دکتر زاهدی اصل
مصاحبه و گزارش از الناز شیری
پرسش: دانشگاهها همیشه در کنار فعالیتهای علمی، نبض تحولات جامعه بودهاند و سعی کردهاند تا در کنار مردم به مسائل اجتماعی توجه کنند. مواجههای که حاکمیت با دانشگاه داشته است را چطور ارزیابی میکنید و به نظر شما این برخوردها با دانشگاه و دانشگاهیان چه تأثیراتی دارد؟
پاسخ: دانشگاه جایی است که گروهی از اندیشمندان در آنجا حضور دارند و بحق بهعنوان یک گروه مرجع تلقی میشوند. یعنی دانشگاه چه بخواهد و چه نخواهد، علیرغم بیمهریهایی که بخصوص در این چند ماه اخیر در حقش شده است، هنوز مرجعیت دارد و مورد توجه اقشار مختلف مردم است. دانشگاه همیشه سعی کرده در سیاستگذاریها، در برنامهریزیها و مسائلی که در جامعه به وجود میآید، اظهارنظر کارشناسی کند و در نهایت دولتهایی که هوشمندی حداقلی را داشتند از این فرصت استفاده کردهاند و سعی کردهاند تا نظرات کارشناسی دانشگاهیان را بگیرند و از آنها در اجرای تکالیف قانونی خودشان استفاده کنند.
در سال ۱۳۱۳ دانشگاه با همت مرحوم حکمت که لایحهای را مطرح کردند و مصوب شد تا اولین نهادی که نام دانشگاه میگیرد، تأسیس شود. قبل از آن مراکز آموزشی وجود داشتند مثل دارالفنون، دارالعلم و امثال اینها که قدمتش به دورهی امیرکبیر برمیگردد. ولی چیزی که مبنایی برای تأسیس دانشگاه تهران شد، وجود مرکزی برای فکر و اندیشه و مرکزی برای قلم و بیان و برای طرح نظرها و ایدههای هوشمندانه و عالمانه بود که دولتها متناسب با توانمندی و سلیقهشان از این نهاد علم استفاده کنند. ولی از همان ابتدای تأسیس دانشگاه در ایران همیشه دانشگاه و بخصوص دانشگاههای دولتی وابسته به بودجههای دولتی بودند. همین وابستگیها دانشگاه را از استقلال دور میکرد و مانع اظهارنظر بدون دلمشغولیهای دیگر میشد. برخی نیز که منتقد دانشگاه هستند، میگویند دانشگاه همیشه محافظهکار بوده است و همیشه برچسبی به اساتید هیئت علمی میزدند. حتی برای دانشجویان پیش از اتفاقات اخیر گلهمند بودند که چرا اساتید موضعگیری و اظهارنظر شفاف نمیکنند. این بحثها در ۸۰ سال گذشته وجود داشته و آنچه که ما بعنوان مسئولیت اجتماعی دانشگاه میتوانیم از آن انتظار داشته باشیم این است که بتواند نظرهای علمی خودش را بدون جهتگیری سیاسی و دفاع از احزاب مختلف و به صورت مستقل، آزاد و بر مبنای اصول علمی و یافتههای پژوهشی بیان کند. اینکه سالهاست بر ارتباط میان دانشگاه و صنعت تأکید میشود، فلسفهاش این است که دانشگاه به توسعه کمک کند.
اگر روند اینطور باشد که دانشگاه حرفهایش را بزند و مسئولین هم راه خودشان را بروند، در مسیر توسعه آسیب جدی وارد خواهد کرد. در حالی که مبنای توسعه دانش است و توسعه و علم دو فرایند متصل به هم هستند و یکدیگر را بازتولید میکنند که در چشمانداز ۱۴۰۴ هم دیده شده است. در حوزهی علمی هم اندیشمندان با طرح ایدههای جدید و نوآورانه، ارائهی یافتههای پژوهشی و نظریهپردازی بستر را برای توسعه فراهم میکنند. بنابراین دانشگاه در مسیر توسعه باید حرکت کند و لازمهی این حرکت، دانشگاهی مستقل است که بدون واهمه نظرات کارشناسی خودش را بیان کند. در مقاطعی دولت به اندیشمندان توجه کرده و آنان را جمع میکند تا نظرشان را بداند و در مقاطعی هم این اتفاق نمیافتد. چیزی که در دولت سیزدهم اتفاق افتاده این است که گویا این دولت اصلاً نیازمند به علم و عالم نیست و فضا و فرصتی برای اظهار نظر اندیشمندان فراهم نمیکند. وقتی هم اندیشمندان نظرشان را میگویند با هجمهها و محدودیتهایی مواجه میشوند که هم با فلسفهی وجودی دولتها و دانشگاه مغایرت دارد. دانشگاه بهتدریج به سمت و سوی سکوت یا مماشات و حتی اضمحلال حرکت میکند. ما متأسفانه این را در فضای امروز جامعه میبینیم.
پرسش: به نظر شما ارتباط صنعت و دانشگاه تبدیل به تهدیدی برای دولتها نشده است تا بخواهند از این طریق وارد شوند و شبهعلم را گسترش دهند؟ شبهعلمی که مدتهاست ترویج میشود و حتی در پزشکی با عناوین مختلفی مثل طب سنتی و طب اسلامی رایج شده و مورد حمایت قرار گرفته است. گویا این تصور وجود دارد که نخبگان دانشگاهی قصد ورود به دولت را داشته باشند و ترس اینکه قدرت سیاسی به دست دانشگاهیان بیفتد نیز وجود داشته باشد. به نظر شما چنین فضایی هم ممکن است وجود داشته باشد؟
پاسخ: ارتباط دانشگاه با صنعت یک ارتباط علمی و بیطرفانه باید باشد. این ارتباط ممکن است حزبی و جناحی باشد یا ممکن است ارتباطی باشد برای ایجاد فرصت و رانت برای افرادی خاص. وقتی ما از ارتباط دانشگاه با صنعت در معنای عام یعنی همهی سازمانها و نهادها صحبت میکنیم، از ارتباطی سازنده که بتواند به رشد صنعت کمک میکند، خدمات را ارتقا دهد و کشاورزی را رونق ببخشد و محدودیتها را کم کند، بحث میکنیم. چیزی که ما میبینیم این است که این ارتباط بسیار ضعیف شده است و ارتباطی که وجود دارد، از ایدهی بنیانگذاران این ایده به شدت فاصله گرفته است. یعنی ارتباط به این محدود شده است که در طرحها باید محدودیتها، کاستیها و ناکارآمدیها توجیه شوند. در حالی که در ارتباط بین دانشگاه و صنعت باید مسائل بررسی شوند، راهکارها ارائه شوند و البته گوش شنوایی هم برای راهکارها وجود داشته باشد. الان ما میبینیم که دانشگاه به ابزاری برای قدرتمندان و سیاستمداران تبدیل شده تا از دانشگاهیان بعنوان ابزاری برای توجیه ناکارآمدی خود یا ایجاد فرصتهایی برای فساد بیشتر، رانت بیشتر و امثال اینها استفاده کنند.
پرسش: در خبرها آمده که ۱۵۰۰۰ عضو هیئت علمی قرار است از مجرایی به جز مجاری قانونی جذب دانشگاه شوند و این بحث که چرا روند گزینش هیئت علمی که باید خارج از دانشگاه انجام شود مهم است. در ضمن اینکه در بخشنامهای هم آمده که اعضای هیئت علمی باید ۵۰ درصد از امتیاز علمی و ۹۰ درصد از امتیاز صلاحیت عمومی را کسب کنند، نیز محل مناقشه است. به نظر شما این شکل از پذیرش به سمت توجیهگری که استدلالهای غیرعلمی برای پشتیبانی از وضعیت موجود پیش نمیرود؟ به نظر شما این روند به دنبال فضای گستردهتر برای این توجیهگری توسط افراد منتخب نیست؟
پاسخ: هجمه به دانشگاه در طول تاریخ و حتی قبل از انقلاب وجود داشته، اما هجمهای که اکنون به دانشگاه میشود، بیسابقه است. طوری که قبل از انقلاب نیروهای نظامی و امنیتی به خودشان اجازه نمیدادند که وارد دانشگاه شوند. پس از انقلاب هم تا مدتی این موضوع رعایت میشد. یکی از هجمههای بسیار شدیدی که آثار بسیار بدی خواهد گذاشت، همین بخشنامهای است که وزیر کشور امضا کرده و ۱۵۰۰۰ هزار استاد جدید را تصمیم گرفتهاند برای دانشگاه بسازند. سوال اینجاست که این تعداد را با کدام سوابق قرار است وارد کنند؟ آیا اینها در جامعه وجود دارند؟ اتفاق عجیب و غریبی است. مهمتر این است که وزیر علوم که یک دانشگاهی است به جای اینکه مدافع دانشگاه باشد، از طریق سخنگوی وزارت علوم این موضوع را به ۳۰۰۰ بورسیهی اواخر دورهی آقای احمدینژاد ارتباط میدهد. به بورسیهها آن زمان ایراد گرفته میشود، ولی این بخشنامه را صادر میکنند. اول باید دید که آن بورسیهها چه وضعیتی پیدا کردند و دولت روحانی تا چه حد توانست این روند را بازبینی و اصلاح کند؟ اکثریت این بورسیهها بخصوص در دورهی دوم روحانی جذب دانشگاه شدند. بخش قابل توجهی از اتفاقاتی که الان در دانشگاه میافتد از سوی همین بورسیههای غیرقانونی است. برخی از آنها که حتی دورهی سربازی را در دانشگاه گذراندهاند، محور آتشی شدهاند که به جان دانشگاه افتاده است. حالا ۵ برابر همان تعداد، یعنی ۱۵ هزار نفر معلوم نیست بر چه اساسی قرار است وارد دانشگاه شوند. گروه آموزشی که باید اولین جایگاه را در جذب هیئت علمی داشته باشد، کجای این بخشنامه دیده شده است؟ اساتید اخراجی را برچسب رکود علمی میزنند و میخواهند جذب ۱۵۰۰۰ نفر را توجیه کنند. این نامهی محرمانهی وزیر کشور علنی شده است و جای انکار وجود ندارد. این موضوع در تاریخ دانشگاه در کشور ما و حتی در جهان بیسابقه است که وزیر کشور که مأمور امنیت داخلی است، چنین بخشنامهای امضا کند. حداقل ظاهر را هم حفظ نکردند که با امضای وزیر علوم یا دبیر شورای انقلاب فرهنگی این نامه را منتشر کنند. طبیعی است که دانشگاه در اینجا باید سیاسی بشود؛ رهبری هم بارها تأکید کرده بودند که دانشگاه باید سیاسی باشد نه سیاستزده. اما این روش در حال سیاستزده کردن دانشگاه است و دانشگاه حزبی و جناحی میشود. به همین دلیل است که برخی رسانهها و شخصیتهای علمی و فرهنگی نگران هستند. آنها معتقدند که انقلاب فرهنگی سومی شروع شده است. ما باید مرور کنیم که در اولین سالهای انقلاب چه اتفاقاتی برای دانشگاه افتاد و چطور دانشگاه بر اساس عقاید ایدئولوژیک و غیرعلمی تسویه شد. حالا هم برای یکدست کردن دانشگاه حرکت دیگری شروع شده است. دانشگاه یکدست، دانشگاه حزبی است که محکوم به نابودی است. این دیگر دانشگاه نیست، بلکه مؤسسهای است که افرادی را برای یک فکر خاص و یک جناح خاص یا یک ایدهی خاص تربیت میکند. این دانشگاه دیگر نمیتواند مرکزی برای نقد و نظریهپردازی باشد و آزادی قلم و آزادی بیان در این دانشگاه اتفاق نمیافتد. بحث تعهد و تخصص که طرح میشود بدین معناست که تعهد و تخصص در معنای درست خود مکمل یکدیگر هستند. تعهد به معنای تعهد انسانی، تعهد به کشور، تعهد به محرومین کشور، تعهد نسبت به منافع ملی که مورد غفلت شدید قرار گرفته است. انسان متعهد انسانی وظیفهشناس است. دانشگاه متعهد و اساتید متعهد نسبت به مسائل کشور احساس مسئولیت میکنند و وظیفه دارند به مسئولین کشور تذکر بدهند تا از روشهای آسیبزننده به کشور دوری کنند. استاد متعهد بر اساس توانمندیهای خودش و صلاحیت علمی که دارد کرسی را تصاحب میکند و مسئولیت میپذیرد. افراد متعهد از فرصت سوءاستفاده نمیکنند و به رانت فکر نمیکنند. حاصل این مسیر که شروع شده عدهای آدم تکنوکرات است که نه جسارت و نه اندیشهی نقد دارند، نه تخصص دارند و نه توان نظریهپردازی دارند. این مکتبخانهای است که در کنار سیاسیون قرار گرفته و سیاستهای غالباً ناکارآمد دولتها را توجیه میکند.
پرسش: سیاستهای اقتصادی به سمت اضمحلال طبقهی متوسط پیش رفته است و باعث شده تا تحرک اجتماعی در جامعهی ما کم شود. طبقات بالای جامعه خیلی ثروتمند شدهاند و طبقات پایین خیلی فقیر شدهاند تا جایی که به مشکلات معیشتی بر خوردهاند. از یک سو ما با این موضوع مواجه هستیم و از سوی دیگر، دانشگاه بعنوان یکی از مراکزی که میتوانست طرفدار طبقهی متوسط جامعه باشد، با این مشکلات روبرو شده است. آیا شیوهی برخورد دولت با دانشگاه در راستای همان سیاست دوقطبیسازی که رخ داده نیست؟
پاسخ: طبقهی متوسط معنای خودش را از دست داده است و جامعهای رو به اضمحلال است که طبقهی متوسط آن کوچک شود و دهکهای جامعه معنای خودش را از دست بدهد. آمارها نشان میدهند که ۹۰ درصد ثروت جامعه دست ۱۰ درصد افراد است و این نشان میدهد که جامعه سالم نیست؛ یک فاجعه رخ داده است. آیا وعدههای زمان انقلاب این بود که طبقهی متوسط به سمت طبقهی محروم برود و اندکی از طبقهی متوسط با رانت، فساد گسترده، عدم شفافیت و ارتباطات پنهان بالا برود. دو عاملی که به شدت افراد را از مسیر خودش خارج کند، قدرت و ثروت است که در اختیار این گروه کوچک قرار میگیرد و نتیجهاش اضمحلال است و دور شدن حاکمان از مردم و فاصله بیشتر بین دولت و مردم است. دانشگاه میتوانست برای این مشکل راهکار بدهد، اما وقتی دانشگاه مورد هجمه قرار میگیرد و در مسیری قرار داده میشود که به جای استقلال به سمت وابستگی حرکت کند، مردم هم دیگر امید ندارند که دانشگاه بتواند سبب ایجاد اصلاحات شود. اعضای هیئت علمی که انواع تهدیدها را تحمل میکنند نمیتوانند رسالت خود را انجام دهند.
پرسش: نکتهی دیگری که وجود دارد این است که رادیکالترین اعتراضات اغلب در دانشکدههای فنی و مهندسی دیده میشود. برخوردهایی که با اساتید این رشتهها میشود اخراج و تعلیق است. اما در رشتههای علوم انسانی علاوه بر اخراج و تعلیق، جایگزینی افراد ایدئولوژیک هم انجام میشود. گویا رشتههای علوم انسانی را بعنوان مراکزی برای شکلگیری نطفههای آگاهی میدانند و از آن هم قرار است با جایگزینی کنترل شود. نظرتان دربارهی این روند چیست؟
پاسخ: این نگرش از ابتدای انقلاب وجود داشت و علوم انسانی خیلی زیر فشار بود. مثلاً میگفتند که علوم انسانی باید اسلامی بشود و حتی پزشکی اسلامی و مهندسی اسلامی را هم بحث میکردند. اما بعدها تمرکز بر جامعهشناسی اسلامی و روانشناسی اسلامی و این رشتهها بود که مطالبی را هم مکتوب کردند. حرکتی را که آقای مصباح یزدی در قالب حوزه و دانشگاه در اوایل انقلاب آغاز کرد و ما دو سال بین تهران و قم در رفت و آمد بودیم و به ادغام برخی رشتههای علوم انسانی مثل فقه و حقوق و متوقف شدن برخی رشتههای دیگر منتهی شد، نشان میدهد که همیشه هجمهها به رشتههای علوم انسانی و اجتماعی شدیدتر بوده است. در دانشگاههای دنیا، اساس توسعه در رشتههای علوم انسانی شکل میگیرد و کشورها را به سوی توسعهیافتگی سوق دادهاند. پزشک کار فنی خودش را میکند و مهندس هم همینطور. ولی مجموعهی علوم انسانی و اجتماعی ریشه است و به همین دلیل تحت فشار قرار میگیرد. متأسفانه کسانی هستند که در کشور ما در حوزهی علوم انسانی و اجتماعی اظهارنظر میکنند و کسی هم نیست که صحت و سقم نظرات آنان را بررسی کند. همه شدند روانشناس و همه میشوند جامعهشناس. در پزشکی دو سه نفر که مدعی پزشکی سنتی شدند، در نهایت رسوا شدند. اما در علوم انسانی مدعی زیاد است و مداح و تعزیهخوان و امثال اینها به راحتی وارد دانشگاه میشوند. بسیاری از این افراد چند ترم است که درس میدهند و حالا فاش شده است. هیچ معیاری هم وجود ندارد که کارایی این افراد را بسنجند و بدانیم که اینها در مورد مباحث نظری چه چیزهایی میگویند. متأسفانه علوم انسانی دروازهای شده است برای ورود افراد غیرمتخصص و احتمالاً بسیاری از این ۱۵۰۰۰ نفر هم وارد این رشتهها شوند. این رقم ۱۵۰۰۰ عضو هیئت علمی اینقدر بالاست که دلم نمیخواهد تکرار کنم! با این شیوه دانشگاه از مسیر خودش خارج میشود و تبدیل به ابزاری در دست قدرت میشود.
پرسش: غیر از وارد کردن این ۱۵۰۰۰ نفر به دانشگاه و احتمالاً ضربه زدن به مرجعیت علمی دانشگاه، به نظر شما چه هدفهای دیگری دنبال میشود؟ در کوتاهمدت که احتمال میرود تنشها بیشتر شود، به نظر شما در بلندمدت چه اتفاقاتی برای دانشگاه میافتد؟
پاسخ: دانشگاهی که به حکومت و دولت وابسته شود و به طور کلی به یک ایدئولوژی خاص وابسته شود، هیچ استقلالی ندارد. این دانشگاه مستقل دانشگاهی است که از دخالتهای مستمر دولت به جز در موارد خاص آن هم کاملاً شفاف به دور باشد. دانشگاه مستقل باید حق انتخاب ارکان خودش را داشته باشد. دانشگاه مستقل باید با صنعت به معنای اعم آن در ارتباط دائم باشد. دانشگاه مستقل باید نیازهای جامعه را بررسی کند و در پاسخ به این نیازها از روشهای علمی خودش بهره بگیرد. دانشگاه مستقل باید تأثیرگذار باشد و تأثیرگذاری خودش را در صحنههای متفاوت نشان دهد. دانشگاه مستقل باید در تدوین برنامههای پژوهشی و آموزشی خود با استقلال عمل کند. دانشگاه مستقل باید مرکز نقادی، نظریهپردازی و آزاداندیشی باشد و این بحثها را مستند کند تا بعنوان غذای آکادمیک و علمی در اختیار جامعه قرار دهد. بنابراین در دانشگاه مستقل نهادهای خارج از دانشگاه حق دخالت ندارند. در دانشگاههای ما وزارت کشور دخالت آشکار میکند. دانشگاه مستقل در سیاستگذاریها نه سیاستورزیها تأثیرگذار قابل توجهی دارد. دانشگاه مستقل چیزی تولید میکند که اگر عملیاتی بشود بستری برای توسعهی کشور است. نقش دانشگاه در توسعهی اجتماعی بیبدیل است. نقش دانشگاه در تولید علم به معنای واقعی نه تولید مزخرفات، راه پیشرفت را باز میکند. ما در برنامهی ۱۴۰۴ قرار بود در حوزهی علمی در منطقه مقام اول باشیم، اما الان کجا هستیم؟ شعاری نگاه نکنیم و واقعیتها را ببینیم. بر اساس گزارشهای مستند ما در کشور به اندازهی کل اروپا واحدهای دانشگاهی داریم. ۴ میلیون و پانصد هزار دانشجو داریم. اما واقعاً چه کار کردیم؟ آیا به استقلال دانشگاه توجه کردیم؟ فلسفهی وجودی هیئت امنای دانشگاه برای استقلال دانشگاه بوده است. اما وقتی هیئت امنا تبدیل به یک هیئت سهنفر شد که محور اصلی هیئت امنای همهی دانشگاهها و پس از مدتی احیا شد. اما همچنان هیئت مرکزی باقی است و سیاستهای هیئت امنای دانشگاههای سراسر کشور را مشخص میکند. این هیئت امناها همه وابسته هستند و نمیتوانند استقلال دانشگاهها را حفظ کنند. همهی اینها را که در کنار حرکتهای اخیر قرار دهیم، متوجه میشویم که دانشگاه به کدام سمت و سو میرود. آیا مرجعیت دانشگاه وجود خواهد داشت و آیا تأثیرگذاری در سیاستهای کلان خواهد داشت؟ از طرف دیگر، ماهها و سالهاست که تبلیغات مسمومی را علیه دانشگاه شروع کردهاند؛ دانشگاهیان را با حقوقهای نجومی معرفی میکنند، جزء مرفهین معرفی میکنند، در حالی که ما بعنوان اساتید دانشگاه حتی در کشورهای همسایه خجالت میکشیم از حق و حقوق دریافتی خودمان حرفی بزنیم. در ضمن کسانی هم که جذب دانشگاه شدهاند و در سالهای اخیر نشان دادهاند که توانمند هستند را هم با محدودیت مواجه کردهاند. افکار عمومی هم نسبت به دانشگاه و دانشگاهیان مخدوش کردهاند. دانشگاه که بیاعتبار بشود، نظام بیاعتبار میشود و کشور دچار مشکل خواهد شد.