ۹۶ اولین اعتراضات گسترده را شاهد هستیم که پس از ناامیدی مجدد اقشار متوسط شهری و کنار کشیدن آنها از صحنه، عمدتاً متشکل از طبقات محروم و کمبرخوردارتر شهری هستند و جنس معترضین کاملا متفاوت از اعتراضات سال 78 و 88 است. جنس معترضین دیماه سال 96 مشابه با جنس معترضین در اعتراضات دوران تعدیل اقتصادی سالهای قبل از ۷۸ است. مشابه آن دوران، از سال 96، وارد فاز جدیدی از اعتراضات هستیم که به شدت خشونتآمیز است. اگرچه سال 78 و 88 اعتراضات خشونت پرهیز است، اما با ورود اعتراضات به اقشار و گروههای محروم و کم برخوردارتر شهری با اعتراضات خشونت آمیز روبرو میشویم. همانطور که ملاحظه شد در اعتراضات دیماه سال 96، بانکها و مراکز دولتی به آتش کشیده شد و خیابانها به میدان جنگ تبدیل شدند و درخواستها از چارچوب نظام سیاسی جمهوری اسلامی فراتر رفت. اگرچه در تعداد زیادی از شهرهای کوچک و بزرگ در مقیاس کشوری اعتراضات گسترهای انجام گرفت، اما از نظر زمانی محدود به چند روز شد. برای اولین بار بود که گروهها و اقشار در مناطق محروم و در سطح حاشیه شهرها و کلانشهرها به این شکل گسترده به اعتراضات سراسری پیوستند. در سال ۹۷ نیز این نوع اعتراضات که با محوریت اقشار و گروههای محرومتر هست منتهی به شکل پراکندهای اتفاق میافتد. تا میرسیم به سال 98 که اوج این جریان اعتراضی است و جمعیت کثیری از افراد به لحاظ اقتصادی، اجتماعی محرومتر که در تنگناهای معیشتی سخت گرفتار هستند و کمبودهای فراوانی دارند در مقیاس کشوری و بصورت گسترهتری وارد جریان اعتراضی میشوند. با این وصف، هر زمان دارد دامنه اعتراضات، گستردهتر شده و اقشار بیشتری را در بر میگیرد و به مناطق محرومتر و به شهرهای کوچکتر رفته و گستره کشوری را به تدریج فرا میگیرد که البته با خشونت فراوان همراه است و سرکوب شدیدتری را هم در بر دارد. در اعتراضات سال ۹۸ که ما امروز در سومین سالگرد آن هستیم، معترضین در یک دوره کوتاهی و در یک گستره کشوری با سرکوب بسیار شدیدی روبرو میشوند و تعداد تلفات و خسارات به قدری زیاد است که نسبت به گذشته تاریخی اعتراضات در کشور بینظیر بوده و یک خاطره بسیار نامیمون در تاریخ ایران را رقم زده است. در سال 1۴۰۰ چندین اعتراض نسبتاً مدنی و بعضاً توام با کمی خشونت در خوزستان و اصفهان بخاطر مساله آب و نظام توزیع ناعادلانه آن در میان خصوصا کشاورزان هستیم که جنبه محلی و منطقهای دارد اما بسیار تاثیرگذار است و نهایتا نیز سرکوب میشود. در این سال، در کنار این اعتراضات، اعتصابات محدود و اعتراضات مدنی بازنشستگان، مالباختگان صندوقهای سپردهگذاری، کارگران هفت تپه و جاهای دیگر را داریم که خواستهها و تمنیات اقتصادی دارند. با وقوع این نوع اعتراضات و اعتصابات، کمکم همه شهروندان کشور در زمره معترضین قرار گرفته و تقریباً گروه و قشری باقی نمیماند که در زمره معترضین قرار نگیرد. با این وصف، اگرچه در سال ۸۸ یک عده خاصی که به احمدی نژاد رای دادند جزو معترضان نبودند و معترضان عمدتاً از طبقه یا اقشار خاصی بودند، اما هرچه به سال 1400 نزدیک میشویم تقریباً پیوستن به جریان اعتراضی همه شمول شده و اعتراضات، همه گروهها و اقشار را در گستره کشوری دربرگرفته است.
زمانی که مرگ دلخراش مهسا امینی اتفاق میافتد وارد فاز جدیدی از اعتراضات میشویم. به نظر من جنس اعتراضات در این دوره از هر جهت تفاوتی اساسی با اعتراضات گذشته دارد. این اعتراضات هم به لحاظ زمانی متفاوت است زیرا تاکنون دوماه پیوسته در جریان بوده و ادامه یافته است، و هم به لحاظ مکانی متفاوت است زیرا که تقریباً همه شهرهای بزرگ و کوچک حتی با جمعیت ۲۰ و ۲۵ هزار نفری را هم فرا گرفته است و تقریبا دیگر کمتر جایی از ایران است که درگیر این اعتراضات نشده باشد. از منظر تنوع اقشار و گروههای اجتماعی، اگرچه زنان و جوانان در کانون این اعتراضات قرار دارند ولی تمام گروههای سنی، اقشار و طبقات اجتماعی، گروههای قومی و ملی دیگر با توجه به زمینههای گسترده اعتراضات تا این زمان با معترضین همدلی و همراهی دارند. این همدلی را در اعتراض افراد در اتومبیلها از طریق بوق زدنهای ممتد و همزمان در خیابان، اعتراض در شبها و دادن شعارهای شبانه از پنجره خانهها میتوان ملاحظه کرد. این همدلی را در تجمعات بزرگ مراسم تشییع و بزرگداشت و تدفین معترضین به قتل رسیده و نیز تجمع خانوادهها در اطراف زندانها و بازداشتگاههای کسانی که در این اعتراضات دستگیر شدهاند نیز میبینیم. این همراهی را به طور گسترده و با فعالیتهای دیگری که اقشار و گروههای دیگر مانند هنرمندان، ورزشکاران انجام میدهند و اعتراض آنان نسبت به آنچه که در خیابانها اتفاق میافتد و نیز بعضا اعتصابات شاهد هستیم. در واقع، اگرچه جوانان و زنان در میدان اصلی اعتراضات هستند و به طور پراکنده شاهد حضور گروههای سنی دیگر هم هستیم، اما پشتوانه اینها، گروههای سنی میانسال و سالمندی هستند که با توجه به شرایط نامساعد اقتصادی، اجتماعی کشور، خود را در مراحل پیشین زندگی ناکام یافته اند. پدران و مادرانی که خودشان را پیوسته در دورههای زمانی مختلف ناکام دیده اند و اکنون احساس میکنند که جوانانشان با ورود قاطعانه در عرصه اعتراض، دارند شجاعانه در خیابانها و دانشگاهها، آن جنبههای ناخودآگاه منویات، تقاضاها و درخواستهای آنان را که مورد سرکوب قرار گرفته و به آنها بیتوجهی شده در میدان اعتراضات بازنمایی میکنند. بنابراین اگر این پشتوانه سایر گروههای سنی و پدران و مادران نبود قطعاً جوانان نمیتوانستند این مدت اعتراضات را ادامه دهند و همچنان در میدان باشند. بنابراین بخش بزرگی از معترضین ناپیدا در گروههای سنی دیگر هستند که اعتراضات را همچنان زنده نگه داشته اند.
از سوی دیگر، اگرچه گفته شده که معترضین صرفاً نسل جوانی هستند که نسبت به گروههای سنی قبل از خودشان به شدت متفاوت هستند و در این اعتراضات، شاهد یک شکاف نسلی هستیم، اما آنچه که در تحقیقات متعدد بر روی ارزشها و نگرشهای افراد بهدست میآید، از جمله در مقاله نویسنده مشخص میکند که عملاً این شکاف یک شکاف میان نسلهای تاریخی است و نه شکاف میان نسلهای بیولوژیکی یا سنی. در واقع، ما در جامعه شاهد یک شکاف عمیق فرهنگی و نسلی هستیم بین گروههایی از سالمندان، میانسالان، جوانان و کسانی که با ارزشهای دهه ۵۰ تقویم یافته و هویت خودشان را در ارزشهای آن دوران تعریف میکنند وگروههای سنی از جوان، میانسال، سالمند، زن و مرد و کسانی که خودشون را در هویت متاخر و یا هویت جدید شناسایی کردهاند و این شکاف به تدریج هر روز شدیدتر شده و در این نسلهای مختلف تقاضاهای متضاد انباشتهتر میشود. در مقاله "شکاف نسلی یا گسست فرهنگی" بر اساس آمارهایی که در گروههای سنی در نگرشسنجیها تحت عنوان "ارزشها و نگرشهای ایرانیان" در دورههای زمانی 79، 82 و 94 انجام شده نشان داده شده که اگرچه جوانان نسبت به گروههای سنی میانسال و سالمند ارزشهای کمی متفاوتی دارند ولی هر چه که به زمان حال نزدیکتر شده ایم، حتی گروههای سنی مزبور نیز به سمت ارزشهای جوانان میل کردهاند و جوانان و گروههای سنی میانسال و سالمند از نظر ارزشهای اجتماعی به یکدیگر نزدیکتر شده اند. بنابراین، شکاف نسلی بیولوژیک چندان محسوس نیست. در عینحالی که از سوی دیگری با یک فضای قطبی شده از نظر ارزشهای اجتماعی و نسلی روبرو هستیم که یک قطب آن، نسلی هستند که در دوره زمانی دهه ۵۰ فریز شده و نسبتا به همان ارزشهای آن دوران هویت مییابند و نسل جدیدی که خودشان را با ارزشهای جدید و ارزشهای جهانیشده شناختهاند و در این ارزشها، هویت خود را باز میشناسند. در هر دو نسل یاد شده نیز همه گروههای سنی و جنسی شامل پدران، مادران، فرزندان، نوهها، زن و مرد وجود دارد. البته ممکن است ترکیب گروههای سنی جوانتر در نسل اول کمتر و در نسل دوم بیشتر باشد. این شکاف نسلی تاریخی و نه بیولوژیک، به لحاظ گستردگی طبقاتی و منطقه ای و در مقیاس کشوری نیز دیده میشود. با این وصف، شمول ارزشهای جدید جهانی را میتوان در گروههای سنی و در گستره کشوری ملاحظه کرد و این امر در اثر شیوع کرونا در کشور و همگانی شدن استفاده از موبایل و شبکههای مجازی بیشتر هم شده است. این فضای رسانهای جدید و ارتباطات در شبکههای مجازی باعث شده که این گستردگی ارزشهای جهانی در مقیاس کشوری، همه گروهها و اقشار اجتماعی حتی اقشار محروم و کم برخوردارتر را نیز در بر گیرد. از همین روست که در این اعتراضات دیده میشود که بالای شهر، میانه شهر، پایین شهر و حتی اجتماعات محلی حواشی و پیرامون شهر درگیر اعتراضات است. در واقع، گزارشهای خبری نشان دهنده همهگیری اعتراضات در میان اقشار و گروههای مختلف اقتصادی و اجتماعی است. همچنین این اعتراضات در همه مناطق کشور خواه مناطق شهری برخوردار و کلانشهرها و خواه مناطق محروم بهویژه استانهای حاشیهای کشور و در نزد همه اقوام از کرد، بلوچ، لر، فارس، عرب گسترش یافته است. جوانان، زنان و ارزشهای جهانی در این اعتراضات جاری، یک نخ تسبیحی شده که همه گروهها، پایگاهها و اقشار مختلف را در مقیاس کشوری بههم مرتبط ساخته است. و از آنجا که زمینههای نارضایتی در همه عرصههای زندگی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نیز روز به روز فزونی یافته است، یک همدلی گسترده با این اعتراضات نیز در میان ناراضیان از همه اقشار و گروههای اجتماعی شکل گرفته است. برای اولین بار است که چنین اتفاقی افتاده و چنین پیوستگی در مقیاس کشوری در گروههای مختلف مردم بوجود آمده است. در گذشته چنین پیوستگی را در میان گروهها، اقشار و طبقات اجتماعی مختلف نمیتوانستید ملاحظه کنید. با این وصف، وارد یک فاز جدید یا یک مرحله جدیدی از اعتراضات در کشور شده ایم و دوران جدیدی شروع شده است. اگرچه در آغاز، اعتراضات صرفاً یک واکنش بود نسبت به مرگ مطلومانه مهسا امینی، اما در ادامه، نیروهای سرکوب باعث شدند که در این اعتراضات، یک نوع انسجام و هویت واحدی پیدا شده و تبدیل به جنبش اجتماعی بزرگی شود. البته قبل از آن، در آبان سال ۹۳ شاهد حضور گسترده جوانان در خیابان و بهشت زهرا به بهانه مرگ مرتضی پاشایی بودیم که یک اتفاق منحصر به فردی بود. در خرداد سال ۹۵ نیز شاهد حضور نوجوانان و جوانان در اطراف محل ساختمان کوروش و حرکت دسته جمعی آنها بودیم برای نشان دادن ویژگیها و ارزشها و سبک زندگی متفاوت خودشان در عرصه عمومی. جوانانی که در آن دو مقطع زمانی سعی کردند سبک زندگی متفاوت خودشان را که قبلاً در خفا و یا به صورت فردی و گروههای دوستی آن را به نمایش میگذاشتند، این بار در خیابان و در مرکز خرید کوروش و در عرصه عمومی و دید همگانی نیز به نمایش بگذارند. آن وقایع مرتضی پاشایی و کوروش یک علائمی بود از حضور نسل جوانانی که دارای سبک زندگی متفاوتی بودند و در صدد بودند که این تفاوت خودشان را به عرصه عمومی بکشانند و آن سبک متفاوت زندگی را بروز و ظهور دهند. این دو واقعه در واقع یک هشدار و آگاهیدهی به متولیان کشور بود. یک اتفاقی بود که میشد از طریق آن، حوادث و اعتراضات امروز را به نحوی پیشبینی کرد. متاسفانه دست اندرکاران کشور در آن زمان این تحول بزرگ را نتوانستند فهم کرده و واقعیت آنرا به رسمیت بشناسند. این نسل، سبک زندگی، باورها و ارزشهای خودش را در این سالها پیوسته پی میگرفت و مترصد فرصتی بود تا آن را در عرصه عمومی به شکلی فراگیر به منصه بروز و ظهور رساند. مرگ مهسا امینی و حوادث منجر به بروز اعتراضات دو ماه گذشته عملاً فرصتی را فراهم کرد برای چنین اقدامی و عملاً بیتدبیری و عدم شناخت دقیق جنس تحولات مورد تقاضای زنان و جوانان از سوی حاکمیت و اینکه چه کسانی و چه ارزشهایی در پیشانی و پشت این تحول هست و چه زمینهها و بسترهای تاریخی و جغرافیایی نیز چنین تحولی را پشتیبانی و تقویت میکند و تلاش حاکمیت برای سرکوب آن مانند گذشته باعث تقویم، تقویت و انسجام این جنبش شد. علیرغم اینکه شخصاً باور نداشتم که این اعتراضات در اوائل تا این حد بتواند گسترش یافته و تعمیق پیدا کند همچنین با جنبش بودن آن موافقت نداشتم، اما امروز معتقدم یک جنبش اجتماعی بزرگ شکل گرفته که حرکتهای اعتراضی ماقبل خود از جمله جنبشهای ضد تبعیض سنی، جنسی، قومی و طبقاتی و نیز جنبش دانشجویی را نیز در پی خود دارد و آنها نیز فعال شده اند.
این جنبش ویژگیهایی دارد که کاملاً آن را از جنبشها و انقلابات پیشین صد و چند ساله ایران متمایز میکند. پیشتر در این اندیشه بودم که تا زمانی که در جامعه شاهد دو تحول اساسی در نگرشها و ارزشها نباشیم، تغییری بنیادین ایجاد نمیشود و همچنان درگیر یک لوپ بسته خواهیم بود و به نظرم میآمد که خروج از این بنبست تاریخی مستلزم یک واقعه بسیار بزرگ و یک شوک عظیم مانند نتایج شکست سنگین ایران از روسها در دوره فتحعلیشاه است تا یک چرخش اساسی در نگرشها و ارزشهای جامعه ایجاد شود. به نظر میرسد حوادث این روزهای کشور دارد زمینه این دگرگونی اساسی را ایجاد میکند. ایرانی از آغاز تحولات مدرن در دنیا، برای ورود به دنیای مدرن، همیشه دارای یک پیشفرض، پیشداوری، پیشذهنیت و پیشزمینهی فکری بوده است. به عبارت دیگر، همیشه یک هویت پیشینی مانع ورود کامل ایرانی به دنیای مدرن بوده است. در عصر مشروطه و دوران نوسازی پهلوی اول و دوم، باستانگرایی برای ایرانی اهمیت یافته و با چنین پیشینه هویتی، ایرانی درصدد بوده تا به دنیای مدرن وارد شود. از دهه چهل و بهویژه در آستانه و پس از انقلاب 57 نیز ایرانی با اسلامگرایی میخواسته که در تعامل با دنیای مدرن قرار گیرد و با رویارویی این دو هویت، مدرن را تجربه کرده و با آن درآمیزد. نتایجی که در عمل در هر دو دوره به دست آمده چیزی جز شکست نبوده است. هم دوران پهلوی با باستان گرایی و تاکید بر هویت و غرور ملی برساخت شده از دوران ایران باستان و امپراطوری هخامنشی نتیجهای جز شکست نداشته که آخر آن هم به انقلاب و نفی آن آرمان ملی انجامیده است و هم در دوران پس از آن، تاکید بر هویت اسلامی و برساخت دوران تمدن اسلامی به شکست انجامیده و رویارویی نواسلامگرایان با فرهنگ و تمدن جدید کار جامعه را امروز به اینجا رسانده است و شکافهای عمیقی در همه عرصههای زندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد شده است. با این وصف، به نظر میرسد با شکست این دو پیشینه هویتی در تعامل با فرهنگ و تمدن جدید، وارد فاز دیگری شدهایم. امروز در مرحله تاریخی نوینی هستیم برای ورود به دنیای جدید. مرحله جدیدی که به هیچ وجه بنا ندارد با ابتناء بر هویتهای پیشینی، دنیای مدرن شناخته و تجربه شود. اگرچه ایرانی به انحاء مختلف سر در زمینههای ارزشی، فرهنگی سنتها و تاریخ گذشته دارد اما با توجه به تجارب گذشته، بدون پیشداوری بدون هر نوع ایدئولوژی و ذهنیت تاریخی درصدد است وارد دنیای مدرن شود و ارزشهای خاص آن را بپذیرد و در جریان آن، هویتهای پیشین را بازخوانی کند. اساس این رویکرد جدید، بر زندگیست، بر تعامل با دنیاست، اساس این رویکرد جدید بر این است که من ایرانی بدون هر نوع ذهنیت تاریخی و ایدئولوژیها برساخته از آن پیشینه تاریخی بتوانم با دنیا ارتباط داشته باشم. و این همان چیزی است که این روزها در خیابانها و شعارهای معترضان در جریان است.
نکته دیگر اینکه برخی میاندیشند که گویا ایران قابل مقایسه با چین است یا ایران با روسیه و ونزوئلا قابل مقایسه است. اما ایران به کل متفاوت است. ایران کشوری است که با توجه به شرایط جغرافیایی و موقعیت استراتژیکش همیشه مبدا تحول و دگرگونی بوده است. فرهنگ ایرانی فرهنگی سنتزی است. اینجا جامعه دائم در حال پوست اندازی و دگرگونی است. وقوع این همه انقلاب و جنبش در تاریخ ۱۲۰ ساله اخیر شاهدی بر همین مطلب است که ایرانی پیوسته در حال تغییر و دگرگونی و جایگزین کردن ارزشها و باورهای خود میباشد. اساساً فرهنگ سنتزی در این منطقه نشان دهنده چنین وضعیتی است. بنابراین، اگر بخواهیم ماهیت این جنبش را در یک معنا خلاصه کنیم این هست که این جنبش در این مرحله آغازین، به طور کلی خودش را از تمام مبانی هویتی پیشین مستغنی شناخته و از ایدئولوژیهای برساخته باستانگرایی و اسلامگرایی بریده و میخواهد بدون چنین پیشفرضها و ایدئولوژیهایی وارد دنیای مدرن شود با تمام لوازم خاص آن. و این ویژگی منحصر به فردی است که این جنبش را از تمام جنبشها و انقلابهای 120 ساله کشور در دوران معاصر متمایز میکند و نقطه امیدی برای خروج از بنبست تاریخی این سرزمین میتواند باشد.
منتها لازم است یک نکته در نظر گرفته شود که اگر به آن توجه نشود میتواند خطرساز باشد. این جنبش به نظر میرسد توانسته خودش را حُقنه کند، خودش را بر واقعیت بزند و اکثر افراد حتی در بین حاکمان متقاعد شوند که اتفاق جدیدی دارد میافتد. اما هر نوع افزودنی بر این جنبش میتواند آن را دچار زوال کند. این که این جنبش در صدد است که در کوتاهترین زمان ممکن به انقلاب سیاسی منجر شود، بدون آنکه در حال حاضر بسترهای لازم برای چنین رخدادی فراهم باشد، میتواند برای این جنبش خطرآفرین باشد. هر نوع تلقی و انتظار دیگری از خارج و داخل که بخواهد بر این جنبش بار شود، قطعاً آن را به زمین خواهد زد و میتواند آن را دوباره به عنوان یک تجربه ناموفق و شکست خورده در تاریخ کشور ثبت کند. بنابراین اگر این جنبش بتواند مبانی و ارزشهای خاص خودش را داشته باشد و در چارچوب آن حرکت کند میتواند در آینده کشور تحول ساز باشد و نقطه عطفی در تاریخ کشور باشد. لازم است تامل و تانی داشته باشه و به تدریج و با تدبیر به پیش رود و ادامه یابد و هر نوع فشار و الزام از بیرون که فراتر از اهداف این جنبش باشد میتواند آنرا از میان ببرد یا تضعیف کند. بنابراین نسبت به آینده این جنبش هم میتوان امیدوار بود هم میتوان بیمناک بود. اگر این جنبش با فشارهایی از داخل و خارج، از مسیر اصلی خودش منحرف شود مانند بسیاری از تجارب بسیار مهم گذشته، دچار زوال و بن بست خواهد شد. در این ۱۲۰ سال، در کشور چه حرکتهای مهم و با مبانی ارزشمندی اتفاق افتاده مانند جنبش مشروطیت و جنبشها و انقلابات ضد استبدادی و نهایتاً به چه بن بستهای سختی برخورد کرده و پس از مدتی، به محاق رفته و نتایج موثری برای پیشبرد این جامعه در بر نداشته و یا به ضد خود تبدیل شده است. بنابراین اگر این جنبش، از سوی پیشروان اصلی و نیز کسانی که میتوانند به این پیشروان برای تبدیل آن به گفتمان غالب کمک کنند، فهم شود و در نقش تاریخی درست خودش ظاهر شود، میتواند حفظ و آینده آن تضمین شود. ولی اگر درگیر تندرویها و فرایند خشونتبار شود مانند بسیاری از تحولات و اتفاقات دیگر تاریخ معاصر کشور به عنوان یک تجربه ناموفق به حساب خواهد آمد.
نکته دیگری در این جنبش که آنرا نسبت به گذشته متمایز میسازد. به نظر مانهایم همیشه در تحولات و جنبشها و انقلابات، اگرچه عمدتا جوانان هستند که پیشگام بوده و نقش اصلی را دارند، اما در عینحال، همیشه از نسلهای پیشین کسانی بوده اند که رهبری و سردمداری آن جریان را به عهده داشته اند و اینان طلایهداران هر نوع تحول فرهنگی، اجتماعی محسوب میشوند. اما این اعتراضات تقریباً دارای این ویژگی نیست. البته این به معنای یک خلا و کمبود آن نیست، بلکه بدین معناست که این نظریه نیاز به تجدیدنظر دارد. با توجه به تحولات تکنولوژیک و سایبرنتیک، جنبشهای اجتماعی نیاز به نظریهپردازی از نوع دیگر دارند. این جنبش جاری در ایران نیز نیاز به چنین تجدیدنظری در الگوهای نظری پیشین دارد تا تفاوت آن با تحولات پیشین که در آنها این مکانیزم سایبری و شبکههای ارتباطی نوین فعال نبوده است بازشناسی شود.
نکته دیگر این است که این جنبش علاوه بر گروهها، اقشار و طبقات اجتماعی مختلفی که توانسته در این اعتراضات گرد هم آورد و پیوندی میان آنها برقرار سازد، توانسته کلیه اقوام در سراسر کشور را نیز در فرایند این جنبش به حرکت در آورده و درگیر سازد. در واقع، این جنبش فراگیر، تنوع و کثرت قومی و فرهنگیای را که جامعه ایرانی از گذشته تاکنون داشته باز نمایی کرده و توانسته جمعیتهای متکثر را به هم پیوند دهد. با این وصف، شاید یکی از نگرانیهایی که همیشه مطرح بوده مبنی بر اینکه تحولات انقلابی ممکن است منجر به مسائلی مانند تجزیه بخشهایی از کشور و جداییطلبی اقوام شود، به نظر میرسد در این جنبش بیمورد باشد. این تحول جدید در نسل جوان، یک تحول منطقهای و جغرافیایی نیست بلکه یک تحول در راستای جهانی شدن است که در آن مرزبندیهای محدوده قومی و منطقهای معنا ندارد. فرد درگیر این جنبش هر آن با تمام دنیا و افراد در ارتباط است، بنابراین قطعاً در این تحول اخیر، اندیشه غالب در چارچوب جغرافیای قومی در نسلهای پیشین و پدران که منجر به تمایلات جداییطلبانه میشد، در این اعتراضات وجهی ندارد. البته اگر این جنبش بتواند بر حذر بماند از آنچه که بهش تحمیل میشود، چه از سوی حاکمیت و چه از سوی اپوزیسیون که هر دو تعجیل دارند در به نتیجه رسیدن اقدامات یا در جمع کردن اعتراضات و یا تغییر سریع رژیم، میتواند سر منشا تحول بسیار بزرگی در کل منطقه خاورمیانه که ایران همیشه کانون آن بوده است باشد. در عین حال میتوان انتظار داشت نخبگان و اندیشمندان به کمک این جنبش آمده و به مدد اندیشه، درصدد تبیین آن برآیند و آن جنبههای ناخودآگاه تحولات نسلی را که دارد به عنوان یک نقطه عطفی در تاریخ ایران اتفاق میافتد به تصویر کشیده و آن را تبدیل به یک گفتمان غالب در جامعه سازند. در واقع، در این اعتراضات، با یک خلا نخبگانی و گفتمانی مواجه هستیم. این خلأ را میشود به مدد اندیشمندان و نخبگان پر کرد. در عین حال نبایستی از سوی تندروان، فشاری بر نخبگان وارد شود و از آنان چنین انتظاری بوجود آید که در این اعتراضات، نقشهایی مشابه با نقش کسانی که در میدان هستند ایفا کنند و حالت قطبی که در این اعتراضات شکل گرفته را تعمیم دهند و در دو سوی این طیف قطبی شده قرار گیرند. نخبگان و اندیشمندان باید کار خود را انجام دهند و بدور از هیجانات میدان، سعی کنند این تحول عظیم و این جنبش بزرگ را که میتواند آینده ایران و منطقه را تغییر دهد فرموله کرده و تبدیل به گفتمان غالب سازند. آن موقع است که میتوانند نقش اصلی خود در این اعتراضات را پیدا کنند و بر آن تاثیر گذارند. این به معنای رهبری نیست بلکه فرایند اکمال متقابلی است که باید میان این جنبش و حاملان اصلی و نخبگان جامعه به وجود آید و هر کدام نقش خود را برای پیش برد و تکمیل این جنبش و تاثیرات آن در آینده کشور ایفا کنند.